واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: خوشا کسي که لبش صحبت تو را داردبه مناسبت ميلاد مسعود امام رضا (ع)، تبياد چند شعر زيبا در مدح و ثناي آن امام بزرگوار براي شما ادب دوستان قرار داده است.
شعري از عبدالرحيم سعيديراد به وعده نيم نگاهي آمدهامچراغي فراهم کن ازصبوري و سادگي ستارهاي دور،ميخواهمعطر باستاني اين صبح بيتکرار رابراي لالههاي جوان شهرمسوغات ببرم.ميخواهمبينياز از آوازهاي ماه،دلم را به پنجره فولاديات گره بزنم.ميخواهمدر صحن چشمانت رها باشم.ميخواهم بنده خدا باشم***ساقي جعفريان (ف. قدمياري)در محضر صبح1همه شبيه هم بوديم،اين پير با عصاي چوبي اشدر فاصله آبخوري ها تا آن صحن مرتفعآن دو مرغ عشق، در تور شبانهپشت پنجره گل هاي دسته شدهاين جوان با موهايي روغن چکانو ريش لنگري اشو آن...و اين...و من اين مسافر عجولدر آرزوي پيمودن راهي هزار ساله با يک گاماما اين جا...همه آهويند با اشک و لبخند و التماس و...به جست و جوي آشيانه ايکه صيادي از آن ها دريغ کرده استاين جا همه آهوهايي خط خطي اندکه برگشت خورده انددر انتظار ضامن بزرگ2آن روزها نصفه بودمايستادم وبرايتان نماز خواندمکودکانه دعا کردمعطر غروب را پراکندموضو نوشيدم وا...اکبر گفتمرنگ خدايي شدمخودم، سجاده ام وسجده هايملب ها خنديدنداما من مي دانستمحالا ناتمام ترم!آمده امتا شما برايمدعا کنيد.3اين جا ثانيه معنا نداردزمان به وصال مي گذرد***شعري از محسن غلامحسيني خوشا کسي که لبش صحبت تو را داردخوشــا کسي که لبش صحـبت تــو را داردکه وصــف چـهره ماهت بسي صفــــا دارداگرچــه مــدح تو از هر زبــان نمي آيـــدو لــيـک مــرغ دل عــاشــقـم نـــوا داردعجـب شبي بود امشـــب به خـــانه نجمهفــرشته هــم چو ســـتاره برو بـــيـا داردشــب مدينـــه فراگـير نــور خورشيــديکــه طلعتــش اثــرات خـــدانـــما داردمـديـنه مـهد ولايــت وَ جــنت احمد (ص)دوباره جـــلــوهاي از جــنتالــعـلا داردچه نکـهتي وزد از آن حــريم زهرايي (س)و شهر فاطمه (س) بوي خوش رضا (ع) داردبه رَغــم مدعــيان عــالــِمي ز آل الله (ع)رسـيد کاو سخــن و عــِلــم کبــريا داردرضاست نام وي و کنيـهاش اباالحسن استعلي شــهــرت و نـسبت ز مــــرتضا داردرضــاست پــاره قلب پــيمبر اکـــرم (ص)اگر بــخــوانيش ابــن النـــبي جـــا داردفـــــداي هـــر قدم اســـتوار آن مـــولاکه راه او بـــه مـسيــر حــق انتـــها داردفداي آن نـــگــهش کــز قريب يــا از دورتــوجــهــي به غريـــب و به آشـــنا داردفــداي ســفره گـــسترده کــــرامـــاتشبــه دردهــاي هــمه خــوانـي از دوا داردفداي گـوش دل آن کريــم کـــز احــسانکــجــــا تــحــمــل آه و دم گـــدا داردهــنوز مــانده کـسي عرض حاجـتي گويدرضــا (ع) به اذن خــدا حاجــتش روا دارداگر که گـوهـر جان زنـگـي گنــه گـــشتهبـــيار دل بــه درش کاصــل کـيمــيا داردامـام رأفـت و خوبــي به گــاه مــيــلادتدل شـــکـــسته مــا ميــل کربـــلا دارد****شعر از سيد رضا راستگو(مقداد)شوق وصالشده صحن رضا امشب پر از نورزند نقاره هـا امشب پــر از شــورفضاي شهر مشــهد شـد چراغانز يمن مولــد شـاه خـراســــــا نهمه عالـم شده در وجـد و عشرترسيـــده مـوکب آن مـــاه عترتدل موسي ابن جعفر غرق شاديدهد مژده به او اينک منــــــــاديخدا داده تـــرا دردانـــــه گوهـــرکــه ميگــردد بعـالم ميـر و سرورايا نجمه مبارک باشـــد ايــن گــلکه بهر شيعه باشد در جــزا پــــلايا آهوي صحـــرا در کجــايـــــِيپي پابوسيش امشــب بيـــــايــــــيترا ضامن شده شاه خــــــراسانز دست دام و صيـــاد بيـــابــــــانگل نجمــــه ترا مـن دوست دارمبه غيــر از تـــو شها ياري نـدارمسلام اي ثامن و ضـامن رضاجانسلام اي خفته در خـاک خراســانحريمت مأمن بيچاره گان شـــدبسويت دست مـا درمانده گان شدهمه عالم گــدا و ريــزه خــوارتجهــانـي گشتــه زوار ســــرايتز سقا خــانه ات آب شفــــــــــا دهقلوب شيعيان را تو صفــــــــــا دهنسيم عطـــــر جنت صبحـگاهانوزد از دشت و صحراي خراسانبه ذي القعده صفا دادي رضاجانبه ما رســم وفــا دادي رضاجـانتو گفتي هرکه آيد بهـــــر ديـــداربه پابوســـم شوم او را خريــــدارسه نوبت بــر سراغش ميروم منرها از آتش و ميزان دهـــــم مــنز سني ها و مذهبهاي دنيـــــــــــــاهمه آينــد ديــــدار تــو اينجــــــاچه کردي مــرد سلمـــاني که مولانمودي سنگ بي ارزش مطـــلاگرفتي دامنش گفتي رضــاجاننمي خواهم طلا اي جـان جـانــانترا ميخواهم اي محبوب دلهـــــاتــو آزادم کنــي از قيـــد غمـهــــــابوقت مردنم آقـــــا بيـــــايـــــــيرهــا از دوزخ سوزان نما يــــــيخوشا بر مرد سلماني کــــه دادشعلي موسي الرضا شوق وصالشخدايا کن نظر بر حال (مقــــداد)نــدارد زاد و توشــه داد بيــــداد تهيه و تنظيم : بخش ادبيات تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]