واضح آرشیو وب فارسی:مهر: به قلم مهدي محبتي /نگاهي به مباني تئوريك اسلام درباره قصه
خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب: بخشي از كتاب "قصه و قصه گويي در اسلام" كه به تازگي با ترجمه و تعليقات مهدي محبتي و توسط نشر چشمه منتشر شده، از نظر مي گذرد.
به نظر مي رسد اين مدعاي عام كه "قصه در قرآن اصالت ندارد و فقط از جهت پيام و دعوتي كه در آن هست، مورد توجه و عنايت است" چندان عميق و درست نبوده است، چون اين نگاه بيشتر از آنكه برخاسته از درك دقيق ابعاد هنري قرآن كريم باشد، زاده ديدگاه هايي است كه مدتها پس از رحلت پيامبر بر فرهنگ اعتقادي مسلمين غلبه يافت.
داوري درست درباره چنين مسئله مهمي آن گاه ميسر و ممكن خواهد بود كه داور، ملاك و ميزان نگاه خود را به مسئله اعجاز قرآن كريم روشن ساخته باشد و بتواند به صورتي دقيق، شكل و محتوا و نوع رابطه آنها را با يكديگر در قرآن درك كند. ترديدي نيست كه داوري عام تاريخي در ابزاري بودن قصه در قرآن، اساسا بر مبناي تصوير تمايز شكل از محتوا نهاده شده است. بدين صورت كه در اثر ادبي دو ركن متمايز به نام پيام ( = معنا / عبارت) و شكل ( = قصه ، لفظ) هست كه - بنا بر انگيزه هاي آفريننده اثر - يكي از آن اصل و مبنا قرار مي گيرد و ديگري فرع و ابزار.
اين مبنا و تصور در عين آنكه خالي از معنا و حقيقتي نيست، كاملا ابتدايي و به دور از درك حقيقت ابعاد كلامي اثر ادبي است. مبنا و تصوري كه پيام و معنا را امري مستقل و مجزا از لفظ و صورت مي داند و بر آن باور است كه - به قول قدما - اثر ادبي به مثابه انساني است كه روح آن معنا و جسم آن، شكل و قالب است.
ريشه بسياري از بدفهمي هاي اعجاز هنري آثار ادبي مسلمين - و از جمله قرآن - همين تمثيل / تشبيه نادرست، بوده است و هست؛ در حالي كه به هيچ روي نمي توان كلام را همسان آدمي انگاشت و با تشبيه آن بدين، براي سخن روح و جسم تراشيد، چنان كه درباره خود آدمي هم تفكيك دقيق و كامل جسم و روح او ممكن نيست و اين دو در سيري صعودي و نزولي يك حقيقت واحد بيش نيستند.
اگر مبناي قضاوت ما آن ديدگاه مسلط و عام باشد، بايد سجع / جناس اين جمله سعدي - مثلا - امري فرعي و ثانوي باشد كه مي توان آنها را برداشت و واژه اي ديگر گذاشت و پيام را همچنان نگه داشت: "آنچه كه نپايد دلبستگي را نشايد." در حالي كه تمام بار معنايي و القايي اين جمله (نه فقط زيبايي آهنگ و امثال آن) بر روي همين سجع / جناس است؛ به نحوي كه هر گونه جابجايي و تغيير كلمات نه فقط زيبايي جمله را به هم مي ريزد كه اساسا معنا را به كلي دگرگون مي نمايد.
در آياتي مثل: الرحمن، علم القرآن، خلق الانسان، يا: و قيل يا ارض ابلعي ماء ك و يا سماء اقلعي، هم امر بر همين منوال است چنان كه در ساخت و بافت قصه هاي قرآن هم جز اين نيست.
در واقع به هيچ روي نمي توان شكل و ساخت قصه هاي قرآني را امري ثانوي و ابزاري قلمداد كرد و از كنار آنها به عنوان موضوعاتي فرعي گذشت. چون شكل قصه هاي قرآني و نحوه روايت در آنها، جزئي از متن قرآن كريم است و يكي از سه ركن اعجاز آن. چنان كه مثلا در آيه زير، تمام بار معنايي جمله در نوع روايت و تصويري است كه در كلمه يسعي - مردي شتابان و هراسان - مي آفريند و همه وجود و ذهن شنونده / بيننده را تسخير مي نمايد:
"و جاء من اقصي المدينه رجل يسعي قال يا قوم اتبعو المرسلين"
همين گونه است تصاوير - روايتها در آياتي مثل:
"والعاديات ضبحا، فالموريات قدحا، فالمغيرات صبحا"
تمامي قرآن پر از تصويرهايي روايت گر است كه "قصه - روايت - معنا" در كمال يگانگي، يگانگي كامل حق و سخنان او را بيان مي كنند. زيبايي و تاثير و در واقع بار معنايي سترگ قصه يوسف هم در كليت يكپارچه اي است كه از فرم و معنا و زبان شكل مي گيرد و در نهايت ساختار قصه اي را مي سازد كه احسن القصص ناميده شده است. در اين قصه شكل روايت، اگر نه بيشتر از معنا و محتوا، همپاي آن در تكوين متن تاثير دارد. به عبارت ديگر شكل قصه و نوع روايت در قرآن كاملا تناسب با فرهنگي است كه اين قصه ها و روايتها در بطن آن به وجود مي آيد و از نظر ساخت هم در كمال هماهنگي و تناسب با زمينه هايي است كه پيامبر - به عنوان كلام خداوند - در پي "ابلاغ" آن است؛ بدين معنا كه قصه قرآني در متن فرهنگي كه آفريده مي شود - و با توجه به اهداف و آمالي كه آن فرهنگ و دعوت دارد - ساختي كامل دارد و از حيث زبان و شكل و روايت و معنا كاملا هماهنگ است. اين قصه ها در جوهر دروني آن فرهنگي كه پيامبر آورده است. ابزار و فروغ نيستند - مثل ابعاد بلاغي قرآن- بلكه خود جزئي از پيامي هستند كه همخوان با دو ركن ديگر قصد القاي يك معناي واحد - يعني ديدن جهان و ديده برچيده از آن - را دارند.
آنچه كه هست شكل كامل قصه و كمال شكلي قصه، غايت و منتهاي آفريدن آن مي تواند نباشد بلكه تكامل اين شكل و ساخت، خود مرحله اي در ديدن ( = بصيرت ) باشد و سپس ديده گذراندن (= عبرت از ريشه عبور نگاه) و اين بسيار متفاوت است از ابزاري ديدن قصه و فرعي دانستن آن. در نگاه ابزاري، قصه اصالت ندارد و كمال و پرداخت آن هدف گوينده نيست چون فقط معناست كه اصل است؛ در حالي كه در نگاه دوم قصه خود اصالت دارد - و بايد در كمال فرم روايت شود - اما نهايت كمال و اصالت اين فرم معطوف به خود نيست. تعبير احسن القصص هم - چنان كه گفته شد براي قصه هاي قرآني برخاسته از چنين نگاهي است و عبرت يا معنا فقط يكي از سه ركن قصه كامل قرآني است.
از اين منظر هيچ گاه نمي توان ميان پيام قرآن و شكل روايت و الفاظ آن دوگانگي قائل شد و با تمثيلي انسان وار آن دو را به روح و جسد تعبير كرد.
در حقيقت كل قرآن يك اثر بي همتاست كه لفظ و شكلش عين معناست و معنا و پيامش مندرج در شكل و لفظ. قصه اش عين پيام است و پيامش متن قصه. اين نكته اي است بسيار ظريف كه غالب تحليل گران مسائل ادبي درك درستي از آن ندارند و گاه با سنجيدن قصه اي قرآني با رمانهاي معاصر و داستانهاي جديد چنين نتيجه مي گيرند كه قصه هاي قرآن "فرم كاملي" ندارند يا در متن سنتهاي قصه نويسي جديد نمي گنجند.
اين قياس مع الفارق است. چون ساخت و فرم قصه هاي قرآني را بايد صرفا در متن و زمينه پيامي كه در آن پيدا شده اند سنجيد و ديد كه آيا شكل اين قصه هاي براي القا و تاثيرگذاري چنان دعوت و پيامي، كامل و در كمال فرم هست يا خير؟
بديهي است كه با آن نگاه توجه به جزئيات زندگي روزمره و تصوير لايه هاي زير و ريز حيات اجتماعي و فردي - كه مطلوب و مقصود قصه مدرن است - در قرآن نخواهد بود چنان كه هدف قصه قرآني اساسا رو به دنيا نيست بلكه غايت پيدايش اين تكامل تكامل فرم، گذار از زندگي روزمره و چشم پوشي از حيات دروغين پر از لهو و سرگرمي است كه نه اصالت دارد و نه بقا و نه ارزش. در اين ديدگاه، زمان و مكان تاريخي و وحدتهاي چهارگانه و همه عناصر قصه مدرن حتي اصل عليت، دگرگون مي شود تا قصه در كمال شكل خود، فقط نماينده آن پيام باشد و بس. چنان كه آتش به راحتي از سوز زندگي مي افتد و بر اساس ذات خود عمل نمي كند چون خدا به آتش دستور مي دهد كه: يا نار كوني بردا و سلاما؛ و دريا شكافته مي شود؛ چون فرمان مي رسد كه دريا شكافته شو.
اين نوع قصه و روايت بسيار متفاوت است از روايتهايي كه بايد متكي به دليل باشد و علت واقعه بعدي كه بحث تفصيلي آن مجالي فراخ مي طلبد.
شنبه 28 ارديبهشت 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 488]