واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: نادر فیلم «هیچ» به واسطه یك بیماری عجیب هر چه میخورد سیر نمیشود و همین كنایه اغراقآمیز وابستگی به ابتداییترین نیاز زندگی (خوردن) اشارهای به سقوط شخصیت در ورطه نیازهای اولیه است. به همین تناسب ... سومین فیلم بلند سینمایی عبدالرضا كاهانی ـ بیست ـ كه در برنامه اكران نوروز سال گذشته قرار داشت، نام كاهانی را برای نخستینبار به طور جدی در سینمای ایران مطرح كرد. «بیست» یكی از آثار موفق سینمای بیچیز 88 بود كه البته به واسطه ریتم كند و تمركز بیش از اندازه بر جزییات، مورد انتقاد قرار گرفت و شاید به همین دلیل شیوه پرداخت كاهانی در سینما و در چهارمین فیلم او ـ هیچ ـ تا اندازهای تغییر یافته است. فكر میكنم در یكی از داستانهای مجموعه «عزاداران بیل»، نویسنده قصه مردی را روایت میكند كه دائم در حال خوردن است و هر چیز سر راهش را با حرص و ولع میبلعد و عاقبت باعث بدبختی اطرافیان و نابودی خودش میشود.تنهایی و ولع مرد این داستان خیلی شبیه به جایگاه نادر فیلم كاهانی است؛ ماده و معنا درست مثل فردیت و جمع دو وجه تعادل بخش زندگی هستند و گرایش افراطی به سمت هر كدام از آنها، تعادل و توازن را بر هم میزند. نادر فیلم «هیچ» به واسطه یك بیماری عجیب هر چه میخورد سیر نمیشود و همین كنایه اغراقآمیز وابستگی به ابتداییترین نیاز زندگی (خوردن) اشارهای به سقوط شخصیت در ورطه نیازهای اولیه است. به همین تناسب هیچ وابستگی و نزدیكیای را در مورد این شخصیت و نیازهای ثانویهاش نمیبینیم. نادر آنقدر در ورطه ماده سقوط كرده كه كمترین خطوط ارتباطش با معنا را هم از دست داده است. به همین دلیل است كه هر خفت و برخورد پست اجتماعی را به جان میخرد تا تنها لقمهای برای بلعیدن به دست بیاورد. همین موقعیت و ایده اغراقشده در مورد شخصیت او، در ادامه به جامعه منتخب و برگزیده فیلم تعمیم و گسترش پیدا میكند.داستان «هیچ» در محدوده ساختارش تابع حركتی است كه به طور كلی براساس شبكه ارتباطی بین شخصیتهایش تعریف و روایت میشود. همه چیز با معرفی نادر در فضایی واقعگرایانه آغاز میشود و بهانههای تلخ كمدی او زمینه را برای حضورش در جامعه كوچك نمادین یك خانواده فراهم میسازد. تلخی و كمدی در ارتباط میان نادر و شخصیتهای دیگر در میانه ساختار تقویت میشود؛ ابتدا كمدی سیاه بر فضای روایت حكومت میكند و این لحن كمیك رفتهرفته جایش را به تلخی مطلق و هیچ میدهد. بنابراین، شبكه ارتباطات میان اجزای ساختار را براساس شخصیتها و شخصیتها را براساس مواجههشان با یكدیگر به ترتیب میتوان اینگونه تعریف كرد: شخصیت (قهرمان/ نادر) با موقعیت؛ شخصیت با سایر اشخاص؛ و بالاخره شخصیت و سایر اشخاص!براساس همین شبكه ارتباطی است كه موقعیت از شخص به اشخاص و از فرد به خانواده تعمیم پیدا میكند و نیز میتواند وجهه اجتماعی نیز پیدا كند؛ نادر و مشكل بزرگ زندگیاش معرفی میشوند و در ارتباط با آدمهایی قرار میگیرند كه مشكل و مساله مشابهی دارند. همانطور كه نادر با ابتداییترین نیاز زندگی (خوردن) درگیر است، خانواده جدیدش نیز كاملا با مسائل مادی و نیازهای ابتدایی زندگی فردی و گروهیشان درگیر هستند. محتوای فیلم تازه عبدالرضا كاهانی نیز در ادامه تحلیل همین مناسبات ارتباطی تفسیرپذیر میشود. زمانی كه نیازهای اولیه و مادیات در زندگی آدمهای داستان اولویت و اهمیت پیدا میكنند، طبیعتا معنا و خواستهای ثانویه به حداقل میرسند و نتیجه زندگی آدمهای داستان چیزی جز هیچ نیست. بنابراین فیلم كاهانی را میتوان بیانیهای در مورد معنا دانست كه از هیچ زاده میشود. البته سویه دوم تحلیل محتوا را میتوان به عنوان نقدی اجتماعی بر فقر و نیازهای نخستین زندگی فرد نیز دانست. به هر جهت آنچه مشخص است، این كه «هیچ» را نمیتوان اثری پوچگرا دانست؛ چراكه داستان آن به گونهای مشهود فقدان معنا را مورد انتقاد قرار میدهد و سرنوشت تلخ آدمهایش را وابسته به این كاستی میداند.نكته دیگر آن كه، نیازهای اولیه آدمهای داستان فیلم كاهانی سد بزرگی در مقابل نیازهای ثانویه آنها هستند. توجه كنید به واكنشهای انسانی نادر در مقابل اتفاقات و ارتباط او با خانوادهاش! نادر در پاسخ به درخواست بیك برای ازدواج مجدد او مهربانی و خوب بودن عفت و محترم را یادآوری میكند، اما نیازهای مادی و اولیهاش اجازه اصرار بیشتر را به او نمیدهند. او حتی مرد بیمار بیتفاوت و بیعاطفهای نیست كه در مقابل بیاحترامیها، ناسزاها و اتفاقات تلخ اطرافش منفعل و بیتوجه باشد. مساله مهم این است كه نادر آنقدر با نیاز و ولع نمادین زندگیاش درگیر است كه اجازه دخالت بیشتر در امور ثانویه زندگی را پیدا نمیكند و تازه همین تعلقات اغراقآمیز مادی و ناگریز او، خانواده جدیدش را نیز به خود دچار میكند و در معرض سرنوشت تلخ و سیاه پایانی قرار میدهد. ـ عفت: وقتی نبودی كه بهتر بود... محترم بود... نیما بود... .نكته مهم دیگر در مورد فیلم كاهانی استفاده او و نویسنده دیگر فیلمنامه ـ حسین مهكام ـ از عناصر و مولفههای سبك در ساختار روایت است. گرایشهای ناتورالیستی و حتی رگههای كمرنگی از گروتسك را كه بیشتر در تئاترها تجربه شده و نمونههای موفقی از آن در سینمایمان پیدا نمیشود، در ساختار فیلمنامه «هیچ» به مولفههای تاثیرگذار جدی تبدیل شدهاند. گزینش وجوه چرك و سیاه زندگی مادی و پرداخت زشتی و كثیفی در واقعیت گفتار آدمهای فیلم را میتوان نشانههایی برای اثبات تمایل كارگردان به ورود در گستره سبك دانست. هرچند «هیچ» به طور كامل ناتورالیستی نیست، اما واقعگرایی هم آن گونه كه در تعریف متداول آن وجود دارد، در مورد آن تعریف نمیشود. به هرحال دلایل بیشتری وجود دارند كه «هیچ» را یك ناتورالیسم تلخ اجتماعی تعریف میكند و در این گستره محیط و خانواده مهمترین عامل در كنار طبیعت فرد معرفی میشود.در ادامه، سبك و انتخاب این شیوه طبیعی است كه پردازش و آرایش جزییات به عنوان یك شیوه مهم در دستوركار ساخت و روایت قرار گیرد. كاهانی در «هیچ» نیز همچون فیلم قبلیاش به این جزئیات پرداخته و بر تركیب و توافق آنها در تفسیر موضوعش اصرار داشته است. اما تفاوت مهم درخصوص توجه به جزئیات در 2 فیلم مورد اشاره وابسته به ساخت فیلم است. كاهانی در فیلم قبلیاش به واسطه تاكید بر جزئیات در پلانهای كمتحرك، ایستا و طولانی مورد انتقاد قرار گرفته بود، اما همان جزئیات اینبار با تركیبی سینمایی و در همنشینی حركت و تركیب تحرك دوربین و نیز كمی گزیدهگرایی نتیجه مطلوبتری داده و مورد توجه تماشاگر خاص و عام قرار گرفته است. تراولینگهای پیاپی دوربین مسعود سلامی در معرفی ابتدایی مردی كه به سمت هر چیز میرود و آن را میبلعد، هماندازه تماشاگر كنجكاو نشان میدهد و كرین این دوربین وقتی كه نادر از دست خانواده جدید و بیك نردبان به دست فرار میكند، در نگاه از بالای در خانه به همان اندازه فضول و شوخ نشان میدهد كه روایت فیلم در آن محدوده!در مجموع كاهانی بخوبی توانسته از تدوین و فیلمبرداری برای ایجاد تحرك در روایت جزئیات استفاده كند و به دام سكون و ایستایی گرفتار نشود. او حتی در فیلمش از موسیقی استفاده نكرده و صدای محیط را به عنوان عنصری مهم برای تقویت ناخودآگاه آرایش این جزئیات و نیز واقعگرایی در اثرش به خدمت گرفته است. همچنین فضای محدود و بسته لوكیشنها نیز این كاركرد را تقویت میكند. با وجود همه اینها «هیچ» در نیمه نخست مجموعهای كاملتر را از مولفههای مذكور در تركیب با هم قرار میدهد و در نیمه دوم آن (شاید هم به دلیل آشنایی تماشاگر و قصه) جذابیتها و زیباییهایش را تا اندازهای از دست میدهد. در فصول آغازین نیمه دوم فیلم، كمدی بیشترین سهم را در روایت فیلم به عهده دارد و همین ویژگی تا اندازهای از ارزشها و قوتهای قبل و بعد میكاهد. در پایان نمیتوان ریتم و ضرباهنگ یكدست و نقاط قوت فیلم عبدالرضا كاهانی را مورد اشاره قرار داد، بدون اینكه حضور كاملا موفق گروه حرفهای بازیگران آن مورد تاكید قرار نگیرد. كما اینكه وابستگی اثر به سطح و خلق یكدست ریتم به عنوان اصلیترین محاسن «هیچ» كاملا وابسته به حضور موفق بازیگران و در راس همه آنها مهدی هاشمی است. تیم بازیگران هیچ كه تقریبا همه آنها از باسابقهها و بهترینهای تئاتر هستند، آنچنان هماهنگی و تسلطی بر ارتباط گروهی و نیز برجستهسازی جزئیات رفتار شخصیتهایشان دارند كه بدون وجود آنها نمیتوان موفقیتی را برای فیلم كاهانی تصور كرد، پانتهآ بهرام، نگار جواهریان، احمد مهرانفر، مرضیه برومند، نیره فراهانی و حتی باران كوثری در كنار درخشش مهدی هاشمی در فیلم «هیچ» تقریبا بینقص و كامل نشان میدهند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 381]