واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: تاریخ انتشار یکشنبه 2 تیر 1387 تعداد مشاهده : 136 جام جم آنلاين: اگر بپرسيم كه هدفغايي از اجراي نمايش چيست و بخواهيم پاسخ درستي به اين پرسش بدهيم، بايد بپذيريم كه چنين هدفي دقيقا درهمان لحظات نخستين نگارش نمايشنامه از سوي خود نويسنده تعيين ميشود. او به شاكله اجراي آن بر صحنه هم ميانديشد و خودش نيز به تناوب و به طور ذهني و حسي وارد موقعيتهاي موجود در متن ميشود و همزمان اجزا و عناصر ساختاري نمايشنامه را با دلايل معيني بر ميگزيند و پردازش ميكند تا بتواند به هدف غايي نگارش متن، يعني فراهم كردن زمينهاي عيني بر صحنه براي به تفكر واداشتن تماشاگر دست يابد، ضمن آن كه لذت نظاره كردن و تجربه ذهني، حوادث تازهاي به او ميدهد. اين هدف غايي را در مراحل بعد، كارگردان و تكتك افراد گروه اجراي نمايش نيز پي ميگيرند بنابراين اگر نمايشي بتواند با طرح پرسشها و ارائه پاسخهايي تماشاگر را به انديشيدن به خود و مسائل پيرامونش وادار كند، در آن صورت ميتوان گفت كه نمايش بستگي و ارتباط گسستناپذيري با انسان، انديشهها، علايق و سرنوشت او دارد. نمايش «پاي پياده» اثر اسلاوميرمروژك با ترجمه و كارگرداني داوود دانشور كه هماكنون در تالار سايه مجموعه تئاتر شهر اجرا ميشود ميكوشد چنين نگرهاي را به نمايش بگذارد. متن نمايش «پاي پياده» اثر اسلاوميرمروژك در درجه اول بر 2 عنصر پرسوناژ و موقعيت تاكيد ميورزد و شكلگيري ساختار نمايشنامه به جاي آن كه به پيرنگ و روابط علت و معلولي متكي باشد، از عنصر تصادف كمك ميگيرد. آدمها به طور تصادفي با هم روبهرو ميشوند تا موضوعات معيني كه واقعي هستند، اما با زبان دنياي نمايش بيان و نشان داده ميشوند، قابليت طرح شدن پيدا كنند. اين بيتوجهي به پيرنگ براي نمايشنامه نوعي نقص به حساب ميآيد و ثابت ميكند كه اسلاوميرمروژك ذهنيتهايش را به طور آگاهانه حتي در ساختار نمايشنامه هم دخالت ميدهد. با همه اينها، پس از حذف پيرنگ بقيه موقعيتها و ديالوگها و حتي خود پرسوناژها هوشمندانه و هر كدام به دلايلي به كار گرفته ميشوند. مروژك تكتك ديالوگهاي متن را با اهداف و انديشهورزيهاي معيني نوشته و دقت او در اين مورد به حدي است كه چيدمان واژگان و حتي چگونگي و تعداد جملات نيز در خدمت شكلدهي به انديشه و ايدئولوژي طبقاتي معيني است كه به 2 پروسه قبل و بعد از جنگ جهاني دوم اشاره دارد و پرسوناژها را هم با هم به قياس در ميآورد. در نهايت، آنان كه قبلا از موقعيت و اقتدار بالايي برخوردار بودهاند، بعد از جنگ هم به همان اقتدار و موقعيت چه بسا برتر ميرسند و ثابت هم ميشود كه روشنفكران جدا از جنگ، در پوشش افكار بظاهر روشنفكرانهشان دنبال خواستههاي خود هستند. در ضمن به طبقه پايين تعلق داشته همچنان در همان موقعيت با سرگرداني و پاي پياده راه زندگي محتوم خويش را دنبال ميكند. پسربچه هم كه تمثيل نسل آينده است، مجبور به پيمودن راهي است كه ديگران پيشپاي او نهادهاند. طرح كلي حوادث و موقعيت آدمهاي نمايش پاي پياده در يك ارزيابي تاريخي و سياسي خلاصه ميشود، اما كنشزايي ديالوگهاي متن و نيز چگونگي پردازش موضوع طوري است كه آدمها، موقعيتها و شرايط سياسي و اجتماعي را به زبان نمايش تحليل و در نهايت آسيبشناسي ميكند و همين سبب ميشود هدف غايي نويسنده يعني به تفكر واداشتن تماشاگر تحقق يابد. مروژك همه چيز را با طنزي تلخ و گزنده به بيان و تصوير درميآورد. ديالوگهاي نمايش اغلب تمثيلي، تاويلي، تلويحي و ژرفانديشانهاند و در به حركت درآوردن چرخه ذهني مخاطب سهم زيادي دارند: «وجود من يك هستي جداگانهاي دارد»، «همه چيز بسرعت اتفاق ميافتد، اما از انتظام خارج است»، «تنها كار اقناعكننده اينه: حركت نكردن»، «هميشه چيزي براي خودنمايي هست»، «شوخيهاي مبتذل خيلي قيمت دارند»، «من بايد ضدعفوني بشم»، «من مريض فكرم»، «تو هم به نوبت جنگ كوچيك خودت رو راه مياندازي»، «بگذار كمي زندگي كنم»، «در موقعيت ما جهت معنا نداره» و... . در ترجمه اثر گاهي با جمله يا عبارتي نامانوس روبهرو ميشويم. يكي از پرسوناژهاي زن وقتي با معلم رابطه عاطفي ايجاد ميكند، به او ميگويد: «من ميان قايقي با صيقل طلا ايستادهام» كه بعد از ديالوگهاي معلم درمييابيم كه منظور از عبارت با صيقل طلا عبارت از جنس طلا بوده است. در ديالوگ پرسوناژ پدر نيز وقتي با پسرش صحبت ميكند كلمه ميلنگي و ميشلي را در يك عبارت و به فاصله كم از هم به كار ميبرد. با توجه به اين كه پرسوناژ به طبقه پايين اجتماع تعلق دارد و حوزه واژگان او محدود است، بهتر بود فقط از كلمه ميشلي استفاده ميشد. در اجراي نمايش پاي پياده، به طور همزمان با برخي كاستيها و ويژگيهاي برجسته روبهرو هستيم: اول اين كه پرسوناژ مرد كور كه در اصل كور نيست در كل كور جلوه ميكند. دوم آن كه، در صحنهاي كه به ايستگاه قطار اشاره دارد فقط يك نيمكت به فضاي خالي صحنه اضافه شده است. طراح صحنه ميتوانست از برخي علائم نشانهاي و اختصاصي تابلوهاي مكانشناسي راهآهن استفاده كند. به كارگيري صرف صداي سوت و حركت قطار هم نميتواند كاملا نشانگر ايستگاه راهآهن باشد، چون ميشود آن را به قطاري كه در فاصلهاي نسبتا دور حركت ميكند، منتسب كرد. سوم آنكه، مكانهاي نمايش در كل همگي نامعين هستند و اگر چرخدستي زن دستفروش يا چمدانهاي زن ديگر نمايش در صحنه وجود نداشت، متن اصالت نمايشي و عينياش را از دست ميداد. با همه اينها، نمايش با اتكاي بر 2 عامل بسيار مهم در كليت خود موفق است. عامل اول درايت داوود دانشور در انتخاب بازيگران مناسب و بازي بسيار زيبا و تئاتري آنها بر صحنه است و عامل دوم ميزانسنهاي مناسب و سنجيده كارگردان. بازيگران با بهرهگيري از ژستها و حالات بدن و چهره هر كدام از پرسوناژها را براي تماشاگر واقعي و باورپذير كردهاند. در اين ارتباط ميتوان به ترتيب به بازيهاي به يادماندني قدرتالله صالحي، سمند جاهدي (پسربچه)، مينو زاهدي، حوريه ميرمحمدي، بيژن افشار، محمود هندياني، افشين زارعي، نسيم ادبي، رضا امامي و خليل مولودي اشاره كرد. طراحي صحنه كه توسط شيوا رشيديان انجام شده بيش از حد ساده و بيرونق است. تصوير نقاشي شدهاي كه تپه ماهورها را نشان ميدهد و حالت بك پروجكشن دارد هيچ نشانهاي از جنگ و خونريزي و انفجار در بر ندارد. لازم بود كه خرابيهايي مثل گودالهاي ايجاد شده از انفجار ، كلاه كاسكتها و پوتينهايي روي زمين افتاده يا اجساد سربازان و غيره در آن نشان داده ميشد. در حال حاضر فقط چند تپه ماهور بدون گل و گياه و درخت را كه بيشتر به بيابان شباهت دارد به نمايش ميگذارد كه هيچ دليلي براي استفاده آن وجود ندارد. در ضمن روي خود صحنه هم علاوه بر پوكههاي فشنگ ميشد از كلاه كاسكت يا پوكههاي بمب يا لنگه پوتين كهنهاي استفاده كرد و جنگ را عينيتر و باورپذيرتر نشان داد، اما طراحي لباسها برخلاف طراحي صحنه جوابگوي الزامات صحنه است. قطعات موسيقي نيز كه به وسيله گروه انتخاب شده است فضا و تاثيرات عاطفي و حسي محيط، حوادث و موقعيت آدمها را بخوبي القا ميكند. طراحي چهرهپردازيها كه توسط ماريا حاجيها انجام شده نيز قابل تحسين است، طوري كه جلوههاي ديگري غير از آنچه ارائه شده براي پرسوناژها قابل تصور نيست. داوود دانشور به عنوان كارگردان، ميزانسنها را هوشمندانه انتخاب كرده است و با آنكه پرسوناژهاي نمايش زياد هستند، هنگام تجمع هر كدام جايگاه و نقش معيني دارند و فاصله طبقاتي آنها حتي وقتي كنار هم نشستهاند، كاملا مشهود است. داوود دانشور در انتخاب متن و بازيگران مناسب و در نهايت ارائه نمايشي با محتواي سياسي، اجتماعي و فلسفي كه در اصل هجويهاي درباره پوچي جنگ جهاني دوم است، موفق شده بهرغم سادگي بيش از حد صحنه، در كل نمايشي جذاب و ديدني ارائه كند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 195]