واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:
۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ (۱۰:۱۶ق.ظ)
عشق سعدي نه حديثي است که پنهان ماند موج- گروه فرهنگي
به گزارش خبرگزاري موج، سعدي نه حکيم است و نه عارف. او جان مايه يک فرهنگ، روح يک ملت و قلمي است که با روح خود تاريخ، فرهنگ و هنر اين سرزمين را با گوهرهاي ناب خود آذين بندي کرده است. سعدي شاعر آدميت است که عشق و اخلاق مايه افتخار اوست. شاعري که به انسان و سرنوشت او توجه دارد و عشق ورزي را مانع جست و جوي آدميت و کمال نمي داند و در بالاترين نشان اين عشق، بني آدم را اعضاي يکديگر مي داند.
ذوق سليم و تزلزل ناپذير او، لطف و جاذبه اي است که به آثار او روح خاصي بخشيده است. سادگي و روشني بيان او بي ترديد سرمشق بلاغت فارسي است. در غزل هايش انسان صداي قلب پر احساس شاعر را درک مي کند. عشق که بن مايه غزل هايش است، تجربه حيات اوست؛ تجربه اي که به گفته سعدي «افتد و داني» که «درد عشق از تندرستي خوشترست.»
بيشتر غزل هايش رنگ و بوي عاشقانه دارد و رندي، مستي و خرابات را در مفهوم ظاهر اين الفاظ به تصوير مي کشد، بسياري از آنها نيز از چاشني عرفان خالي نيست. عاشقانه هايش از ذوق، نکته داني، شرم و پاکدامني لبريز است. عرفانش معتدل ترين، بي رياترين و عملي ترين نمونه عرفاني است. در مثنوي سرايي، بوستانش نمونه عالي ترين تجربه در شعر تحقيقي و تعليمي است. بر خلاف گلستان که عالي ترين نمونه واقع گرايي، رئاليسم، را در نثر کلاسيک فارسي جلوه مي دهد. بوستانش متعالي ترين اوج معني گرايي، ايده آليسم، در شعر تعليمي فارسي است و سادگي و ژرف نگري بيان وي، آن را از پيشروان اين شيوه، سنايي و خاقاني، متمايز مي دارد. به گفته ارنست رنان، منتقد و نويسنده فرانسوي، «سعدي يک تن از خود ماست» که به بهترين وجه بيانگر ويژگي واقع گرايي سعدي است.
سعدي وجود دوگانه اي است، اما؛ اين امر در عين آنکه به شخصيت هنري او دو بعد متمايز بخشيده است، آن را به هيچ وجه دچار تعارض، تزلزل و تضاد نکرده است. در درون او شاعري که دنيا را از ديدگاه عشق مي نگرد با يک معلم اخلاق که انسان را در مسير تکامل اخلاقي دنبال مي کند، همخانه است. دو همخانه اي که راز همزيستي را از طبيعت و سرشت وي آموخته اند. معلم اخلاقي که در اعماق وجود خود در کنار يک شاعر حساس شوريده سر، منادي اخوت انساني و مبشر عدالت اجتماعي را لازمه درک درست از مفهوم آدميتي مي داند که اعضاي يکديگرند و آفرينشي از يک گوهر دارند.
سعدي اينک به قدم رفت و به سر بازآمد/ مفتي ملت اصحاب نظر بازآمد
فتنه شاهد و سودا زده باد بهار/ عاشق نغمه مرغان سحر بازآمد
سال ها رفت مگر عقل و سکون آموزد/ تا چه آموخت کز آن شيفته تر بازآمد
تا نپنداري کآشفتگي از سر بنهاد/ تا نگويي که ز مستي به خبر بازآمد
دل سودا زده و خاطر شورانگيزش/ همچنان در سفر و خود به حضر بازآمد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]