واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جلوه هایی ازتوسل علما به امیرالمؤمنین علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیممغرور مشویکی از شاگردان شیخ مرتضی انصاری (ره) میگوید: هنگامی که از مقدمات علوم و سطوح فارغ گشتم، برای تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم و به مجلس افادت شیخ درآمدم ولی از مطالبش هیچ نمیفهمیدم. خیلی به این حالت متأثر شدم ...بالاخره به حضرت امیر (علیه السلام) متوسّل شدم؛ شبی در خواب خدمت آن حضرت رسیدم و ایشان در گوش من «بسم الله الرحمن الرحیم» قرائت فرمود. صبح چون در مجلس درس حاضر شدم، درس را میفهمیدم. کمکم جلو رفتم؛ پس از چند روز به جایی رسیدم که در آن مجلس صحبت میکردم. روزی از زیر منبر درس بسیار اشکال میگرفتم. آن روز پس از ختم درس خدمت شیخ [انصاری] رسدم؛ وی آهسته در گوش من فرمود: «آن کسی که بسم الله» در گوش تو خوانده است تا «و لا الضالّین» را در گوش من خواند... (1)
صرّاف حقیقیروزی عالم زاهد و صاحب کرامات، «شیخ مهدی ملا کتاب» با گروهی از یاران و اصحابش در صحن حرم امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته بود. در این حال شیخ جواد عاملی (ره) با کمال ناراحتی وارد شد و نشست.بعد از این که ملا مهدی (ره) علّت حزن او را پرسید، عرض کرد: مردی در بازار، سی شامی –معادل شش تومان آن روز- از من طلب دارد و امروز با زبانی تند از من طلبش را خواست؛ در حالی که من قدرت ادای آن را ندارم.ملا مهدی (ره) فرمود غمگین مباش، قرضت را ادا میکنم. حاضرین چون میدانستند که ایشان چیزی در بساط ندارد به شوخی گفتند: از کجا ادا میکنید؟ مگر آنکه او را به صرّاف یهودی حواله دهید!شیخ مهدی فرمود: او را به صرّاف حقیقی حواله میدهم. ای شیخ جواد! تو را به امیرالمؤمنین علیه السلام حواله دادم؛ برو وجه را بگیر و بیا.شیخ جواد پذیرفت و به حرم مشرف شد. زمان زیادی نگذشت که برگشت، درحالی که در دستش کیسهای پول حاوی 30 شامی بود. گفت: هنگامی که داخل حرم شدم عرض کردم: یا امیرالمؤمنین من به جهت زیارت نیامدم بلکه از جانب شیخ مهدی به جهت حوالهای که بر شما نموده آمدم؛ پس ضریح مبارک را بوسیدم و برگشتم. چون چند قدم برداشتم، شخصی را دیدم که فرمود: این را بگیر که حواله شیخ است. آن را گرفتم و مبهوت شدم. پس از لحظاتی که توجه کردم او را اصلا در رواق و ایوان ندیدم. (2)
توسلی برای یافتن استادعلامه سید محمد حسین طباطبایی (ره) میفرمایند:«هنگامی که از تبریز به قصد ادامه تحصیل اسلامی، به سوی نجف اشرف حرکت کردم، از ضع نجف بیاطلاع بودم؛ نمیدانستم کجا بروم و چه کنم. در بین راه همواره در فکر بودم که چه درسی بخوانم؟ پیش چه استادی شاگردی نمایم؟ و چه راه و روشی را انتخاب کنم که پسندیده خداوند باشد؟وقتی به نجف رسیدم، به هنگام ورود، رو کردم به قبّه و بارگاه امیرالمؤمنین علیه السلام و عرض کردم: یا علی! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شدهام؛ ولی نمیدانم چه روشی را پیش گیرم و چه برنامهای را انتخاب کنم؟ از شما میخواهم که مرا به آنچه صلاح من است راهنمایی کنید.منزلی اجاره کرده و در آن ساکن شدم. در همان روزهای اول، قبل از اینکه در جلسه درسی شرکت کرده باشم، در منزل نشسته بودم و به آینده خود فکر میکردم؛ ناگاه در خانه را زدند؛ در را باز کردم، دیدم یکی از علمای بزرگ است. سلام کرد و داخل منزل شد؛ در اتاق نشست و خیر مقدم گفت. چهرهای بسیار جذاب و نورانی داشت. با کمال صفا و صمیمیت به گفتگو نشست و با من انس گرقت. در ضمن صحبت اشعاری برایم خواند و سخنانی بدین مضمون برایم گفت: «کسی که به قصد تحصیل به نجف میآید خوب است علاوه بر تحصیل به فکر تهذیب و تکمیل نفس خویش نیز باشد و از نفس خود غافل نماند.» این را فرمود و حرکت کرد... آن دانشمند بزگ مرحوم آیةالله حاج میرزا علی آقا قاضی –قدس سره- بود. (3)سخنان کوتاه و بانفوذ آن عالم ربانی پی نوشت ها: (با اندکی تغییر در برخی نقلها)(1) زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص130(2) فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، ص685(3) سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص92رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 511]