واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: راه ماند اما آن آدمها رفتند
ايرانگردي- سينا قنبرپور:
محمود فتوحي يكي از پيشكسوتان نامدار كوهنوردي در ايران بوده و همچنين از جمله بنيانگذاران سنگنوردي در كشور محسوب ميشود.
او سابقه همكاري پنجاه ساله با باشگاههاي كوهنوردي، فدراسيون كوهنوردي و تدريس در دورههاي آموزشي اين رشته را دارد. اما در اين مصاحبه با او لزوما نه بهعنوان يك كوهنورد، بلكه بيشتر بهعنوان كسي كه سختگذرترين مسيرهاي طبيعت ايران را ميشناسد گفتوگو كردهايم و خواستهايم كه با طعم هر كدام از قلههاي ايران از زبان او آشنا شويم.
* شما پياده با نادرابراهيمي از انزلي به گرگان رفتيد و حاصلش كتاب «بار ديگر شهري كه دوست ميداشتم» شد؟
نه تصميم نگرفته بود كه اين كار را بكند، چنين انديشهاي را او داشت، از خاطراتي كه در شهر گرگان داشت و در ذهنش بود. هليا در شهر گرگان در ذهنش وجود داشت. تصميم نگرفته بود، فقط ذهنيتي داشت، خاطراتي از شهر گرگان و كودكيهايش داشت، در دوران كودكي در گرگان زندگي كرده بود و بيشتر مطالب آن كتاب خاطرات كودكي اوست. در اين سفر اين خاطرات را پرورش داد. هميشه پيادهروي و سفر با من را دوست داشت چون من عادت نداشتم سربهسرش بگذارم و حرف بزنم، من در ذهنيات خودم بودم و او در ذهنيات خودش بود و به اين ترتيب او فرصت داشت تا روي نوشتههايش فكر كند.
* اين مسير را پياده طي ميكرديد؟
بله، با كوله و وسايل سفرمان.
* چه سالي بود؟
1342
* الان چهل وشش سال از آن موقع گذشته است، تا بهحال بر آن شديد دوباره آن مسير را طي كنيد؟
نه، خيلي چيزها تغيير كرده است.
* آخرين بار كه شمال رفتيد با 46 سال پيش چقدر تفاوت پيدا كرده بود؟
فقط تالاب انزلي به همان صورت باقيمانده است كه در آن زمان ما قايق ميگرفتيم و با قايق پارويي يك روز تمام روي تالاب گردش ميكرديم.
* خبر جادة ميانگذر تالاب انزلي را شنيدهايد؟
بله، متأسفانه اتفاق نگرانكنندهاي است.
* كوهنوردي را از كي شروع كرديد؟
از دوران نوجواني. در سال 1336 سازمان كوهنوردي و اسكي «اَبَرمَرد» را همراه با نادرابراهيمي و دوستان ديگر تأسيس كرديم كه من بهعنوان مربي كوهنوردي دبير كميتة فني اين سازمان بودم.
* شما اغلب كوههاي ايران را صعود كردهايد؟
تقريباً بيشتر قلههاي بالاي چهارهزارمتر را رفتهام. دماوند را بيست بار... سبلان را دو بار... و علمكوه را ده بار... و در آبان سال 1342 اولين كسي بودم كه كلاهك سنگشكاف را در بنديخچال صعود كردم.
* از اولين كساني بوديد كه ديوارة علم كوه را صعود كرديد؟
ما وسايل لازم را نداشتيم، اما بهمحض اينكه طناب و تجهيزات لازم را بهدست آورديم گردة آلمانها را صعود كرديم همراه با عزيز سرمدي و مهران امينيان...
* شما سه نفر اولين گروه ايراني صعودكنندة گردة آلمانها بوديد؟
نه اولين گروه نبوديم.
* چقدر در زندگيتان تأثير گذاشت؟
كاملاً زندگي مرا عوض كرد، البته متأسفانه تحصيلاتم را نتوانستم ادامه بدهم، كوه و فعاليت سياسي باعث شد كه درسم را نتوانم ادامه بدهم.
* زاگرس را بيشتر دوست داريد يا البرز را؟
البرز را... قلههاي زاگرس پراكندهتر هستند.
* با كدام كوه ايران ارتباط خاص داريد؟
علمكوه، علمكوه با دماوند خيلي فرق دارد، پر از يخچالهاي طبيعي است كه در آن زمان اين يخچالها بزرگتر و وسيعتر بودند و زير ديوارهها شكافهاي عميقي بود. در يخچال علمكوه حدود 70 متر يخ بود، ما قسمتي كه با آب شسته شده بود را توانستيم تا 70 متر اندازه بگيريم، الان فكر نميكنم بيشتر از ده پانزده متر يخ بتوان در اين يخچالها ديد. ما آن زمان كلاسهاي يخوبرف را در آنجا تشكيل ميداديم.
* دربارة دماوند؟
ساده است اما درة يخياي دارد كه مرحوم جلال رابوكي بر اثر طوفان بهاري در آن دره سقوط كرد و فوت كرد، او آدمي بود كه در يك روز ميتوانست دو بار قله را صعود كند. كوه وحشي است، براي كنار آمدن با آن بايد خوب فكر كني و متانت داشته باشي.زماني يك گروه آلماني به دماوند صعود كردند و در آنجا دچار طوفان و حادثه شدند و مجبور شدند پايين بيايند. بعد راهنماي منطقة دماوند آقاي فرامرزپور با پسرش رفتند تا كولههاي آنها را از ارتفاع 4000 متري بياورند كه در راه بر اثر طوفان جان باختند.
* كوهنوردي نسبت به 50 سال پيش چقدر تغيير كرده است؟
وسايل و بهخصوص پوشاك خيلي عوض شده است. جرج مالوري در سال 1924 وقتي به هيماليا ميرود، ميميرد و سال 1999 جسد او را در اورست پيدا ميكنند، پوشاك او 9 لباس بوده كه روي هم پوشيده بوده در حالي كه گرماي اين پوشش 9 لايه فقط به اندازة يك بالاپوش پولار ساده بوده است.ما آن زمان با كفشهايي كوه ميرفتيم كه حتي در شهر هم ممكن بود پا در آنها يخ بزند، در حالي كه كفشهاي الان آب در آن نفوذ نميكند و پا كاملاً محافظت ميشود.
* در واقع نوعي غلبه بر خويشتن بود؟
بله، اما الان كمتر اينطور است.
* آخرين بار چه زماني قلة دماوند را صعود كرديد؟
من آخرين بار سال 1385 همراه با يك گروه آلماني قلة دماوند را صعود كردم.
* يعني شما حدود دو سال پيش، در سن 70 سالگي به قلة دماوند صعود كرديد؟
بله، اگر شرايط مناسب باشد سعي ميكنم هر سال بروم.
* چرا هر سال به دماوند ميرويد؟ نوعي قرار و آئين شخصي است برايتان؟
نه بيش از آن بهدليل همراهي با گروههاي مختلف دوستان و بچههاست. هميشه از پناهگاه كه حركت ميكنم مثلاً حدود 5 نفر هستيم؛ يعني همان گروهي كه از تهران حركت كرديم اما تا قله كه ميرسيم حدودا 12 نفر ميشويم، در راه تعدادي به ما ميپيوندند، شايد چون ترس از صعود و كوه را از آدمها ميگيرم.
* الان كه كوه ميرويد نسل جوان امروز با نسل آن روزگار چقدر فرق كردهاند؟
خيلي فرق كردهاند. آن زمان هم بودند كساني كه مثل امروزيها كوه ميرفتند اما سعي كردند خودشان را به كوهنورد شدن نزديكتر كنند. امروز جوانها حس ميكنند نبايد از كسي كمك بگيرند و متأسفانه اغلب هم خيلي مفت جانشان را در اثر سرما و بوران و بهمن و صاعقه از دست ميدهند. البته در سالهاي اخير بهدليل مراقبت گروههاي كوهنوردي در مناطق كوهپيمايي آمار چنين حوادثي كمتر است.
* جمعيت كوهنوردها در اين سالها چقدر افزايش پيدا كرده است؟
خيلي زياد شده است تا حدي كه بنا بر گزارشي كه خواندهام امكانات كوهنوردي ايران ديگر جوابگوي چنين جمعيتي نيست، اين ميزان نه پناهگاه داريم و نه وسايل و راهنما. بودجه هم كه از قديم كم بوده است. دوران اوايل انقلاب عضو كميتة مديريت فدراسيون كوهنوردي بودم و آن زمان فدراسيون حدود 130هزار تومان بودجه داشت.
* مشكل كوهنوردان ايراني تخريب طبيعت و زباله است شما اين مشكل را چطور حل ميكنيد؟
ما هر بار به قلة دماوند صعود كردهايم چند گوني زباله با خودمان آوردهايم. آدمهاي مختلف با سطح آگاهيهاي گوناگون به كوه ميروند و خوب نميتوان انتظار داشت همه يكسان همة مسائل را رعايت كنند. آدمهايي كه با من ميآيند همة آشغالها را جمع ميكنند و به پايين كوه منتقل ميكنيم. ميدانم كه همة گروهها اين كار را نميكنند و هميشه گروههاي بعدي ميروند و با انبوهي زباله روبهرو ميشوند و ميبينند كه چقدر محيط كثيف است و آنقدر آلودگي زياد ميشود كه حتي نيروهاي مسئول اين كار هم از عهدهاش بر نميآيند.
* واقعاً چرا اين كار را ميكرديد؟
چون من خودم وقتي اين مناطق زيبا و بيمانند را ميبينم كه پر از زباله شده است خيلي ناراحت ميشوم. وقتي كوه كثيف و آلوده باشد ديگر چه كسي ميتواند به كوه برود. نسلهاي ديگر هم حق دارند. فراموش نكنيم...
* آيا پرداختن به ورزش كوهنوردي توصيهاي هست كه والدين به فرزندان خود بكنند؟
نه متأسفانه بهطور عام در جامعه اينطور نبوده است.
* چرا با اينكه محيط كوه محيط سالمي است خانوادهها توصيه به كوهنوردي نميكنند؟
شايد چون ميترسند... حوادث در كوه زياد است، اما آنچه آدم به دست ميآورد به خطراتش ميارزد. كسي كه كوه رفته باشد و كوهنورد باشد حتماً به فرزندانش هم اجازه ميدهد كه اين فعاليت را انجام دهند. معمولاً خانوادهها از دور نگاه ميكنند و تجربهاي از اين ماجرا ندارند و وحشت دارند و چون حسن آن را حس نكردهاند مخالفت ميكنند.
* حدود 50 سال پيش دو نفر از انزلي تا گرگان پياده ميرفتند كه يكي از ثمراتش براي يكي از آنها كتاب «بار ديگر شهري كه دوست ميداشتم» ميشود، ولي حالا ديگر نه آن آدمها هستند و نه آن محيط وجود دارد. شايد به همين دليل است كه خيلي كم كتاب پرفروشي در ايران به چاپ ميرسد؟
ديگر كسي دنبال كتاب خواندن نميرود و محصلها با كتاب آشنايي كمتري دارند و بيشتر با كامپيوتر ور ميروند، البته چنان كتابي هم كه شوري برانگيزد منتشر نميشود و معمولاً از كتابها استقبالي نميشود. من فكر ميكنم يكي از بازدارندههاي جوانان داشتن آسايش و امكانات بيشتر نسبت به دوران ماست، ما بهدليل محروميت وقتي يك سفر ميرفتيم و با دنياهاي تازه آشنا ميشديم، مثلاً در كوه و دشت ميخوابيديم فوقالعاده برايمان جذاب بود.
تاريخ درج: 25 تير 1387 ساعت 10:44 تاريخ تاييد: 25 تير 1387 ساعت 12:51 تاريخ به روز رساني: 25 تير 1387 ساعت 12:47
سه شنبه 25 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 441]