واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آسودگي و ياد خدادرس سحر
آسودگي، محصول دشواريدر قرآن کريم آمده است:ان مع العسر يسرا همانا، همراه سختي آساني است.پارهاي با التفات به همين آيه سرودهاند:از پس هر گريه آخر خندهاي است مرد آخر بين مبارک بندهاي استولي آيه بر آن است که يسر و آسودگي نه اين که به دنبال عسر و دشواري است بلکه ميآموزد که آسايش با عسر و سختي و ناملايمات توأمان و همراه است . و در حقيقت عسر چيزي شبيه انقباض و گرفتگي رحم است که زمينه زايش و ولادت و يسر و آسودگي را فراهم ميسازد. بر اين اساس تا فشار سختيها و بلاها نباشد زايش و پديد آمدن راحتيها ممکن نمينمايد.مسجد و بزرگي و سالاري اندر بلاي سخت به دست آيدو البته هر چه فشارها و سختيها بيشتر، دامنه راحتيها و آسودگيها نيز واسع و وسيعتر خواهد بود از اين رو اگر کسي ميخواهد آسودگي دنيا و آخرت را نصيب ببرد بايد مرارتها و سختيهاي انبوه و فراوان را متحمل شود، هم چنان که اگر مادري بخواهد دوقلويي را بزايد فشار و رنجي بيشتر را بايد متحمل باشد.بر اين اساس قرآن کريم بر آن است که آدمي هرچه از يسر و راحتي برخوردار است به برکت همان عسرها و ناراحتيهاست از اين رو نبايد با بروز و ظهور ناملايمات ملول و تنگدل باشد، حافظ نيز همين حقيقت را اينگونه ميگويد:غنچه گو تنگدل از کار فروبسته مباش کز دم صبح مدد يابي و ز انفاس نسيم ياد خدا، آرامش دلآرامش دل تنها در گرو ياد خداست. پس اگر ياد خدا نباشد دل هرگز آرام نميگيرد، بلکه به جاي آن غم و اندوه دل را فرا خواهد گرفت.الا بذکر الله تطمئن القلوب و اين همان است که حافظ ميگويد: تا نکهت و نسيم و بويي از خاک درِ يار نيايد هم چنان اندوه و اضطراب دل در ميان خواهد بود.اي صبا نکهتي از خاک ره يار بيار ببر اندوه دل و مژده دلدار بياراز اين رو هر چه هست در همين نسيم و بو و نکهت است و خوشتر از آن چيزي نيست.نسيمي کز بن آن کاکل آيو مرا خوشتر ز بوي سنبل آيو ولي البته رسيدن به چنين نسيمي، رنجها و رياضتهاي فراواني ميطلبد.به بوي نافهاي کآخر صبا زان طره بگشايد ز¬تاب¬جعد مشکينش چه خون افتاد در دلهاو همه رنجها و رياضتها جهت آن است که انسان از خود عبور کند و اين همان چيزي است که همواره مورد دعوت خداوند است و پيوسته از بندگان خود ميخواهد که از خود بگذرند تا به او دست يابند.بنابراين، دست يافتن به خداوند جز با گذر از خود و به تعبير امام راحل (ره) جز با فارغ شدن از خود ميسور نيست.فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدمو اگر امام راحل (ره) ميگفت: «در ميخانه گشاييد به رويم شب و روز» تنها به اين دليل بود که در «ميخانه» خبر از خود نيست و ميخوارگان در عالمي خارج از خود سير ميکنند.و يا اگر ميگفت: «که من از مسجد و از مدرسه بيزار شدم» دقيقاً مدرسه و مسجدي را منظور نظر داشت که در آن خود و خوديت رخت بر نبسته باشد زيرا آنچه در آنجا صورت ميپذيرد جز از سر ريا و تظاهر نخواهد بود.بر اين اساس بايد پذيرفت که امام از مسجد و مدرسه خود بيزار بود، نه از مسجد و مدرسهاي که خدا در آن حاکم باشد چون خود، خود است هر چند مسجد و مدرسه باشد. همان طور که شيخ محمود شبستري ميگفت:خراباتي شدن از خود رهايي است خودي کفر است اگر خود پارسايي استيعني اگر پارسايي به امر خود و براي خود باشد چيزي جز کفر نيست و به ديگر سخن گاهي به ظاهر پارسايي است اما در حقيقت همان خود است، يعني گاهي خود در جلوه پارسايي ظهور ميکند، و اينجاست که آدمي هرگز از پارسايي خود طرفي نميبندد.کسي به مرحوم قاضي گفت: فلاني، روزگاري است در نزد شما زانو زده اما نتيجهاي نيز نگرفته است! ايشان فرمود: او کي و کجا از خود گذشت که پيش ما آمد؟!کسي ديگر نيز به ايشان گفت: دوستان و همشاگرديها به جاهايي رسيدهاند اما من که مدتهاست در نزد شما شاگردي ميکنم به هيچجا نرسيدهام و نه خوابي و نه مکاشفهاي و نه کرامتي دارم؟! و ايشان فرمود: اتفاقاً مدتها بود که براي من سؤال بود که چرا آنها رسيدند اما شما نرسيديد ولي امروز برايم روشن شد که شما براي خدا نيامده بوديد بلکه براي مکاشفه و خواب و کرامت آمدهايد يعني درست چيزهايي که دکان خود و خوديت را گرم و پر رونق ميسازد، و خوديت همان غباري است که مانع ديد و ديدار حق خواهد بود. از اين رو حافظ ميگويد: اگر ميخواهي ببيني بايد پيش از هر چيز اين غبار را فرو بنشاني.به وفاي تو که خاک ره آن يار عزيز بيغباري که پديد آيد از اغيار بيار البته اينکه چگونه ميشود که انسان غبار غير خدا را فرو بنشاند جز با استمداد از خداوند هرگز ميسر نيست، و تا عنايت و حمايت او در ميان نباشد، «کوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد». ادامه دارد...استاد محي الدين حائري شيرازيتهيه و تنظيم براي تبيان : مهسا رضايي- بخش ادبيات تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 380]