محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831400335
مباحث سیاسى در كشف المحجّه سید بن طاووس (2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مباحث سیاسى در كشف المحجّه سید بن طاووس (2) نویسنده : عصمت كیخا * نخستین دامى كه شیطان تعبیه كرد تا میان من و خداى جل جلاله، صاحب الرحمه و الاحسان، جدایى افكند این بود كه خلیفه «مستنصر» كه خدا از سوى ما بهترین پاداش خیر به او عطا فرماید مرا به عادت خلفا براى فتوا دادن دعوت كرد. هنگامى كه نزدیك به در ورودى خانه كسى رسیدم كه از من استدعاى دیدار داشت به درگاه خداى مالك الامان جل جلاله تضرع كردم و از او خواستم كه دین مرا و آنچه را كه به من موهبت فرموده است به ودیعت نگاه دارد و هر چه مرا به رضاى حضرتش نزدیك گرداند حفظ فرماید تا به سلامت از نزد ملك باز گردم. آنگاه به محضر او رسیدم و او با همه نیرو كه داشت كوشید تا كار فتوا دادن را بپذیرم: خداى جل جلاله به من آن نیرو داد كه با آنان مخالفت كنم و هوس خود را خوار دارم و بر سر نفس سركش پاى گذارم و در نگاهداشت آنچه در طلب رضاى خدا جل جلاله مالك آن بودم و اعراض از آنان مدد فرمود. در پى آن واقعه سعایتهاى هولناك روى داد؛ اما خداى جل جلاله به فضل خویش مرا كفایت كرد و بر عنایات خود درباره من افزود و در كتاب اصطفاء پارهاى از آن حوادث را براى تو شرح دادهام. اى فرزند، اگر آن روز در این فتواى دنیوى و هوسبازى اهل دنیا و قاعدههاى بیهوده آنها وارد شده بودم تا ابد الآبدین تباه بودم و مرا در امورى داخل مىكردند كه میان من و رب العالمین جدایى مىافكند. بخش 128 الحذر، الحذر، كه در شوخى و بازى و نوآورى آنان شركت جستن، مخالفت با جدت سید المرسلین صلىاللهعلیهوآله و با پدرت سید الوصیین است. سپس خلیفه بازگشت و به وسیله (قمى) وزیر خود و به وسیله دیگر بزرگان دولت خود مرا دعوت كرد كه نقابت همه طالبین را بپذیرم. سالها گذشت و همچنان پیگیرى مىكردند تا این سمت را قبول كنم و من بهانههاى بسیار مىآوردم. «قمى» وزیر گفت وارد این كار شو و در آن به رضاى خدا عمل كن. گفتم پس چرا تو در وزارت خود به رضاى خداى تعالى عمل نكنى؟ نیاز دولت در این كار به تو بیشتر است تا به من، اگر چنین كارى امكان داشت همانا تو به آن رفتار مىكردى. سپس به تهدید من پرداخت و پیوسته خداى جل جلاله مرا در مقابل آنان نیرو مىداد و تقویت مىكرد و تأیید و مساعدت مىفرمود تا این كه «مستنصر» به وسیله یكى از دوستان به این تكلیف دعوتم كرد و به هر چارهاى دست زد. روزى به من گفت آیا تو مىگویى «رضى» و «مرتضى» ستمكار بودند یا آنان را معذور مىدانى؟ پس تو نیز مانند آنان وارد كار شو. به او گفتم روزگار آنان روزگار آل بویه بود و زمان پادشاهان شیعه مذهب و آنان مشغول به خلفا بودند و خلفا مشغول به آنان و سید رضى و سید مرتضى آنچه طبق رضاى خداى جل جلاله مىخواستند آماده بود. بدان كه این پاسخ كه من گفتم به اقتضاى تقیه بود و گمان نیكو به همت موسوى آن دو، وگرنه من بهانه منطقى بر دخالت آنان در امور دنیایى نداشتم. پس زنهار، زنهار كه با هیچ یك از ملوك متفق و موافق باشى كه به هلاك خود اقدام كرده باشى. زنهار كه كسى را بر خداى جل جلاله مولاى تو و مالك دنیا و آخرت برگزینى و او را مؤثّر دانى، و نام گذشتگان پاك خود را با مخالفت به رضاى حق تعالى جلّ جلاله زشت گردانى و در ویرانى بنیادهایى كه براى شرف تو در دنیا و آخرت افكندهاند همدستى كنى و آنان را در روزشمار دشمن خود و روى گردان از خود و متنفر از خود گردانى. بخش 129 آنگاه فریفتن مرا دنبال كردند تا آن جا كه پسر «قمى» وزیر، پى من فرستاد و در آغاز التماس داشت كه ندیم شوم؛ پس دانستم كه این گام به هلاك من مىانجامد، چه، به امور دنیا مشغول خواهم شد. پس هر چارهجویى مىدانستم به كار بستم و به جان كوشیدم تا دست از من بردارد، اما او باز به من مراجعه مىكرد. بارى، به او سخنانى گفتم من جمله گفتم اگر وقتى من ندیم دولتیان شوم و اسرار آنان را براى تو و پدرت كشف نسازم و اخبار آنان را بر تو حكایت نكنم مرا متهم خواهید كرد كه از آنان سخنانى زشت درباره شما شنیدهام و آن را به شما نمىگویم، این امر باعث دشمنى شما با من خواهد شد و كار ما به جدایى و گسیختن رابطه مىكشد و خدا داند كه به چه حوادثى كه اكنون نمىدانم خواهد انجامید. پس اى فرزند، مباد كه با مردمان در این گونه امور وارد شوى. به خدا سوگند كه معاشرت با مردم «دارالغرور» راست نمىشود مگر به دورى جستن از «مالك یوم النشور» و بیشتر كارهاى مردمى كه اهل سراى گذرا هستند مسخره و فساد و ویرانگر سراى باقى است و میان بنده و مالك روز رستاخیز حجاب است و ممارست و دمخورى با آنان با استوارى و سلامت روز قیامت سازگار نیست. دریغا، دریغا، به خدا سوگند، هر كس گفته باشد این راه راهى از راههاى نیكبختى است، به خدا سوگند كه دروغ گفته باشد. بخش 130 سپس شیطان كه لعنت خدا بر او باد براى فریفتن پدرت آنان را برانگیخت و خلیفه «المستنصر» كه خداى بهترین پاداش را به او عطا فرماید، مرا برگزید تا به رسالت نزد سلطان «تاتار» روم. پس به آن كس كه این پیام به من آورده بود سخنانى گفتم كه مفهوم آن چنین است: در این كار اگر موفق شوم پشیمان خواهم بود و اگر شكست یابم نیز پشیمان خواهم شد. گفت چگونه؟ گفتم اگر كوشش من با توفیق قرین گردد هرگز براى گسیل داشتن به رسالت دست از من نخواهید كشید تا در شمار مردگان درآیم، پس مرا از عبادتها و دیگر كارهاى ارزشمند باز خواهید داشت، و اگر گره كار به دست من گشوده نشود از چشم شما خواهم افتاد و كار به بىاحترامى من خواهد انجامید و آزردن من آغاز مىگردد و از كار دنیا و آخرت باز مىمانم، بالجمله سخنان رساتر از این گفتم كه خداى جل جلاله در آن حال براى نیكبختى من بر زبانم جارى فرمود. اگر كسى تو را بگوید كه پرداختن به این امور به طاعت و عبادت دستیارى مىكند، زنهار و زنهار كه آن گفته تأویل و مغالطه است و مبادا به آن قانع شوى. چه هر كار كه مخالف عقیده تو باشد، كمك به آن حتى با حركتى از حركات یا با اشارهاى از اشارات روا نیست، و اگر كسى جز این گوید او از دامهاى شیطان است و سخن او هذیان. بخش 131 سپس خلیفه «المستنصر» كه خداى او را بهترین پاداش خیر دهد به من تكلیف كرد كه وزارت را بپذیرم و پیمان بست كه در این كار از هیچ یارى به من دریغ نكند و بارها در این مسأله نامه نوشت و سخن گفت و من در كتاب الاصطفاء براى تو این گرفتارى و بلا را به شرح باز گفتهام. امّا من بازگشتم و بهانهها آوردم تا كار به آن جا كشید كه سخنانى گفتم از این قبیل كه اگر مقصود از وزارت من آن است كه به عادت وزیران حركت كنم و امور مردم را با هر مذهب و سبب تمشیت دهم، خواه اقدام من مطابق رضاى خداى جل جلاله و رضاى سید الانبیاء و المرسلین باشد خواه مخالف رأى خدا و رسول؛ پس، اگر بخواهم با همین شیوه وزارت كنم اكنون نیز همین وزیران با همان روش فاسد كارها را انجام مىدهند، اما اگر بخواهم در این مقام به كتاب خداى جل جلاله و سنت فرستاده او صلىاللهعلیهوآله رفتار كنم هیچ یك از درباریان تو و آنان كه در سراى تو زندگانى مىكنند، و هیچ یك از بندگان و خدمتگزاران و از خدم و حشم تو و ملوك اطراف، تحمل آن رفتار را ندارند. اگر راه عدل و دادگسترى پیش گیرم و طریق انصاف و پرهیزگارى پیشه كنم، به تو مىگویند این «على بن طاووس علوى حسینى» از این كارها چه منظور دارد جز این كه به مردم هر عصر و زمان بفهماند كه اگر خلافت در دست آنان بود به همین روش عمل مىكردند. این منظور و این عمل ردّى است بر خلفایى كه پیش از تو بودهاند و طعنى است بر آنان. وقتى این سخنان را درباره من به تو بگویند ناچار بىدرنگ به بهانه و عذرى به كشتن من همت خواهى گماشت. پس وقتى كار به هلاك من مىانجامد ناچار باید به ظاهر گناهى به من نسبت داده شود تا مرا بتوان كشت. پس اینك من در سراپنجه تو قرار دارم و پیش از آن كه گناهى مرتكب شده باشم با من هر چه خواهى كن كه تو سلطانى قادرى. آنگاه به كوچ كردن آغاز كردم و خانه كن از بغداد منتقل شدم و به حله رفتم و خداى جل جلاله به رحمتى كه از آغاز به من داشته است و به عنایتى كه به پدران صالح من مبذول فرموده است و از روى جلالت او آن عنایات به تبار و فرزندان ایشان رسیده است مرا به سلامت نگاه داشت. خداوند جل جلاله به رحمت عنایت خویش كه پیوسته به گذشتگان صالح من و ذریه آنان عطا فرموده است مرا از این بلاها به سلامت رهانید مباد و مباد كارى كنى كه شیطان مرا پس از مرگ سرزنش كند و بگوید بر فرزندت كه پاره جگرت است پیروز شدم و روزشمار، جامه پشیمانى بر تن و میان اهل سلامت و رستگارى شهره به رسوایى، نزد ما آیى! پس با چه امید «محمد» صلىاللهعلیهوآله جدّت را دیدار خواهى كرد و پدرت على علیهالسلام را و پیشینیان اطهارت را ملاقات خواهى نمود؟ حال آن كه بر ضد آنان به پا خاستهاى و یادشان را زشت گردانیدهاى و به جهت ننگ چند روزه زندگانى با آنان دشمنى كردهاى! و آیا پس از این وصیّت كه به تو كردهام و این رساله كه تو را نوشتهام با چه رو با من روبهرو خواهى شد؟ به جاى این كه تو را به جلالت و بزرگوارى فرا خوانده بودم، امّا تو در مقابل آن به پستى گراییدى چه پاسخى خواهى داشت؟ نه به خدا. این شیوه شریف الهى و مقدّس را كه امروز مجبور و تنها مانده است از دست مگذار و ملزم به آن باش و در مقابل ملازمت آن جان و اهل و مال و همه امكانات را سبكمایه گیر و در روزگار كسادى این فضایل با آنها همنفس باش تا وقتى در آن جهان نزد ما مىآیى پادشاهى بزرگ از پادشاهان دنیا و آخرت باشى، مَلِكِ عظیم این جهانى و روز میعاد باشى و مولاى تو و پیشینیان تو از پدران و نیاكانت كه از ملوك نیكبخت جهان بودهاند از تو خرسند باشند. بخش 132 و اى فرزند، اى محمد كه آرزومندم خداى جل جلاله آنچه را كه به آموختن آن نیازمندى، یعنى نكاتى را كه مایه افزونى تعظیم و تكریم تو پیشگاه الهى را باشد به تو بیاموزد بدان كه داخل شدن در كارهاى دولتى اگر چیزى بود كه بر شرف دنیایى مسلمان مىافزود همانا كه با ورود اولیاى دولت و قبول تقاضا و آرزوهاى آنان كاخ شرف و حیثیّت تو را بنا مىكردم، اما این كار خلاف چیزى است كه پیشینان تو بر آن بودهاند و مایه رسوایى و ننگ كسى است كه داخل آن كارها شده است و كمبودى است كه نمىتوانم درجه حقارت آن را شرح دهم. وقتى كسانى را مىبینم كه با تو همعقیدهاند و دین پدران پاك تو دارند و چنین مىپندارند كه چون از كارگزاران دولتند و به ستمگاران یارى مىكنند داراى شرف و مقامى والایند، امّا شایسته چنان است كه تو دریایى كه اینان مسكین رنجورند و داراى قلب بیمار، و نیازمند آنند كه به بیمارستانشان ببرند و گاهى با احسان درمانشان كنند و گاهى با خوارى و توهین رنجورى را از آنان دور گردانند تا از مستى به خود آیند و به درجه بدبختى خود پى ببرند. حق، یگانه راه روشن است كه قرآن به آن راه مىنماید و جدّت محمّد صلىاللهعلیهوآله به آن دلالت مىكند و كسى كه از آن راه بپیچد به سوى خشم خداى جل جلاله و سخط و خوارى و دوزخ او و به سوى رسوایى بزرگ گام مىنهد. من پسرانى را دیدهام كه در عقیده باطل تعصّب پدران مىكشند و چندان در تعصّب پیش رفتهاند كه در عبادت بتان پیروى آنان كنند. در كار تعصّب جان فدا مىسازند و در معرض خطر قرار مىگیرند، پس چرا فرزندان قومى كه در دنیا و دین سعادتمندند تعصب نكشند و راه پدران پاك خود را نپیمایند و بى سستى در آن گام ننهند كه اگر در این راه سراسر جهان را از دست بدهند در نظر عارفان چیزى بىمقدار را از كف دادهاند. چه زشت است كه یكى از فرزندان سیّد پیمبران در روز جزا پیدا شود و بیگانگان به جدش محمّد صلىاللهعلیهوآله نزدیكتر از او باشند و مردم مورد توجه حضرتش قرار گیرند، اما از او روى برگرداند. خدمتگزاران او به سبب طاعت وى به مقام پادشاهى رسیده باشند و فرزندان او به سبب نافرمانى و تباهى مورد ریشخند شیطان شده باشند و منادى در میان آنان ندا در دهد كه «لِمثل هذا فلیعمل العالمون» (صافات، آیه 1)؛ «عمل كنندگان چنین كنند».5 بخش 133 اى محمد، اى فرزندم كه خداوند جل جلاله دین و دنیاى تو را نگاه دارد و یقین و تولاى تو را كامل گرداند بدان كه اگر من در سراسر زندگانى به بیمارى دیوانگى یا به مرض پیسى و خوره دچار مىشدم بر من از گرفتارى به منصبهاى دولتى آسانتر بود كه چهره اسلام از آن تیره گردد و چیزى از آنچه را كه پیمبران و جدّت محمّد صلىاللهعلیهوآله بنیان نهادند ویران كنم و مایه ننگ او گردم و چنان كنم كه دشمنان دین او به سرزنش سخنان ناروا گویند و در این سوء شهرت با دشمنان یارى و همكارى كنم، زیرا در این حال دشمنان مىگویند و مىپندارند كه اگر دین جد ما محمد صلىاللهعلیهوآله این چگونگىها را كه متصدیان مقامات دولتى داراى آنند نداشت و مشتمل بر هول و هوسبازى و هوسناكى و تظاهر به ارتكاب كارهاى حرام نبود فلانى كه فرزند اوست و تظاهر به پاىبندى به ناموس دین مىكند با والیان و دولتیان وارد كار نمىشد و در راهى كه مایه اهانت به مراسم جدّ او و نیاكان گذشته اوست با آنها همگامى نمىكرد و به امورى كه خلاف شیوه دین او باشد شادمان نمىشد و این بدنهادى را به آن دین نسبت نمىداد پس بنگر كه هنگام سكرات مرگ مصیبت و ندامت من بر چگونه خواهد بود و در روزشمار در چه جایگاه قرار خواهم داشت و محاسبه من از چه قرار خواهد بود و نادانى و خوارى من تا كجاست. با كدام چشم و با چه رو جدت محمد صلىاللهعلیهوآله و پیشگامان آزادگى را بنگرم و با چه روى به آنان دیده افكنم؟ حالى كه بزرگترین ننگ را براى آنان به وجود آورده باشم، و اگر در روزشمار بر من رحمت آورند و براى رهایى من از عذاب شفاعت كنند، آبروى شریف و مصون از هر خطاى ایشان را مسؤول كسانى قرار دادهام كه در كار دولتى به آنان ستم كردهام؛ زیرا ناچارند از آن ستمدیدگان بخواهند كه از من درگذرند. پاداش جدّت محمّد صلىاللهعلیهوآله در مقابل هدایت و نبوت و شفاعت و احساس او به ما این نیست كه من كه فرزند اویم با دور شدن و كنار گذاشتن قرآن مقدّس او و زشت كردن یاد گرامى او از شأن او بكاهم و به ویرانى بنیادى كه او نهاده است آغاز كنم و مایه شرمندگى آن بزرگوار گردم. اى محمّد، اى فرزند، بیمارى پیسى و خوره و دیوانگى در مقابل آن گرفتارىها بسى آسان و بسى زیباست، زیرا در هر حال به مرگ مىانجامد و این مسأله آسان است و باعث ثواب و عوضى است كه روشنگر چشم و فرحبخش دل است و باعث همصحبتى با بزرگانى كه در آخرت پادشاهان اقلیم سعادتند، بزرگان دولت پایدار و سبب پوشیدن تشریف خلعت رضاى جبّار الجبابره و فرحناكى و طیب دیدار با گذشتگان تو، كه عترت طاهر رسول بزرگواراند صلىاللهعلیهوآله آن روز كه اولین و آخرین فراهم مىآیند. «و فى ذلك فلیتنافس المتنافسون » (مطففین، آیه 27)؛ «پس اینك پیشقدمان در این كار كوشا باشند». [ضرورت آموزش فقه] بخش 143 از خداوند مىخواهم كه آموختن علم فقه را كه راه شناخت احكام شریعت و زنده داشتن سنت جدّت محمد صلىاللهعلیهوآله است بر دلت اندازد و توان الهامپذیرى از عنایات او را داشته باشى و قصد تو در این كار فرمان بردن از خداى تعالى و پیمودن راه راست باشد و مبادا كه در كار دین مقلّد عوام الناس از غلامان جدّت باشى و براى گرفتن فتوا و استفهام مطالب دین در برابر آنها كوچكى كنى كه جز مغبون به این كار حقیر قناعت نكند و بدان كه هنگامى كه كودك بودم «ورام»6 جدت قدس اللّه روحه به من مطالبى فرمود كه معناى آن این بود كه اى فرزند اگر در علم و عمل كارى وارد شدى كه خیر تو در آن است به مرتبه پست آن قناعت مكن و مباد كه از كسانى كه در آن كارند كمتر باشى. نیز جدّت از قول (حمصى)7 مىفرمود: براى امامیه مفتى واقعى باقى نمانده است، بلكه همه، فتواى دیگران را حكایت مىكنند و به تكرار باز مىگویند. در صورتى كه در آن زمان گروهى از اصناف علما بودند و در روزگار ما كسانى نیستند كه از نظر مراتب علمى به آنان نزدیك باشند؛ اما باید گفت كه اینان به علّت طول ایام غیبت و دور بودن از پیشوایان و رهبران دینى كه از حیث اشتغال و ادراك معانى در حفظ و پناه بارى تعالى بودهاند، معذورند كه اگر همپایه علماى سلف نباشند. اما به هر حال امروز فتاوى آنان و پاسخ به مسائل مورد نیاز نقل قول علماى متقدّم و ماضى است و این كار بسى آسان است و جز مردمى مسكین و كسانى با همتى پست و بیمایه در این كار ناتوان نیستند. من كه پدر توام تقریباً بیش از دو سال و نیم به این عمل مشغول نبودم و از آن پس اگر گاهى به آن مشغول مىشدم از روى نیاز نبود، بلكه به منظور حسن صحبت و انس و استنباط فروع بود. كسى كه از كوتاهى زندگانى باخبر است و مىداند كه پس از مرگ از طرفى مقامى، هر كار او، چه بزرگ چه كوچك، مورد رسیدگى و حسابرسى قرار مىگیرد باید به میزان نیاز این سفر توشه فراهم آورد. بر تو باد كه در تحصیل فقه به كتابهاى جدّت (ابو جعفر طوسى)8 رحمةاللّه علیه مراجعه كنى، زیرا او در پیمودن راهى كه حق تعالى به او نمود سستى و كوتاهى نورزید. شرح كتابهاى موجود نزد مؤلّف [آثار سیاسى در كتابخانه سید بن طاووس] خداى جل جلاله به دست من كتابهاى بسیار در هر فنّ تو را آماده فرموده است كه امیدوارم تو را به مولاى این جهانى و آن جهانى نزدیك گرداند. در علم «اصول» كتابى مهیا شده است كه مطالعه آن تو را به هر معرفت و دانش كه بخواهى مىرساند و در نبوت و امامت كتابهاى بسیار فراهم آمده است كه براى تهیه آن رنجها كشیدهام و دیگران دشوارىها تحمل كردهاند و آن هدیه است عنایت پروردگار جهان هستى را به تو. نیز كتابها در پارسایى و اخلاق كه باید آنها را همنشین و همنفس خود كنى و از آنها بیاموزى، آنچنان كه خداى جل جلاله پیمبران و اولیاى خود را كه پیش از تو بودهاند به آن آداب راهنمایى فرموده است به آن مؤدّب گردى و آدابى بیاموزى كه حق تعالى مردمى ناتوان را كه كمتر از تو بودهاند به نیروى آن توانا كرده است تا آن جا كه آنان را به فضل و كرم خود در ردیف اولیا قرار داده و در دنیا نیكبخت گردانیده است. و بدان كه پیشروان آن كاروان سعادت و بازماندگان آن كاروان، همه از یك گوهرند، جز این كه پیشروان را همت بلند پیش رانده است، و واپس ماندگان را همت دون بر جاى داشته است. نیز كتابها در «تاریخ» خلفا و پادشاهان و جز آنان از دنیاپرستان دارم كه جهان گذرا را برگزیدهاند و چهره خرد و مردمى را به ظلمت دنیاپرستى تیره كردهاند و بار سنگین گناه بر دوش به وادى جهان باقى گام نهادهاند، گویى خواب بىخبرى آنان را فرا گرفته بوده است كه نیكبختى جاودان را به لذت فانى چند روزه فروختند. آرى مردم عالى همت هرگز چنین نكنند. پس اى فرزند، براى رعایت دین و پاس داشتن مقام سرور و مولاى خود، از آنان بپرهیز و خداى را در نظر داشته باش و چندان كه مىتوانى از آنان دورى گزین كه دوستى آنان زهرى است كشنده. من تاریخ این زمره تیره روزان را براى تو ذخیره كردهام تا بنگرى كه در ظاهر و باطن و اول و آخر چه بودهاند، و با خود چه كردهاند و چگونه با لذت ناپایدار و زودگذر این زندگى كوتاه زیان جاودان خریدهاند و چگونه به فریب شیطان هر دو جهان را به پشیزى فروختهاند. اى محمّد، روزى كه سرگرم مطالعه این تاریخها بودم یكى از من پرسید چه مىكنى؟ گفتم با آن كه زندهام با این همه در میان گورستانها با مردگان نشستهام و مىبینم كه چگونه هادم لذّات این مغروران و فریفتگان دنیا را با زور به گورستان كشانیده و دور از هر سعادت و لذت اسیر ندامت كرده است. نیز خداوند كتابهاى «فقه» كه از گفتههاى جدّت سید المرسلین صلىاللهعلیهوآله و پدرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و عترت معصوم آنان و از شیعیان ایشان تألیف و تصنیف شده، و كتابهاى بسیار در اخبار و احادیث آنان علیهمالسلام را فراهم فرموده است. تو را به خدا كه علم فقه را نزد معلّمى پرهیزگار و پارسا بیاموز كه از رحمت پروردگار جهان درهاى مقصود به روى تو بگشاید و امیدوارم كه در اندك مدت تو را به توفیق رساند و از صرف عمر بسیار در این راه بىنیاز نماید. من قبلاً شیوه اشتغال خود را به این علم نوشتهام و امیدوارم تحصیل این علوم بر تو آسان باشد. من تقریباً در مدت یك سال، علم فقه را چندان آموختم كه دیگران در چند سال تحصیل كسب مىكنند و به عنایت خاص كه خداى تعالى به ذریه جدّت سید المرسلین صلوات اللّه علیه دارد، از كسانى كه سالها در این راه پیشگام بودهاند پیشى جستم. نخست كتاب الجمل و العقود9 را ازبر كردم و با كوشش بسیار آن را فرا گرفتم. كسانى كه پیش از من به آن سرگرم بودند جز آن كتاب مطالعه دیگر نمىكردند؛ اما من كتابهاى فراوان مطالعه مىكردم كه از سوى جدّم «ورام بن ابى فراس» قدّس اللّه سرّه و زاده من مراضیه از طرف مادر به من انتقال یافته است شبها به آن مراجعه مىكردم و آنچه آنان در سالها آموخته بودند در دسترس من بود و مىآموختم و گفته مصنفان را مىفهمیدم و موارد خلاف را ادراك مىكردم و در مجلس درس آنچه را كه شاگردان حوزه نمىدانستند مىدانستم و در تحصیل علم پیوسته با نشاط و شادى بودم. وقتى از الجمل و العقود فارغ شدم به آموختن نهایه10 پرداختم. وقتى جزء نخستین آن را به پایان رساندم، در علم فقه چنان استاد شدم كه «محمد بن نما» معلم من در پشت جلد اول آن كتاب به خط خود مرا مورد مدح و ثنا قرار داد كه شایسته آن نبودم، بلكه ثناى واقعى شایسته خداوند است كه مالك هر دو جهان است و صادر و وارد كننده معانى به قلبها و الهام دهنده حق و صواب است. سپس جزء دوم النهایه را خواندم و به كتاب مبسوط11 پرداختم تا به كلّى از شاگردى فراغت یافتم. بعدها از جماعتى كتابها خواندم كه منظور از متن آن روایتها را درست نفهمیدم، امّا مورد قبول علما بود از استاد و به خطّ استاد چیزها شنیدم و خواندم كه یاد كردن آن، موضوع را به تفصیل مىكشد، و اجازههایى كه پشت مجلدات بود بر استاد قرائت كردم. اى فرزند، امیدوارم كه پروردگار قلب و بینش تو را براى ادراك همه این مطالب از كوچك و بزرگ جمال بخشد بدان كه: اینك كتابها در فقه در دسترس دارم كه چند برابر آن است كه در روزگار تحصیل داشتم، پس ان شاء اللّه وضع تو از من بهتر خواهد بود كه اسباب علم آموختن تو فراهمتر است. خداى جل جلاله تو را به آرزوهایى كه دارى بیش از آن كه مرا برساند و دعاى حال مرا درباره تو مستجاب فرماید. و خداوند منان كتابهاى پراهمیّت در «تفسیر قرآن كریم» از مفسرانى كه دینها و عقاید مختلف داشتهاند تو را فراهم فرموده است. و اى محمّد، اى فرزند كه امیدوارم خداى تعالى تو را به آنچه مطلوب اوست دلالت فرماید و شرف خشنودى دایم خود را نصیب تو فرماید. بدان كه مردم در تفسیر قرآن چندان اختلاف كردهاند كه روى حقیقت را پوشاندهاند و كار را به این جا كشانیدهاند كه مسیر فهم قرآن را تغییر دهند و فهم آیات محكمات را نیز دشوار سازند و مردم را در آن وادى، حیرتزده رها كنند با آن كه نفس تنزیل مقدس قرآن شخص را از احتمالات بركنار مىدارد، زیرا حضرت علام الغیوب حیات دل و سعادت دو جهانى به تو عطا فرموده است. در تفسیر آیاتى از احكام یا آنچه درباره رفتگان است مراد از نقش تنزیل را نمىتوان فهمید. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و عترت پاك او علیهمالسلام كه از قرآن جدا نیستند. سخنانى گفتهاند كه مایه بهبودى رنجوران و چراغ راهنماى گمشدگان است، اما آیات متشابه كه معرفت و تحقیق آن از دشوارىهاست علم آن همه را باید به خداى جل جلاله واگذاشت. من در خطبه كتاب فتح الجواب الباهر فى خلق الكافر سخنانى از پدرت على علیهالسلام كه در ضمن خطبه جلیلى بیان فرموده است آوردهام.] ...] و بپرهیز از تقلید كسانى كه خود را عالم دین مىدانند و در مدح پادشاهان و امیران شعر مىسرایند، چه، آنها از هلاك شدگانند و اگر توبه نكنند از آن گفتهها پشیمان گردند و در روزشمار آرزو مىكنند كه اى كاش زبان نمىداشتند و سخن گفتن نمىدانستند تا این اشعار را نگفته بودند و من از آنان كه این گونه اشعار را مىنویسند و از بر مىكنند حیرتزدهام و شایسته مقام علمى آنان محو كردن این سخنان بیهوده است. اى فرزند، آیا دیدهاى كه این زمره مردم در ستایش ایزد منان و رسول بزرگوار و خاصان او سخن گفته باشند؟ آیا نمىبینى از كسانى مدح و ثنا گفتهاند كه مورد خشم و سرزنش الهى و رسول بزرگوار صلىاللهعلیهوآله و خاصان او صلىاللهعلیهوآله بودهاند؟ آیا این كار دورى جستن از آستان الهى و هتك حرمت او جل جلاله نیست؟ آیا این كار تجاوز به حریم حرمت امامان پاك به هر حال به آنان نیاز دارند نیست؟. اگر خداى منان به تو طبع شعر عنایت فرماید از مطالبى كه رضاى الهى و پیشینیان پاك تو در آن باشد پاى بیرون منه. [...] جهاد بخش 148 اى فرزند كه امیدوارم خداى جل جلاله تو را به شرف جهاد با نفس و با هر كس كه تو را از حضرتش جل جلاله باز دارد سرافراز فرماید بلكه به تو نیرویى عنایت فرماید كه جهاد بر تو آسان گردد و از آنچه براى قرب به حضرتش انجام دهى لذت برى. بدان كه اگر جهاد با حضور آن كس كه طاعتش بر تو واجب است واجب گردد (او) صلوات اللّه علیه خود كفایت تو كند و وظایف جهاد را به تو بیاموزد مرا نیز. اما اگر در حضور كسى كه طاعت او واجب نیست گرفتار جهاد گردى، ممكن است در آن حال جهاد بر همه مسلمانان واجب شده باشد و آن وقتى است كه اساس اسلام در معرض خطر باشد. در حالى چنین سر و جان و هر چه را عزیز مىدارى كه همه از آن خداى جل جلاله است كه از روى لطف و كرم به تو عنایت فرموده است، باید فدا كرد. پس شایسته است كه هر عزیزى در این راه دست از عزت بكشد. بدان كه همه هستى از آن كسى است كه آن را آفریده است و بخشیده است و در راه آفریننده نیكوترین تقدیمى ذخایر خردهاست و كیست كه به تقدیم كالبد و روان و خِرد به آستانش از پروردگار هستى بخش شایستهتر باشد كه تو آنچه دارى همه رشحهاى از دریاى بىكران كرم و لطف اوست، پس هر گاه تو را به سوى خود بخواند زنهار كه از بذل و جان و مال دریغ نكنى، كه اگر چنین كنى فرشته جان ستان یا جز او آن را از تو باز خواهد ستاند، و اگر در تسلیم آن به آستان مقدسش بخل ورزى، شرف خدمت و طاعت و بذل جان و مال در راه گرامى داشت دین او كه نزد او عزیز است از دست تو به در خواهد رفت و تباه خواهد شد. تقاضاى سید بن طاووس از خلیفه براى گفت و گو با تاتار بخش 149 [اصل دعوت] و اى فرزند كه خداوند تو را در راه اصلاح ثابت قدم دارد و نامت را در جریده خاصان خود ثبت فرماید بدان كه چون سپاه تاتار و تركان بر شهرهاى خراسان پیروز شدند و در آن شهرها طمع كردند و در زمان (مستنصر) خلیفه عباسى كه خداوند پاداشى به او عطا فرماید كه شایسته آن است تا نزدیكى بغداد رسیدند. فرمانده سپاه خلیفه امیر «قشمر» بود و با قواى خود در بیرون بغداد مستقر شده بود و هر دم بیم هجوم لشكر تركان را داشتند و در شهر بغداد اعلان جهاد داده بودند. من به امیر (قشمر) نوشتم كه نامه مرا به خلیفه عرضه كن و از او رخصت خواه كه براى حال این مهم اجازت دهد به شرط آن كه هر چه من مىگویم همان بگویند و هر جا خاموشى گزینم همچنان خاموشى گزینند تا كار را با گفت و گو و تدبیر اصلاح كنم؛ چه كیان اسلام در خطر است و اگر كسى براى اصلاح كار مردمان اقدام نكند از سوى خداى جل جلاله معذور نباشد. در نامه خود نوشته بودم كه من با زره و سلاح و سپاه به دیدار تاتار نخواهم رفت، بلكه با همین جامه و به شیوه معمول و عادى خود خواهم رفت و مىخواهم براى خدا با آنان از در صلح درآیم و چنین شرط كنم كه آنچه در دست شماست در دست شما باقى ماند و بارى هر چه در توان دارم به كار برم تا صلح برقرار شود كه این كار موجب رضاى اله و تقرب به آستان او جل جلاله مىباشد، اما آنان بهانه آوردند و جز آن كه من خواستم مىخواستند. سپس نزد دوستى رفتم كه مقام وزارت دربار داشت و به او گفتم از خلیفه اجازت خواه كه من و رضا برادرم و فرزندان محمد بن محمد بن محمد اعجمى نزد تاتار رویم و ترجمانى با خود همراه كنیم و با الهام الهى با آنان گفت و گو كنیم امید است كه خداى تعالى با قول یا فعلى یا چارهجویى و تدبیرى این بلا را از سر ما رفع فرماید. به پاسخ گفت مىترسم در این دیدار مراتب شؤون دولت را رعایت نكنید و چنین پندارند كه سفیر مایید. گفتم كسى را با ما بفرستید كه مورد اطمینان شما باشد تا اگر نزد تاتار اظهار كنیم، فرستاده شماییم سر ما را براى شما بیاورد. در این صورت شما نزد آنان معذور خواهید بود. منظور من از این ملاقات آن است كه به آنها بگوییم ما فرزندان صاحب دعوت نبوى هستیم و از كشور محمدى آمدهایم و آمدهایم تا درباره دین و كشور خود با شما گفت و گو كنیم كه اگر سخن ما را نپذیرفتند نزد خدا و رسول او مسؤول نباشیم. آنگاه كه چنین گفتم آن دوست گفت باش تا من باز گردم. گویى مىخواست مطلب را به اطلاع (مستنصر) خلیفه جزاه اللّه عنى ما هو اهله برساند. پس از دیرى مرا طلبید و گفت اكنون مقتضى نیست كه چنین كنیم. هنگام ضرورت اجازه خواهیم داد. اینك گروهى كه به كشور ما حمله آوردهاند لشكرى متفرق و دستههاى غیر متشكل هستند. رئیس معینى كه گوش به فرمان او باشند ندارند تا شما با او گفت و گو كنید. گفتم اكنون ما با نیت خالص آمدهایم تا این كار را به پایان برسانیم، من بیم آن دارم كه وقتى رخصت این كار را به ما بدهید كه این همت و خلوص نیت در ما نباشد. با این همه به ما رخصت دیدار ندادند و شد آنچه شد. باز چنین روى داد كه وقتى عازم خراسان بودم از خلیفه اجازت آن خواستم كه به زیارت مولینا على بن موسى الرضا علیه التحیه و الثناء مشرف شوم. پس از اجازه او به آماده كردن وسائل حركت پرداختم. هنگام حركت كسى كه واسطه گرفتن اذن بود نزد من آمد و گفت خلیفه دستور داده است كه به رسالت نزد بعضى از پادشاهان بروى. عذر آوردم و گفتم اگر در این رسالت موفق گردم دست از من نخواهید كشید و پیوسته مرا به رسالت و سفارت خواهید فرستاد و اگر پیروز نشوم در چشم شما كوچك و بىمقدار خواهم شد؛ زیرا چنین خواهید پنداشت كه من شایستگى چنین كارى ندارم. افزون بر این، اگر بپذیرم و به سوى مقصود روانه شوم حسودان در كمین باشند و از من سعایت كنند و بسا كه گویند من با پادشاه تركان بیعت كردهام كه او را به این دیار رهنمونى كنم. شما نیز قول آنان را بپذیرید و به كشتن من همت گمارید. گفت: پس چه باید كرد و پاسخ خلیفه چیست؟ گفتم استخاره مىكنم اگر «لا تفعل» آمد خلیفه خود داند كه من هرگز خلاف استخاره نكنم. پس استخاره كردم و از رفتن عذر خواستم. پارهاى از این سخنان را در پیش گفتهام. بخش 150 درباره امام عصر عجل اللّه فرجه الشریف اى فرزند، اى محمد، تو را و برادرت را و هر كس را كه این كتاب را بخواند به آشتى و درستى در معامله با خداى عزّوجلّ و رسول او صلىاللهعلیهوآله و حفظ و رعایت فرمان خدا و رسول كه درباره ظهور مولاى ما مهدى علیهالسلام بیان فرمودهاند و بشارت دادهاند سفارش مىكنم، چه، قول و عمل بسیارى از مردم از نظرهاى فراوان با عقیده آنان مخالف است؛ مثلاً بارها دیدهام كه اگر بندهاى یا اسبى یا درهم و دینارى از آنان گم شود سراپا متوجه آن مىشوند و براى یافتن آن نهایت كوشش را به عمل مىآورند، اما ندیدهام كه كسى براى تأخیر ظهور آن حضرت و عقب افتادن اصلاح اسلام و تقویت ایمان مسلمانان و قطع ریشه كافران و ستمگاران به اندازه دلبستگى به این امور ناچیز دلبسته باشد و به اندازهاى كه براى از دست دادن این اشیا متأثر مىگردد متأثر باشد. پس چنین كسانى چگونه مدعى آنند كه به حق عارفند و به رسول او واقف و به امامت آن حضرت معتقد؟ و چگونه ادعاى دوستى آن بزرگوار مىكنند و درباره چگونگىهاى والاى او به مبالغه مىپردازند، و از آن جمله كسانى را دیدهام كه به زبان، سرورى و ظهور آن حضرت و نفوذ احكام امامت او را واجب مىشمارند، اما اگر سلطان یا امیرى از دشمنان آن امام بزرگوار و از منكران امامت او به آنان احسان و مهرى داشته باشد و عنایتى روا دارد به او دل مىبندند و مهر او را در دل جاى مىدهند و بقاى او را مىخواهند و به اندازهاى به او متوجه مىگردند كه از طلب مهدى علیهالسلام باز مىمانند و واجبات را از یاد مىدهند من جمله عزل و بىكار شدن آن سلطان یا امیر را كه باید پیوسته آرزو داشته باشند نمىخواهند. و از آن جمله گروهى را مىشناسم كه بر خود واجب مىدانند كه به شادى آن حضرت شاد باشند و به اندوه او اندوهگین، و مىگویند آنچه در این جهان است و آنچه به ما رسیده است به بركت وجود آن بزرگوار است، با این همه اگر درهم و دینارى یا قطعه زمینى از ایشان غصب شود بیش از غصبها و غارتهاى اموال دیگران متأثر مىگردند. آیا این گونه حالات و چگونگىها با وفاى به حق تعالى و معرفت او جل جلاله و شناخت رسول او صلىاللهعلیهوآله و معرفت اوصیاى او علیهمالسلام مناسبتى دارد؟ نیز از آن جمله روزى به مردى كه به ظاهر دلبسته ظهور شریف آن بزرگوار است و به او دعوى وفادارى مىكند و از غیبتش سوگوار و اندوهناك است، گفتم اگر آن حضرت علیهالسلام به تو بگوید كه من از طریق پدران خود دانستهام كه اگر ظهور كنم به محض این كه چشمت به من افتد در دم جان خواهى سپرد، اما اگر در ظهور من تأخیر افتد بیست سال دیگر با كمال خوشى با زن و فرزند و اهل و عیال خواهى زیست، آیا چند روزه زندگانى این جهان فانى را به تأخیر ظهور من ترجیح نخواهى داد؟ و دیگر به كسى كه در اظهار دوستى و مهربانى حضرت مبالغه مىكرد، گفتم كه اگر آن حضرت به تو ابلاغ كند كه پادشاه كشور تو در ایام غیبت او روزى هزار دینار به تو مىپردازد و آن مال بر تو حلال و پاكیزه است و مدتها نیز آن را دریافت خواهى داشت، پس آن گاه حضرت بزرگوار امام به تو ابلاغ فرماید كه خداى تعالى اذن ظهور داده است و از این پس آن مبلغ بر تو حلال نیست، آیا تو ترجیح مىدهى كه غیبت به طول انجامد و آن مستمرى را دریافت كنى تا حضرت او ظهور كند و مستمرى قطع شود و آن را مستمرى یكى از دشمنان تو قرار دهد كه در رتبه از تو پایین است با این همه به حساب و كتاب تو نیز رسیدگى نمایند؟ آیا كدام یك از این دو را ترجیح مىدهى؟ طول غیبت و اخذ روزى هزار دینار را، یا شتاب در ظهور امام و قطع آن مبلغ و پرداختن آن به دشمن تو؟ به یكى از برادران گفتم اصحاب مهدى علیهالسلام كسانىاند كه آن بزرگوار را براى آنچه خدا مىخواهد خواستهاند، خواه به دنیاى آنان سودمند باشد یا زیانبخش. در هر حال تابع مشیت الهى هستند. یكى از معتقدان به امامت آن بزرگوار علیهالسلام گفت براى من در غیبت امام شبهه حاصل شده است. گفتم آن چیست؟ گفت آیا براى آن حضرت امكان ندارد كه یكى از شیعیان خود را ملاقات كند و اختلافهایى را كه در دین جدّش صلىاللهعلیهوآله روى داده است از میان ببرد؟ از من خواست كه پاسخ آن را بدهم، نه آن سان كه در كتابها نوشتهاند، چه، از آنها و از آنچه شنیده است رفع شبهه او نشده است. گفتم آیا قدرت آن حضرت در رفع اختلافها بیشتر است یا توانایى خداى متعال؟ و آیا رحمت و فضل حق تعالى بیشتر است یا رحمت و فضل و عدل آن بزرگوار؟ گفت البته قدرت و رحمت و عدل الهى. گفتم چرا خداى ارحم الراحمین و اكرم الاكرمین این اختلافها را رفع نمىفرماید و مىدانیم كه خداى تعالى براى این كار راهها و اسبابها در حیطه قدرت دارد كه بنىآدم را آن امكان نیست. آیا در این كار حكمت و مصلحت و عدل و فضیلت نیست كه او جل جلاله مقتضى دانسته است؟ گفت آرى. گفتم پس عذر خلیفه و جانشین او نیز همان اقتضاى كار است، چه، آنچه حضرت او كند آن است كه امر و رضاى الهى است. آنگاه سخن مرا پذیرفت و شبهه او برطرف گردید و دانست كه این سخن حق را كه پروردگار جل جلاله بر زبان من جارى ساخته است صحیح و درست است. پي نوشت : 1. الضحى (93) آیه 11. 2. جدّ اعلاى او داوود بن حسن مثنّى است. 3. یكى دیگر از اجداد وى سلیمان بن داوود مىباشد. مادر سلیمان، ام كلثوم، دختر امام سجاد علیهالسلام بوده است. 4. از كشف المحجه ترجمههاى مختلفى در دست است. از جمله راه سعادت ترجمه سید باقر شهیدى گلپایگانى و ترجمه دیگر كه با ترجمه كتاب طرایف اثر دیگر سید بن طاووس به دست آقاى طبسى در سال 1310 قمرى بنا به گفته علامه حاج آقا بزرگ در الذریعه انجام شده است. در مقاله حاضر از ترجمه آقاى اسداللّه مبشرى استفاده كردهایم كه مشخصات آن به قرار زیر است: سید بن طاووس، كشف المحجه یا فانوس، ترجمه اسداللّه مبشّرى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368) ص 229. شماره بخشها بر اساس آن چیزى است كه در متن اصلى ثبت شده است. 5. اشاره به نعمتهاى بهشت است، منظور این است كه براى این نعمتها باید عمل كرد. 6. ورام بن على بنابى فراس حى، از فرزندان مالك اشتر نخعى(ره). 7. حمصى، شیخ الامام سدید الدین محمود بن على بن الحسین الحمصى رازى علامه زمان خود، پرهیزگار و ثقه داراى تصنیفهاى بسیار. 8. ابو جعفر محمد بن حسن بن على طوسى قدس اللّه روحه متولد رمضان 385 عارف اخبار و رجال و فقه و كلام و ادب بیش از سیصد تن از علماى شیعه كه به درجه اجتهاد رسیدند و بسیارى از علماى عامّه شاگردان او بودهاند. آن بزرگوار از شاگردان شیخ مفید ابو عبداللّه محمد بن محمد بن نعمان قدّس سرّه و سید مرتضى علم الهدى قدس سرّه بوده است. در عصر خلافت «قائم باللّه» كه دولت آل بویه منقرض شد و سلجوقیان پدید آمدند، دشمنان، خانه او را تاراج كردند ناچار به نجف اشرف انتقال یافت و تا پایان زندگى در آن آستان قدس اقامت گزید و حوزه علمى نجف را بنیاد نهاد. در محرّم 460 درگذشت و در خانه خود مدفون شد و امروز این (مسجد طوس) به نام آن مرحوم معروف است. برگرفته از : فصلنامه علوم سیاسی، شماره 25منبع: http://www.hawzah.net/س
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 234]
صفحات پیشنهادی
مباحث سیاسى در كشف المحجّه سید بن طاووس (2)
مباحث سیاسى در كشف المحجّه سید بن طاووس (2)-مباحث سیاسى در كشف المحجّه سید بن طاووس (2) نویسنده : عصمت كیخا * نخستین دامى كه شیطان تعبیه كرد تا میان من و ...
مباحث سیاسى در كشف المحجّه سید بن طاووس (2)-مباحث سیاسى در كشف المحجّه سید بن طاووس (2) نویسنده : عصمت كیخا * نخستین دامى كه شیطان تعبیه كرد تا میان من و ...
آقای وزیر! مگر که مسکن مهر شما معجزه کند!
اقتصاد > اقتصاد سیاسی - روزنامه جهان صنعت با اشاره به اظهارات اخیر وزیر مسکن مبنی بر اینکه قیمت مسکن در سال ... كرده است -2 مگر همه حرفهايي كه در آفتاب يزديا هر روزنامه ديگري به نقل از مسئولان . ... مباحث سیاسى در كشف المحجّه سید بن طاووس (1) ...
اقتصاد > اقتصاد سیاسی - روزنامه جهان صنعت با اشاره به اظهارات اخیر وزیر مسکن مبنی بر اینکه قیمت مسکن در سال ... كرده است -2 مگر همه حرفهايي كه در آفتاب يزديا هر روزنامه ديگري به نقل از مسئولان . ... مباحث سیاسى در كشف المحجّه سید بن طاووس (1) ...
فتوای 121 عالم برجسته
به نوشته این روزنامه، «احمد عز» سیاستمدار متنفذ مصری و عضو كمیته سیاسی حزب حاكم ... مباحث سیاسى در كشف المحجّه سید بن طاووس (1) ... آشنايي با فرقه زيديه (2) ...
به نوشته این روزنامه، «احمد عز» سیاستمدار متنفذ مصری و عضو كمیته سیاسی حزب حاكم ... مباحث سیاسى در كشف المحجّه سید بن طاووس (1) ... آشنايي با فرقه زيديه (2) ...
فهم اجتهادى شریعت و زندگى سیاسى (2)
فهم اجتهادى شریعت و زندگى سیاسى (2)-فهم اجتهادى شریعت و زندگى سیاسى (2) نویسنده : منصور میراحمدی * 2. تحول فهم ... برگرفته از : فصلنامه علوم سیاسی، شماره 28 منبع:http://www.hawzah.net /س ... مباحث سیاسى در كشف المحجّه سید بن طاووس (2) ...
فهم اجتهادى شریعت و زندگى سیاسى (2)-فهم اجتهادى شریعت و زندگى سیاسى (2) نویسنده : منصور میراحمدی * 2. تحول فهم ... برگرفته از : فصلنامه علوم سیاسی، شماره 28 منبع:http://www.hawzah.net /س ... مباحث سیاسى در كشف المحجّه سید بن طاووس (2) ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها