تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834465070
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب نويسنده:احمد شوقي بنين - حسين علينقيان مقدمه اين نوشتار، برگردان مقالهاي است با مشخصات کتاب شناختي ذيل: «ظاهرة وقف الکتب في تاريخ الخزانة المغربية»، الدکتور احمد شوقي بنين، مجلة مجمع اللغة العربية بدمشق، المجلد (63)، الجزء (3)، ذوالقعده 1408 ه تموز (يوليو) 1988 م. اين مقاله در اصل سخنراني مؤلف در مراسم تکريم استاد بزرگ و عالم جليل سيد احمد شرقاوي اقبال مراکشي است که در روز شنبه 14 آذر (مارس) 1987 م در مراکش ايراد شده استسخن در مورد پديده وقف کتابها در کتابخانه کشور مغرب به ناچار ما را به سخن در مورد وقوع اين پديده در مشرق [اسلامي] فرا ميخواند. زيرا سرآغاز اين وقف در مشرق بوده و اختلاف بين فقها در جواز يا منع آن در آن سرزمينها رخ داد. و در آخر اينکه وقفيات مغربي اختلافات چنداني با وقفيات مشرقي ندارند. در آغاز ميگويم محققي که به اين موضوع اهتمام دارد، لازم است فقيهي باشد که در فقه خبره باشد و حقوقداني که به اصول حقوقي اشراف داشته باشد و من شايستگيهاي فقهي و حقوقي اين کار را ندارم اما حامي من در اين موضوع، اهتمام به کتاب و کتابخانهها خواهد بود و هدف غايي من طرح مشکل براي محققاني است که داراي صلاحيتهاي قبلي باشند تا موضوع را آنگونه که شايسته و حق آن است مورد بررسي و تحقيق قرار دهند.به رغم اشارات مختصر فقها به اين پديده در کتابهاي فقهي و نيز آنچه مرحوم يوسف عش در پاياننامه دانشگاهي (1) خود در اين موضوع آورده بايد گفت که اين موضوع همچنان نيازمند تحقيق است تحقيقي که در نتيجه آن يکي از شکافهاي مهم تراث اسلامي برطرف ميگردد. در اين مقاله ميکوشم که به ايجاز از شروع اين پديده در مشرق [اسلامي] و سپس در مغرب سخن گويم و در ادامه يک سند وقفي مورد بررسي قرار ميگيرد و از اخلال آن پارهاي روشنگريها بر وضعيت و ساختار وقف در مغرب ميافکنم و در آخر اين پرسش را مطرح ميکنم که آيا امکان دارد بررسي و تحقيق اينگونه وقفيات، خدمتي به تاريخگذاري کتابهاي خطي (Histore du Livre Manuserit) که از مهمترين علوم کتابخانهاي به شمار ميآيد بکند؟ از مسائلي که اختلاف زيادي بين فقهاي مسلمين در طي سالهاي اوليه اسلامي افکند مسأله وقف است. دليل اين اختلاف به عدم ورود اين قضيه در قرآن کريم و به دنبال آن عدم وجود آن در سنت نبوي به عنوان پديدهاي مجرد برميگردد. چه پيامبر (ص) در تعريف خود بر وقف صرفا به ذکر حقيقت آن اکتفا نمود و تفصيلات و تاويلات آن را بر فقها واگذار کرد و در نتيجه منجر به اختلاف آنها در مشروعيت وقف گرديد، برخي از آنها وقف را جايز شمرده و برخي نيز قائل به عدم جواز آن شدند و برخي نيز در حالاتي آن را جايز و در موقعيتهايي ديگر آن را رد ميکنند. و کتابها در ميان انواع موقوفاتي قرار داشت که اختلاف علما پيرامون آن به شدت حاکم بود. زيرا که وقف کتابها چنانکه خواهيم ديد، جز به عرف ثابت نميشود. تا قرن دوم هجري، فقها و علما مصحفها را نسخ و يا استنساخ (رونويسي) مينموده و براي تقرب به خداوند و نيز پيروي از خليفه سوم (عثمان) که چهار يا شش نسخه از مصاحف را نوشته و به شهرها فرستاد، آنها را در مساجد قرار ميدادند. در کتب تاريخ آمده است که ابوعمرو شيباني (2)، هشت مصحف را رونويسي کرد و آنها را در مساجد کوفه قرار داد. نيز سيوطي حکايت کرده(3)که مفضل ضيي که در نحو، شعر، غريب و ايامالناس خبره بوده، مصحفها را مينوشته و آنها را در مساجد قرار ميداده است. و اين کار را به جهت پوشش دادن بر عمل نوشتن هجويات مردم و جبران اين عمل، انجام ميداد. اين دو دانشمند بزرگ و فقهاي ديگر، مصاحف را به جهت کسب رضايت الهي به مساجد ميسپردند بدون اينکه از اين کار با الفاظي که بيانگر صيغه وقف باشد ياد کرده باشند. هنگامي که حرکت تأليف در قرن دوم آغاز شد و کتب تفسير، فقه، ادبيات، لغت و غيره تأليف يافتند پارهاي از دانشمندان اين دست کتابها را به مانند مصاحف در مساجد قرار ميدادند تا دانشپژوهان از آن بهرهمند شوند، پارهاي ديگر از علما آنها را از اين کار منع ميکردند، اينها در اين موضع مخالف بر عدم وجود پديده وقف در کتاب و سنت تکيه ميکردند. در اين زمينه حتي وقف همان قرآن نيز مورد اختلاف و مناقشه قرار گرفت چنانکه برخي از آنها وقف قرآن را مردود اعلام کردند؛ مثل ابنهشام حنفي (4).جمهور فقها، جايز بودن پديده وقف را مشروط به اشيائي دانستند که داراي ويژگي ثبات بوده مانند زمينها و ساختمانها و مانند آن. و وقف آنچه فاقد اين صفت بوده همچون کتابها را جايز ندانستند زيرا اينگونه چيزها کهنه و فرسوده ميشوند. اما پس از مناقشه طولاني، وقف مصاحف رابه جهت پيروي از خليفه راشد (عثمان) و مسلمانان پس از او جايز شمردند. اما اين جواز با نص وارد نشده بلکه با عرف به اثبات رسيد و حکمي که با عرف به اثبات رسد مانند اثباتش با نص است و اين عرف را قول پيامبر (ص) که فرمود: «آنچه مسلمانان خوب دانستند، خوب است»، تقويت ميکند. پس از مسألهي جواز وقف مصاحف مناقشه بر سر وقف انواع کتابها، آغاز شد. پارهاي از فقها وقف اينگونه کتابها را به طور مطلق مردود اعلام کردند همچو محمد بن سلامه حنفي و برخي نيز به طور کلي آن را جايز شمردند و استدلال آنها به حديث شريفي که فقها در جواز وقف به آن تکيه کردند بود: «و چون انسان بميرد عملش نيز جدا ميشود جز سه چيز: صدقه جاريه، علم سودمند و فرزند صالحي که براي او دعا کند.» با تکيه بر همين حديث و تطبيق با مبدأ عرف اين دست از فقها، وقف کتابها را جايز شمردند؛ اما در اينکه چه نوع کتابي را ميتوان وقف کرد، يکي از حنفيها يعني نصير بن يحيي (متوفي 268 ه) گفته: «آنچه در مورد مصاحف جاري است همان نيز براي کتابها صدق ميکند زيرا اين کتابها به دين فرا ميخوانند و در فهمش ياري ميرسانند.» از ديدگاه اين فقيه حنفي ميتوان استفاده کرد که کتبي که وقفش را روا دانسته همان کتابهاي ديني و مرتبط با قرآن کريم هستند همچو کتابهاي تفسير و کتب حديث و فقه و غير آن؛ اما کتب علوم ديگر همچو فلسفه، رياضيات، فلک و يا همان کتب علوم پيشينيان به طور عموم چنانکه قدما گفتهاند: از وقف استثنا ميشوند و اين رأي را برخي از فقها به صراحت بيان داشتهاند بلکه برخي از آنها به سوزاندن اين دست کتابها فتوا دادهاند چه رسد به وقف آنها (5).به غير از کتب پيشينيان، فقيهان تأکيد داشتهاند که کتب تورات و اناجيل، وقف نميشوند زيرا وقف آنها با هدف و غايت عالي و آرماني دين سازگاري نداشته و ديگر اينکه اين کتابها مبدل و منسوخ هستند (6).اختلاف در مورد سنت وقف، حدود دو قرن قبل از اينکه جمهور فقها به طور عمومي وقف کتابها را بپذيرند به طول انجاميد، با اين وجود آنها غفلت ننمودند از اينکه در کتابهاي فقهي خود اشاراتي که پيوسته با اضطراب و شک و عدم اطمينان همراه بود، بنمايند. يکي از متأخرين فقه مالکي يعني دسوقي (متوفي به سال 1230 ه) در جلد چهارم حاشيه خود بر شرح کبير خرشي ميگويد: «ولکتب يصح وقفها علي المذهب فهي مما فيه الخلاف، و ذلک عندنا جار في کل منقول و ان کان المعتمد الصحه» (7).اما در [سرزمينهاي] مغرب اختلاف بين فقها پيرامون پديده وقف کتابها، ايجاد نشد، زيرا اين پديده از مسلمات به شمار ميرفت. بلکه اختلاف پيرامون وضعيت خود کتابهاي موقوفه برپا بود، به طوري که موجب صدور فتواهاي مربوط به اين موضوع شد و تمامي اين فتاوا در کتب نوازل جمعآوري شد؛ به مانند آن چه در جلد هفتم کتاب المعيار للعرب اثر ونشريسي آمده است. اگر بخواهم در مورد شروع پديده وقف در مغرب سخن گويم، در توانم نخواهد بود زيرا منابع ميراث مغربي، به روشني تمام از آن سخن نگفتهاند. انصاري پيرامون کتابخانههاي شهر سبته چنين گفته است: «از آن کتابخانهها در زمان ما [يعني قرن هشتم هجري]، هفده خزانه وجود دارد؛ نه تاي آن توسط فقها و سرشناسان ساخته شد مانند ساختمان قاضي حضرمي و ابوحجه و مانند آن و هشت ديگر بر طلاب علم موقوف است قديمترين آن خزانه مشهوري است که داراي آثار و مؤلفات قديم و غريب است يعني خزانه شيخ ابوالحسن شاري که در مدرسهاي که با هزينه خود آن را ساخت، واقع است. اين اولين کتابخانهاي است که در مغرب براي اهل علم وقف شده است»(8).مفهوم وقف در اين فقره، غير واضح است. چه ممکن است اينگونه دريافت شود که اين کتابخانههاي موقوف بر طلاب علم کتابخانههايي است که استفاده آنها براي عامه مردم منع شده باشد. اما اگر فرض بر اين باشد که وقف در متن ياد شده به معناي فقهياش آمده، پس در اين صورت بر اساس متن، اولين کتابخانهاي که وقف شده به عهد موحدين يعني زمان ابوالحسن شاري غافقي (649 - 571 ه) باز ميگردد. متن ديگري نيز در کتاب القرطاس ابن ابيزرع از قرويين وجود دارد که از آن ميتوان دريافت که وقف کتاب در مغرب در زمان مرابطين، شايع بوده است(9).کتب موقوفهاي که در کتابخانههاي مغرب تاکنون محفوظ مانده، قديمترينشان به عهد موحدين برميگردد؛ همچو کتاب الاسجاد ابناصبع و کتاب التمهيد ابنعبدالبر که آنها را خليفه موحدي، عمر مرتضي در قرن هفتم هجري بر کتابخانه مدرسه قصبه در مراکش، وقف نمود. اين دو کتاب هماکنون به صورت خطي در کتابخانه ابنيوسف مراکش نگهداري ميشود. از ديدگاه ما ترجيحا بايد گفت که وقف کتابها در مغرب، قدمت دارد. چنانکه به اثبات رسيده که خلفاي بنياميه در اندلس به ويژه عبدالرحمن ناصر و فرزندش الحکم مستنصر، صاحب کتابخانه معروف، براي وسعت بخشيدن به کتابخانه قرويون و انتشار علم در مرکز فاس، مجموعه کتابهايي را به آنجا ارسال مينمودند. ويژگي عمومي اين کتابخانه چنين مينمايد که کتابهاي اهدايي از جانب اين دو خليفه، در چارچوب وقف، اهدا ميشد و لذا محتمل است که قدمت وقف کتابها در مغرب پيش از آن است که تاکنون تصور ميشده است(10).پس از اين مدخل کوتاه تاريخي از پديدهي وقف کتاب در مشرق و سپس در مغرب به تفصيل در مورد تطور وقف کتابها و بناي وقفيات در کتابخانههاي مغرب سخن ميگويم و براي ورود به آن از وقفيهاي مغربي شروع ميکنم. زيرا اين وقفيه تمامي جوانب پديده را در مغرب روشن ميکند. وقفيهي مختار ما همان وقفيهي ابنخلدون است که در جزء پنجم کتاب العبر (که آن را بر خزانات قرويون در پايان قرن هشتم هجري وقف کرده) تقرير کرده است، از اين نسخه موقوفه جز دو جزء سوم و پنجم که حاوي متن وقفيه است باقي نمانده است. اين نسخه در کتابخانه مذکور تا قرن يازده هجري به صورت کامل باقي بوده است به طوري که احمد مقري در نفحالطيب به آن اشاره کرده است: «در فاس آن را ديدم در آن خط خودش موجود بود و شامل هشت مجلد بسيار بزرگ بود و در آخر آن، خود را به تفصيل معرفي کرده است.»(11)شايد دورهي کامل کتاب تا قرن نوزدهم ميلادي در اين کتابخانه باقي بوده چنانکه از تحقيق دانشمند سوئدي دي حمسو (12)، که در آغاز قرن نوزدهم کنسولگر کشورش در طنجه بوده، چنين برداشت ميشود که در کتابخانه نسخهاي کامل از کتاب العبر ابنخلدون که در آن خط خودش نيز آمده وجود داشته است (13) اما به هنگام تهيه فهرست کتابخانه قرويون در سال 1918 م توسط آلفردبيل (14) و استاد عبدالحي کتاني، از اين نسخه فقط دو جلد سوم و پنجم توسط آن فهرست شده و احتمال دارد که مجلدات ديگر در نيمه دوم قرن نوزدهم از ميان رفته باشد. اين نسخهي موقوفهي العبر در کتابخانه قرويون را يک مصري به نام عبدالله بن حسن ولد فاخوري کتابت کرده است. اين انتساب بنا به اعتقاد لوي پروونسال در مصر شايع بوده است(15). اما متن وقفيه توسط دو شخص عادل که اسامي آنها در آخر آمده با املاي خود ابنخلدون کتابت شده است در پايين ورقه، شهادت ابنخلدون و تصديق وقف با خط دست راستش آمده است. در بالاي ورقه عبارت شيخ عبدالحسين کتاني نوشته شده بدين قرار: طالع فيه مستعيره محمد عبدالحي الکتاني عافاه مولاه. دليل انتخاب اين موقوفه توسط ما اين بود که آن از قديمترين وقفيات مغربي بوده و بهترين استفاده در مورد ارکان و شروط وقف را ميتوان از آن برد. متن وقف نامه ابنخلدون اسم ناسخ اين وقفيه: عبدالله بن حسن ولد فاخوري بوده و نوع خط آن خطي مغربي است که در نگاه اول به چشم ميآيد. شرقشناس فرانسوي لوي پروونسال اين وقفنامه را مورد توجه و بررسي قرار داد و متن آن را به فرانسه ترجمه کرد. نگر: مجلهي آسيايي 1923.بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله وحده و صلواته علي سيدنا محمد و آله و صحبه و سلم. وقف و حبس و سبل و ابده و حرم و تصدق سيدنا و مولانا العبد الفقير الي الله تعالي الشيخ الامام العالم العلامة الحافظ المحقق اوحد عصره و فريد دهره قاضي القضاة ولي الدين ابوزيد عبدالرحمن بن الشيخ الامام ابيعبدالله محمد بن خلدون الحضرمي المالکي، امتع الله المسلمين بحياته، و نفعهم بعلومه و برکاته، و هو مؤلف هذا الکتاب، جميع هذا الکتاب المسمي بکتاب العبر في اخبار العرب و العجم و البرير المشتمل علي سبعة اسفار هذا احدها وقفا مرعيا و حبسا مرضيا علي طلبة العلم الشريف، بمدينة فاس المحروسة قاعدة بلاد المغرب الاقصي، ينفعون بذل قراءة و مطالعة و نسخا، و جعل مقره بخزانة الکتب التي بجامع القرويين من فاس المحروسة بحيث لا يخرج حرمها الالثقة امين، برهن وثيق لحفظ صحته، و ان لا يمکث عند مستعيره اکثر من شهرين و هي المدة التي تتمع لنسخ الکتاب المستعار او مطالعته ثم يعاد الي موضعه، و جعل النظر في ذل لمن له النظر علي خزانة الکتب المذکورة وقفا لله علي الوجه المذکورة لوجه الله الکريم و طلبا لثوابه الجسيم يوم يجزي المتصدقين، و لا يضيع اجر المحسنين، و اشهد عليه بذلک في اليوم المبارک الحادي و العشرين لشهر صفر المبارک عام تسعة و تسعين و سبعمائة حسبنا الله و نعم الوکيل. اشهدني سيدنا و مولانا العبد اشهدني سيدنا و مولانا العبد الفقير الي الله تعالي قاضي القضاة الفقير الي الله تعالي الشيخ الامام ولي الدين الواقف المسمي فيه امامه العالم العامل العلامه قاضي القضاة لله تعالي علي نيته الکريمه بما نسب اليه اعلاه، امتع الله بما نسب اليه فيه و تشهدت تعالي به و تشهدت عليه بذل و کتبه عليه به في تاريخه، و کتبه احمد محمد بن احمد بن ابيالقاسم بن علي بن اسماعيل المالکي الحمد لله، المنسوب الي صحيح. و کتب عبدالرحمن بن محمد بن خلدون. بسمله و تصليه (وقف، حبس، سبل، ابد، حرم، تصدق)ابنخلدون شش فعل مترادف که همگي به معني وقف هستند را به کار برده است. دليل اين تعدد، به نظر من اختلاف فقها در صيغهي وقف است. جمهور فقها معتقدند که وقف با لفظ «وقف» محقق ميشود اما در صحت آن با الفاظ ديگر همچو حبس و سبل و مانند آن اختلاف نظر داشتهاند، برخي از فقها کاربرد آنها را جايز و برخي منع کردهاند. بنابر اعتقاد پارهاي از فقهاي جديد، عمل وقف با هر لفظي که دلالت کننده آن باشد حتي به زبان عربي هم محقق ميشود زيرا الفاظ، ابزار بياناند و خود، هدف نيستند(16).و لذا ابنخلدون وقفنامهي خود را با به کارگيري فعل ثلاثي وقف که جمهور فقها به عنوان بيان صيغهي وقف آن را پذيرفتهاند، آغاز کرده است و از به کار بردن صيغهي رباعي آن يعني «اوقف» خودداري کرده زيرا اين کاربرد به اتفاق معجمهاي عربي، ناپسند است(17).چنانکه او «اوقاف» با تشديد را هم نياورده زيرا اين صيغه در استعمال مجازي آن کاربرد نداشته است (18)در ادامه گفته: «حبس» به تشديد که اين کاربرد از نظر علماي لغت درست است نيز «احبس» را با وجودي که صحيح بوده به کار نبسته است چه استعمالش نادر است و صيغه ثلاثي «حبس»، را نيز نياورده زيرا استعمال آن حسب علماي لغت ناپسند است. زبيدي در تاجالعروس گفته: «احبس و حبس، فصيح است و حبس (بدون تشديد)، لغتي زشت است.» به نظر(19) من دليل کاربرد لفظ تحبيس توسط ابنخلدون اين است که کلمه، جديد است. پيامبر (ص) از اين خطاب در مورد وضعيت زميني که او پس از خيبر گرفته بود، سئوال کردند و فرمود: «حبس الاصل و سبل الثمرة.» اصطلاح تحبيس در کتب فقه مالکي، به کار رفته است. و ابنخلدون، مالکي مذهب است و لذا معتقدم که دليل کاربرد کلمهي تحبيس توسط مالکيها، اين است که علماي اين مذهب به وقف موقتي که صاحبش براي مدت مشخصي آن را از استفاده خودش محبوس ميدارد ولي مالکيتش را حفظ ميکند، تحبيس گفتهاند. اما چنانچه موقوفه، مؤبد (ابدي) باشد و ملکيت آن از واقف، خارج شود، به آن وقف گويند و نه تحبيس. و لذا مشاهده ميشود که کلمهي تحبيس در دولتهاي اسلامياي که مذهب مالکي در آنجا سيادت داشته همچو غرب اسلامي و افريقيه، کاربرد داشته است. چنانکه اين کلمه در زبان فرانسه(20) و در معجمهاي آنها نيز راه يافته است(21) و دليل آن به اعتقاد من اين است که هنگامي که فرانسويان بر دول عربي شمال آفريقا، سيطره يافتند استعمال کلمهي تحبيس را از آنها فراگرفتند و در تأليفشان به کار بردند(22).ابنخلدون در ادامه گفته: «و سبل»؛ تسبيل يعني صدقه دادن در راه خدا؛ ابنخلدون اين کلمه را به عنوان مترادف وقف به کار برده است زيرا تسبيل کلمهاي است قرآني و برخي فقها در جواز عمومي وقف به آن تکيه کردهاند نيز واژهاي «حديثي» است مانند کاربرد آن در اين قول پيامبر (ص): «حبس الاصل و سبل الثمره». سپس ابنخلدون گفته: و ابد تأبيد يعني جاودان (ابدي) سازي (23) و دوام و استمرار؛ جمهور فقها در آوردن قيد تأبيد در صيغهي وقف اتفاقنظر دارند، جز مالکيها، اينها در اينکه وقف مؤبد و موقت باشد، موافقند (24)خرشي گفته: «در صحت وقف، تأبيد قيد نميشود» به نظر من به کار بردن فعل تأبيد توسط ابنخلدون، تأکيد بر جاودانسازي و دوام آن بوده و اينکه به آن برگشت نشود چنانکه در مذهب حنفي نيز جايز بوده است. اما کلمهي «تحريم» واقف را از بهرهمندي از شيء موقوف و شيء موقوف را از خريد و فروش و هبه وارث و مانند آن منع ميکند. استعمال فعل تحريم در وقفيات کتب، بسيار نادر بوده است و ابنخلدون با به کارگيري آن ميخواسته بر عدم بازگشت به موقوفه تأکيد بيشتر کرده باشد. ابنخلدون تمامي اين افعال وقف را با واژهي «تصديق» پايان داده است زيرا وقف، قبل از هر چيز، نوعي از انواع صدقات است که شارع به جهت تقرب به خداوند سبحان انجام آن را مورد تأکيد و ترغيب قرار داده است و ابنخلدون بيش از همه نسبت به آنچه در مغازي واحدي آمده يعني گفتگويي که بين مهاجرين و انصار درباره اولين صدقه موقوفه در اسلام رخ داده مطلع بوده است. مهاجرين صدقهي ابنخطاب و انصار، صدقهي پيامبر (ص) را اولين صدقه ميپنداشتند(25).منظور آنها از صدقه، همان وقف بوده است به استدلال قول پيامبر در حديث شريفي که امام مسلم آن را روايت کرده يعني «صدقهي جاريه». به نظر ميرسد که به کار بردن اين کلمات هممعني براي بيان وقف از جانب ابنخلدون از طرفي دليل بر تأکيد او بر استمرار و دوام موقوفه و از طرف ديگر تأکيد و تحريص او بر ارضاء تمامي وجوه فقهي بوده است(26).نيز وقفيهي ابنخلدون در به کار بردن اين تعداد از کملات هممعني تقريبا در عالم اسلامي منحصر به فرد است و بيشترين وقفيات خواه در مغرب و خواه در مشرق، بيش از دو فعل: وقف و تحبيس را در مورد بيان صيغه وقف به کار نميبرند. پس از ذکر صيغهاي که رکن اساسي در وقف است (27)، ابنخلدون به بيان رکن دوم وقف يعني «اسم واقف» ميپردازد رکني که بدون ذکر آن، وقف صحيح نميباشد. او گفته: «سيدنا و مولانا العبد الفقير الي الله تعالي الشيخ الامام العلامة، الحافظ المحقق، اوحد عصره، و فريد دهره، قاضي القضاة ولي الدين ابوزيد عبدالرحمن ابنخلدون... و برکاته. و سپس گفته: «و هو مؤلف هذا الکتاب المسمي بکتاب العبر في اخبار العرب و العجم. و البرير المشتمل علي سبعة اسفار هذا احدها وقفا مرعيا و حبسا مرضيا.» با اين جمله ابنخلدون رکن سوم از ارکان وقف را بيان کرده يعني خود موقوفه که در اينجا همان کتاب العبر في التاريخ است. اما رکن چهارم يعني مکان موقوفه در اين بيان او آمده: «و مکان آن را در کتابخانهاي در مسجد قرويون واقع در فاس محروسه قرار داد.» اين ارکان چهارگانه در هر وقفي ضروري است و در جواز وقف کتابها مکفي است چنانکه خرشي در شرح مختصر خليل و دسوقي در حاشيهاش بر اين شرح، بر آن تصريح داشتهاند (28)، تمامي وقفيات مغربياي که به آن وقوف يافتم شامل صيغه، واقف، کتاب يا کتابهاي موقوفه و در آخر، مکان موقوفه بوده است. در مورد رکن آخر (مکان موقوفه) پس از استقراي تعدادي از وقفيات و جستجو در کتب تراث عربي در مغرب به اين نتيجه دست يافتم که مغربيها (خواه سران و خواه عامه)، کتابها را در مؤسساتي که داراي صبغهي عمومي بوده وقف ميکردند. مکانهايي چون مساجد، زوايا، مدارس باستاني، کتابخانههاي مساجد جامع و مانند آن در اين زمينه به چند مثال اندک اکتفا ميکنم: خليفه موحدي عمر مرتضي قرآني را در ده جزو نوشت و آن را بر کتابخانهي مسجد ابنيوسف مراکش وقف نمود (29)ابوالحسن مريني تعدادي مدرسه در مکانهاي مختلفي از بلاد مغرب بنا کرد و کتابهايي را بر آنجاها وقف کرد ابنمرزوق در کتاب المسند الصحيح به آن تصريح داشته است: «و هذا ما حبس في جلها (المدارس) من اعلاق الکتب النفيسه و المصنفات المفيده فلا جرم کثر بسبب ذلک العلم و عدد اهله و ثواب المعلم و المتعلم في ميزان حسناته بلغه الله بذلک(30). ابوعنان مريني مجموعهاي از کتابهايي را که از کتابخانهي خصوصياش گلچين کرده بود بر مدرسهاي که خود در فاس بنا کرده بود وقف نمود و وقفنامهاي که بر در اين مؤسسه مزين بوده تا به امروز باقي مانده است. اما آنچه از کتابها توسط پادشاهان معديون و علويون و وزرا و علماي ايشان بر کتابخانههاي مختلف مغرب وقف شده بسيار است. بزرگترين عمليات وقفگذاري در اين زمينه را سلطان موسي عبدالله علوي به انجام رسانيد او کتابخانهي جدش موسي اسماعيل را که شامل 12 هزار کتاب ميشده را بر کتابخانههاي مغرب وقف کرد، برخي از اين کتابها در کتابخانهي مسجد قرويون تا به امروز مصون مانده است. مغربيها با وجود اختلاف طبقاتي در گزينش مکانهاي موقوفي به مؤسسات مغربي اکتفا ننمودند بلکه وقف کتابها را في سبيل الله در شرق هم ترويج دادند. مقري در نفحالطيب ميگويد: «سلطان ابوالحسن مريني سه مصحف شريف را به خط خودش نوشت و به سه مسجدي که رفت و آمد در آنها زياد بود ارسال نمود و موقوفات ديگري نيز وقف کرد. يکي از مصحفهاي ياد شده را در بيتالمقدس ديدم که بسيار خوش ساخت بود»(32).ابنوردي اين وقفيه را در جلد دوم تاريخش به طور کامل آورده است(32).شيخ محمد عبدالحي کتاني در کتاب مخطوطش المکتبات الاسلاميه روايت کرده (33)که سلطان علوي مولي عبدالله بن اسماعيل، بيست و سه مصحف را بر مسجد نبوي در مدينه منوره وقف کرد که از ميان آنها، مصحفي که عقبه بن نافع از مصحف عثمان بن عفان استنساخ کرده موجود بوده است(34).مغربيها، علاوه بر مؤسسات علمي مغرب و مشرق، کتابها را بر خانوادهها و علما وقف مينمودند. مثلا پس از وفات دانشمند بزرگ محمد بن عبدالسلام فاسي (1314 ه)، سلطان مولي سليمان علوي، کتابخانهي او را خريد و بر او (فاسي) وقف کرد. نيز در وقفيهاي که در ورق اول کتاب تفسيرالجلالين به تصحيح سلطان ثبت شده، آمده که اين کتابخانه پس از انقراض تمامي افراد خانواده اين دانشمند، بر کتابخانهي قرويون وقف شد. اين گونه وقف را فقها وقف معقب ناميدهاند(35).پس از پايان يافتن ارکان چهارگانه وقفيه، ابنخلدون به وضع شروطي که واقف تعيين ميکند و اجراي کامل آن ضروري است و مخالفت با آن جز به ضرورت يا حاجت جايز نبوده ميپردازد. فقها گفتهاند: «شرط واقف مانند نص شارع است»(36).يعني الفاظ واقف در وجوب پيروي و عدم تغيير و تأويل آن، به مانند الفاظ شارع است. ابنخلدون ميگويد: «وقفا مرعيا و حبسا مرضيا علي طلبه العلم الشريف بمدينة فاس المحروسة». از اين عبارت برميآيد که واقف زمينهي استفادهي کتاب را نه صرفا براي دانشيان جامع قرويون، بلکه براي تمامي دانشيان موجود در شهر فاس آزاد گذاشته است. زيرا واقف ميدانسته که فقها آراي متفاوتي در اين قضيه دارند و اگر چنانچه آن را وقف دانشيان قرويون مينمود امکان قرائت و استفادهي کتاب موقوف براي طلاب و ديگر مؤسسات علمي، فراهم نميآمد. ابنعابدين گفته: چنانکه مصحفي بر مسجدي معين و نه مسجد جامع وقف شود، جز ساکنين همان محل، آن را نخوانند و اگر کتابي بر مدرسهاي وقف شود، جز طلاب همان مدرسه آن را نخوانند(37).و لذا اگر ابنخلدون کتاب العبر را وقف بر مؤسسهي معيني - يعني کتابخانهي قرويون - ميکرد، در حقيقت آن را به دست تأويلات فقها ميسپرد. اما او اجازه داد تا تمامي دانشيان فاس و بلکه دانشياني که از ديگر اماکن به شهر فاس (مرکز بلاد مغرب اقصي) ميآمدند، از آن بهرهمند شوند. و اينکه ابنخلدون استفاده از کتاب را وقف طالبان علم کرده است در حقيقت کساني را که ادعاي فقه و علم داشته از بهرهمندي آن منع کرده است و اين قضيه در وقفيات شرقي نيز شايع و شناخته شده است و لذا اگر گفته بود: (وقف مؤبد براي تمامي مسلمانان). چنانچه برخي واقفين نيز به جهت دفع هر گونه تأويل و اشتباه به کار بردهاند. ممکن بود جواز استفاده از کتاب، تمامي مردم اعم از مدعيان فقاهت و علم را شامل شود. اما اين عبارت [کلي] که تمامي مسلمانان را شامل شود، غالبا در مصاحف موقوفه به چشم ميآيد. اما عبارت «طالبان علم» [در وقفيهي ابنخلدون] در کل شامل دانشيان کتابخانههاي مدارس و زوايا و مساجد جامع همچون مسجد قرويون در فاس و ابنيوسف در مراکش ميشود. در ادامه گفته است: «ينفعون بذل قراءة و مطالعه و نسخا» ابنخلدون، قرائت، مطالعه و استنساخ کتاب را اجازه داده است و چنانکه گفته بودند: «ينتفعون بذلک قراءة و مطالعه» و در مورد نسخ سکوت کرده بود، استنساخ کتاب واجب نميشد. در معيار و نشريسي آمد که از احمد قباب فقيه در مورد وقفيهاي که در آن واقف قرائت و مطالعهي کتاب را صرفا شرط کرده و از استنساخ آن حرفي نزده سؤال شد که آيا نسخ چنين کتابي جايز است؟ او در جواب گفته: اگر استنساخ کتاب در وقفنامه نيامده، جايز نخواهد بود و سپس اضافه ميکند: از قاضي ابنارشد همين سؤال را مطرح کردند و جواب او نيز همان جواب من بود (38) برخلاف ديدگاه آن دو عالم بزرگ مالکي، جمهور فقها امکان نسخ مخطوطات وقف شده را جايز دانستهاند(39).ابنخلدون در ادامهي شروط خود در وقفنامه ميگويد «... کتاب از امکان خود جز توسط فردي خوشنام و ايمن [براي امانت] بيرون نميرود و آن هم به اين شرط که چيز مناسبي گرو بگذارد تا همواره سالم بماند و اينکه بيش از دو ماه نزد خود نگه ندارد. اين دو ماه براي استنساخ يا مطالعه کتاب امانتي مناسب است. آن گاه آن را به کتابخانه برگرداند.» در کتابهاي موقوفه عادت بر اين است که آنها از مکان خود خارج نميشوند و به امانت هم سپرده نميشوند. تعداد زيادي از وقفنامهها در ضمن شروط خود بر عبارت منع خروج و اعاره (به عاريت دادن) تأکيد کردهاند(40) و اين به جهت محافظت کتابها براي استفادهي عموم مردم از آنها بوده است و اينکه منحصر به استفادهي شخصي نشود. و چه بسيار کتابخانههاي عربياي که دچار اين آفت شده و بسياري از منابع تراثي آن از بين رفته است. قدما همواره به اين ابيات شاعر مثال ميزدهاند: لا تعيرن ما حييت کتاباو اجعل الصمت ان مثلث جواياکم صديق اعرته من کتابافسد الود ان طلبت الکتابايعني: هرگز تا زماني که زندهاي کتاب به امانت نده و اگر از تو خواسته شد، سکوت کن! چه بسيار دوستي که کتابي را به او امانت دادي و پس از مطالبه آن، دوستي از ميان رفت. علي رغم عواقبي که اين آفت داشته پارهاي از علماي واقف به جهت ترغيب در نشر علم، امانت کتابهاي وقفي خود را آزاد گذاشتهاند چنانکه ابنخلدون در وقفنامهي خود چنين کرده اما به جهت سالم ماندن کتاب، شروطي را براي امانت معين کرده است: 1. امانت کتاب براي فرد مطمئن و امين است. يعني دانشمندي که در دوستي و امانت معروف است؛ 2. علي رغم ويژگيهاي پسنديدهاي که اين دانشمند براي کتاب امانتي دارد چارهاي جز گذاشتن رهن در کتابخانه ندارد. اين رهن شامل کتاب يا مالي که با قيمت کتاب موقوفه برابري کند، خواهد بود(41).3. مدت امانت کتاب بيش از دو ماه نشود و اين زمان از نظر ابنخلدون براي استنتاخ يا مطالعهي کتاب کافي است. اينها شروطي هستند که وقفنامهي ابنخلدون بدان معطوف بود. وقفنامههاي مغربي هر يک به نوبهي خود داراي همين شرايط هستند و يا اختلاف اندکي با اين شرايط دارند. به عنوان مثال برخي واقفان، اجازهي امانت کتاب را دادهاند مشروط بر اينکه امانت گيرنده، آيات قرآني مشخصي را براي مغفرت واقف و والدين او و شايد تمامي مسلمانان، تلاوت نمايد. احترام به شروط واقف به اتفاق فقهاء واجب است و اين تنها وقفنامههاي عربي نيستند که با اين پديده متمايز ميشوند بلکه واقفان اروپايي(42)- خواه در عصر ميانه و خواه در عصر جديد - شروطي را تعيين کردهاند که با کمي اختلاف، مشابه وقفنامههاي عربي است. وقفنامهي عربي (شرقي يا مغربي) شامل شروط واقف بوده است و در مورد نسخههاي خطي اين شروط در يکي از اوراق آنها نوشته ميشده است(43) اما در مورد سنت هبه يا وصيت اروپاييان بايد گفت چنانکه اين هبه شامل يک نسخهي لاتيني بوده، فاقد هر گونه شروطي بوده و صرفا بر مکان کتاب اهدايي اشاره شده است(44) اما چنانکه اين هبه / اهدا، شامل مجموعهاي از کتابها باشد، تحت چارچوب قانوني در ميآيد و قراردادي نوشته ميشود که در آن شروط اهدا کننده يا موصي قيد ميگردد(45). اين شيوه همواره تاکنون در کتابخانههاي اروپايي رعايت ميشده تا به شروط واهب احترام گذاشته شود. مثلا نويسندهي فرانسوي، آناتول فرانس از جملهي آن دانشمندان زيادي است که کتابخانههاي خود را به مؤسسات علمي فرانسه اهدا نمودند وي کتابخانهي خصوصي خود را به کتابخانهي ملي پاريس اهدا کرد و شرط نمود که تحت قانون شمارهگذاري داخلي آنجا قرار نگيرد و به صورت مجموعهاي با شمارهگذاري مخصوص درآيد. اين شرط پذيرفته شد و کتابهاي او به کتابخانهي مذکور وارد شد و به صورت مجموعهاي ويژه نگهداري شد اين مجموعه را مجموعهي آناتول فرانس (Fonds Anatole France) ميگويند. چنانکه گفتهاند مجموعهي پاريس (Fonds Barres) و... در ادامه ابنخلدون گفته: «و جعل النظر في ذل لمن له النظر علي خزانة الکتب المذکورة». با اين عبارت، وقفنامه به قضيه «تسليم» پرداخته است يعني آن چه فقها به آن قبض گفتهاند(46).قبض به اضافه حوز يا حيازت (در اختيار داشتن) از ديدگاه مالکيها براي اتمام و لزوم وقف ضروري است(47). تسليم کتاب العبر در اينجا با نيابت به انجام رسيده زيرا ابنخلدون در قاهره مستقر بوده است و اين مطلب را در مقدمهي کتابش المقدمة بيان کرده است. در آنجا گفته: «اين نسخه را به کتابخانهي مولانا سلطان ابوفارس عبدالعزيز مريني هديه کردم... و آن را براي طلاب علم به کتابخانهي جامع قرويون در شهر فاس که مرکز حکومت آنجاست، وقف نمودم...»(48)تسليم با نيابت در تاريخ کتابخانههاي مغربي شناخته و معروف بوده است به طوري که از خلفا و پادشاهان... که بيشترين واقفين کتاب بودند... وزراء، قاضيان، ادبا، فقها و رجال حاشيه براي تسليم قبض موقوف، نائب ميشدند. مثلا سلطان محمد بن عبدالله مجموعه کتابهايي را بر مسجد بزرگ طنجه وقف کرد و قاضي آيت تايدي و ناظر مفرج را نايب خود قرار داد(49). نيز فقيه علامه سيدي عبدالعزيز بن حمزه را براي تسليم کتاب شرحالخطاب (در 8 مجلد) بر خزانهي ضريح ابوالعباس سبتي نايب کرد چنانکه در وقفنامهي اين کتاب هم آمده است(50).همچنين سلطان مولي سليمان علوي، براي تسليم کتاب نسيمالرياض که آن را بر کتابخانهي مسجدالرصيف شهر فاس وقف نموده بود، فقيه حبيب بن عبدالهادي سجلساسي را نايب کرده بود(51).در ارتباط با ويژگي آن متولي که تسليم کتاب العبر با نيابت او به انجام رسيد، از عبارت وقفنامه چنين استفاده ميشود که او قيم (سرپرست) کتابخانه بوده است. چه منابع چنين گفتهاند که وقتي ابوعنان در سال 750 ه اين کتابخانه را بنا کرد، براي سرپرستي آن، قيمي را تعيين کرد بدون اينکه اسم يا هويت او را معلوم نمايد. جزنائي گفته: «و عين لها قيما لضبطها و مناوله ما فيها»(52).در تاريخ کتابخانههاي مغربي چنين رسم بوده که کتب موقوفه بر موسسات علمي به طور مستقيم به قيم سپرده ميشد برخلاف مصاحف و برخي کتب دينياي که بر مساجد وقف ميشد اينها به ناظر موقوفات سپرده ميشد. اما پادشاهان کتابهاي موقوفهي خود را به دست قيمان و قاضيان ميسپردند زيرا آنها کتابهاي موقوفه را همزمان با کتابهاي ديگر کتابخانه، مراقبت مينمودند، و مراقبت مسؤلان همچو ناظران و امنا بوده است. سلطان مولي عبدالرحمن علوي، مساعدت به سرپرست کتابخانهي قرويون را به قاضي عبدالهادي بن عبدالله تهامي علوي سپرد. نيز سلطان حسن اول (1894 م) دو نيروي کمکي به نامهاي محمد علوي مدغري و حميد بناني را براي قاضي شهر فاس ارسال نمود تا آن دو، سرپرست و ناظر را در ترميم و بهسازي کتابخانهي قرويون ياري رسانند(53).وقفنامه ابنخلدون در ادامه ميگويد: «وقف علي الوجه المذکور لوجه الله الکريم و طلب لثوابه الجسيم يوم يجزي المتصدقين و لا يضيع اجر المحسنين.» در اينجا ابنخلدون به علت و غايت وقف آن کتاب اشاره ميکند، يعني درخواست و طلب رضايت خداوند و اميد به اين پاداش بزرگ و اين همان مقصود اصلي و مورد نظر هر واقفي بوده است. در اينجا ابنخلدون به مانند وقفيات مغربي وقفنامهي خود را با عبارت «اشهاد» و تصحيح وقف به پايان ميبرد و ميگويد «و اشهد عليه ذلک» يعني او بر آنچه نوشته شده، حاضر و شاهد بوده است. اشهاد در وقف شامل اشهاد عادي و ساده و اشهاد رسمي با حضور دو عادل ميباشد. اشهاد اول اين است که انساني شهادت دهد که کتابي يا مجموعه کتابهايي را صاحبش با حضور او بر مؤسسهي مشخصي وقف کرده است. تعداد شاهدها اندازه ندارد؛ از يک شاهد گرفته تا چهار يا پنج شاهد چه بسا ممکن است که واقف از شاهد بينياز باشد. نيز کتابهايي که بر وقف آن شاهد ميگيرند غالبا از کتب مهم و نادر هستند. همچنين شايسته است که شهود از ميان فقها يا دانشمندان و يا از بزرگان قوم انتخاب شوند. اما شهادت رسمي با حضور دو عادل براي اثبات اصالت و مشروعيت وقف به انجام ميرسد. چنانکه در وقفنامهي ابنخلدون هم آمده است. او دو عادل به نامهاي احمد بن علي بن اسماعيل مالکي و محمد بن محمد بن احمد بن ابوالقاسم را گواه ميگيرد. پارهاي از وقفيات با شهادت يک عادل به ما رسيده است(54).نيز وقفيات ديگري هم بدون شهادت دو عادل وارد شدهاند که در اين صورت به آنها وقف استرعايي گويند يعني که اشهاد نزد قاضي شهر به انجام ميرسد. در وقفنامهي مکتوب بر کتاب موقوفه به ذکر ارکان اساسي وقف بسنده شده و اين در مورد کتبي که پادشاهان وقف کردهاند و قاضيان مکلف به انجام آن شدهاند نيز مشاهده ميشود. اما ابنخلدون اصرار داشته که موقوفهي خود را تا حد امکان ثبوت و مشروعيت بيشتري دهد و آن را با حضور دو عادل به انجام رسانيد. در ذيل شهادت آن دو عادل، گواهي ابنخلدون به طور خاص براي تصحيح و اثباب وقف آمده است وي در پايين ورقه با دست راست خود نوشته: «المنسوب الي صحيح، و کتب عبدالرحمن بن محمد بن خلدون». در اشهاد ابنخلدون براي صحت وقف دو مطلب ملحوظ است: 1. ابنخلدون براي بيان شهادت، نگفته: اشهد، بلکه صرفا به عبارتي که بيانگر گواهي (شهادت) است اکتفا کرده يعني: المنسوب الي صحيح؛ و اين کاربرد از ديدگاه [مذهب] مالکيه جايز است(55).اينها در اداي شهادت، لفظ مشخصي را شرط نميکنند. بلکه هر صيغهاي که دال بر آگاهي شاهد باشد کافي است. چنانکه ابنخلدون انجام داده اما مابقي مذاهب جز لفظ «اشهد» لفظ ديگري را براي بيان شهادت جايز نميدانند. 2. ابنخلدون توقيع (امضاء) خود را براي صحت وقف بر پايين برگهي وقفنامه ميانگارد و اين کار به پيروي از خلفاي مرينيون که کتاب به آنها هديه ميشد و نيز به پيروي از افرادي که براي اثبات وقفيات خود معمولا توقيعات ويژهاي را در پايين وقفنامه ميآوردند، صورت گرفت(56).پديدهي توقيع در پايين وقفنامه در ميان مغربيها معمولا شايع بوده است(57) به جز خلفاي سعديون که عبارات تصحيحي / تصديقي خود را بالاي وقفنامه مينوشتند. به طوري که همواره برخي کتابهايي که آنها بر کتابخانههاي مغربي وقف نمودهاند گواه و مؤيد اين مطلبند(58).با انجام اشهاد، وقفنامه ابنخلدون به پايان ميرسد چنانکه عموم وقفنامههاي عربي اينگونه پايان مييابند اما حجم وقفنامه بر اساس علاقه و خواست اين دانشمند بزرگ و نيز حسب شروط و ديگر مواردي که او ميخواسته در آن جا قيد شود، شکل گرفته است و کم و زيادي اندازهي وقفنامهها هيچگاه مقياس اهميت يا عدم اهميت کتاب موقوفه نبوده است. چه بسيار کتابهاي مهمي که واقف آن به وقفنامهي کوچکي بسنده کرده و چه بسيار کتابهاي کم مقداري که واقف وقفنامهي طويلي بر آن نگاشته است. اکنون اين مقاله را با سخن دوباره امکان خدمترساني به تاريخگذاري کتاب را به دنبال خدمترساني به تحقيق / تصحيح جديد علمي از طريق بررسي وقفنامهها به پايان ميبرم. بررسي وقفنامهها از جنبههايي که در تاريخگذاري کتاب براي ما سودمند است. در آغاز وقوف بر اين وقفنامهها و سپس جمعآوري نسخههاي داراي وقفنامه در قالب فهرست کتابشناسي اقتضا مينمايد. مانند اين فهرست و نيز فهرست نسخههاي تاريخدار از کارهاي کتابخانهاي است که عموم کتابخانههاي عربي به آن نيازمندند. پس از اين کار اساسي بيليوتکونومي اين امکان براي نسخهشناس و محققان و مصححان متون فراهم ميآيد که در اثبات تاريخ متون تاريخدار و تعيين تاريخ متون بدون تاريخ، بر اسناد وقفي تکيه کنند. وقفنامهها در اين چارچوب از دو جنبه مورد بررسي قرار ميگيرند: جنبهي تاريخي و جنبهي باليوگرافي يا خطي (اگر تعبير درستي باشد). آنچه به جنبهي تاريخي اختصاص دارد اين است که کتابخانههاي عربي به طور کلي و کتابخانههاي مغربي به طور خاص، داراي بخش مهمي از نسخههاي بدون تاريخ و برخي ديگر مجهولالمؤلف و مجهولالعنوان و يا هم فاقد عنوان و هم فاقد مؤلفاند. در هر دو صورت با تکيه بر نسخههايي که حاصل اسناد وقف هستند امکان تاريخگذاري و يا شناسايي انتساب بسياري از اين نسخهها فراهم ميآيد. آنچه به کوديکولوژيون يا دستاندرکاران علم نسخهشناسي در اين بررسيهاي نسخهشناسانه ياري ميرساند، وجود اين اسناد وقفي بر پشت اوراق آغازين نسخهها و احيانا در بخشهاي مياني خواهد بود. همان چيزي که نسخههاي لاتيني قرون وسطا فاقد آن است. اين وقفيات همچنين احيانا در برخي اجزاء نسخه تا تمامي جزء / جلدهاي آن يافت ميشود مثلا وقفنامهي قرآني که خليفه موحدي مرتضي آن را وقف کرده در اجزاء دهگانه موجود است(59).نيز وقفنامهي امير ابوعبدالله وطاسي در جزء هفتم از نسخه چهلگانه نجاري که آن را بر کتابخانهي قرويون وقف نموده آمده. اما وقفنامهي ابنخلدون که موضوع مقاله است در جزء پنجم کتاب العبر يافت شده است. ظن غالب اين است که اجزاي ديگر دو کتاب مذکور هم حامل وقفنامه بودهاند. از مزاياي تعدد نگارش وقفنامه در اجزاء مخطوطات اين است که آن مخطوطات يا مابقي اجزاء مخطوطي معين، باقي ميمانند. نيز آگاهي از نام واقف يا کتابخانهي داراي موقوفه، غالبا در تعيين تقريبي زمان يا مکاني که در آن نسخهي فاقد تاريخ و نسبت، کتابت شده مساعدت مينمايد. چنانکه آگاهي و وقوف بر اين وقفنامهها امکان تصحيح تاريخ نسخهي معيني را فراهم مينمايد. چه بسيار نسخههاي تاريخداري که مصحح آن از تاريخش اطمينان داشته آنگاه پس از بررسي کوديکلوژيک آن معلوم ميشود که نسخه در زماني نوشته شده که قرنها از تاريخ ثبت شده آن گذشته است. لذا پرداختن صرف به تاريخنويسي و نسخهنويسان کافي نيست بلکه لازم است رفتار و سلوک و حالات آنها بررسي شود و بلکه بايد آنها را به مانند راويان حديث و لغت، تحت پوشش نظريهي جرح و تعديل قرار دهيم تا در نتيجه قبول و رد ما شامل نه تنها تاريخ، بلکه شامل شکل متوني که استنساخ کردهاند شود. اما جنبهي باليوگرافي يا خطي به نسخهشناس امکان حل رموز نسخهاي که پيوسته مجهولالمؤلف مانده را ميدهد يعني مؤلف مخطوط مجهولالمؤلف از خلال مقابلهي خط وقفنامه با کتابت آن مخطوط، شناخته ميشود. اين عمليات را هولوگرافي Holographie مينامند. به هر روي هدف تمامي نسخهشناسان علمي و باليوگرافيون يا همان کارشناسان علم خطوط قديمي از بررسي اين وقفنامهها در چارچوب تاريخ کتاب، همان خدمتي است که به آن تاريخگذاري متون گفتهاند که خود مرحلهي اول و اساسي آنچه امروز تصحيح علمي گويند به شمار ميرود. پس علي رغم تفاوتهاي موجود بين دو ميراث عربي و آفريقاي لاتين، آيا مخطوطات مصحح عربي ما به مانند مخطوطات غربي تحت عمليات تاريخگذاري متون قرار گرفتهاند؟ گمان نميکنم !بنابراين امروز وقت آن رسيده است که مؤسسهاي براي تحقيق و تاريخگذاري متون در سطح سرزمينهاي عربي تأسيس شود تا تمامي توليدات خطي همچو وقفنامهها و تمليکات را مورد بررسي تاريخي قرار داده و متون خطي را تاريخگذاري کند. در اين راستا شايستهي ما نيست که بدون بررسي کوديکلوژيک و تاريخگذاري متون به تصحيح علمي آنها احترام نماييم. پی نوشت:بنگريد به: يوسف العش؛ Les bibliotheques arbes Damas 1967 و نيز به پاياننامهي دانشگاهي من تحت عنوان: Histoire des bibliotheques au maroc [در مورد سنت وقف کتاب و کتابشناسي آن از جمله ميتوان به اين منابع رجوع نمود: الف. کتاب: وقف و ساختار کتابخانههاي اسلامي، يحيي محمود ساعاتي، ترجمهي احمد اميري شادمهري، مشهد 1374 ش، ب: کتاب: نقش کتابخانههاي مساجد در فرهنگ اسلامي، محمد مکي سباعي، ترجمهي علي شکوئي، تهران، وزارت ارشاد، 1373؛ ج. مقاله: «نقش وقف در کتابشناسي و بسط علمي تمدن اسلامي، محمد نوري، مجلهي وقف، ميراث جاويدان ش 38، ص 15 به بعد د. مقاله: «تاريخچه وقف کتاب در اسلام» علي رفيعي، مجلهي وقف، ش 7، ص 104 به بعد، ر. مقاله: «نگاهي به وقف کتاب در تمدن اسلامي»، علي رفيعي، مجلهي وقف، ش 8، ص 82 به بعد؛ س. مقاله: «دو وقفنامه کتاب از عهد صفوي» رضا مختاري، مجلهي وقف، ش 13، ط. مقاله: «کتابخانههاي وقفي خراسان (دورهي تيموري)»، غلامرضا اميرخاني، مجلهي وقف ش 36-35 ص 19 به بعد؛ ع. مقاله: «وقف کتاب در دوره صفوي...»، محمدباقر سجادي، مجلهي آينهي پژوهش، ش 38. ص 15 به بعد؛ ف. مقاله: «وقف کتاب»، مير محمود موسوي، مجلهي ميراث شهاب تابستان 77؛ ق مقاله: «اهميت وقف کتاب و کتابخانه در اسلام و ايران»، محبوبه معمار طلوعي، کتاب ماه کليات، تير 1379. (مترجم)].2- الفهرست، ابننديم، ص 68؛ وفياتالاعيان، ابنخلکان، 65/1.3- سيوطي، بغيهالوعاه (طبع 1909 م)، ص 396.4- فتحالقدير 50/5.5- ابن ابوعامر حاجب المويد اندلسي، کتابهاي پيشينيان را سوزاند به استثناي کتب طب و رياضيات که مسلمانان به آن نيازمند بودند. اما در عين حال جزو علوم شرعي نبودند. اما مارودي، ستارهشناسي و فلسفه را دو علمي حرام برشمرده زيرا آنها با مبادي قرآني متعارضند. [منظور از کتابهاي پيشينيان همان کتابهايي هستند که شامل دانشهاي بيگانهاي است که «زير نامهاي علومالاوائل (دانشهاي پيشين)؛ علومالقدماء (دانشهاي گذشتگان)؛ العلومالقديمه (دانشهاي کهن)؛ علومالحکماء (دانشهاي فرزانگان و فيلسوفان) در کتابهاي نويسندگان مسلمان بدانها برميخوريم. اين نامها به دانشهايي داده شده است که مستقيم يا نامستقيم از نگاشتههاي بيگانه، به ويژه يوناني، و نيز هندي، رنگ و نشان گرفته بودند. در برابر اصطلاحات علومالعرب (دانشهاي تازيان)، العلومالحديثه (دانشهاي نو و پديد آمده) و به ويژه العلومالشرعيه (دانشهاي ديني) به کار ميرفته است...». از مقالهي عالمانهي «پيوند فراگير و فرخن�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 620]
صفحات پیشنهادی
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب-پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب نويسنده:احمد شوقي بنين - حسين علينقيان مقدمه اين نوشتار، برگردان ...
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب-پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب نويسنده:احمد شوقي بنين - حسين علينقيان مقدمه اين نوشتار، برگردان ...
تعدد مشرق و مغرب در قرآن
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب-پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي ... زيرا سرآغاز اين وقف در مشرق ...
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب-پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي ... زيرا سرآغاز اين وقف در مشرق ...
نگاهي تازه به وقف در عرصهي تحولات جديد
اذان صبح. طلوع خورشید. اذان ظهر. غروب خورشید. اذان مغرب ... اغلب پديدهها و نهادهاي مختلف اقتصادي و اجتماعي ريشه در تاريخ ملل و اديان مختلف دارد. پديدهي اقتصادي ) اجتماعي وقف نيز که جوهرهي تعاون در آن متبلور است از اين قاعده مستثني ... از طرفي ملا احمد نراقي در مستندالشيعه کتاب الوقف ميفرمايد: »وقف از احکام قديمهاي است که ...
اذان صبح. طلوع خورشید. اذان ظهر. غروب خورشید. اذان مغرب ... اغلب پديدهها و نهادهاي مختلف اقتصادي و اجتماعي ريشه در تاريخ ملل و اديان مختلف دارد. پديدهي اقتصادي ) اجتماعي وقف نيز که جوهرهي تعاون در آن متبلور است از اين قاعده مستثني ... از طرفي ملا احمد نراقي در مستندالشيعه کتاب الوقف ميفرمايد: »وقف از احکام قديمهاي است که ...
شهر تاریخی زبید
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب و آن را براي طلاب علم به کتابخانهي جامع قرويون در شهر فاس که مرکز حکومت آنجاست، وقف نمودم...»(48)تسليم با نيابت ...
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب و آن را براي طلاب علم به کتابخانهي جامع قرويون در شهر فاس که مرکز حکومت آنجاست، وقف نمودم...»(48)تسليم با نيابت ...
فقیهی که خود را وقف قرآن کرد
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب در آغاز ميگويم محققي که به اين موضوع اهتمام دارد، لازم است فقيهي باشد که در فقه خبره ... چه پيامبر (ص) در تعريف خود ...
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب در آغاز ميگويم محققي که به اين موضوع اهتمام دارد، لازم است فقيهي باشد که در فقه خبره ... چه پيامبر (ص) در تعريف خود ...
نگاهی حقوقی به تاریخ کتاب در اسلام و غرب
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب - اضافه به علاقمنديها به رغم اشارات مختصر فقها به اين پديده در کتابهاي فقهي و نيز آنچه مرحوم يوسف عش در ... و تحقيق ...
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب - اضافه به علاقمنديها به رغم اشارات مختصر فقها به اين پديده در کتابهاي فقهي و نيز آنچه مرحوم يوسف عش در ... و تحقيق ...
27 حامي نسخ خطي معرفي شدند
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب هنگامي که حرکت تأليف در قرن دوم آغاز شد و کتب تفسير، فقه، ادبيات، لغت و غيره .... بود و شامل هشت مجلد بسيار بزرگ ...
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب هنگامي که حرکت تأليف در قرن دوم آغاز شد و کتب تفسير، فقه، ادبيات، لغت و غيره .... بود و شامل هشت مجلد بسيار بزرگ ...
انقراض سيدي؟!
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب ... پس از انقراض تمامي افراد خانواده اين دانشمند، بر کتابخانهي قرويون وقف شد. .... نيز فقيه علامه سيدي عبدالعزيز بن ...
پديدهي وقف کتاب در تاريخ کتابخانهي مغرب ... پس از انقراض تمامي افراد خانواده اين دانشمند، بر کتابخانهي قرويون وقف شد. .... نيز فقيه علامه سيدي عبدالعزيز بن ...
نقش وقف کتاب در تمدن اسلامي
توجهي که در اسلام به مقوله نوشتن وخواندن شد کم کم در جهان اسلام پديده ها و موضوعاتي ... اين که وقف کتاب چه نقشي در گسترش انديشه و دانش داشت نياز مند پژوهش و تحقيق ژرف و دامنه داري است. .... کتابخانه هاي عمومي در طول تاريخ اسلام مملو از کتاب هاي وقفي بود. ..... در مورد کتاب ها ي وقفي در هند مي توان به مورد زير اشاره کرد: کتابخانه خزانه ...
توجهي که در اسلام به مقوله نوشتن وخواندن شد کم کم در جهان اسلام پديده ها و موضوعاتي ... اين که وقف کتاب چه نقشي در گسترش انديشه و دانش داشت نياز مند پژوهش و تحقيق ژرف و دامنه داري است. .... کتابخانه هاي عمومي در طول تاريخ اسلام مملو از کتاب هاي وقفي بود. ..... در مورد کتاب ها ي وقفي در هند مي توان به مورد زير اشاره کرد: کتابخانه خزانه ...
وقف پول
دامنهي موقوفهها گستردهتر از املاک و اموال ثابت است و داراييهاي منقول را هم فراميگيرد. ... اذان صبح. طلوع خورشید. اذان ظهر. غروب خورشید. اذان مغرب ... اين پژوهش، با روش کتابخانهاي و تاريخي، منابع مربوط به موضوع بحث را ... شهيد اول در کتاب دروس گفته است که شيخ در کتاب مبسوط برعدم صحت وقف درهم و دينار ادعاي اجماع کرده است.
دامنهي موقوفهها گستردهتر از املاک و اموال ثابت است و داراييهاي منقول را هم فراميگيرد. ... اذان صبح. طلوع خورشید. اذان ظهر. غروب خورشید. اذان مغرب ... اين پژوهش، با روش کتابخانهاي و تاريخي، منابع مربوط به موضوع بحث را ... شهيد اول در کتاب دروس گفته است که شيخ در کتاب مبسوط برعدم صحت وقف درهم و دينار ادعاي اجماع کرده است.
-
گوناگون
پربازدیدترینها