واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اکران هاي 87 (30)- سربلند تهيه کننده و کارگردان: سعيدتهرانيفيلم نامه: سيدسعيد رحمانيمدير فيلمبرداري: فرشاد گل سفيديصدابردار هم زمان: ابراهيم بخشي طراحي و ترکيب صدا: محمدرضا يوسفيموسيقي متن: مهرداد نصرتيتدوين: راما قويدلطراح صحنه و لباس: کيوان ذوالفقاريطراح چهره پردازي: مهدي حبيبي پوربازيگران: سعيد تهراني، سروش صحت، عسل بديعي، مريم سلطاني، کاظم نجارزاده، خسرو فرخزادي، با حضور ثريا قاسمي، ابوالفضل پورعرب93 دقيقهغلامرضا اصانلو. دستيار اول کارگردان و برنامه ريز: مسعود حقي. منشي صحنه: فروزان جلالي. دستيار دوم کارگردان: مهدي مطلبي ( با تشکر از راما قويدل). عکاس: سعيد تهراني. مسئول روابط عمومي: علي بنکدار. دستيار فيلمبردار: مسعود سعيدي، مجيد يادگاري، فرزام گل سفيدي. دستيار صدابردار: محمد پولادرگه. صداگذار: مجيد يوسفي. دستيار تدوين: راحله بدري (با تشکر از مجيد يوسفي). امور مالي: ابراهيم تفرشي. دستياران صحنه و لباس: مرتضي مرادپور، محمدصادقي، گلناز گرامي. اجراي چهره پردازي: مهياد ميمي، محمود قوجانلو. گروه توليد: محمدعلي جمالي. جلوه هاي ويژه: عظيم مهدي. مسئول بدلکاران: محمد عبداللهي. سينه موبيل: عارف رييس زاده. لابراتوار: استوديو بديع. مدير تدارکات: مهدي رجب شاهي. جلوه هاي ويژه کامپيوتري: رضا فخاريه. فيلم رکوردر: رسانه ي پويا. اپتيک: شرکت فيلم ساز. مسئول هنروران: محبوبه يزدي، امين رحمتي. دستياران جلوه هاي ويژه کامپيوتري: مهناز پنجه شير، طناز فخاريه. حمل ونقل: شهرام ابراهيمي، حسين بذرافشان، حسين عاصفي، مهدي مشعلي، محمد مشعلي، غلامرضا کاشفي. دستياران تدارکات: کامران نژادي، حامد عليخاني، حامدي کاوند. خدمات: محمد پيش بين. ديگر بازيگران: داود حاتمي، آزاده خورشيد دوست، رحمان مقدم، محمدرضا احمدخانلو، داود بختياري، مهدي فريضه، کمال تهراني، مهدي مطلبي، کامران نژادي، حسين بذرافشان، شهرام ابراهيمي، محمد پيش بين، مهدي دانش، مرتضي يوسفي، کريم تهراني، کاظم تهراني، فريده جلالي، فرزام گل سفيدي، محمد جمالي، حامد عليخاني. بازيگر خردسال: متين حيدري. پخش از فيلميران. بهار 1385.شروع نمايش: از شانزدهم مردادسينماهاي نمايش دهنده: فرهنگ، آزاد، فلسطين، گلريز، مرکزي، کارون، تهران، جي، پيوند.خلاصه داستان:تهران، سال 1349: علي، جوانمرد و پهلوان محل بر اثر يک درگيري خياباني براي حمايت از کودکي که ناپدري آزار و اذيتش مي کند با رضا آشنا مي شود. رضا که جوان بي کس و کاري است با حمايت علي سر کار مي رود و سر و سامان مي گيرد. او عاشق دختري در همان محله به نام مريم مي شود، غافل از اين که علي سال ها دل در گرو همين دختر دارد. رضا از علي و مادرش مي خواهد که مريم را براي او خواستگاري کنند. علي که از اين ماجرا شوکه شده از مادر مي خواهد با تحمل اين غم و درد، مريم را براي رضا خواستگاري کند، اما به خاطر اين ماجرا علي و مادرش شبانه از آن محل مي روند. شش سال پس از آن ماجرا علي شاگرد اول دوره ي فوق ليسانس علوم سياسي شده. در همين زمان يکي از شعبه هاي سازمان امنيت جمعي از نخبه هاي سياسي را به وسيله ي دکتر سلامت دور هم جمع کرده و براي مبارزه با اغتشاش از آنها به طور غيرمستقيم کمک مي گيرد. در يکي از اين پرونده ها علي با رضا رو به رو مي شود. رضا که يکي از فعالان مبارزه با سياست دولت است، توسط علي دستگير مي شود و به زندان مي افتد. علي در بازجويي از رضا و با تجسس خانه ي او توسط مأموران دفترچه ي خاطرات رضا را پيدا مي کند و درد دل هاي او درباره ي علي و مسايل اجتماعي روز را در آن مي خواند. او براي کشف حقيقت به محله ي قديمي خودشان مي رود و با مخالفت هم محل هاي خود که زماني او را دوست داشتند مواجه مي شود. علي تصميم مي گيرد ملاقات ديگري را با رضا داشته باشد، ولي اين بار با مخالف دکتر سلامت مواجه مي شود. در اين مسير او با دختري به نام رؤيا آشنا مي شود و قرار ازدواج با او مي گذارد. رؤيا هم که دانشجو است هر لحظه به او نزديک تر مي شود. علي در ملاقات با دکتر متوجه مي شود که قرار است رضا اعدام شود. او از رؤيا کمک مي خواهد تا به وسيله ي او سيم هاي تلفن محل زنداني شدن رضا را قطع کند، چون رؤيا در آن محل رفت و آمد دارد. علي با ترفندهاي مختلف وارد زندان مي شود و در اوج ناباوري، در زندان با شخص ديگري از مأموران ساواک رو به رو مي شود و ناگهان مي فهمد که برايش تله گذاشته اند. علي خود زنداني مي شود و گمان مي کند که رؤيا هم دستگير شده. او تصميم به آزادي رضا و رؤيا دارد. پس از يک درگيري شديد در زندان، موفق مي شود همراه با رضا خود را به خروجي زندان برساند، اما در آن جا ناگهان با رؤيا که سلاحي به دست دارد رو به رو مي شود و با شليک او مجروح مي شود. رضا، رؤيا را به ضرب گلوله مي کشد و هر دو به پشت در زندان مي رسند و در آن جا مأموران را مي بينند که با اسلحه منتظر آن هايند. آن دو مي فهمند که مرگ در يک قدمي آنهاست. پس هر دو با سلاحي در دست به طرف نيروها حمله مي کنند و در نهايت صداي گلوله ها است که شنيده مي شود. منبع:سالنامه فيلم - ش 18/س
#سرگرمی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 563]