واضح آرشیو وب فارسی:حيات: بايگاني جانبازها هم زندگي مي كنند
تهران -حيات
من فقط مي گويم جانباز، حالا تو چشم هايت را ببند وتصوير او را تصور كن.
مي دانم نمي تواني تصويري جز يك صورت پر درد كه خط اخمي عميق دارد را تصور كني، حتماً ته صداي او خس خس هم مي كند، آن قدر كه فكر مي كني هيچ بعيد نيست تمام گاز خردل هايي كه قورت داده است همين حالا از پا درش بياورد،پاهاي او ناي راه رفتن هم ندارد، جانبازي كه آمده و توخيال تونشسته، هيچ بعيد نيست كه مدام در حال نق زدن هم باشد و همان طور كه يك كنج كز كرده است،تمام آن شعارهاي هزار ساله مردابي را زمزمه كند.
درست حدس زده ام؟ تصوير ذهني شما از جانباز تقريبا همين ريختي بود؟ مي دانيد چرا همه ما به يك تصوير تقريبا يكسان و كليشه اي از جانباز رسيده ايم، شايد دليلش را بتوان در جمله هاي رضا درستكار منتقد سينما و مستند سازپيدا كرد وي معتقد است بيشترين كاري كه تلويزيون در سريال ها و فيلم هايش با جانبازان كرده است آن ها را تبديل به قالب هاي كليشه اي و فرمولي كرده و در نهايت تصويري عبوس و منزوي از جانباز ها به ما داده است كه اين تصوير واقعي آن ها نيست.
من اين نيستم كه گفتيد!
رودگوليت را اگر همه ما نديده باشيم و چشم مان دنبال شوت هاي بلندش ندويده باشد تا روي دروازه حريف، اسمش را كه حتماً شنيده ايم،باورتان مي شود ما تو همين ايران خودمان يك حاجي ــ گوليت داشته باشيم كه دو پا نداشته باشد،اما همه عشقش از زندگي اين باشد كه مثل رودگوليت شوت بزند،مي توان قيد داشتن پا ها را زد، يك عمر اسير شبيخون جبهه ها نبود، ان قدر كه خاطرات تلخ جنگ آدم را منزوي و افسرده كند ، بعدجوان هاي محل را به فوتبال تشويق كرد و هراز گاهي يك گل كوچك جانانه هم با آن ها زد تا اين كه همه اهل محل صدايت بزنند حاجي گوليت!
فكر مي كنيد اين تصوير خيالي و خوش بينانه ما از يك جانباز است ؟نه باور كنيد رضا درستكار يك چنين جانبازي را سراغ دارد، آن قدر كه رفته است و از او يك مستند به نام حاجي گوليت هم ساخته است، حاجي گوليت يادش رفته است كه پا ندارد، حاجي گوليت حالا حتي هواسش نيست كه سال ها پيش نيمي از جسم و روحش را توي حلبچه ،دهلاويه يا نمي د انم كجا جاگذاشته است، اصلا چه فرقي مي كند،مهم امروز است كه ما تصويري سرزنده و با نشاط از حاجي گوليت داريم!
اما حاجي گوليت را هيچ كدام ما نمي شناسد آن قدر كه حتي مسئوولان جشنواره هاي مختلف گفتند اين آدم را نمي شناسيم، اين مستند تقلبي است، جانباز بايد يك گوشه آسايشگاه كز كند، زل بزند به سقف ترك خورده و مدام غرولند كند،از كاستي ها بنالد،درستكار مي گويدآن قدر تصوير ما از جانبازها كليشه اي شده است كه هيچ كدام از مسولان جشنواره و كساني كه در حوزه مربوط به جانبازان فعاليت مي كنند او را نشناختند و حاجي گوليت را پس زدند. در حالي كه آن آدم زنده و حي و حاضر است، او توانسته بعد از گذشت 20 سال از جنگ حوزه هاي دفاع خود را به حوزه هاي ديگري مثل آموزش و تشويق جوانان محل به فوتبال تغيير دهد. مي خواهم بگويم آسيبي كه تلويزيون به اين گروه از آدم هاي بازمانده از جنگ زده است دادن تصاوير قالبي و كليشه اي از اين ها است كه عموماً از زندگي سير شده اند، از مردم و مسولان طلبكارند و مدام درحال نق زدن هستند ، همين نگاه ها باعث مي شود مخاطب ما تصويري تقلبي و سياه از جانبازان بگيرد. درستكار معتقد است انگار مسئوولان ما دوست دارند بيشتر از آن كه در تقديس و فداكاري اين آدم ها بحث شود به تقديس تصاوير كليشه اي بپردازند،اين دو كاملاً با هم فرق دارند، جانبازها هم آدم هايي هستند مثل همه ما ، آن ها در زمان خود حركت كرده اند ومتناسب با نياز جامعه و انگيزه هاي شخصي وارد جنگ شده اند ،هيچ كدام آن ها به اجبار نرفته اند كه حالا طلبكار باشند علي رقم خيلي از سختي ها و كاستي هاي زندگي شان طبع بلندشان نمي گذارد آن ها احساس طلبكاري كنند، امروز اغلب آن ها زندگي عادي و طبيعي خودشان را دارند و توانسته اند با واقعيت كنار بيايند تنها وجه تمايز اين آدم ها با ما اين است كه آن ها يك واقعه خيلي بزرگ را پشت سر گذاشته اند و حالا سندي ازآن روزگار هستند، اما هر كدام آن ها مثل همه ما آدم هاي ديگر دفتر و داستان زندگي خودش را دارد و نمي توان آن ها را در يك قالب گنجاند، كاري كه تلويزيون كرده اين است كه مثل يك نهنگ بزرگ دهانش را باز كرده و آن ها را بلعيده و حالا آن قدر آن ها را در كليشه ها گنجانده كه از اصالت انداخته است ، آن قدر كه خيلي از اين جانبازان خودشان را در سريال ها نمي شناسند،من با خيلي از آن ها نشست و برخاست داشته ام باورتان مي شود آن ها گله مند هستند از نشان دادن اين تصويرهاي تقلبي و عبوس! گو اين كه تلويزيون هم چندان به اين موضوع نمي پردازد تنها چند روز قبل از روز جانباز يك تقلا هايي مي كنند كه معمولاً با اين مشكلاتي كه اشاره كرديم همراه است.
نمدي كه كلاه نشد
درستكار آدم هايي را مي شناسد كه يك روز غروب از جنگ برگشته اند بدون آن كه چرتكه انداخته باشند قيمت يك پا، قطع نخاع شدن يا اصلاً هورت كشيدن يك عالمه گاز خردل چند؟!
آن ها هزينه هاي زيادي پرداخته اند، اما حاضر نيستند اين فداكاري را توي بوق و كرنا كنند و هوار بكشند كه آي آدم ها يي كه نشستيد و ما رفتيم جنگ شما ها به ما بدهكاريد!آن ها هيچ وقت نخواستند از اين نمد براي خودشان كلاهي درست كنند، برخلاف آن چه در خيلي از سريال هاي تلويزيوني آن ها را پر توقع و ناراضي نشان داده ايم،اگربخواهيم اين وجه آزادانه، ايثارگرانه عميق و بسيار درخشان را ا زمنظر يك تم سينمايي نگاه كنيم آن وقت نگاهمان در فيلم سازي تغيير مي كند ومي توانيم تصوير واقعي جانبازان را نشان دهيم هر چند عده اي از فيلم سازان براي درو كردن جايزه ها ترجيح مي دهند،فيلم هايي با همان محتواي غم انگيز و كليشه اي بسازند، در واقع ما هنوز تصوير واقعي جانباز را نشناخته ايم به عنوان مثال سال گذشته فيلمي كه جانبازان را در يك آسايشگاه نشان مي داد كه غرق اندوه و ناكامي بودند توانست تمام جايزه هاي جشنواره هاي مختلف را از آن خود كند.درستكار با اشاره به اين كه شايد عده اي از جانبازان دچار شرايط سخت اين چنيني باشند گفت اما چرا هيچ وقت نخواسته ايم تصويري روشن از زندگي آن عده اي نشان دهيم كه نقاش و هنرمند ويا آدم هاي موفقي هستند ، باورتان مي شود خيلي از آن ها را مي شناسم كه آن قدر عادي رفتار مي كنند كه خيلي از آدم هاي دورو ورشان نمي دانند او جانباز است و هر روز صبح پا هاي مصنوعي اش را مي پوشد.بعد مي رود سركار.
ورود ممنوع! تنهامسوولان بخوانند
گفتيم قبول آن ها از كسي طلب كار نيستند اما اگر تلويزيون به مشكلات زندگي آن ها نپردازد، تنها لب هاي پر خنده و دل هاي شادشان را به تصوير بكشد،آن وقت تكليف كسري هاي زندگي شان چه مي شود؟!
و درستكار جواب داد نكته ظريف همين جا است وقتي درباره جانباز حرف مي زنيم بايد تصوير واقعي از او نشان دهيم با تمام نياز هايش و همچنين آن بخش از سازگاري كه به او كمك كرده تا بتواند ازسال هاي پر تنش جنگ بگذرد،نه اين كه هنوز گرفتار شعارهاي مردابي هزار ساله است وخاطرات شوم جنگ روي زندگي اش سايه افكنده،اما هيچ كدام اين حرف ها دليلي نمي شود كه مسئوولان حوزه ها و نهاد هايي كه با اين قشر از افراد جامعه سرو كار دارند، با شنيدن اين حرف ها يا به تصوير كشيدن جانباز هاي شاد ومستقلي كه از هيچ كس طلبكار نيستند وظايفشان را فراموش كنند، بايد يادمان باشد داريم از كسي به عنوان جانباز ياد مي كنيم كه او گرامي ترين وديعه اي را كه خداوند در اختيارش گذاشته بود، به مردم اين سرزمين هديه كرده است او بخشي از جسم و روح و روانش را بخشيده است و اگر مسولان بخواهند درانجام وظايف كوتاهي كنند به نظر من هيچ جاي بخششي براي آن ها نيست!
تولد شهيد همت ها
از رضا درستكار پرسيديم وقتي تلويزيون تصويري از يك صورت پر درد كه خط اخمي عميق دارد يا ته صدايي كه خس خس مي كند به ما نشان دهد، آن وقت گمان نمي كنيد آن تصوير مي تواند يك الگوي عيني از ناكامي هاي جنگ به جوانان بدهد و انگيزه هاي دفاع از مرزو بوم اين سرزمين آريايي را از جوانان بگيرد؟
البته ما در كنايه پرسيديم و درستكار صريح و روشن پاسخ داد، مي دانم شما مي خواهيد به كجا برسيد ولي من با شما هم عقيده نيستم مي خواهم بگويم مطمئن باشيد اگر روزي در اين سرزمين جنگي رخ دهد و دوباره اين مملكت در مقام مظلوم واقع شود آن وقت همين جوان هايي كه متاسفانه جامعه تصوير تلخ و سياهي از آن ها به ما نشان داده است دوباره به همان شهيد همت ها تبديل خواهند شد و نخواهند گذاشت يك وجب از خاك اين سرزمين دست اجنبي بيفتد
پايان پيام
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 440]