تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر چیز دارای سیماست، سیمای دین شما نماز است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829635919




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تاريخچه‏ي وقف / وقف در قبل از اسلام‏


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تاريخچه‏ي وقف / وقف در قبل از اسلام‏
تاريخچه‏ي وقف / وقف در قبل از اسلام‏ از جمله مباحثي که البته در بين فقها کمتر مورد توجه قرار گرفته، اين است که آيا وقف از احکام تأسيسي است که قبل از اسلام، سابقه‏اي نداشته و اسلام بنيان‏گذار آن است و در نتيجه در همه‏ي جزئيات و شرايط و اجزاي آن، مرجع، شارع مقدس است و يا همانند بسياري از عقود، از احکام امضايي و عقلايي است که قبل از اسلام در ميان عقلا متداول بوده و اسلام، البته با اضافه کردن حدود و قيود و شرايطي، آن را امضاء کرده است، که در اين صورت، عرف نيز در تحقق بعضي از عناوين آن دخالت خواهد داشت، هر چند شارع نيز ممکن است حدود و شرايطي براي آن تعيين کند.شافعي، از فقهايي است که وقف اراضي و عقار را از خصايص اسلام مي‏داند و براي آن در جاهليت سابقه‏اي سراغ ندارد (86)ابن حزم اندلسي، از فقهاي ظاهري، نيز در اين باره مي‏نويسد: عرب جاهلي حبسي راکه مورد بحث و اختلاف ماست نمي‏شناخته و اين اسم و عنواني است که شرع اسلام و رسول خدا صلي الله عليه و آله آن را آورده است، همانند نماز، زکات، روزه و... که اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله نبود ما از اين شرايع چيزي نمي‏دانستيم (87)اما ظاهرا حق همان است که امام خميني (ره) و محمد ابوزهره در اين باره بيان داشته‏اند که اصل وقف از خصايص اسلام نيست و از احکام عقلايي، به توضيحي که گذشت، مي‏باشد. امام خميني (88) اين مطلب را چنين توضيح داده است: وقف داراي حقيقت شرعيه نيست، بلکه امري است عقلايي که ميان ديگر ملل نيز رايج است و حتي شايد در غير اديان نيز رايج باشد.دکتر محمد ابوزهره نيز در کتاب وقف خود، که فقهي تطبيقي است، در اين باره مي‏نويسد: وقف در قبل از اسلام، هر چند با نامي غير از اين نام، متداول بوده است؛ زيرا مي‏بينيم که در تاريخ قبل از اسلام، معابد (همانند کنايس، بيع و...) و حتي مساجدي (مانند مسجد الحرام و مسجد الاقصي) وجود داشته‏اند که اموال و اراضي فراواني براي نگهداري و اداره‏ي آنها توسط افراد خير و نيکوکار در نظر گرفته شده است و نمي‏توان تصور کرد که اين اموال و املاک، ملک افرادي خاص بوده و تنها منافع آن به مصرف کساني مي‏رسيده است که در اين اماکن، عبادت مي‏کرده‏اند. لذا راهي جز اعتراف به اين حقيقت وجود ندارد که: وقف در قبل از اسلام نيز وجود داشته و از عقود (يا احکامي) است که اسلام آن را تأييد و تقرير کرده است.(89) ابوزهره سپس با استناد به تاريخ قانون مصر قديم، حتي وقف اولادي، در قبل از اسلام را اثبات مي‏کند و توضيح مي‏دهد که: اين اعطا با هبه، فرق اساسي دارد (90)البته شافعي و ابن‏حزم نيز مطلق وقف را در قبل از اسلام انکار نکرده‏اند و انکار آنان به اموري چون اراضي، خانه و... مربوط مي‏شود.وقف در ميان ملل غير مسلمانوقف در ميان روميانکبيسي (91) از کتاب بين الشريعة الاسلامية و القانون الروماني نقل کرده است که: روميان با نظام «مؤسسات کنيسه» و «مؤسسات خيريه» آشنا بودند. اين مؤسسات به اداره‏ي فقيران و ناتوانان مي‏پرداخت. اموالي به اين مؤسسه‏ها اختصاص مي‏يافت تا به مصرف فقرا و ناتوانان برسد. روميان معتقد بودند که: اشياي مقدس، معابد، نذور، هدايا و... به خدا اختصاص مي‏يابد. وي از نوشته‏ي حستنيان (92) نقل مي‏کند که:اشياي ديني و اشياي حرام، مملوک کسي نمي‏شوند زيرا مملوک خدا مملوک انسان نمي‏شود و حتي اگر مکان مقدس خراب شود زمين آن مقدس باقي مي‏ماند. البته مقدس بودن زمين بايد در آغاز طي مراسمي از طرف کاهنان اعلام شود و خود مردم قدرت و حق آن را ندارند که شخصا زمين خود را مقدس اعلام کند.مي‏بينيم که، بجز در مواردي، نظام وقف در ميان روميان، کاملا مشابه نظام وقف در ميان مسلمان بوده است.وقف در ميان مصريان قديممصريان قديم املاکي را براي خدايان، معابد، مقابر و... اختصاص مي‏دادند تا درآمد آنها به مصرف تعميرات، نوسازي، اقامه‏ي مراسم و هزينه‏ي کاهنان و خادمان برسد و اين کار به قصد تقرب به خدايان انجام مي‏شد. هم اکنون در موزه‏ي مصر الواحي وجود دارد که مطالب فوق را تأييد مي‏کند و از قديمي‏ترين آنها لوحه‏ي شماره‏ي 72 است که نقوش آن از وقف املاک بر گروهي از کاهنان در خانواده‏ي چهارم (سلسله‏ي چهارم فراعنه‏ي مصر) حکايت مي‏کند (93)دکتر محمد ابوزهره نيز از تاريخ القانون (دکتر شفيق شماته، ص 532) نقل مي‏کند که: مردم مصر با وقف اولادي و خانوادگي آشنايي کامل داشته‏اند و موردي را روايت کرده که فردي اموالي را در اختيار پسر بزرگتر خويش قرار داده تا درآمد آنها را به مصرف برادرانش برساند، اما اعيان و رقبه‏ي آن املاک قابل نقل و تصرف نباشد (94)وقف در ميان عراقيهاي قديمکبيسي با استناد به تاريخ قانون (دکتر هاشم) مي‏نويسد: عراقيهاي قديم در تمدن بابل با انواعي از تصرفات مالي، شبيه وقف، آشنا بودند. پادشاه، بعضي از املاک خويش را در اختيار بعضي از رعاياي خويش مي‏گذاشت تا - بدون آن که مالک زمين شوند - از درآمد آن بهره گيرند. اين حق، به حکم قانون و به ترتيبي که قانون مقرر مي‏داشت، به ورثه‏ي «منتفع» نيز منتقل مي‏شد (95)وقف در ميان ايرانيان قديم‏اقوام آريايي، بويژه ايرانيان، به پيروي از آيين و کيش خود، داراي موقوفات و نذورات بسياري براي نگهداري معابد و آتشکده‏هاي خود بوده‏اند که پاره‏اي از اين موقوفات، هم اکنون نيز در نزد زرتشتيان برخي از شهرهاي ايران، مثل يزد و کرمان باقي و داير است. از روي قراين مي‏توان حدس زد که آتشکده‏ي معروف «آذرگشسب» بلخ داراي موقوفات و نذورات بسياري بوده است (96)وقف در ميان آلمانيهادر حقوق آلمان (مواد 80 تا 89 قانون مدني) پذيرفته شده است که مجموعه‏اي از اموال به دليل اختصاص يافتن به هدفي معين ممکن است مستقل شود و زندگي حقوقي‏ويژه‏ي خود را آغاز کند (کاري که در حقوق مدني فرانسه مجاز نيست).وجود بنيادها، وابسته و محدود به اذن مقامهاي اداري است، لکن اين اذن به گذشته سرايت مي‏کند و در صورتي که وقف به موجب وصيت انجام پذيرد، از روز فوت موصي به بنياد، شخصيت حقوقي مي‏دهد... حقوقدانان آلمان به آساني پذيرفته‏اند که براي ايجاد يک مؤسسه‏ي مفيد هيچ ضرورتي ندارد که دارايي مؤسس به شخص موجود تمليک شود. وقف و اختصاص، خود دليل وجود است و نيازي به صورت سازي نيست. نزد اينان اموال وقف شده به عنوان دارايي يک شرکت تلقي نمي‏شود، بلکه خود، مؤسسه‏اي است مستقل بدون اين که شخص، مالک آن باشد.از اين رو مفهوم وقف در حقوق آلمان و ايران بسيار به هم نزديک است، چرا که در هر دو، تکيه بر اصالت اموال است و اين اموال به هيچ شخصي تعلق ندارد، با اين تفاوت که در حقوق ما مال موقوف، حبس مي‏شود و متولي حق انتقال آن را به ديگري ندارد، اما در حقوق آلمان، امکان گسترش دارد، يعني مؤسسه‏ي وقف مي‏تواند زندگي متحرک پيدا کند.در برابر اين امتياز، وجود شخصيت حقوقي براي وقف در حقوق آلمان، موکول به اذن دولت است، در حالي که در حقوق ما چنين قيدي ندارد. البته در وقف بر غير محصور و مصالح عمومي (اوقاف عام)، حاکم بايد وقف را بپذيرد. نظارت مقامهاي عمومي نيز درباره‏ي فايده‏ي ايجاد موقوفاتي که به سود جامعه تأسيس مي‏شود، معمول خواهد شد (97)در مباحث فقهي آينده، مسأله‏ي «ملکيت در وقف»، «اعتبار يا عدم اعتبار قبول در وقف» و «شخصيت حقوقي وقف» مورد بررسي قرار خواهند گرفت.وقف در کشور سوئيسدر حقوق اين کشور، وقف همانند حقوق آلمان است با اين تفاوت که ايجاد بنياد، موکول به اذن دولت نيست و دولت تنها بر اداره‏ي اوقاف (جز در صورت بنيادهاي مذهبيو خانوادگي) نظارت دارد.از اين حيث وقف در حقوق مدني سوئيس به حقوق ايران خيلي نزديکتر است. قانون مدني برزيل نيز از همين مبنا پيروي کرده است (98)وقف در کشور فرانسهدر فرانسه نوعي از تصرفات مالي وجود دارد که شبيه وقف اولادي است. قانون اجازه مي‏دهد که؛ پدر، مالي را به فرزندش ببخشد و يا به نفع او وصيت کند که خود در حال حياتش از آن منتفع شود و بعد از مرگش به اولاد يا برادرش انتقال يابد. اين عمل حقوقي در قانون فرانسه «هبه‏ي متنقله» نام دارد.بجز «وقف اولادي» در قانون فرانسه به وقف «خيري» نيز تصريح شده است، يعني اختصاص دادن مالي معين براي هميشه به عمل خير، اعم از آن که آن عمل خير، عام باشد يا خاص براي اهدافي چون:1-مراسم دعا براي آرامش روح متوفا و يا تهيه‏ي صندلي، ويژه‏ي معابد براي متوفا و خانواده او.2-کارهاي خير عمومي، چون احداث بيمارستان، نوان خانه، مدرسه و...اين وقفهاي عام، گاهي با اجازه‏ي قانون و توسط يک شخصيت حقوقي - مانند دولت يا مدير يک مؤسسه‏ي عام المنفعه نظير بيمارستان - تنفيذ مي‏شود و گاهي هم مالکي از دارايي خود، مؤسسه‏ي خيريه‏اي را به وجود مي‏آورد و شخصا آن را اداره مي‏کند و از مقامات ذي ربط براي آن درخواست شناسايي «شخصيت حقوقي» مي‏کند (99)البته کاتوزيان يادآور شده است که در حقوق فرانسه به خاطر دشمني فرد گرايان پس از انقلاب با وجود شخصيتهاي حقوقي، دارايي نمي‏تواند بدون انتساب به شخص، زندگي حقوقي داشته باشد. از اين رو بهترين راه براي امور خيريه وصيت است، يعنيانتقال دارايي به افراد يا موارد مورد نظر از راه وصيت، زيرا هبه با فوت واهب باطل مي‏شود.اما مشکل اين کار هم اين است که رويه‏ي قضايي فرانسه (در بند 2 ماده‏ي 906 قانون مدني) وصيت را تنها در مواردي نافذ مي‏داند که «موصي له» در زمان فوت موصي موجود باشد و اگر هنوز به دنيا نيامده باشد نمي‏تواند «موصي له» واقع شود (100)وقف در حقوق قديم انگلستان و آمريکانظام انگلوساکسون نوعي از تصرفات مالي را تحت نام «تراست» مي‏شناسد که تعريف آن به طور خلاصه چنين است: گذاشتن مالي در اختيار شخص معيني تا آن را به مصرف شخص ديگري برساند، شخص صاحب اختيار را امين يا وصي و شخص دوم را مستفيد يا مستحق مي‏نامند.رابطه‏ي شخص امين يا وصي با مال مورد امانت در ارتباط با مستحق، «تراست» ناميده مي‏شود که نه مالک آن است و نه حق تمليک آن را دارد...هدف از نهاد حقوقي «تراست» حمايت از بيوه زنان و کودکان و نيز انجام کارهاي عام المنفعه بوده است.تعيين شخص مستفيد در «تراست» لازم نيست، بلکه تعيين آن به اوصاف و يا طبقات نيز کافي است. مانند: اولاد مؤسس، فقرا، دانشجويان فلان دانشکده،احياي شعاير ديني، انفاق به يتيمان و...«تراست» خيري مي‏تواند مدت‏دار و غير مدت‏دار باشد، اما «تراست» غير خيري هميشه موقت است، به علاوه تنفيذ «تراست» خيري از طريق دادستان کل کشور قابل مطالبه است، ولي در «تراست» غير خيري دعوا تنها از مستحقان آن پذيرفته مي‏شود.نظام يا نهاد حقوقي «تراست» در حقوق آمريکا و انگلستان در برابر نهاد حقوقي «المؤسسه» - نظام وقفي مخصوص کليسا و امثال آن - به وجود آمده و اين دو نهاد ازجهاني با هم فرق دارند (101)البته بر نظام حقوقي «تراست» ايرادات و انتقاداتي وارد شده و حملاتي به آن صورت گرفته است که بايد تأمل و دقت کرد تا روشن شود آيا عيب و ايراد متوجه اين نظام حقوقي است و يا اين که اين نظام حقوقي مشکلي ندارد و مشکل مربوط مي‏شود به نحوه‏ي اجرا و استفاده از اين نظام؟ همان طور که ما در نظام حقوقي «وقف» در اسلام کمترين نقص و ايرادي را وارد نمي‏دانيم، اما اعتراف داريم که در طول زمان، با سوء استفاده‏هاي فراوان از اين نظام حقوقي مقدس، حقوق بي‏شماري را ضايع کرده‏اند، ولي اين کار باعث نمي‏شود که به اصل اين نظام ارزشمند حمله شود و زير سؤال رود.وقف در جوامع اسلاميموقوفات يا «صدقات» رسول خدابلاذري در کتاب خود مي‏نويسد: بعد از خدعه و فريب يهود بني‏نضير و محاصره‏ي پانزده روزه‏ي آنان توسط رسول خدا صلي الله عليه و آله، بالاخره يهوديان با حضرت مصالحه کردند که بجز آنچه شترانشان مي‏توانند حمل کنند (البته غير از سلاح و آلات جنگي) ساير اموالشان از زمين، نخل و سلاحهاي جنگي براي رسول خدا صلي الله عليه و آله باشد. لذا اموال بني‏نضير جزء خالصه‏ي رسول خدا صلي الله عليه و آله بود که حضرت از درآمد آن هزينه‏ي خانواده و معيشت خود را تأمين مي‏کرد و بقيه‏ي آن را براي تأمين زره و سلاح جنگي به صمرف مي‏رسانيد (102) در جاي ديگر از محمد بن اسحاق نقل کرده است که: رسول خدا صلي الله عليه و آله اموال بني‏نضير را که خالصه‏ي آن حضرت بود بين مهاجران تقسيم کرد و از انصار به سهل بن حنيف و ابودجانه نيز مقداري عطا کرد. (103) و نيز از عمر بن خطاب نقل کرده است که: رسول خدا صلي الله عليه و آلهداراي سه گونه صفايا بود: (104)1-اموال بني‏نضير که آنها را براي هزينه و اداره‏ي زندگي خود حبس فرمود.2-فدک که آن را براي ابناء السبيل قرار داد.3-خيبر که دو قسم (دو ثلث) آن را ميان مسلمانان تقسيم کرد و ثلث ديگر را براي خود و نفقه‏ي خانواده‏اش حبس فرمود و مازاد آن را به فقراي مهاجرين انفاق کرد (105)اين مطلب را واقدي نيز از عمر بن خطاب نقل کرده است (106)حوائط هفت گانهواقدي، ابن‏سعد و ديگران روايت کرده‏اند که: يکي از احبار (دانشمندان) يهود بني‏نضير مردي بود به نام مخيريق؛ وي در روز شنبه که رسول خدا صلي الله عليه و آله در احد بود به مردم يهود گفت: به خدا سوگند! شما مي‏دانيد که محمد صلي الله عليه و آله پيامبر خداست و ياري کردن او بر شما حق (و واجب) است، گفتند: امروز، شنبه است (و ما در روز شنبه دست به هيچ کاري نمي‏زنيم) وي گفت: «لا سبت» (شنبه حکم خاصي ندارد) سپس سلاحش را برگرفت و در احد به حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد و در آن جا جنگيد تا کشته شد. پيامبر صلي الله عليه و آله درباره‏ي وي فرمود: مخيريق بهترين يهودي است.مخيريق هنگامي که به احد مي‏رفت وصيت کرد که اگر کشته شدم اموالم متعلق به محمد صلي الله عليه و آله است، او هر طور که صلاح مي‏داند با آنها رفتار کند. حوائط (بوستانهاي) هفت گانه‏اي که او طبق وصيت به رسول خدا صلي الله عليه و آله واگذار کرد به نامهاي، ميثب، الصافية، الدلال، حسني، برقة، اعواف و مشربه ي‏ام ابراهيم معروف بودند که، عامه‏ي صدقات رسول خدا صلي الله عليه و آله را تشکيل مي‏دادند (107)با توجه به مطالب گذشته، اين مطلب نيز روشن مي‏شود که اولين وقف و صدقه در اسلام همين وقف رسول خدا صلي الله عليه و آله بوده که حوائط سبعه نام داشته است و حتي اگرمسجد قبا و مسجد النبي صلي الله عليه و آله از موقوفات رسول خدا صلي الله عليه و آله به شمار نيايند باز هم به خلاف آنچه که بعضي پنداشته‏اند نمي‏توان گفت که اولين وقف از اراضي خيبر توسط عمر بن الخطاب صورت گرفته است.ابن‏سعد نيز در طبقات، قبل از آن که داستان مخيريق يهودي و بوستانهاي هفت گانه را از طرق متعدد نقل کند، مي‏نويسد: اولين وقف در اسلام، وقف رسول خدا صلي الله عليه و آله بود که بستانهاي هفت‏گانه را وقف کرد (108)نکته ديگر اين که از مطالب آينده (در بحث صدقات حضرت زهرا عليهاالسلام) چنين برمي‏آيد که رسول خدا صلي الله عليه و آله اين حوائط هفت گانه را بر حضرت زهرا عليهاالسلام و اولاد وي وقف کرده و امر ولايت و نظارت آنها را به دست يگانه دخترش سپرده است.فدکياقوت در معجم البلدان مي‏نويسد: فدک قريه‏اي است در حجاز که با مدينه دو يا سه روز فاصله دارد. داراي چشمه‏هاي جوشان و درختان نخل فراوان بوده است. ياقوت در ادامه، ضمن اعتراف به اين که حضرت زهرا عليهاالسلام در برابر خليفه ادعاي نحله بودن آن را کرد و بر ادعاي خود، علي عليه‏السلام و ام‏ايمن را گواه آورد؛ اما خودش ديدگاه بلاذري در فتوح البلدان را برگزيده است (109)هر چند بحث ما يک بحث فقهي است و نمي‏خواهيم مسأله فدک را از نظر تاريخي بررسي کنيم، اما، نظر به اين که برخي از مورخان و نويسندگان اهل سنت، فدک را از صدقات و موقوفات رسول خدا صلي الله عليه و آله برشمرده‏اند، لازم است که به پاره‏اي از اين نظريات به اختصار اشاره کنيم.قبلا گذشت که واقدي و بلاذري از عمر بن خطاب روايت کرده‏اند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فدک را براي ابن السبيل قرار داده بود. (110) در جاي ديگر واقدي به اين نظريه مي‏رسد که رسول خدا صلي الله عليه و آله با اهل فدک مصالحه کرد، با اين شرط که نصف اراضي فدک از آن خودآنها باشد و صنف ديگر براي رسول خدا صلي الله عليه و آله، و پيامبر صلي الله عليه و آله يهود را از فدک اخراج نکرد تا آن که خلافت به عمر رسيد. او با پرداحت نصف بهاي فدک به آنان، که مبلغ پنجاه هزار درهم و يا بيشتر بود آنها را به سوي شام گسيل داشت (111)ابن‏هشام نيز از ابن‏اسحاق نقل کرده که بعد از فتح خيبر، خداوند در دل اهل فدک هراس انداخت، از اين رو فدک، خالصه‏ي رسول خدا صلي الله عليه و آله بود، زيرا با جنگ و لشکرکشي فتح نشده بود. (112) ابن‏هشام اشاره نکرده است که پيامبر صلي الله عليه و آله با فدک چه معامله‏اي انجام داد.همچنين بلاذري از عروة بن زبير نقل کرده ازواج رسول خدا صلي الله عليه و آله از عثمان مطالبه‏ي موارث خود را از سهم رسول خدا صلي الله عليه و آله در خيبر و فدک کردند، اما عايشه به آنها پرخاش کرد که از خدا پروا نمي‏کنيد؟ آيا نشنيده‏ايد که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «ما ارث بر جاي نمي‏گذاريم، آنچه بر جاي مي‏گذاريم صدقه است اين مال براي آل محمد صلي الله عليه و آله است، براي گرفتاريها و مهمانداريهايشان، هر گاه من از دنيا رفتم در اختيار والي بعد از من خواهد بود» (113)روشن است اين همان حديثي است که تنها راوي آن ابوبکر است که با طرح آن از بازگرداندن فدک به حضرت فاطمه عليهاالسلام سرباز زد. جالب است که بعد از درگذشت ابوبکر اين حديث توسط عايشه افزونتر و فربه‏تر هم شده است.ابوعبيد در کتاب خود (114) به اجمال مي‏نويسد: همه اموال، بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله به سه دسته تقسيم شدند: في‏ء، خمس و صدقه که در قرآن کريم آمده است و ائمه بدان عمل کرده‏اند. وي ضمن بيان اين مطلب که اموال بني‏نضير خالصه‏ي رسول خدا صلي الله عليه و آله بود و حضرت بعد از کسر هزينه‏ي خانواده‏ي خود مابقي را در جهت تأمين سلاح و هزينه‏ي جنگي در راه خدا قرار مي‏داد، فدک را نيز همانند اموال بني‏نضير جزو فيئي مي‏داند که بدون جنگ و درگيري به دست آمده و خالصه‏ي آن حضرت به شمار مي‏آيد. سپس همان مصالحه‏ي حضرت با اهل فدک بر نصف آن و داستان اخراج آنان توسط عمر را نقل کردهاست. از عبارات بعدي ابوعبيد نيز کاملا برمي‏آيد که وي فدک را از صدقاتي مي‏داند که بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله اختيار و تصدي آن با والي و امام مسلمين است (115)نويسنده‏ي کتاب التاج ابتدا از صحاح اهل سنت (بجز بخاري) حديث زير را نقل مي‏کند: «رسول خدا صلي الله عليه و آله هنگام مرگش درهم و دينار، غلام و کنيز و گوسفند و... بحز يک استر، سلاح و مقداري زمين بر جاي نگذاشت که آنها را نيز صدقه‏ي راه خدا قرار داد.»(116) وي سپس در حاشيه، توضيح مي‏دهد که منظور از زمينهاي اشاره شده در حديث، نصف ارض فدک، ثلث ارض «وادي القري»، سهم حضرت از خيبر و سهم وي از اموال بني‏نضير است که اين اراضي و سهام، همه در حکم وقف هستند.شيخ منصور علي ناصف در ادامه مي‏نويسد: فدک قريه‏اي است واقع در دو ميلي مدينه که در آن درختان خرما و چشمه‏اي جوشان است. اين ملک همانند اموال بني‏قريظه و بني‏نضير و خيبر و... جزو فيئي است که خداوند در آيه‏ي کريمه، آن را براي خدا و رسول، ذي القربي يتيمان و مساکين و ابن‏السبيل قرار داده است. بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام و عباس به نزد ابوبکر آمده مطالبه‏ي ارث کردند؛ فاطمه عليهاالسلام نصف و عباس نصف ديگر را (از باب تعصيب) (117) مي‏خواست، اما ابوبکر با ذکر حديث «لا نورث، ما ترکناه صدقة» از دادن ميراث به آنان سرباز زد (118)آنچه اين نويسنده‏ي اهل سنت در اين جا مطرح کرده است تقريبا لب و خلاصه‏ي نظر و ديدگاه محققان و مورخان و محدثان اهل سنت است که قبلا به بعضي از آنها اشاره شد. در اين جا قبل از بررسي مختصر مسأله فدک چند نکته شايان يادآوري است:علما و فقهاي اماميه اولا حديث ابوبکر (لا نورث...) را صحيح نمي‏دانند و قبول ندارند؛ ثانيا (همان طور که خواهد آمد) فدک را صدقه و وقف رسول خدا صلي الله عليه و آله نمي‏دانند و نحله‏ي آن حضرت به حضرت زهرا عليهاالسلام مي‏دانند و ثالثا مسأله‏ي عول و تعصيب را به هيچ‏وجه قبول ندارند.محمد عبده در ذيل نامه‏ي چهل و پنج نهج‏البلاغه مي‏نويسد: اجماع شيعه بر اين است که رسول خدا صلي الله عليه و آله قبل از رحلت خويش فدک را به فاطمه عليهاالسلام اعطا فرمود اما ابوبکر، با اين توجيه که فدک از اموال شخصي رسول خدا صلي الله عليه و آله نبوده، آن را از حضرت باز پس گرفت (119)بررسي مسأله‏ي فدک از نظر اماميهابن‏ابي‏الحديد معتزلي در ذيل نامه‏ي 45 نهج‏البلاغه در توضيح عبارت اميرمؤمنان عليه‏السلام که فرمود: «بلي کانت في ايدينا فدک من کل ما اظلته السماء...»: «آري از همه‏ي آنچه آسمان بر آن سايه انداخته (زمين) تنها فدک در دست ما بود»، بحثي نسبتا مفصل دارد که آن را از کتاب احمد بن عبدالعزيز جوهري - که سخت وي را مورد اعتماد مي‏داند - نقل مي‏کند: وي ابتدا رواياتي را درباره‏ي فدک نقل مي‏کند - که به بعضي از آنها قبلا به اختصار - اشاره شد. سپس به اين بحث مي‏پردازد که آيا از رسول خدا صلي الله عليه و آله ارث برده مي‏شود يا نه؟ و حديث ابوبکر را توجيه مي‏کند و توضيح مي‏دهد، آن گاه اين بحث را، طرح مي‏کند که آيا فدک واقعا نحله‏ي (هبه) رسول خدا صلي الله عليه و آله به فاطمه بوده است يا نه. (120)شايان ذکر است که ابن‏ابي‏الحديد استدلالات نحله بودن فدک را از سيد مرتضي نقل مي‏کند که در رد مطالب قاضي القضاة معتزلي بيان داشته است و از آن جا که به عقيده و نظر ما، فدک از صدقات رسول خدا صلي الله عليه و آله نبوده، بلکه نحله‏ي آن حضرت به دخترش فاطمه عليهاالسلام بوده است، تنها به ادله‏ي نحله بودن فدک، که ابن‏ابي‏الحديد از سيد مرتضي نقل کرده است - به طور خيلي مختصر - اکتفا مي‏کنيم. البته در مواردي ممکن است مطالبي از مآخذ ديگر نيز اضافه شود.قبل از بيان اين ادله، توجه به يک نکته خالي از فايده نيست و آن اين که در بعضي از روايات گذشته مطرح شده است که فدک به طور کلي خالصه‏ي رسول خدا صلي الله عليه و آله بوده و در بعضي روايات ديگر آمده است که نصف آن خالصه‏ي رسول خدا صلي الله عليه و آله بوده و بقيه آن طبقمصالحه از آن اهل فدک بوده است. ظاهر ادعاي حضرت زهرا عليهاالسلام نيز اين است که کل فدک نحله بوده است. بنابراين مي‏توان گفت که همه‏ي اراضي قريه‏ي فدک خالصه‏ي آن حضرت بوده، منتها چون رسول خدا صلي الله عليه و آله (يا حضرت زهرا عليهاالسلام) با اهل فدک قرار گذاشتند که خود آنان در آن جا کار کنند، در واقع نصف ثمره و درآمد، براي آنان در نظر گرفته شده است نه نصف ملک و رقبه‏ي فدک؛ در ضمن ابن‏خلدون نيز در تاريخ خود عباراتي دارد که از آن استفاده مي‏شود که تمام فدک خالصه‏ي رسول خدا صلي الله عليه و آله بوده است، نه نصف آن (121)ادله‏ي نحله (هبه) بودن فدک‏1-بدون ترديد حضرت زهرا عليهاالسلام در حضور خليفه ادعاي نحله بودن فدک را کرده است. حتي ابن‏ابي‏الحديد ادعاي نحله بودن را از ادعاي ميراث صحيحتر مي‏داند (122)اين مطلب را نويسندگان و مورخان و محدثان بزرگ اهل سنت نقل کرده‏اند که: حضرت، ادعاي نحله بودن کرد و علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام و ام‏ايمن نيز گواهي دادند، اما خليفه به اين بهانه که گواهي يک مرد و يک زن کافي نيست، تسليم دعواي حضرت زهرا عليهاالسلام نشد (123) و حضرت زهرا عليهاالسلام وقتي ادعا کرد قطعا مصاب است و نيازي به شهادت و بينه ندارد، براي اين که آن حضرت از غلط و قبيح در امان است. دليل آن هم آيه‏ي کريمه‏ي: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» (124) مي‏باشد. اين آيه طبق اخبار متواتر، حضرت زهرا عليهاالسلام را قطعا شامل مي‏شود و اراده در اين جا اراده‏ي تکويني است که مساوي با وقوع است.2-دليل ديگر، اين سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله است که فرمود: «فاطمة بضعة مني من آذاها فقد آذاني و من آذاني فقد آذي الله عزوجل» (125)بيانات استدلال: اين جمله نيز بر عصمت حضرت فاطمه عليهاالسلام دلالت دارد، چرا که اگرحضرت از کساني باشد که احتمال معصيت درباره‏ي آنان مي‏رود، نبايد آزار دهنده‏ي او به طور مطلق آزار دهنده‏ي خدا و رسولش باشد، زيرا در مواردي که گناه مي‏کند ممکن است با حد و تعزير و توبيخ و... آزار ببيند و آزار دهنده هم به هيچ وجه مذموم نباشد (126)3-از اين گذشته براي اثبات مطلب مورد بحث ما نيازي به اثبات عصمت آن حضرت نيست و تنها علم به صدق وي در ادعايش کافي است و در اين جهت بين مسلمين خلافي نيست، زيرا احدي از امت شک ندارد که حضرت زهرا عليهاالسلام ادعاي دروغ نکرده و در نتيجه در ادعايش صادق بوده است. اختلاف امت در اين است که آيا با علم به صدق او تسليم مال مورد ادعا، به وي واجب بوده است يا خير؟سيد مرتضي مدعي است که: آري واجب بوده است، زيرا بينه براي غلبه‏ي ظن بر صدق مدعي است. براي همين است که حکم حاکم بر اساس علم خودش جايز است، زيرا علم او از گواهي گواهان برايش قويتر است و براي همين است که اقرار از بينه قويتر است. از اين رو در قبول ادعاي حضرت زهرا عليهاالسلام مبني بر نحله بودن فدک از جانب رسول خدا صلي الله عليه و آله به وي، جاي مطالبه‏ي بينه و گواه نيست (127)4-سيد مرتضي از طرق مختلف - غير از طريق ابوسعيد خدري که قاضي القضاة آورده - نقل کرده است که: بعد از نزول آيه‏ي کريمه‏ي «وآت ذاالقربي حقه» (128) رسول خدا صلي الله عليه و آله حضرت زهرا عليهاالسلام را خواست و فدک را به وي اعطا فرمود.اين نقل، گذشته از اين که اصل نحله بودن را به روشني اثبات مي‏کند، بيانگر اين مطلب نيز هست که فدک از جانب رسول خدا صلي الله عليه و آله در اختيار حضرت زهرا عليهاالسلام قرار گرفته و به تصرف او در آمده است (عبارت اميرمؤمنان عليه‏السلام: بلي کانت في ايدينا فدک، نيز مؤيد اين مطلب است)در اين صورت بر حضرت زهرا عليهاالسلام از آن جا که ذي اليد و متصرف است، اقامه‏ي بينه لازم نيست، بلکه اقامه‏ي بينه بر کساني واجب است که ملکيت وي را منکرند و ادعاي ملکيت براي مسلمين و يا حکومت مي‏کنند. (129) شهيد صدر نيز اين دليل را با بياني روشن ومتقن بيان کرده است (130)سيد مرتضي در پاسخ اين پرسش که چرا علي عليه‏السلام بعد از به حکومت رسيدن، فدک را رها کرده، مي‏نويسد: دليل اين امر همان دليل تنفيذ و تثبيت آن حضرت است نسبت به احکام قوم و تغيير ندادن آنها که در حقيقت نوعي تقيه بوده است (131)البته مبحث فدک مبحثي است مفصل و طولاني که مجال بحث آن اين جا نيست. علاقه مندان مي‏توانند به کتاب ارزشمند فدک في التاريخ نوشته‏ي شهيد صدر مراجعه کنند. آنچه ما را به بيان همين مقدار بحث درباره‏ي فدک وا داشت اشاره به اثبات اين مطلب بود که فدک جزو صدقات و اوقاف رسول خدا صلي الله عليه و آله نبوده و اين سرزمين بر اساس مدارک و دلايل بي‏شماري نحله و هبه‏ي آن حضرت به حضرت زهرا عليهاالسلام بوده است.شايد اگر محققان و مورخان اهل سنت در اين مورد با ديده‏ي انصاف مي‏نگريستند به همين نتيجه مي‏رسيدند و در تحقيقات و نوشته‏هاي خويش آن طور دچار تناقض نمي‏شدند. براي نمونه توجه خوانندگان را به يک نکته جلب مي‏کنيم:ابن‏اثير در تاريخ خود مي‏نويسد: نيمه‏اي از فدک، خالصه‏ي رسول خدا صلي الله عليه و آله بود که حضرت آن را براي رهگذران (ابناء السبيل) قرار داده بود. وي آن گاه بعد از کمتر از يک صفحه ضمن بيان سير تاريخي فدک مي‏نويسد: عمر بن عبدالعزيز که به خلافت رسيد دستور داد فدک را به همان گونه‏اي بازگردانند که در روزگار پيامبر خدا صلي الله عليه و آله، ابوبکر، عمر و علي عليه‏السلام بوده است و آن را به فرزندان فاطمه زهرا عليهاالسلام واگذاشت (132)سؤال اين است که اگر فدک در آن دوران از طرف رسول خدا صلي الله عليه و آله براي رهگذران وقف شده بوده است چگون عمر بن عبدالعزيز چنين مي‏گويد و چنين عمل مي‏کند؟!درباره‏ي فدک و نحله بودن آن سيد محسن امين (133) و ميرزا حبيب الله خويي (134) نيز بحث نسبتا مفصل و مفيدي را مطرح کرده‏اند. ابن‏ميثم بحراني نيز در ذيل نامه‏ي 45 نهج‏البلاغه به اين امر پرداخته است (135)موارد هشت‏گانه‏ي صدقات رسول خدا مبحث وقف در سيره‏ي رسول خدا صلي الله عليه و آله را با موارد هشت گانه‏اي که ابو يعلي و ماوردي، آنها را به عنوان صدقات رسول خدا صلي الله عليه و آله ذکر کرده‏اند به پايان مي‏بريم:1-حوائط هفت گانه‏اي که طبق وصيت مخيريق يهودي به حضرت رسيده بود.2-زميني از اموال بني‏نضير که از طرف خداوند به عنوان اولين «في‏ء» در اختيار رسول خدا صلي الله عليه و آله قرار گرفت.4، 3 و 5 - سه حصن (قلعه) از هشت حصن خيبر به نامهاي، کتيبه، وطيع و سلالم، که چون با صلح فتح شده بودند، به عنوان «خالصه» و «في‏ء» در اختيار حضرت قرار گرفتند و وي آنها را صدقه قرار داد، و پنج حصن باقيمانده را ميان مجاهدان تقسيم کرد.6 -فدک (که بحث و ايرادات مربوط به آن گذشت)7-ثلث ارض وادي القري که از اراضي يهود بود و در اختيار رسول خدا صلي الله عليه و آله قرار گرفت و آن بزرگوار آن را از صدقات خويش قرار داد.8-موضعي در بازار (سوق) مدينه به نام «مهزور» که عثمان در زمان حکومتش آن را به مروان اقطاع کرد و مردم اين کار را بر عثمان خرده گرفتند و به او اعتراض کردند.اين موارد همه‏ي صدقات رسول خدا صلي الله عليه و آله بود که اهل سير در کتب خود آورده‏اند (136)وقف در سيره‏ي معصومينبه طور کلي حضرت زهرا عليهاالسلام و امامان معصوم عليهم‏السلام داراي صدقات و موقوفات متعددي بوده‏اند که برخي از آنها به اجمال يا تفصيل در متون اسلامي منعکس شده است و در اين جا به مواردي اشاره مي‏شود:حضرت علي1-ابن‏اثير از خود آن حضرت نقل کرده است که: من هم اکنون از گرسنگي سنگ بر شکم مي‏بندم در حالي که (درآمد) صدقه‏ي من چهار هزار (يا چهل هزار) دينار است.راوي حديث (حجاج اصفهاني)، مي‏گويد: منظور حضرت از اين صدقه، زکات مالش نيست، مراد حضرت وقفهايي است که حضرت آنها را به عنوان صدقه قرار داده بود و مبلغ مزبور، درآمد آنها بوده است و گرنه حضرت مالي را ذخيره نمي‏کرد که زکات به آن تعلق گيرد. فرزند آن حضرت، امام حسن عليه‏السلام بعد از شهادتش اظهار داشت: پدرم تنها ششصد درهم به جاي گذاشته که در نظر داشت با آن خادمي بخرد. (137)2-ربعي بن عبدالله از امام صادق عليه‏السلام نقل کرده است که: اميرمؤمنان، علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام خانه‏ي خودش را در مدينه، در محله‏ي بني‏زريق تصدق کرد و نوشت:«بسم الله الرحمن الرحيم: علي بن ابي‏طالب در حال حيات و صحت و سلامت خانه‏ي خودش را در بني‏زريق صدقه‏اي قرار داد که به فروش نرود، هبه نشود، و به ارث نيز برده نشود تا آن گاه به خداوند وارث آسمان و زمين به ارث رسد. وي اين صدقه را براي سکونت خاله‏هايش و فرزندان آنها قرار داد. و هر گاه نسل آنها منقرض شد، براي مسلمانان نيازمند باشد.» (138)3-در روايتي معتبر، ايوب بن عطيه‏ي حذاء از امام صادق عليه‏السلام نقل کرده است که فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله زمينهاي في‏ء را که تقسيم مي‏کرد زميني هم به علي عليه‏السلام رسيد. حضرت در آن چشمه‏اي حفر کرد که آب از آن همانند گردن شتر به طرف آسمان فواره مي‏زد (فخرج ماء ينبع في السماء کهيئة عنق البعير...) به همين مناسبت حضرت آن را «ينبع» ناميد. شخصي خواست (به فرزندان و اهل وي) بشارت دهد، حضرت فرمود: به وارث من بشارت ده که اين چشمه صدقه‏اي است قطعي (و غير قابل برگشت) براي حجاج خانه‏ي خدا و رهگذران در راه خدا، فروخته نشود، هر که او را بفروشد يا هبه کند لعنت خدا، ملائکه، و همه‏ي مردم بر او باد و خداوند هيچ عملي را از او قبول نکند. (لا يقبل الله منه صرفا و لا عدلا) (139)4-صدقاتي که اميرمؤمنان عليه‏السلام در روز ورود خود به «مسکن» تصدق کرد و آنها را در وصيت نامه‏اي نوشت و افرادي چون صعصعة بن صوحان، يزيد بن قيس و... را بر آنگواه گرفت.بخشي از اين وصيت در نامه‏ي 24 نهج‏البلاغه آمده و مفصل آن را عبدالرحمن بن حجاج - در حديثي صحيح - از امام هفتم عليه‏السلام روايت کرده است.حضرت در اين نوشته به موارد متعددي از صدقات خويش اشاره کرده و موارد مصرف (و به عبارت روشنتر، موقوف عليه) را نيز ذکر فرموده و توليت آن را به حسن بن علي عليه‏السلام و بعد از وي به حسين بن علي و بعد به فردي متدين از فرزندان علي عليه‏السلام و اگر چنين فردي در اولاد علي عليه‏السلام نبود به فردي پسنديده از بني‏هاشم، واگذار کرده است.از نکاتي که در اين وصيت نامه آمده است يکي انگيزه‏ي آن بزرگوار براي انجام اين صدقات است که همان جلب رضايت خداوند و دخول به بهشت و نجات از دوزخ، مي‏باشد. نکته‏ي ديگر اين است که حضرت مي‏فرمايد: عيت اين که توليت آن را براي فرزندان فاطمه عليهاالسلام قرار دادم اين است که رضايت خداي متعال را کسب و با تعظيم و تشريف آنها حرمت رسول خدا صلي الله عليه و آله را رعايت کرده باشم. در همين نوشته است که مي‏فرمايد: «براي فرزندان فاطمه عليهاالسلام از اين صدقات همان است که براي ديگر فرزندان علي (140) عليه‏السلام».ابن‏ابي‏الحديد در توجيه عبارت فوق مي‏نويسد: يادآوري اين مطلب توسط آن حضرت براي اين است که توهم نشود اينها چون ناظر و متولي‏اند حقي در صدقات ندارند.نکته‏ي جالب ديگري که ابن‏ابي‏الحديد به آن تصريح کرده اين است که: حضرت با قرار دادن ولايت صدقات خويش براي فرزندان فاطمه عليهاالسلام در حقيقت به کساني که امر ولايت و حکومت را از اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله دور کردند، تعريض زده است، در حالي که براي نزديکي و رعايت قرابت به رسول خدا صلي الله عليه و آله و تکريم حريم آن بزرگوار و قدرشناسي از مقام والاي وي هم که شده - آن هم با توجه به وجود فرد شايسته در ميان آنان - نمي‏بايست براي امر حکومت و امامت از اين خاندان پاک، عدول مي‏کردند (141)حضرت زهراشيخ صدوق با سند خويش از ابوبصير از امام صادق عليه‏السلام نقل کرده است که فرمود: وصيت فاطمه عليهاالسلام را برايت بازگو نکنم؟ عرض کردم: بفرماييد! حضرت نامه‏اي را بيرون آورد و آن را قرائت کرد:بسم الله الرحمن الرحيم: هذا ما اوصت به فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله اوصت بحوائطها السبعة: العواف و الدلال و البرقة و الميثب و الحسني و الصافية و مال ام ابراهيم الي علي بن ابي‏طالب فان مضي فالي الحسن فان مضي الحسن فالي الحسين فان مضي الحسين فالي الاکبر من ولدي شهدالله علي ذلک و المقداد بن الاسود و الزبير بن العوام و کتب علي عليه‏السلام (142)«اين وصيت نامه‏ي فاطمه دختر محمد صلي الله عليه و آله است که درباره‏ي حوائط (بوستانهاي) هفت گانه‏ي خود: عواف، دلال، برقه، ميثب، حسني صافيه و مال ام ابراهيم (مشربه ام ابراهيم) به علي بن ابي‏طالب و پس از درگذشت او به حسن و بعد از وي به حسين و بعد از حسين به بزرگترين فرزند خود وصيت کرد. خداوند و نيز مقداد بن اسود و زبير بن عوام بر اين وصيت نامه گواه شدند و علي عليه‏السلام آن را نوشت.»مرحوم مجلسي مي‏نويسد: اين حديث حسنه است و همين حديث با سندي حسن که در اعتبار چون صحيح است نيز از حماد بن عثمان از ابوبصير روايت شده است (143)در روايت ديگري آمده است: اين حوائط هفت گانه از جانب رسول خدا صلي الله عليه و آله وقف بوده است و رسول خدا صلي الله عليه و آله آن را براي ميهمانان خود و کساني که از آن جا عبور مي‏کردند قرار داده بود. بعد از رحلت حضرت، عباس (عموي حضرت) درباره‏ي آن ادعا داشت که علي عليه‏السلام و ديگران گواهي دادند که اين اموال، بر حضرت زهرا عليهاالسلام وقف است. (144) همين مضمون را کليني در حديثي صحيح از امام رضا عليه‏السلام نقل کرده است که: اين حوائط بر حضرت زهرا عليهاالسلام وقف بوده است.(145) و در حديث حسن (به دليل وجود ابراهيم بن هاشم در سند) از امام صادق عليه‏السلام روايت شده که فرمود: صدقه‏ي حضرت زهرا عليهاالسلامبن هاشم در سند) از امام صادق عليه‏السلام روايت شده که فرمود: صدقه‏ي حضرت زهرا عليهاالسلام براي بني‏هاشم و بني‏المطلب است (146)در پايان اشاره به چند نکته خالي از فايده نيست:1-در پاورقي روضة المتقين (از علي پناه اشتهاردي) آمده است: منظور از «مال ام ابراهيم» همان مشربه‏ي ام ابراهيم يعني ماريه‏ي قبطيه است که در «عوالي» مدينه بين نخلستان قرار دارد. مجلسي اول مي‏نويسد: امکان دارد که اصل مشربه براي ماريه بوده و بعدا به فاطمه عليهاالسلام منتقل شده باشد. (147) همچنين احتمال مي‏رود که در همان زمان که بر حضرت زهرا عليهاالسلام وقف بوده مدتي هم در اختيار ماريه، مادر ابراهيم، بوده است.2-مرحوم مجلسي اول واژه‏ي «اوصت» را در نامه‏ي حضرت زهرا عليهاالسلام به «وقفت» معنا کرده است (148) در حالي که طبق احاديث گذشته اين اموال از اوقاف و صدقات رسول خدا صلي الله عليه و آله بر فاطمه عليهاالسلام بوده است. از اين رو وقف دوباره‏ي آن توسط حضرت زهرا عليهاالسلام معنا نمي‏دهد. لذا بهترين توجيه عبارت اين است که حضرت فاطمه عليهاالسلام در اين وصيت نامه به واگذاري امر توليت آن بعد از وفات خويش پرداخته است.نوشته‏ي ديگري را مجلسي از مصباح الانوار از امام باقر عليه‏السلام نقل کرده است که در آن حضرت زهرا عليهاالسلام صدقاتي را مقرر مي‏دارد. در اين نوشته حضرت از درآمد صدقات، بعد از کسر کردن هزينه‏ي آبياري و کشاورزي و...، مبلغي را به زنان رسول خدا صلي الله عليه و آله و مبلغي را هم به فقراي بني‏هاشم و فرزندان عبدالمطلب و مقداري را هم براي دختر ابي‏ذر غفاري و... اختصاص داده است.حضرت فاطمه عليهاالسلام در ادامه، توليت اين صدقات را ابتدا به علي عليه‏السلام و بعد از وي به حسن و حسين عليهماالسلام واگذار کرده و اجازه‏ي کامل در اداره‏ي اموال موقوفه را به آنان داده است (149)اوقاف و صدقات برخي ديگر از امامان1-مهران بن محمد روايت کرده است که امام صادق عليه‏السلام مال معيني را در نظر گرفتهبود که در هفت موسم (هفت نوبت از حج) بر آن حضرت عزاداري شود (150)2-در حديثي نسبتا مفصل، عبد الرحمان بن حجاج روايت کرده است که امام، موسي بن جعفر عليه‏السلام وصيت اميرمؤمنان و صدقه‏ي پدرش، جعفر بن محمد عليه‏السلام، و نيز صدقه‏ي خودش را (طي نامه‏اي) براي من فرستاد.امام هفتم در اين نامه اراضي و املاک متعددي را براي فرزندان صلبي خويش از زن و مرد قرار داده و شرط کرده است که بعد از صرف درآمد آن در عمارت و آباداني املاک و انفاق درآمد سي اصله درخت بين مساکين قريه، مازاد آن بين فرزندان وي (براي هر مرد دو برابر زن) تقسيم شود... و هر کس از فرزندان آن حضرت که از دنيا رفت و داراي فرزند بود سهم پدر براي فرزندش باشد و اگر فرزند نداشت حق وي به بقيه مستحقان اين صدقه خواهد رسيد. حضرت در ادامه‏ي اين نوشته، ضمن تعيين دقيق «موقوف عليهم» و بيان وظيفه در صورت انقراض بعضي از آنها، چنين بيان داشته است:موسي بن جعفر عليه‏السلام در حال صحت (و سلامت) اين کار را به عنوان صدقه و حبس بتي و قطعي قرار داد که به هيچ وجه جاي رجوع و بازگشت در آن نباشد، و انگيزه‏ي وي هم کسب رضايت خداوند و دار آخرت بوده و براي هيچ مؤمني که به خدا و روز قيامت معتقد است فروش، خريد، هبه و تغيير و تبديل آن و مخالفت با شرايط واقف، جايز نيست.حضرت در ابتدا امر توليت اين صدقات را به فرزندان خود علي عليه‏السلام و ابراهيم واگذار کرد و قيد کرد در صورت ارتحال يکي از اين دو، قاسم جاي او را بگيرد و اگر باز يکي از دنيا رفت اسماعيل جانشين او شود و بعد عباس (فرزند ديگر حضرت) و... (151)وقف در سيره‏ي صحابه و تابعين1-ابن قدامه‏ي حنبلي از جابر بن عبدالله نقل کرده است که: «لم يکن احد من اصحابالنبي ذو مقدرة الا وقف» «هر کدام از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله که توانايي داشت اموالي را وقف کرد».ابن‏قدامه در ذيل اين حديث مي‏نويسد: اين سخن، ادعاي اجماع عملي صحابه از جابر است و اين سخن از وي مشهور شده و کسي هم وي را انکار نکرده است، لذا جنبه‏ي اجماع دارد (152)وي آن گاه گروهي از صحابه، چون ابوبکر، عمر، عثمان، علي عليه‏السلام، زبير، سعد (بن ابي‏وقاص)، عمرو بن عاص و حکيم بن حزام را نام مي‏برد که هر کدام مقداري از املاک خويش را صدقه و وقف قرار دادند (153)2-داستان و حديث بسيار معروفي است که فقهاي اهل سنت نيز در اکثر موارد به آن استناد کرده‏اند و آن حديث نافع از ابن‏عمر است که: زميني از خيبر به عمر رسيد. وي از رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره‏ي آن کسب تکليف کرد (راهنمايي خواست) و عرض کرد: اي رسول خدا، زميني از خيبر به من رسيده که هرگز به چنين مالي (ارزشمند و محبوب) دست نيافته‏ام؛ درباره‏ي آن چه دستور مي‏دهيد؟حضرت فرمود: «اگر مايل باشي مي‏تواني اصل آن را حبس و ثمره‏ي آن را تصدق نمايي». عمر هم آن را صدقه‏اي قرار داد که اصل آن به فروش نرسد، به ارث برده نشود و هبه هم نگردد. وي درآمد آن را به فقرا، ذوي القربي، آزادي بردگان، في سبيل الله، ابن السبيل، ميهمان و متولي آن وقف، اختصاص داد (154)3-داستان معروف ابوطلحه: اين قضيه را نيز غالب محدثان، مفسران، مورخان و حتي فقهاي اهل سنت و گروهي از اماميه در کتب خويش نقل کرده‏اند. در اين جا به نقل بخاري اکتفا و به بعضي از مصادر ديگر اشاره مي‏شود:از انس روايت شده است که بعد از نزول آيه‏ي «لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون» (155)ابوطلحه‏ي انصاري به حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد و عرض کرد: اي رسول خدا! خدا چنين مي‏فرمايد، و محبوبترين اموال من «بيرحاء» است، - بيرحاء باغي بود که رسول خدا صلي الله عليه و آله به آن وارد مي‏شد، از سايه‏ي آن استفاده مي‏کرد و از آب آن مي‏آشاميد - (ابوطلحه ادامه داد:) من اين باغ را براي خداي متعال و رسول او قرار مي‏دهم و با اين کار اميد خير و نيکي دارم. از شما مي‏خواهم آن را به هر مصرفي که مورد رضاي خداست برسانيد.رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: به به! اباطلحه، اين مال، داراي سود (معنوي براي تو) است و ما آن را از تو پذيرفتيم و به خودت بازگردانيديم تو آن را براي خويشان خودت قرار ده. ابوطلحه نيز آن را به عنوان صدقه براي خويشان و رحم خويش قرار داد که از آنان است ابي (بن کعب) و حسان (بن ثابت) و... (156)اين چند مورد به عنوان نمونه ذکر شد وگرنه موارد متعددي از اوقاف و صدقات صحابه در کتب تاريخ و سير و حديث و فقه و تفسير آمده است (157)نکته ديگري که قبلا هم اشاره شد اين است که برخي از بزرگان اهل سنت از جمله محمد بن اسماعيل صنعاني (158)وقف و صدقه‏ي عمر را اولين وقف در اسلام مي‏دانند؛ اما در مبحث صدقات رسول خدا صلي الله عليه و آله گذشت که اولين وقف و صدقه در اسلام، صدقات رسول خدا صلي الله عليه و آله است، يعني همان اموال مخيريق يهودي که به رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد و آن حضرت نيز آنها را وقف کرد. (و نيز گذشت که اين در صورتي است که مسجد قبا و مسجد النبي صلي الله عليه و آله را از موقوفات رسول خدا صلي الله عليه و آله به شمار نياوريم).راجع به اوقاف در دوره‏ي تابعين نيز دکتر محمد ابوزهره مي‏نويسد: در دوران اموي کثرت اوقاف در مصر و شام و ديگر بلاد اسلامي به حد بالايي رسيده بود که اينها را فتوحات براي مجاهدين به ارمغان آورده بود. اموال، خانه‏ها، مغازه‏ها، مزارع و باغهاي فراواني در اين بلاد و سرزمينهاي عربي (به عنوان موقوفات) در اختيار مسلمانان قرار داشت (159)اگر بخواهيم بيش از اين به مبحث تاريخچه‏ي وقف بپردازيم مطلب به درازا خواهدکشيد و ما را از هدف اصلي کتاب دور خواهد ساخت، لذا در اين جا به همين مقدار بسنده مي‏شود. غرض از ذکر و بيان همين مقدار نيز اشاره‏اي اجمالي به اين حقيقت است که اوقاف و صدقات از مطالب و مسائل جنبي و حاشيه‏اي اسلام نبوده است، بلکه اين واقعيت در متن و سيره‏ي رسول خدا صلي الله عليه و آله، معصومان عليهم‏السلام و اصحاب آن حضرت جريان داشته و از سرلوحه‏هاي زندگي آنان به شمار مي‏رفته است تا آن جا که در حديث معروف جابر آمده است که: «هر يک از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله که توانايي داشت، مالي را وقف کرده بود». /خ





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 999]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن