تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام جواد (ع):سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند ، پشمیان نگردد : 1 - اجتناب از عجله ، 2 - مشورت ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798450605




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پرورش کودکان مسئول


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پرورش کودکان مسئول
پرورش کودکان مسئول نويسنده : فاستر دبليو کلاين و جیم فیترجمه : میترا خطیبی درحقيقت، تمامي والدين عزيز اساساً با اين چالش روبه رو هستند:چگونه مي توانيم فرزنداني سربلند و پرافتخار دراين دنياي بزرگ،پرورش دهيم؟هر پدر و مادرمهربان و صادقي،براي نيل به اين هدف،از هيچ تلاشي فروگذاري نمي کند.هدف اين است که بايد فرزندان عزيز خود را به نحوي پرورش دهيم،تا به جاي وابستگي به ما،به سوي استقلال گام بردارند-يعني به جاي آن که تحت کنترل باشند،خود کنترل را به دست گيرند.بنابراين بايد با اين مسئله ي پيچيده مواجه شويم که درهر مقطعي عامل زمان و تغييرات و تحولات زودگذرسني،زندگي فرزندان مان را تحت الشعاع قرار مي دهد و اين که کودکان مسئول،تنها افرادي هستند که قدرت رويارويي با دنياي واقعي را دارند.جوانان و -حتي بچّه هاي کوچک تر-درهر زمان يا در هر مکاني،درحال مبارزه بين مرگ و زندگي قرار دارند،زيرا در مقاطع مختلف سني، عواملي خطرآفرين،زندگي کودک و يا نوجوان و جوان را تهديد مي کند.عواملي چون موادمخدّر،جنون سرعت هنگام رانندگي،مشروبات الکلي و بسياري از فشارها و وسوسه هاي زندگي،که تمامي اين عوامل را از دوران کودکي جوان نشأت مي گيرد.آمار خودکشي در جوانان،رابطه ي مستقيمي با برخوردهاي خشونت آميز والدين دارد.فرزندان وقتي برسر دوراهي مرگ و زندگي قرارمي گيرند،چه گزينه اي را مي توانند انتخاب کنند؟و يا زماني که ما کلمات و سخنان خردمندانه و صميمانه اي را در گوش آنها زمزمه نمي کنيم،در اين صورت از آنها چه انتظاري مي توانيم داشته باشيم؟آيا فقط به اين نکته بسنده و اکتفا مي کنيم که به آنها بگوييم،خودشان مسئول اعمال شان هستند؟تمامي اين ها سؤالاتي هستند که بايد راهنماي ما درتوسعه و بسط،فلسفه ي تربيتي قرار گيرند.با کمال تأسف،بسياري از بچّه ها،زماني که به سال هاي چالش برانگيز و خطرناک نوجواني مي رسند،هيچ شواهدي دال بر تصميم گيري صحيح دراختيار ندارند.آنها به راحتي ،از نصايح ارزشمند والدين و ديگر بزرگ ترها چشم پوشي مي کنند.آنها فکر مي کنند«بهتر مي دانند»امّا با اين وجود اين هنوز مواد مخدّر مصرف مي کنند.چرا گاهي اوقات، نوجوانان تا به اين اندازه ناآگاهانه،به خود-تخريبي مي پردازند؟اين حقيقت تلخ را بايد درنظر داشت که بسياري ازاين انتخاب ها و گزينه هاي ناآگاهانه و اشتباه،درواقع اوّلين تصميمات و تصميم گيري هايي هستند که جوانان خود به تنهايي و بدون مشارکت،اتخاذ مي کنند.زيرا در کودکي،هميشه والدين بودند که تصميم نهايي را مي گرفتند.نکته اي که حائز اهميّت مي باشد اين است که انتخاب درست و تصميم گيري به جا مانند هرعمل ديگري ، بايد به کودک آموزش داده شود.جواناني که انتخاب نادرست مي کنند،شايد همان کودکاني هستند که در دوران کودکي هرگز ياد نگرفتند،ازدست زدن به جعبه ي شيريني خودداري کنند.والديني که،تنها هدف شان پرورش فرزنداني مسئول است،فرزنداني که در هر رده ي سني بتوانند درمورد زندگي خود با بلوغ و شعورکافي تصميم هاي مهمي را اتخاذ کنند،چنين والديني وظيفه ي تربيتي خود را با جديّت و هميّت انجام مي دهند.ملاقات با دشمن پدران و مادران خوب،همواره بهترين شيوه ها و روش هاي تربيتي را در برخورد و رفتار با فرزندان شان مي آموزند.ما مي دانيم،اين شيطان هاي کوچولو و بسيار بي گناه و بازيگوش که درحقيقت در چنگ و اختيار ما هستند،بالاخره روزي بزرگ مي شوند.ما به اميد روزي که فرزندان مان بتوانند در دنياي واقعي با اطمينان و اعتماد به نفس گام بردارند و خودي نشان دهند،هرکاري که از دست مان برآيد براي آنها انجام مي دهيم.و بايد اضافه کنيم که همه ي اين کارها را تنها با نام «عشق»انجام مي دهيم.امّا اين«عشق»به تنهايي مي تواند براي ما دردسر ساز باشد.-البتّه نه عشق به مفهوم واقعي کلمه-بلکه چگونگي ابراز آن به کودک.اغلب اوقات،تصورات و انديشه هاي باشکوه ما،درمورد عشق به فرزند و نحوه ي ابراز آن،درحقيقت بدترين دشمنان ما هستند،امّا زماني که حس مسئوليت پذيري را در فرزندان مان پرورش دهيم،اين دشمن تسليم مي شود.برخلافِ نظرعامه ي مردم،اغلب اوقات بدترين بچّه ها-بچّه هاي بي اعتنا و سرکش-از خانه هايي بيرون مي آيند و وارد جامعه مي شوند که درآن خانه ها عشق به صورتي بي حدو حصر و نامحدود،به آنها ابراز مي شود.و اين درست همان نوع غلط عشق ورزيدن و ابراز آن به کودک است.امّا چگونه اين مسئله اتفاق مي افتد؟شيوه هاي بي اثر تربيتيوالدين امدادگر بعضي از والدين تصور مي کنند، عشق به فرزند، فقط به معناي گردش حول محور زندگي فرزندان شان است.آنها در حقيقت،والدين امدادگري هستند که با هلي کوپتر امداد خود به هرجايي که فرزندان شان باشند،سرک مي کشند و هرگاه آنها دچار مشکلي شوند،بلافاصله اين والدين به کمک آنها مي شتابند.هميشه اين والدين،دوندگاني عقب افتاده از کورس تربيتي هستند.زيرا اين پدران و مادران،همواره فرزندان خود را از تنگناها بيرون مي کشند؛و روزي نيست که دست از حمايت و مراقبت بردارند-و معمولاً با اين شيوه ي برخورد،کودک را از تجربه اي که نيازمند و مستحق کسب آن است،محروم مي سازند.نحوه ي عملکرد آنها اين گونه است،به محض آن که فرزندان شان علامت(SoS (1(اس اُ اِس)را مي فرستند،والدين امدادگر که هميشه در دسترسند و درهمان حوالي پرسه مي زنند،بلافاصله با هلي کوپتر امدادشان فرود مي آيند و سپر بلاي بچّه ها در مقابل معلّمان،هم بازي ها و ديگر دشمنان فرضي مي شوند.اين والدين عاشق،شايد امروز با خود فکر مي کنند،درحالي که فردا همين بچّه ها،به راحتي خانه را ترک و اوّلين و بهترين سال هاي نوجواني و جواني خود را به بطالت و بيهودگي و مردودي در کالج و يا خوشگذراني و عياشي سپري مي کنند،زيرا والدين آنها،هرگز اين بچّه ها را براي مبارزه در ميدان بزرگ زندگي آماده نکرده اند.در حقيقت به نام عشق، تمامي فرصت هاي آموزشي و تربيتي از اين کودکان گرفته شده است.بسيار مضحک و خنده دار است که اغلب اين والدين امدادگر الگو و سرمشق نيز قرارمي گيرند،آنها ،خود به تنهايي پيامدها و حوادث مهمّ و ناراحت کننده را احساس مي کنند و به جاي فرزندان شان درد مي کشند.هنگامي که شاهد آزار و اذيت فرزندان خود هستند،آنها نيز صدمه مي بينند و رنج مي برند و در نهايت براي نجات و رهايي فرزندان شان با چتر از هلي کوپتر امدادي خود فرود مي آيند.امّا آنها نمي دانند که دنياي واقعي و زندگي درآن هرگز اجازه ي چنين فرودي را به آنها نمي دهد.فرزندان اين والدين به تنهايي قادر به حلّ مشکلاتي نظير:برگه هاي جريمه،ديرکرد صورت حساب ها،برخورد با افراد غير مسئول،بيماري هاي لاعلاج،پرداخت ماليات ها و ديگر حوادث و اتفاقات طبيعي که در زندگي رخ مي دهد،نيستند،و اين مشکلات به خاطر وجود همان چترهاي عاشق-والدين-هرگز از سر راه برداشته نمي شوند.والدين امدادگر،در آماده سازي فرزندان شان براي مواجهه با چنين دنياي بي رحمي هميشه شکست مي خورند.والدين سخت گير گروه ديگري از والدين که بايد نام برده شوند،پدران و مادراني هستند که سخت گيرند و مانند نظاميان با بچّه ها رفتار مي کنند.اين گروه نيز فرزندان شان را دوست دارند.امّا احساس مي کنند که با داد و بيداد و کنترل بيشتر، بچّه ها بهتر تربيت مي شوند.به گفته ي اين والدين«بچّه ها در آينده افراد منضبطي خواهند شد و خوب را از بد تشخيص خواهند داد.»درحقيقت آنها مدام به فرزندان شان مي گويند که چه بکنند و چه نکنند.وقتي اين والدين با فرزندان صحبت مي کنند، اغلب اوقات سخنان شان سرشار از تحقير،توهين و امر و نهي است.زيرا قدرت در دست آنهاست!واگربچّه ها آن چه را که به آنها امر شده است،انجام ندهند،والدين متعجّب مي شوند و آنها را وادار به انجام آن مي کنند.فرزندان چنين والديني،هرگاه فرصت انديشه و تفکرّ در مورد خود را به دست آورند،اغلب تصميمات وحشتناکي مي گيرند-آنها اين کار را مي کنند تا بهت و نااميدي والدين شان را تکميل کنند.امّا اين واکنش از سوي آنها معني خاصي دارد.اين بچّه ها،درهنگامه ي تصميم گيري هاي مهمّ زندگي شان همواره سرگردان و بي تجربه هستند.چون آنها هرگز اجازه ي تفکّر و انديشه نداشته اند،زيرا والدين همواره مراقب اوضاع بودند،و به جاي آنها فکر مي کردند.اين بچّه ها در تمام طول زندگي و در مورد تمامي امور مربوط به خود،از پدر و مادرشان دستور مي گرفته اند.هنگام ورود به دنياي واقعي و جامعه، ميزان وابستگي آنها به والدين شان درست مانند فرزندان والدين امدادگر مي باشد.هردو گروه نام برده شده،پيام هايي را به فرزندان خود مي دهند-پيام هايي تحت عنوان عشق-و اين که آنها فکر مي کنند چه چيزي به صلاح و خير فرزندان شان است.پيامي که والدين امدادگر به فرزندان خود مي دهند:«تو ضعيفي و ناتوان،بنابراين نمي تواني بدون من کاري را انجام بدهي.»پيام والدين سخت گير:«تو خودت صلاحيت و توانايي فکرکردن را نداري،پس من به جاي تو فکر مي کنم و تصميم مي گيرم.»البتّه اين الگوهاي تربيتي که براي کنترل کودک ارائه مي شوند، شايد در سال هاي اوّليه ي زندگي بازده و عملکرد موفقي داشته باشند،امّا موانع زيادي بر سر راه فرزندان ما قرارمي دهد که اثرات مخرّب آن به يک باره در سنين بلوغ خودنمايي مي کند.به طوري که فرزندان والدين امدادگر، افرادي هستند که توانايي مقابله با مشکلات و فشارهاي زندگي را ندارند، نمي توانند در مورد خود فکر و تصميم گيري کنند،و در حل مشکلاتشان عاجزوناتوانند.ازسوي ديگر،فرزندان والدين سخت گير و نظامي مآب،زماني که کوچک هستند،با دست نسبت به ديگران اداي احترام مي کنند امّا زماني که بزرگ تر مي شوند،با همان دست بي احترامي مي کنند.بيان تناقض شکست و موفقيت با وجود آن که ما براي به کارگيري ديگر روش هاي تربيتي وسوسه مي شويم،امّا حالا زماني است که ما(جيم و فاستر)بايد بپذيريم،براي اين که بتوانيم فرزنداني مسئول پرورش دهيم،هيچ گونه يقين،قطعيت و ضمانتي درنتيجه بخش بودن هزينه ها وجود ندارد.دراين زمينه هيچ کارشناسي-دست کم ما دو نفر-نمي تواند با صراحت بيان کند:«اگرشما روش تربيتي خاصي را پيش بگيريد، اين روش هميشه و در هرمقطعي پاسخگوي شما خواهد بود.» به اين دليل که انجام درست يک کار به اين معنا نيست که نتيجه و پيامد آن نيز درچارچوب توقعات و خواسته هاي ما باشد.تمامي ما،نمونه هايي از والديني که روش هاي غلط تربيتي را به کار مي گيرند،ديده ايم.فرزندان چنين والديني، مانند گل هايي سرخ اما پژمرده اند.دسته ي ديگري از والدين که بايد نام ببريم،والديني هستند که درانجام هرکاري تنها به نظر خود توجه مي کنند و کاري را مي کنند که از نظر خودشان درست باشد،چنين والديني،فرزنداني را پرورش مي دهند که گنجشک را رنگ مي کنند و آن را جاي قناري مي فروشند.اگرچه،هيچ راه کار و روش تربيتي مطمئن نيست،امّا با وجود اين،ما بايد براي ارتقاي سطح مسئوليت پذيري فرزندان خود هرفرصتي را امتحان کنيم و دست به خطر سنجيده بزنيم.يکي از کارهايي که مي توانيم دراين زمينه انجام دهيم،اين است که به فرزندان مان اجازه دهيم تا شکست را تجربه کنند.درحقيقت اين مسئله بدان معنا است که گاهي اوقات نمي توانيم به فرزندان خود اجازه ي موفقيت بدهيم،مگر آن که ابتدا اجازه دهيم تا شکست بخورند،آن هم شکستي بزرگ.خداوند به تمامي انسان ها که اشرف مخلوقات هستند، آزادي قابل توجهي عطا فرموده است و اين آزادي خود فرصتي براي اشتباه کردن هم مي شود.شکست و پيروزي دو روي همين سکه ي آزادي هستند.اگر آن درخت ممنوعه درباغ بهشت نبود،بشر، مجالي براي انتخاب هاي مسئولانه و يا غير مسئولانه ي خود نداشت.هنگامي که آدم و حوا،آن گناه و اشتباه را مرتکب شدند،خداوند رنج را پيامد گناه شان قرار داد.اگر چه خداوند نافرماني و سرپيچي ايشان را نبخشيد،امّا آن قدردوست شان داشت که اجازه ي تصميم گيري و زندگي دوباره را به آنها بدهد.عشق خداوند به آدم و حوا در بهشت،مثال بارزي است براي همه ي پدران و مادران که بدانند:خداوند به آدم و حوا،آزادي انتخاب داد.به زبان ساده تر اگر ما به فرزندان خود آزادي و عشق قابل قبولي بدهيم،حق انتخاب و تصميم گيري به عهده ي آنها خواهد بود،حتي اگر دراين بين، عملي را انجام دهند که ازنظر ما پسنديده و قابل قبول نباشد.به موازات آن که کودکان بزرگ مي شوند،برزندگي و محيط پيرامون شان قدرت و توانايي بيشتري نيز به دست مي آورند،و مهمّ ترين دغدغه ي فکر و ذهني شان،تمرين و ممارست براي ارتقاي سطح توانايي شان در تصميم گيرهاي مهمّ زندگي مي شود.همان گونه که خداوند به هريک از ما ذهن خوب و توان پيشرفت و تکامل عطا فرموده،به همان ميزان نيز حق اختيار به ما داده است، به طوري که خداوند حتي براي انفجار و تلاشي اين کره ي خاکي نيز به ما توانايي و قدرت لازم را داده است.حتي به جرأت مي توان گفت،توانايي پرواز به ديگر سيّارات و کرّات هم، نوعي از قدرت و قابليت ما انسان ها در انهدام و تلاشي اين سيّاره ي خاکي است.لازم به ذکر است که گاهي،موفقيّت ها و دستاوردهاي بزرگ،خسارات و زيان هاي جبران ناپذيري را به دنبال خود دارد.در معيار و مقياسي متفاوت،مقوله ي«ميوه ي ممنوعه»در دنياي کنوني مي تواند مصاديقي چون مواد مخدّر،دوستان ناباب،و يا هرچيزديگري که کودکان با آن روبه رو مي شوند،داشته باشد.والديني که درجستجوي کسب موفقيّت براي فرزندان شان هستند، گزينش آنان را به نصف کاهش مي دهند.زيرا بچّه ها بايد خود حق انتخاب داشته باشند.تصميم گيري آنها درمورد مسائل مربوط به خودشان برابر است با اعلام استقلال و عدم وابستگي به والدين که دستيابي به اين هدف جز با انتخاب به دست نمي آيد و گاهي نيز،اين انتخاب منجر به شکست مي شود.من(جيم)، درگذشته مدام به پسرم چارلي،تذکر مي دادم تا در صبح هاي سرد کلرادو لباس گرم بپوشد و با اين کار، نظرم را به او تحميل مي کردم.يک روز به او گفتم:«چارلي،امروز هواي بيرون خيلي سرد است.بهتر است که يک کت گرم بپوشي.»و اين جمله کافي بود تا چارلي فقط باراني اش را-نازک ترين کتي که داشت-بردارد و در را به هم بزند و بيرون برود.من ندانسته، با عملکرد خود،بهترين انتخاب را ازاو گرفتم.فکر کردم،که با پوشيدن کت گرمي،او در ايستگاه سردش نمي شود و من نيز با اين کار از او مراقبت مي کنم،امّا او در عوض سرما را انتخاب کرد، و با اين کارش حق آزادي و انتخاب خود را اعلام کرد.امّا بلافاصله، متوجه موضوع شدم.بنابراين دفعه ي بعد به او گفتم:«چارلي دماي هوا20 درجه است.اگر لازم مي داني کتي براي خودت بردار.»با اين جمله يک رشته از انتخاب ها،از بدترين تا بهترين را پيش روي او قرار دادم.(اين طور به نظر مي رسد که کودکان همواره،اولين گزينه ي داده شده را حذف مي کنند)درنهايت چارلي تصميم گرفت با انتخاب کت گرمي،حق آزادي و انتخاب خود را به من اين گونه اعلام کند.بنابراين،تناقض آشکاري که دراين مقوله وجود دارد اين است که والديني که براي کسب موفقيّت فرزندان شان تلاش بسياري مي کنند،اغلب فرزندان ناموفقي دارند!امّا والدين دلسوز و مهرباني که اجازه ي شکست را به کودکان مي دهند،درحقيقت،زمينه ي موفقيّت آنها را فراهم مي سازند.اينان،والديني هستند که انديشمندانه خطر مي کنند.خداوند به هرکدام از ما،حق انتخاب بخشيده است،بنابراين ما نمي توانيم کم تر ازاين ميزان براي فرزندان دلبندمان خواستار باشيم.رويکرد تربيت با عشق و منطق،به کودکان کمک مي کند تا حس استقلال طلبي خود را تقويت و در نهايت بتوانند موفقيّت کسب کنند.پدر و مادر بودن به اين معناست که به بچّه ها، حتي در دوران دبستان هم اجازه ي تجربه ي تلخي ها و ناکامي ها را بدهيم و هم به آنها در کسب مهارت کمک کنيم،البتّه تا زماني که هزينه ي جبران خسارت و زيان معقول و به صرفه باشد.يادگيري با هزينه اي قابل قبولامروزه،کودکان از غرور رنج مي برند.هزينه ي يادگيري چگونه زيستن،در دنياي امروز،روز به روز در حال افزايش است.امروز، کودک براي يادگيري مسائلي از قبيل دوستي ها،مدرسه،آموزش،تعهد،تصميم گيري و مسئوليت پذيري،پايين ترين بهاي ممکن را مي پردازد.امّا فردا،اين طور نيست،زيرا هزينه ي اين آموزش بالا مي رود.با بزرگ تر شدن کودک،تصميمات او هم بزرگ تر مي شوند،و پيامدهاي آن تصميمات وخيم تر مي شود.بچّه هاي کوچک تر اشتباهات زيادي را البته با هزينه اي قابل قبول مرتکب مي شوند.آنها مي توانند،به اوضاع پيش آمده سروسامان دهند و براي سازندگي،دوباره تلاش کنند.البتّه اگر همه چيز را خراب نکرده باشند.معمولاً همه ي آنها موقتاً کمي ناراحت مي شوند و اشکي هم مي ريزند.به اين مثال ساده توجه کنيد:پسر بچّه ي پنج ساله و بد دهاني که فکر مي کرد بزرگ شده است،با پسرهاي همسايه که همه از او بزرگ تر بودند،درگير مي شود،و از آن جا که اين اجازه را داشت که مشکلش را خود حل و فصل کند،توانست،درس و تجربه ي بزرگي را به دست آورد(و کنترل بيشتري بر زبان خود داشته باشد.)پسرهاي بزرگ تر،دستان او را از طرفين گرفتند تا درس عبرتي به پسرک پررو بدهند.شايد،در ظاهر بهاي اين درس،بيني خون آلود و با چشم کبود شده اي براي پسرکي کوچک باشد،ولي هزينه ي آن مناسب و قابل قبول است.امّا براي والديني که از فرزندان خود حمايت مي کنند،اين هزينه بسيار گزاف است،و دليل آن اين است که:«چون من فرزندم را دوست دارم،نمي خواهم براي کسب اين تجربه،چنين بهاي گزافي را بپردازد.»و بعد هم به سر پسرهاي همسايه فرياد مي کشند:«آهاي بچّه ها با فرزند من،مهربان باشيد.اگر با او بدرفتاري کنيد، به پدر و مادرتان شکايت مي کنم.»درنتيجه اين کوچولوي قلدر ما،فرصت يادگيري و کسب تجربه را از دست مي دهد.حال شايد، اين کودک چنين تجربه اي را در پانزده سالگي کسب کند،ولي همه مي دانند که پسرهاي پانزده ساله براي کسب اين تجربه،بايد چه بهاي گزاف تر و سنگين تري را پرداخت نمايند.درحقيقت شايد براي ما دردناک باشد که شاهد تجربيات هرچند تلخ فرزندان خود باشيم،يا به قول ما(نويسندگان)فرصت هاي آموزشي مهمّ را با هزينه اي گزاف ياد بگيرند.امّا اين درد،تنها نيمي از هزينه اي است که ما بايد براي پرورش فرزندان مسئول پرداخت نماييم.اگرچه،دراين ميان،ما گزينه و انتخاب ديگري نيز داريم.به اين صورت که اکنون شاهد باشيم که آنها درحال فراگيري درس زندگي هستند و براي کسب اين تجربه بهايي را پرداخت مي کنند و به اين لحاظ ما مي توانيم صدمه ي کم تري متحمل شويم.و يا اين که در آينده و زماني که استقلال يافتند،شاهد ناتواني و عجزشان در مراقبت و توجه به خودشان باشيم،که در اين حالت صدمه ي بيشتري مي بينيم و بيشتر ناراحت مي شويم.حمايت از فرزند به معناي دوست داشتن او نيستبسياري از والدين عشق،حمايت و توجّه را با هم اشتباه مي کنند.اين واژه ها به يک معني نيستند.بيشتر اوقات،ممکن است والدين به فرزندان خود اجازه ي شکست ندهند،زيرا فکر مي کنند چنين کاري بي توجهي محسوب مي شود.بنابراين آنها با اشتباه فاحش و علاقه ي بيش از حد خود، مي خواهند در حق فرزندان شان جبران مافات نمايند.آن چه که اين والدين اعمال مي کنند،درحقيقت ارضاي نيازهاي خودخواهانه ي خودشان است.آنها بيشتر و بيشتر کار مي کنند و در نهايت فرزنداني را پرورش مي دهند که آنان نيز به خود و زندگي خودشان توجّه دارند و در عين حال در قبال خود،احساس مسئوليت چنداني ندارند.حمايت به معناي توجّه نيست،امّا هر دوي آنها جزيي از عشق محسوب مي شوند.حال به نحوه ي عملکرد خداوند در قبال خودمان توجّه کنيد.اگر از خودمان بپرسيم:«آيا خداوند به ما توجّه دارد.»حتماً در پاسخ خواهيم گفت :«به طور قطع خداوند به ما بسيار توجه دارد.»امّا اگر دوباره از خودمان بپرسيم:«آيا خداوند به ما اجازه مي دهد،امشب خود را از پرتگاهي به پايين پرت کنيم.»همه ي ما متفق القول مي گوييم:«البتّه،حالا که ما مي خواهيم،پس حتماً او هم مي خواهد.»حال از خود دوباره مي پرسيم:« پس خداوند چه توجهي به ما دارد؟»البتّه که خداوند نسبت به ما،توجّه دارد!عشقِ خداوند به ما بدون هيچ گونه حمايت و توجّه آشکار است.توجّه به کودکان معادل حمايت از آنها نيست.البتّه در زمان تولّد،والدين مسئول بايد با حمايت کامل و توجّه همه جانبه ي خود،پاسخگوي نيازهاي اوّليه ي خود باشند.هرمشکلي که نوزاد با آن مواجه مي شود،درواقع مشکل والدين است.و اگرحمايت والدين از نوزاد نباشد،مرگ در کمين او خواهد بود.همان طورکه بچّه ها بزرگ مي شوند-تقريباً اوايل نه ماهگي با گزينه ها و انتخاب هاي ساده اي روبه رو مي شوند-والدين بايد با رفتاري ملايمت آميز،به تدريج به آنها حق انتخاب در حل مشکلات را بدهند،تا بتوانند در سنين يازده،دوازده سالگي،بدون دخالت والدين،مهمّ ترين تصميم گيري ها را انجام دهند.درواقع،با عشق و حمايت درستِ والدين،فرزندان در اوّلين سال هاي بلوغ،قادر به حلّ و فصل مشکلات عمده ي خود مي شوند.به طور مثال،من(فاستر)مادران جواني را ديده ام که فرزندان کوچک خود را روي يخ سر مي دهند تا اوّلين تجربه ي اسکيت بازي،آنها را شاهد باشند.اين مادران مي توانند به دو گروه تقسيم شوند:گروه اوّل به کودک خود مي گويند:«بجنب،بلند شو.»و گروه دوّم به کودک مي گويند:«آيا صدمه ديدي؟»صدمه و برخورد بچّه ها،هنگام بازي با يخ اجتناب ناپذير است،يک دسته از مادران جوان،نگران مرگ ناشي از برخورد سرکودک با يخ زمين بازي هستند و مرتب فرياد مي زنند:«صدمه ديدي؟»و اين بچّه ها نيز،که صورت شان در برخورد با يخ زمين صدمه ديده است،به طرف مادرشان سر مي خورند و با همان زبان شيرين کودکانه مي گويند:«آره،يک فکري به حالش بکن،من اوف شدم.»اما گروه ديگر،زماني که بچّه ها زمين مي خورند،فقط فرياد مي زنند:«بلند شو.»در نتيجه،بچّه ها هم از روي زمين بلند مي شوند،پشت شان را مي تکانند و بازي اسکيت روي يخ خود را ادامه مي دهند-و در پاسخ به مادرشان، اغلب مي گويد:«آره،باشد،بلند مي شوم.»بچّه هاي گروه اوّل،ياد مي گيرند که زمين خوردن تجربه اي دردناک است.امّا گروه دوّم،از اشتباهات خود درس مي گيرند که به درد و کمک پدر و مادر فکر نکنند.مشکل اين جاست که اين والدين امدادگر،اغلب با عملکرد خود،نيازهاي خودشان را ارضا مي کنند؛آنان«صدمات شفا بخش»را دوست دارند.زيرا نياز دارند تا کودک شان به آنها نيازمند و وابسته شوند،آنها والديني نيستند که بخواهند،کودکان شان خواهان و خواستار آنها شوند.هنگامي که بچّه ها پا به دبيرستان مي گذارند،اگرعشق والدين به آنها هنوز با حمايت توأم باشد،اين بچّه ها صدمات جبران ناپذيري را متحمّل مي شوند.والدين بچّه هاي مقطع راهنمايي و دبيرستان، که در امور و مسائل مختلف فرزندان شان اعم از لباس پوشيدن،مسواک زدن،تماشاي تلويزيون،انجام تکاليف مدرسه،کوتاه کردن موها و غيره دخالت مي کنند،درحقيقت در دامان خود،فرزنداني را پرورش مي دهند که در معرض خطر و آسيب هاي جدّي اجتماعي قرار دارند.اين بچّه ها چون به قول معروف«بچّه ننه هستند،درآينده نيز براي همسران خود هيچ جذّابيتي نخواهند داشت.»چالش تربيتي که دراين فصل پيرامون آن بحث شد،درحقيقت همان دوست داشتن بچّه ها،همراه با حق اختيار و انتخاب براي شکست و کسب تجربه است.و باز به اين نکته ي مهمّ برمي گرديم که اگر چه،شکست دردناک است امّا بياييد با به کارگيري راه کارِ فرصت هاي آموزشي مهمّ و معنا دار،آينده ي فرزندان خود را بسازيم.مسئوليت قابل آموزش نيست هميشه والدين از اين مسئله گله مند هستند که چرا فرزندان شان، قادر به درک سخنان پندآميزشان نيستند.ما مي توانيم صدها بار به دخترمان بگوييم که موقع بيرون رفتن از خانه،چيزي را فراموش نکند،امّا اطمينان داريم به محض اين که از در بيرون مي رود،باز هم چيزي را فراموش کرده است.و يا به پسرمان گوشزد مي کنيم که به ديگران احترام بگذارد،ولي او در پاسخ ما مي گويد:«چرا بايد اين کار را بکنم؟مگر شما در قرون وسطي زندگي مي کنيد که چنين انتظاري ازمن داريد!»بدون شک،در اين مورد تنها چيزي که نمي توانيم به بچّه ها بگوييم اين است که:«مسئول باش.»گفتن اين جمله به تنهايي،هيچ کارايي براي ما و آنها ندارد.آيا تا به حال، والديني را مشاهده کرده ايد،که مدام در مورد مقوله ي مسئوليت، بر سر فرزندان شان فرياد مي زنند، امّا در عمل مي بينيم که اين بچّه ها، غيرمسئول تر نيز هستند؟اغلب بچّه هاي مسئول، معمولاً از درون خانواده هايي مي آيند که والدين هرگز از کلمه ي مسئول استفاده نمي کنند.اين حقيقتي است:«مسئوليت قابل آموزش نيست و در عمل بايد آن را آموخت.»در دنيا سخت ترين کارها،ياد گرفتن کارهايي هست که به ما گفته شده بايد ياد بگيريم و انجام دهيم.ما بايد،به کودک فرصت هايي براي پذيرش مسئوليت بدهيم و با ارائه ي اين فرصت ها، براي کسب احساس مسئوليت به او کمک کنيم. و اين همان،راه حل کليدي ماست.والديني که فرزنداني مسئول بار مي آورند،در مورد مسئوليت هاي فرزندان شان نگراني کم تري دارند،درنتيجه زمان و انرژي کم تري را تلف مي کنند،و تنها دغدغه و نگراني آنها اين است که چه طور فرزندان شان را با راه کار«فرصت هاي آموزشي مهمّ و معنا دار»آشنا کنند.آنها با فرزندان شان وارد بحث و گفتگو مي شوند،و بدون شک،در اين جا«عشق»مانند داوري پسنديده و نيکو در ميان آنهاست.و هنگامي که فرزندان شان آماده ي فراگيري تجربه و سطح ديگري از درس هاي زندگي هستند،«عشق»اين والدين به کمک آنها مي آيد.اين والدين وقت خود را به يادآوري امور و نگراني براي بچّه ها تلف نمي کنند،بلکه با زيرکي به کودک مي گويند:«مطمئن هستم که يادت مي آيد،امّا اگر نتوانستي به ياد بياوري،بدون شک از اين تجربه درس مي گيري.»اين والدين به فرزندان شان کمک مي کنند تا بفهمند که خود به تنهايي قادرند،مشکلات شان را حل کنند.آنها والديني دلسوز هستند،امّا حلال مشکلات فرزندان خود نيستند.کودکان مسئول،کودکاني با عزت نفس نيز هستند-که اين خود پيش شرط لازم و دستاوردي براي ورود به دنياي واقعي است.همان طور که عزت نفس و اعتماد به خود، در کودکان رشد و پرورش مي يابد،آنها به همان ميزان،بهتر مي توانند،درآن روزي که پيوندشان با والدين به يک باره قطع مي شود،فرد مسئولي باشند.پيوست 1متأسفانه،گاهي اوقات ما تحت تأثير احساسات و واکنش هاي زودگذر قرار مي گيريم.شايد استفاده از روش هاي تربيتي با عشق و منطق،بعضي از والدين را در مسيري نادرست قراربدهد.دراين روش بچّه ها اجازه دارند،تا با عشق شکست را پذيرا شوند،فرصت هاي آموزشي مهمّي را تجربه کنند،الگوهاي صحيح رفتاري را انتخاب کنند-تمامي اين اصول مي تواند در تضاد با طبيعت تربيت باشد.اغلب ما،فرزندان خود را براساس واکنش هاي زودگذر و احساسات آني خود،تربيت مي کنيم،امّا چگونه متوجه شويم که چنين برخوردهايي درست يا نشأت گرفته از احساساتي زودگذر است که پايداري چنداني نيز ندارند؟درحقيقت واکنش هاي آني و زودگذري که در بزرگسالي رخ مي دهد،نتيجه پاسخ به احساسات و تعاملات خانوادگي در دوران کودکي است.اگر دوران کودکي ما،با شادي، آرامش و احترام متقابل در خانه و يا هرجاي ديگري همراه باشد،بنابراين«احساس آني و زودگذر»ما اعتبار بيشتري دارد.امّا اگر دوران کودکي و زندگي فعلي ما در پريشاني بگذرد ولي به طورکلي برخورد ما نسبت به کودکان خوب باشد،بيشتر به فرزندان مان نزديک مي شويم.از طرف ديگر،اگر کودکي ما متأثر ازاين جمله باشد که:«من مطمئن هستم که مي خواهم خلاف آن چه را که پدرو مادرم براي من انجام داده اند،براي فرزندم انجام دهم»بنابراين شايد واکنش هاي زودگذر ما،فاقد ارزش و نادرست از آب درخواهند آمد.درواقع،اين واکنش هاي غريزي نشأت گرفته از والدين ما هستند-ما مي خواهيم نشان دهيم که از روش و شيوه ي تربيتي آنها متنفريم و اين نفرت را با واکنش هاي زودگذر نشان مي دهيم.اگر در مورد بعضي از روش هاي تربيتي که دراين کتاب گفته مي شود،احساس ناراحتي و پريشاني مي کنيد، مضطرب نشويد.درحقيقت،اگر مي خواهيد، روش تربيتي فرزندتان متفاوت تر از روش تربيتي باشد که خود با آن پرورش يافته ايد،اين اضطراب و پريشاني شما، نشان دهنده ي اين نکته ي مهمّ است که راه را به درستي طي مي کنيد.**پيوست2مي تواني همين حالا و يا اينکه بعداً به من پول بدهي.سيليويا هشت فرزند دارد.هروقت که من (جيم)به خانه ي او مي روم.او مشغول پول دادن به فرزندانش است.يک روز از او پرسيدم:«چي شده،تو براي چي،هميشه درحال پول دادن به بچّه ها هستي؟»سيليويا درحالي که 50 سنت به پسر کوچکش مي داد،درپاسخ به من گفت:«ما به بچّه ها پولي را به عنوان قرض مي دهيم تا آنها درباره ي پول و دنياي مادّيات آموزش کسب کنند.وام هاي ما درست مانند وام هاي بانکي با همان سررسيد،سفته،و وثيقه است.يک روز من وامي 29 دلاري مي دهم و روز ديگر در صورت عدم پرداخت به موقع وام،ضبط صوت29 دلاري او را به جاي ميزان وام،برمي دارم.»من گفتم:«بايد براي اين بچّه ها متأسف بود.»سيليويا جواب داد:«واقعاً.آخر چرا؟اين لطفي ات که شامل حال او مي شود،چون از همين حالا پسر من که تنها 10سال دارد،همه چيز را در مورد مسئوليت باز پرداخت يک وام و سفته و وثيقه مي داند.اين وام براي او تنها 29 دلار که بهاي ضبط صوتش است،هزينه دارد که در صورت عدم پرداخت به موقع وامش،اين ضبط صوت به تملک من درمي آيد.»سيليويا ادامه داد:«فرزند همسايه ي ما،همين درس را در سن 26 سالگي زماني که بانک به علّت ديرکرد بازپرداختش،کاماروي4900 دلاري او را تصرف کرد،يادگرفت.زيرا والدينش،وقتي که او نوجوان بود،از او حمايت و محافظت مي کردند.امّا پسر شانزده ساله ي من،از نظر فکري پيشرفته تر از پسر 26 ساله ي همسايه است.»**پي نوشت : 1-علامت اختصاري کمک.منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق/س
#اجتماعی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 378]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن