تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 10 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):هر که رکوع نمازش را کامل انجام دهد هیچ ترس و وحشتی در قبر با سراغش نمی آید. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803010896




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ماجرای یونس نقاش


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ماجرای یونس نقاش
ماجرای یونس نقاش
در زمان امام هادی(ع) شخصی به نام یونس نقاش در همسایگی حضرت زندگی می کرد. یونس نقاش همیشه خدمت امام دهم(ع) می رسید و به ایشان خدمت می کرد. یک روز او در حالی که از ترس و وحشت به شدت می لرزید خدمت امام(ع) رسید و گفت "ای آقای من، زمان زیادی به مرگم باقی نمانده است. حالا خدمت شما رسیده ام تا خواهش کنم که پس از مرگم، مراقب همسر و فرزندانم باشید.بعد از آن که حرف های یونس نقاش تمام شد، امام علی النقی(ع) از او پرسیدند "چه اتفاقی افتاده است؟" یونس نقاش گفت :آماده ی مرگ شده ام." امام هادی(ع) در حالی که با مهربانی لبخندی بر لب داشتند به او گفتند "مگر چه شده است که آماده ی مرگ شده ای؟" یونس نقاش گفت "یک نفر از نزدیکان قدرتمند حاکم، یک عدد نگین گران قیمت برای من فرستاده است تا بر روی آن نقشی بیندازم. وقتی نگین را برداشتم تا آن را نقاشی کنم، یک دفعه از وسط شکست و دو قسمت شد. دیگر نتوانستم بر روی آن نقاشی کنم. فردا هم قرار است که صاحب نگین بیاید و آن را ببرد. مطمئن هستم وقتی که بفهمد نگینش را شکسته ام دستور خواهد داد آن قدر به من تازیانه بزنند تا بمیرم. " امام(ع) با آرامش و مهربانی به او گفتند "نگران نباش. برگرد به خانه ات. مشکلی برایت پیش نمی آید.یونس نقاش به دستور حضرت به خانه اش برگشت. اما همچنان نگران بود. نمی دانست فردا چه بلایی بر سرش خواهد آمد. فردای آن روز دوباره در حالی که به شدت وحشت زده بود خدمت امام هادی(ع) رسید و با دستپاچگی گفت "مولای من، به دادم برسید که بیچاره شدم."حضرت با آرامی از او پرسیدند "مگر چه شده است؟" یونس نقاش گفت "صاحب نگین یک نفر را فرستاده است تا آن را از من بگیرد و ببرد. حالا چه باید بکنم؟به او چه بگویم؟" امام علی النقی (ع) در حالی که لبخندی بر لب داشتند به او فرمودند "به تو گفتم که نگران نباش. حالا هم به خانه ات برگرد، مشکلی پیش نمی آید."
ماجرای یونس نقاش
یونس نقاش که هنوز از ترس بر خود می لرزید پرسید "اگر به خانه ام برگردم، پس جواب کسی را که آمده است نگین را ببرد چه بدهم؟" امام(ع) با همان لبخندی که بر لب داشتند به او فرمودند "تو نزد او برو، ببین چه می گوید. خواهی دید که ناراحتی تو بی دلیل است." یونس نقاش به خانه اش رفت. بعد از مدتی که گذشت در حالی که خوشحال و خندان بود خدمت امام دهم(ع) رسید و گفت "سرورم، همان طور که شما فرمودید به خانه ام رفتم. کسی که آمده بود نگین را ببرد وقتی که مرا دید گفت "صاحب نگین از تو خواسته است که آن را به دو قسمت تقسیم کنی. چون می خواهد آن را به دو نفر هدیه بدهد."من با شنیدن حرف های آن مرد از تعجب دهانم باز ماند. فهمیدم که با لطف و دعای شما از این خطر جدی نجات پیدا کرده ام. حالا خدمت رسیده ام که از شما سپاسگزاری کنم. من همه ی زندگی ام را مدیون شما هستم.داستان هایی از زندگانی چهارده معصوم علیهم السلامتنظیم:نعیمه درویشی_تصویر:مهدیه زمردکاربخش کودک و نوجوان مطالب مرتبطراه نجات مردی از بهشت پرسش و بخشش حفظ آبرو دختر دسته ی گل دوست واقعی لحظه های آخر زندگی امام





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 206]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن