تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نـادانى، مايـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835864856




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پديده‏ي وقف کتاب در تاريخ کتابخانه‏ي مغرب


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پديده‏ي وقف کتاب در تاريخ کتابخانه‏ي مغرب
پديده‏ي وقف کتاب در تاريخ کتابخانه‏ي مغرب نويسنده:احمد شوقي بنين - حسين علينقيان مقدمه اين نوشتار، برگردان مقاله‏اي است با مشخصات کتاب شناختي ذيل: «ظاهرة وقف الکتب في تاريخ الخزانة المغربية»، الدکتور احمد شوقي بنين، مجلة مجمع اللغة العربية بدمشق، المجلد (63)، الجزء (3)، ذوالقعده 1408 ه تموز (يوليو) 1988 م. اين مقاله در اصل سخنراني مؤلف در مراسم تکريم استاد بزرگ و عالم جليل سيد احمد شرقاوي اقبال مراکشي است که در روز شنبه 14 آذر (مارس) 1987 م در مراکش ايراد شده استسخن در مورد پديده وقف کتاب‏ها در کتابخانه کشور مغرب به ناچار ما را به سخن در مورد وقوع اين پديده در مشرق [اسلامي] فرا مي‏خواند. زيرا سرآغاز اين وقف در مشرق بوده و اختلاف بين فقها در جواز يا منع آن در آن سرزمين‏ها رخ داد. و در آخر اينکه وقفيات مغربي اختلافات چنداني با وقفيات مشرقي ندارند. در آغاز مي‏گويم محققي که به اين موضوع اهتمام دارد، لازم است فقيهي باشد که در فقه خبره باشد و حقوقداني که به اصول حقوقي اشراف داشته باشد و من شايستگيهاي فقهي و حقوقي اين کار را ندارم اما حامي من در اين موضوع، اهتمام به کتاب و کتابخانه‏ها خواهد بود و هدف غايي من طرح مشکل براي محققاني است که داراي صلاحيتهاي قبلي باشند تا موضوع را آنگونه که شايسته و حق آن است مورد بررسي و تحقيق قرار دهند.به رغم اشارات مختصر فقها به اين پديده در کتابهاي فقهي و نيز آنچه مرحوم يوسف عش در پايان‏نامه دانشگاهي (1) خود در اين موضوع آورده بايد گفت که اين موضوع همچنان نيازمند تحقيق است تحقيقي که در نتيجه آن يکي از شکافهاي مهم تراث اسلامي برطرف مي‏گردد. در اين مقاله مي‏کوشم که به ايجاز از شروع اين پديده در مشرق [اسلامي] و سپس در مغرب سخن گويم و در ادامه يک سند وقفي مورد بررسي قرار مي‏گيرد و از اخلال آن پاره‏اي روشنگريها بر وضعيت و ساختار وقف در مغرب مي‏افکنم و در آخر اين پرسش را مطرح مي‏کنم که آيا امکان دارد بررسي و تحقيق اينگونه وقفيات، خدمتي به تاريخ‏گذاري کتابهاي خطي (Histore du Livre Manuserit) که از مهم‏ترين علوم کتابخانه‏اي به شمار مي‏آيد بکند؟ از مسائلي که اختلاف زيادي بين فقهاي مسلمين در طي سالهاي اوليه اسلامي افکند مسأله وقف است. دليل اين اختلاف به عدم ورود اين قضيه در قرآن کريم و به دنبال آن عدم وجود آن در سنت نبوي به عنوان پديده‏اي مجرد برمي‏گردد. چه پيامبر (ص) در تعريف خود بر وقف صرفا به ذکر حقيقت آن اکتفا نمود و تفصيلات و تاويلات آن را بر فقها واگذار کرد و در نتيجه منجر به اختلاف آن‏ها در مشروعيت وقف گرديد، برخي از آنها وقف را جايز شمرده و برخي نيز قائل به عدم جواز آن شدند و برخي نيز در حالاتي آن را جايز و در موقعيتهايي ديگر آن را رد مي‏کنند. و کتابها در ميان انواع موقوفاتي قرار داشت که اختلاف علما پيرامون آن به شدت حاکم بود. زيرا که وقف کتابها چنانکه خواهيم ديد، جز به عرف ثابت نمي‏شود. تا قرن دوم هجري، فقها و علما مصحف‏ها را نسخ و يا استنساخ (رونويسي) مي‏نموده و براي تقرب به خداوند و نيز پيروي از خليفه سوم (عثمان) که چهار يا شش نسخه از مصاحف را نوشته و به شهرها فرستاد، آنها را در مساجد قرار مي‏دادند. در کتب تاريخ آمده است که ابوعمرو شيباني (2)، هشت مصحف را رونويسي کرد و آن‏ها را در مساجد کوفه قرار داد. نيز سيوطي حکايت کرده(3)که مفضل ضيي که در نحو، شعر، غريب و ايام‏الناس خبره بوده، مصحف‏ها را مي‏نوشته و آن‏ها را در مساجد قرار مي‏داده است. و اين کار را به جهت پوشش دادن بر عمل نوشتن هجويات مردم و جبران اين عمل، انجام مي‏داد. اين دو دانشمند بزرگ و فقهاي ديگر، مصاحف را به جهت کسب رضايت الهي به مساجد مي‏سپردند بدون اينکه از اين کار با الفاظي که بيانگر صيغه وقف باشد ياد کرده باشند. هنگامي که حرکت تأليف در قرن دوم آغاز شد و کتب تفسير، فقه، ادبيات، لغت و غيره تأليف يافتند پاره‏اي از دانشمندان اين دست کتابها را به مانند مصاحف در مساجد قرار مي‏دادند تا دانش‏پژوهان از آن بهره‏مند شوند، پاره‏اي ديگر از علما آن‏ها را از اين کار منع مي‏کردند، اينها در اين موضع مخالف بر عدم وجود پديده وقف در کتاب و سنت تکيه مي‏کردند. در اين زمينه حتي وقف همان قرآن نيز مورد اختلاف و مناقشه قرار گرفت چنانکه برخي از آنها وقف قرآن را مردود اعلام کردند؛ مثل ابن‏هشام حنفي (4).جمهور فقها، جايز بودن پديده وقف را مشروط به اشيائي دانستند که داراي ويژگي ثبات بوده مانند زمينها و ساختمانها و مانند آن. و وقف آنچه فاقد اين صفت بوده همچون کتابها را جايز ندانستند زيرا اينگونه چيزها کهنه و فرسوده مي‏شوند. اما پس از مناقشه طولاني، وقف مصاحف رابه جهت پيروي از خليفه راشد (عثمان) و مسلمانان پس از او جايز شمردند. اما اين جواز با نص وارد نشده بلکه با عرف به اثبات رسيد و حکمي که با عرف به اثبات رسد مانند اثباتش با نص است و اين عرف را قول پيامبر (ص) که فرمود: «آنچه مسلمانان خوب دانستند، خوب است»، تقويت مي‏کند. پس از مسأله‏ي جواز وقف مصاحف مناقشه بر سر وقف انواع کتابها، آغاز شد. پاره‏اي از فقها وقف اينگونه کتابها را به طور مطلق مردود اعلام کردند همچو محمد بن سلامه حنفي و برخي نيز به طور کلي آن را جايز شمردند و استدلال آنها به حديث شريفي که فقها در جواز وقف به آن تکيه کردند بود: «و چون انسان بميرد عملش نيز جدا مي‏شود جز سه چيز: صدقه جاريه، علم سودمند و فرزند صالحي که براي او دعا کند.» با تکيه بر همين حديث و تطبيق با مبدأ عرف اين دست از فقها، وقف کتابها را جايز شمردند؛ اما در اينکه چه نوع کتابي را مي‏توان وقف کرد، يکي از حنفي‏ها يعني نصير بن يحيي (متوفي 268 ه) گفته: «آنچه در مورد مصاحف جاري است همان نيز براي کتابها صدق مي‏کند زيرا اين کتابها به دين فرا مي‏خوانند و در فهمش ياري مي‏رسانند.» از ديدگاه اين فقيه حنفي مي‏توان استفاده کرد که کتبي که وقفش را روا دانسته همان کتابهاي ديني و مرتبط با قرآن کريم هستند همچو کتابهاي تفسير و کتب حديث و فقه و غير آن؛ اما کتب علوم ديگر همچو فلسفه، رياضيات، فلک و يا همان کتب علوم پيشينيان به طور عموم چنانکه قدما گفته‏اند: از وقف استثنا مي‏شوند و اين رأي را برخي از فقها به صراحت بيان داشته‏اند بلکه برخي از آن‏ها به سوزاندن اين دست کتابها فتوا داده‏اند چه رسد به وقف آن‏ها (5).به غير از کتب پيشينيان، فقيهان تأکيد داشته‏اند که کتب تورات و اناجيل، وقف نمي‏شوند زيرا وقف آنها با هدف و غايت عالي و آرماني دين سازگاري نداشته و ديگر اينکه اين کتابها مبدل و منسوخ هستند (6).اختلاف در مورد سنت وقف، حدود دو قرن قبل از اينکه جمهور فقها به طور عمومي وقف کتابها را بپذيرند به طول انجاميد، با اين وجود آن‏ها غفلت ننمودند از اينکه در کتابهاي فقهي خود اشاراتي که پيوسته با اضطراب و شک و عدم اطمينان همراه بود، بنمايند. يکي از متأخرين فقه مالکي يعني دسوقي (متوفي به سال 1230 ه) در جلد چهارم حاشيه خود بر شرح کبير خرشي مي‏گويد: «ولکتب يصح وقفها علي المذهب فهي مما فيه الخلاف، و ذلک عندنا جار في کل منقول و ان کان المعتمد الصحه» (7).اما در [سرزمينهاي] مغرب اختلاف بين فقها پيرامون پديده وقف کتابها، ايجاد نشد، زيرا اين پديده از مسلمات به شمار مي‏رفت. بلکه اختلاف پيرامون وضعيت خود کتابهاي موقوفه برپا بود، به طوري که موجب صدور فتواهاي مربوط به اين موضوع شد و تمامي اين فتاوا در کتب نوازل جمع‏آوري شد؛ به مانند آن چه در جلد هفتم کتاب المعيار للعرب اثر ونشريسي آمده است. اگر بخواهم در مورد شروع پديده وقف در مغرب سخن گويم، در توانم نخواهد بود زيرا منابع ميراث مغربي، به روشني تمام از آن سخن نگفته‏اند. انصاري پيرامون کتابخانه‏هاي شهر سبته چنين گفته است: «از آن کتابخانه‏ها در زمان ما [يعني قرن هشتم هجري]، هفده خزانه وجود دارد؛ نه تاي آن توسط فقها و سرشناسان ساخته شد مانند ساختمان قاضي حضرمي و ابوحجه و مانند آن و هشت ديگر بر طلاب علم موقوف است قديم‏ترين آن خزانه مشهوري است که داراي آثار و مؤلفات قديم و غريب است يعني خزانه شيخ ابوالحسن شاري که در مدرسه‏اي که با هزينه خود آن را ساخت، واقع است. اين اولين کتابخانه‏اي است که در مغرب براي اهل علم وقف شده است»(8).مفهوم وقف در اين فقره، غير واضح است. چه ممکن است اينگونه دريافت شود که اين کتابخانه‏هاي موقوف بر طلاب علم کتابخانه‏هايي است که استفاده آنها براي عامه مردم منع شده باشد. اما اگر فرض بر اين باشد که وقف در متن ياد شده به معناي فقهي‏اش آمده، پس در اين صورت بر اساس متن، اولين کتابخانه‏اي که وقف شده به عهد موحدين يعني زمان ابوالحسن شاري غافقي (649 - 571 ه) باز مي‏گردد. متن ديگري نيز در کتاب القرطاس ابن ابي‏زرع از قرويين وجود دارد که از آن مي‏توان دريافت که وقف کتاب در مغرب در زمان مرابطين، شايع بوده است(9).کتب موقوفه‏اي که در کتابخانه‏هاي مغرب تاکنون محفوظ مانده، قديم‏ترينشان به عهد موحدين برمي‏گردد؛ همچو کتاب الاسجاد ابن‏اصبع و کتاب التمهيد ابن‏عبدالبر که آنها را خليفه موحدي، عمر مرتضي در قرن هفتم هجري بر کتابخانه مدرسه قصبه در مراکش، وقف نمود. اين دو کتاب هم‏اکنون به صورت خطي در کتابخانه ابن‏يوسف مراکش نگهداري مي‏شود. از ديدگاه ما ترجيحا بايد گفت که وقف کتابها در مغرب، قدمت دارد. چنانکه به اثبات رسيده که خلفاي بني‏اميه در اندلس به ويژه عبدالرحمن ناصر و فرزندش الحکم مستنصر، صاحب کتابخانه معروف، براي وسعت بخشيدن به کتابخانه قرويون و انتشار علم در مرکز فاس، مجموعه کتابهايي را به آنجا ارسال مي‏نمودند. ويژگي عمومي اين کتابخانه چنين مي‏نمايد که کتابهاي اهدايي از جانب اين دو خليفه، در چارچوب وقف، اهدا مي‏شد و لذا محتمل است که قدمت وقف کتابها در مغرب پيش از آن است که تاکنون تصور مي‏شده است(10).پس از اين مدخل کوتاه تاريخي از پديده‏ي وقف کتاب در مشرق و سپس در مغرب به تفصيل در مورد تطور وقف کتابها و بناي وقفيات در کتابخانه‏هاي مغرب سخن مي‏گويم و براي ورود به آن از وقفيه‏اي مغربي شروع مي‏کنم. زيرا اين وقفيه تمامي جوانب پديده را در مغرب روشن مي‏کند. وقفيه‏ي مختار ما همان وقفيه‏ي ابن‏خلدون است که در جزء پنجم کتاب العبر (که آن را بر خزانات قرويون در پايان قرن هشتم هجري وقف کرده) تقرير کرده است، از اين نسخه موقوفه جز دو جزء سوم و پنجم که حاوي متن وقفيه است باقي نمانده است. اين نسخه در کتابخانه مذکور تا قرن يازده هجري به صورت کامل باقي بوده است به طوري که احمد مقري در نفح‏الطيب به آن اشاره کرده است: «در فاس آن را ديدم در آن خط خودش موجود بود و شامل هشت مجلد بسيار بزرگ بود و در آخر آن، خود را به تفصيل معرفي کرده است.»(11)شايد دوره‏ي کامل کتاب تا قرن نوزدهم ميلادي در اين کتابخانه باقي بوده چنانکه از تحقيق دانشمند سوئدي دي حمسو (12)، که در آغاز قرن نوزدهم کنسول‏گر کشورش در طنجه بوده، چنين برداشت مي‏شود که در کتابخانه نسخه‏اي کامل از کتاب العبر ابن‏خلدون که در آن خط خودش نيز آمده وجود داشته است (13) اما به هنگام تهيه فهرست کتابخانه قرويون در سال 1918 م توسط آلفردبيل (14) و استاد عبدالحي کتاني، از اين نسخه فقط دو جلد سوم و پنجم توسط آن فهرست شده و احتمال دارد که مجلدات ديگر در نيمه دوم قرن نوزدهم از ميان رفته باشد. اين نسخه‏ي موقوفه‏ي العبر در کتابخانه قرويون را يک مصري به نام عبدالله بن حسن ولد فاخوري کتابت کرده است. اين انتساب بنا به اعتقاد لوي پروونسال در مصر شايع بوده است(15). اما متن وقفيه توسط دو شخص عادل که اسامي آنها در آخر آمده با املاي خود ابن‏خلدون کتابت شده است در پايين ورقه، شهادت ابن‏خلدون و تصديق وقف با خط دست راستش آمده است. در بالاي ورقه عبارت شيخ عبدالحسين کتاني نوشته شده بدين قرار: طالع فيه مستعيره محمد عبدالحي الکتاني عافاه مولاه. دليل انتخاب اين موقوفه توسط ما اين بود که آن از قديم‏ترين وقفيات مغربي بوده و بهترين استفاده در مورد ارکان و شروط وقف را مي‏توان از آن برد. متن وقف‏ نامه ابن‏خلدون اسم ناسخ اين وقفيه: عبدالله بن حسن ولد فاخوري بوده و نوع خط آن خطي مغربي است که در نگاه اول به چشم مي‏آيد. شرق‏شناس فرانسوي لوي پروونسال اين وقف‏نامه را مورد توجه و بررسي قرار داد و متن آن را به فرانسه ترجمه کرد. نگر: مجله‏ي آسيايي 1923.بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله وحده و صلواته علي سيدنا محمد و آله و صحبه و سلم. وقف و حبس و سبل و ابده و حرم و تصدق سيدنا و مولانا العبد الفقير الي الله تعالي الشيخ الامام العالم العلامة الحافظ المحقق اوحد عصره و فريد دهره قاضي القضاة ولي الدين ابوزيد عبدالرحمن بن الشيخ الامام ابي‏عبدالله محمد بن خلدون الحضرمي المالکي، امتع الله المسلمين بحياته، و نفعهم بعلومه و برکاته، و هو مؤلف هذا الکتاب، جميع هذا الکتاب المسمي بکتاب العبر في اخبار العرب و العجم و البرير المشتمل علي سبعة اسفار هذا احدها وقفا مرعيا و حبسا مرضيا علي طلبة العلم الشريف، بمدينة فاس المحروسة قاعدة بلاد المغرب الاقصي، ينفعون بذل قراءة و مطالعة و نسخا، و جعل مقره بخزانة الکتب التي بجامع القرويين من فاس المحروسة بحيث لا يخرج حرمها الالثقة امين، برهن وثيق لحفظ صحته، و ان لا يمکث عند مستعيره اکثر من شهرين و هي المدة التي تتمع لنسخ الکتاب المستعار او مطالعته ثم يعاد الي موضعه، و جعل النظر في ذل لمن له النظر علي خزانة الکتب المذکورة وقفا لله علي الوجه المذکورة لوجه الله الکريم و طلبا لثوابه الجسيم يوم يجزي المتصدقين، و لا يضيع اجر المحسنين، و اشهد عليه بذلک في اليوم المبارک الحادي و العشرين لشهر صفر المبارک عام تسعة و تسعين و سبعمائة حسبنا الله و نعم الوکيل. اشهدني سيدنا و مولانا العبد اشهدني سيدنا و مولانا العبد الفقير الي الله تعالي قاضي القضاة الفقير الي الله تعالي الشيخ الامام ولي الدين الواقف المسمي فيه امامه العالم العامل العلامه قاضي القضاة لله تعالي علي نيته الکريمه بما نسب اليه اعلاه، امتع الله بما نسب اليه فيه و تشهدت تعالي به و تشهدت عليه بذل و کتبه عليه به في تاريخه، و کتبه احمد محمد بن احمد بن ابي‏القاسم بن علي بن اسماعيل المالکي الحمد لله، المنسوب الي صحيح. و کتب عبدالرحمن بن محمد بن خلدون. بسمله و تصليه (وقف، حبس، سبل، ابد، حرم، تصدق)ابن‏خلدون شش فعل مترادف که همگي به معني وقف هستند را به کار برده است. دليل اين تعدد، به نظر من اختلاف فقها در صيغه‏ي وقف است. جمهور فقها معتقدند که وقف با لفظ «وقف» محقق مي‏شود اما در صحت آن با الفاظ ديگر همچو حبس و سبل و مانند آن اختلاف نظر داشته‏اند، برخي از فقها کاربرد آنها را جايز و برخي منع کرده‏اند. بنابر اعتقاد پاره‏اي از فقهاي جديد، عمل وقف با هر لفظي که دلالت کننده آن باشد حتي به زبان عربي هم محقق مي‏شود زيرا الفاظ، ابزار بيان‏اند و خود، هدف نيستند(16).و لذا ابن‏خلدون وقف‏نامه‏ي خود را با به کارگيري فعل ثلاثي وقف که جمهور فقها به عنوان بيان صيغه‏ي وقف آن را پذيرفته‏اند، آغاز کرده است و از به کار بردن صيغه‏ي رباعي آن يعني «اوقف» خودداري کرده زيرا اين کاربرد به اتفاق معجم‏هاي عربي، ناپسند است(17).چنانکه او «اوقاف» با تشديد را هم نياورده زيرا اين صيغه در استعمال مجازي آن کاربرد نداشته است (18)در ادامه گفته: «حبس» به تشديد که اين کاربرد از نظر علماي لغت درست است نيز «احبس» را با وجودي که صحيح بوده به کار نبسته است چه استعمالش نادر است و صيغه ثلاثي «حبس»، را نيز نياورده زيرا استعمال آن حسب علماي لغت ناپسند است. زبيدي در تاج‏العروس گفته: «احبس و حبس، فصيح است و حبس (بدون تشديد)، لغتي زشت است.» به نظر(19) من دليل کاربرد لفظ تحبيس توسط ابن‏خلدون اين است که کلمه، جديد است. پيامبر (ص) از اين خطاب در مورد وضعيت زميني که او پس از خيبر گرفته بود، سئوال کردند و فرمود: «حبس الاصل و سبل الثمرة.» اصطلاح تحبيس در کتب فقه مالکي، به کار رفته است. و ابن‏خلدون، مالکي مذهب است و لذا معتقدم که دليل کاربرد کلمه‏ي تحبيس توسط مالکي‏ها، اين است که علماي اين مذهب به وقف موقتي که صاحبش براي مدت مشخصي آن را از استفاده خودش محبوس مي‏دارد ولي مالکيتش را حفظ مي‏کند، تحبيس گفته‏اند. اما چنانچه موقوفه، مؤبد (ابدي) باشد و ملکيت آن از واقف، خارج شود، به آن وقف گويند و نه تحبيس. و لذا مشاهده مي‏شود که کلمه‏ي تحبيس در دولت‏هاي اسلامي‏اي که مذهب مالکي در آنجا سيادت داشته همچو غرب اسلامي و افريقيه، کاربرد داشته است. چنانکه اين کلمه در زبان فرانسه(20) و در معجم‏هاي آن‏ها نيز راه يافته است(21) و دليل آن به اعتقاد من اين است که هنگامي که فرانسويان بر دول عربي شمال آفريقا، سيطره يافتند استعمال کلمه‏ي تحبيس را از آنها فراگرفتند و در تأليفشان به کار بردند(22).ابن‏خلدون در ادامه گفته: «و سبل»؛ تسبيل يعني صدقه دادن در راه خدا؛ ابن‏خلدون اين کلمه را به عنوان مترادف وقف به کار برده است زيرا تسبيل کلمه‏اي است قرآني و برخي فقها در جواز عمومي وقف به آن تکيه کرده‏اند نيز واژه‏اي «حديثي» است مانند کاربرد آن در اين قول پيامبر (ص): «حبس الاصل و سبل الثمره». سپس ابن‏خلدون گفته: و ابد تأبيد يعني جاودان (ابدي) سازي (23) و دوام و استمرار؛ جمهور فقها در آوردن قيد تأبيد در صيغه‏ي وقف اتفاق‏نظر دارند، جز مالکي‏ها، اينها در اينکه وقف مؤبد و موقت باشد، موافقند (24)خرشي گفته: «در صحت وقف، تأبيد قيد نمي‏شود» به نظر من به کار بردن فعل تأبيد توسط ابن‏خلدون، تأکيد بر جاودان‏سازي و دوام آن بوده و اينکه به آن برگشت نشود چنانکه در مذهب حنفي نيز جايز بوده است. اما کلمه‏ي «تحريم» واقف را از بهره‏مندي از شي‏ء موقوف و شي‏ء موقوف را از خريد و فروش و هبه وارث و مانند آن منع مي‏کند. استعمال فعل تحريم در وقفيات کتب، بسيار نادر بوده است و ابن‏خلدون با به کارگيري آن مي‏خواسته بر عدم بازگشت به موقوفه تأکيد بيشتر کرده باشد. ابن‏خلدون تمامي اين افعال وقف را با واژه‏ي «تصديق» پايان داده است زيرا وقف، قبل از هر چيز، نوعي از انواع صدقات است که شارع به جهت تقرب به خداوند سبحان انجام آن را مورد تأکيد و ترغيب قرار داده است و ابن‏خلدون بيش از همه نسبت به آنچه در مغازي واحدي آمده يعني گفتگويي که بين مهاجرين و انصار درباره اولين صدقه موقوفه در اسلام رخ داده مطلع بوده است. مهاجرين صدقه‏ي ابن‏خطاب و انصار، صدقه‏ي پيامبر (ص) را اولين صدقه مي‏پنداشتند(25).منظور آنها از صدقه، همان وقف بوده است به استدلال قول پيامبر در حديث شريفي که امام مسلم آن را روايت کرده يعني «صدقه‏ي جاريه». به نظر مي‏رسد که به کار بردن اين کلمات هم‏معني براي بيان وقف از جانب ابن‏خلدون از طرفي دليل بر تأکيد او بر استمرار و دوام موقوفه و از طرف ديگر تأکيد و تحريص او بر ارضاء تمامي وجوه فقهي بوده است(26).نيز وقفيه‏ي ابن‏خلدون در به کار بردن اين تعداد از کملات هم‏معني تقريبا در عالم اسلامي منحصر به فرد است و بيشترين وقفيات خواه در مغرب و خواه در مشرق، بيش از دو فعل: وقف و تحبيس را در مورد بيان صيغه وقف به کار نمي‏برند. پس از ذکر صيغه‏اي که رکن اساسي در وقف است (27)، ابن‏خلدون به بيان رکن دوم وقف يعني «اسم واقف» مي‏پردازد رکني که بدون ذکر آن، وقف صحيح نمي‏باشد. او گفته: «سيدنا و مولانا العبد الفقير الي الله تعالي الشيخ الامام العلامة، الحافظ المحقق، اوحد عصره، و فريد دهره، قاضي القضاة ولي الدين ابوزيد عبدالرحمن ابن‏خلدون... و برکاته. و سپس گفته: «و هو مؤلف هذا الکتاب المسمي بکتاب العبر في اخبار العرب و العجم. و البرير المشتمل علي سبعة اسفار هذا احدها وقفا مرعيا و حبسا مرضيا.» با اين جمله ابن‏خلدون رکن سوم از ارکان وقف را بيان کرده يعني خود موقوفه که در اينجا همان کتاب العبر في التاريخ است. اما رکن چهارم يعني مکان موقوفه در اين بيان او آمده: «و مکان آن را در کتابخانه‏اي در مسجد قرويون واقع در فاس محروسه قرار داد.» اين ارکان چهارگانه در هر وقفي ضروري است و در جواز وقف کتابها مکفي است چنانکه خرشي در شرح مختصر خليل و دسوقي در حاشيه‏اش بر اين شرح، بر آن تصريح داشته‏اند (28)، تمامي وقفيات مغربي‏اي که به آن وقوف يافتم شامل صيغه، واقف، کتاب يا کتابهاي موقوفه و در آخر، مکان موقوفه بوده است. در مورد رکن آخر (مکان موقوفه) پس از استقراي تعدادي از وقفيات و جستجو در کتب تراث عربي در مغرب به اين نتيجه دست يافتم که مغربي‏ها (خواه سران و خواه عامه)، کتابها را در مؤسساتي که داراي صبغه‏ي عمومي بوده وقف مي‏کردند. مکانهايي چون مساجد، زوايا، مدارس باستاني، کتابخانه‏هاي مساجد جامع و مانند آن در اين زمينه به چند مثال اندک اکتفا مي‏کنم: خليفه موحدي عمر مرتضي قرآني را در ده جزو نوشت و آن را بر کتابخانه‏ي مسجد ابن‏يوسف مراکش وقف نمود (29)ابوالحسن مريني تعدادي مدرسه در مکانهاي مختلفي از بلاد مغرب بنا کرد و کتابهايي را بر آنجاها وقف کرد ابن‏مرزوق در کتاب المسند الصحيح به آن تصريح داشته است: «و هذا ما حبس في جلها (المدارس) من اعلاق الکتب النفيسه و المصنفات المفيده فلا جرم کثر بسبب ذلک العلم و عدد اهله و ثواب المعلم و المتعلم في ميزان حسناته بلغه الله بذلک(30). ابوعنان مريني مجموعه‏اي از کتابهايي را که از کتابخانه‏ي خصوصي‏اش گلچين کرده بود بر مدرسه‏اي که خود در فاس بنا کرده بود وقف نمود و وقف‏نامه‏اي که بر در اين مؤسسه مزين بوده تا به امروز باقي مانده است. اما آنچه از کتابها توسط پادشاهان معديون و علويون و وزرا و علماي ايشان بر کتابخانه‏هاي مختلف مغرب وقف شده بسيار است. بزرگترين عمليات وقف‏گذاري در اين زمينه را سلطان موسي عبدالله علوي به انجام رسانيد او کتابخانه‏ي جدش موسي اسماعيل را که شامل 12 هزار کتاب مي‏شده را بر کتابخانه‏هاي مغرب وقف کرد، برخي از اين کتابها در کتابخانه‏ي مسجد قرويون تا به امروز مصون مانده است. مغربي‏ها با وجود اختلاف طبقاتي در گزينش مکانهاي موقوفي به مؤسسات مغربي اکتفا ننمودند بلکه وقف کتابها را في سبيل الله در شرق هم ترويج دادند. مقري در نفح‏الطيب مي‏گويد: «سلطان ابوالحسن مريني سه مصحف شريف را به خط خودش نوشت و به سه مسجدي که رفت و آمد در آن‏ها زياد بود ارسال نمود و موقوفات ديگري نيز وقف کرد. يکي از مصحف‏هاي ياد شده را در بيت‏المقدس ديدم که بسيار خوش ساخت بود»(32).ابن‏وردي اين وقفيه را در جلد دوم تاريخش به طور کامل آورده است(32).شيخ محمد عبدالحي کتاني در کتاب مخطوطش المکتبات الاسلاميه روايت کرده (33)که سلطان علوي مولي عبدالله بن اسماعيل، بيست و سه مصحف را بر مسجد نبوي در مدينه منوره وقف کرد که از ميان آنها، مصحفي که عقبه بن نافع از مصحف عثمان بن عفان استنساخ کرده موجود بوده است(34).مغربي‏ها، علاوه بر مؤسسات علمي مغرب و مشرق، کتابها را بر خانواده‏ها و علما وقف مي‏نمودند. مثلا پس از وفات دانشمند بزرگ محمد بن عبدالسلام فاسي (1314 ه)، سلطان مولي سليمان علوي، کتابخانه‏ي او را خريد و بر او (فاسي) وقف کرد. نيز در وقفيه‏اي که در ورق اول کتاب تفسيرالجلالين به تصحيح سلطان ثبت شده، آمده که اين کتابخانه پس از انقراض تمامي افراد خانواده اين دانشمند، بر کتابخانه‏ي قرويون وقف شد. اين گونه وقف را فقها وقف معقب ناميده‏اند(35).پس از پايان يافتن ارکان چهارگانه وقفيه، ابن‏خلدون به وضع شروطي که واقف تعيين مي‏کند و اجراي کامل آن ضروري است و مخالفت با آن جز به ضرورت يا حاجت جايز نبوده مي‏پردازد. فقها گفته‏اند: «شرط واقف مانند نص شارع است»(36).يعني الفاظ واقف در وجوب پيروي و عدم تغيير و تأويل آن، به مانند الفاظ شارع است. ابن‏خلدون مي‏گويد: «وقفا مرعيا و حبسا مرضيا علي طلبه العلم الشريف بمدينة فاس المحروسة». از اين عبارت برمي‏آيد که واقف زمينه‏ي استفاده‏ي کتاب را نه صرفا براي دانشيان جامع قرويون، بلکه براي تمامي دانشيان موجود در شهر فاس آزاد گذاشته است. زيرا واقف مي‏دانسته که فقها آراي متفاوتي در اين قضيه دارند و اگر چنانچه آن را وقف دانشيان قرويون مي‏نمود امکان قرائت و استفاده‏ي کتاب موقوف براي طلاب و ديگر مؤسسات علمي، فراهم نمي‏آمد. ابن‏عابدين گفته: چنانکه مصحفي بر مسجدي معين و نه مسجد جامع وقف شود، جز ساکنين همان محل، آن را نخوانند و اگر کتابي بر مدرسه‏اي وقف شود، جز طلاب همان مدرسه آن را نخوانند(37).و لذا اگر ابن‏خلدون کتاب العبر را وقف بر مؤسسه‏ي معيني - يعني کتابخانه‏ي قرويون - مي‏کرد، در حقيقت آن را به دست تأويلات فقها مي‏سپرد. اما او اجازه داد تا تمامي دانشيان فاس و بلکه دانشياني که از ديگر اماکن به شهر فاس (مرکز بلاد مغرب اقصي) مي‏آمدند، از آن بهره‏مند شوند. و اينکه ابن‏خلدون استفاده از کتاب را وقف طالبان علم کرده است در حقيقت کساني را که ادعاي فقه و علم داشته از بهره‏مندي آن منع کرده است و اين قضيه در وقفيات شرقي نيز شايع و شناخته شده است و لذا اگر گفته بود: (وقف مؤبد براي تمامي مسلمانان). چنانچه برخي واقفين نيز به جهت دفع هر گونه تأويل و اشتباه به کار برده‏اند. ممکن بود جواز استفاده از کتاب، تمامي مردم اعم از مدعيان فقاهت و علم را شامل شود. اما اين عبارت [کلي] که تمامي مسلمانان را شامل شود، غالبا در مصاحف موقوفه به چشم مي‏آيد. اما عبارت «طالبان علم» [در وقفيه‏ي ابن‏خلدون] در کل شامل دانشيان کتابخانه‏هاي مدارس و زوايا و مساجد جامع همچون مسجد قرويون در فاس و ابن‏يوسف در مراکش مي‏شود. در ادامه گفته است: «ينفعون بذل قراءة و مطالعه و نسخا» ابن‏خلدون، قرائت، مطالعه و استنساخ کتاب را اجازه داده است و چنانکه گفته بودند: «ينتفعون بذلک قراءة و مطالعه» و در مورد نسخ سکوت کرده بود، استنساخ کتاب واجب نمي‏شد. در معيار و نشريسي آمد که از احمد قباب فقيه در مورد وقفيه‏اي که در آن واقف قرائت و مطالعه‏ي کتاب را صرفا شرط کرده و از استنساخ آن حرفي نزده سؤال شد که آيا نسخ چنين کتابي جايز است؟ او در جواب گفته: اگر استنساخ کتاب در وقف‏نامه نيامده، جايز نخواهد بود و سپس اضافه مي‏کند: از قاضي ابن‏ارشد همين سؤال را مطرح کردند و جواب او نيز همان جواب من بود (38) برخلاف ديدگاه آن دو عالم بزرگ مالکي، جمهور فقها امکان نسخ مخطوطات وقف شده را جايز دانسته‏اند(39).ابن‏خلدون در ادامه‏ي شروط خود در وقف‏نامه مي‏گويد «... کتاب از امکان خود جز توسط فردي خوشنام و ايمن [براي امانت] بيرون نمي‏رود و آن هم به اين شرط که چيز مناسبي گرو بگذارد تا همواره سالم بماند و اينکه بيش از دو ماه نزد خود نگه ندارد. اين دو ماه براي استنساخ يا مطالعه کتاب امانتي مناسب است. آن گاه آن را به کتابخانه برگرداند.» در کتابهاي موقوفه عادت بر اين است که آنها از مکان خود خارج نمي‏شوند و به امانت هم سپرده نمي‏شوند. تعداد زيادي از وقف‏نامه‏ها در ضمن شروط خود بر عبارت منع خروج و اعاره (به عاريت دادن) تأکيد کرده‏اند(40) و اين به جهت محافظت کتابها براي استفاده‏ي عموم مردم از آنها بوده است و اينکه منحصر به استفاده‏ي شخصي نشود. و چه بسيار کتابخانه‏هاي عربي‏اي که دچار اين آفت شده و بسياري از منابع تراثي آن از بين رفته است. قدما همواره به اين ابيات شاعر مثال مي‏زده‏اند: لا تعيرن ما حييت کتاباو اجعل الصمت ان مثلث جواياکم صديق اعرته من کتابافسد الود ان طلبت الکتابايعني: هرگز تا زماني که زنده‏اي کتاب به امانت نده و اگر از تو خواسته شد، سکوت کن! چه بسيار دوستي که کتابي را به او امانت دادي و پس از مطالبه آن، دوستي از ميان رفت. علي رغم عواقبي که اين آفت داشته پاره‏اي از علماي واقف به جهت ترغيب در نشر علم، امانت کتابهاي وقفي خود را آزاد گذاشته‏اند چنانکه ابن‏خلدون در وقف‏نامه‏ي خود چنين کرده اما به جهت سالم ماندن کتاب، شروطي را براي امانت معين کرده است: 1. امانت کتاب براي فرد مطمئن و امين است. يعني دانشمندي که در دوستي و امانت معروف است؛ 2. علي رغم ويژگي‏هاي پسنديده‏اي که اين دانشمند براي کتاب امانتي دارد چاره‏اي جز گذاشتن رهن در کتابخانه ندارد. اين رهن شامل کتاب يا مالي که با قيمت کتاب موقوفه برابري کند، خواهد بود(41).3. مدت امانت کتاب بيش از دو ماه نشود و اين زمان از نظر ابن‏خلدون براي استنتاخ يا مطالعه‏ي کتاب کافي است. اينها شروطي هستند که وقف‏نامه‏ي ابن‏خلدون بدان معطوف بود. وقف‏نامه‏هاي مغربي هر يک به نوبه‏ي خود داراي همين شرايط هستند و يا اختلاف اندکي با اين شرايط دارند. به عنوان مثال برخي واقفان، اجازه‏ي امانت کتاب را داده‏اند مشروط بر اينکه امانت گيرنده، آيات قرآني مشخصي را براي مغفرت واقف و والدين او و شايد تمامي مسلمانان، تلاوت نمايد. احترام به شروط واقف به اتفاق فقهاء واجب است و اين تنها وقف‏نامه‏هاي عربي نيستند که با اين پديده متمايز مي‏شوند بلکه واقفان اروپايي(42)- خواه در عصر ميانه و خواه در عصر جديد - شروطي را تعيين کرده‏اند که با کمي اختلاف، مشابه وقف‏نامه‏هاي عربي است. وقف‏نامه‏ي عربي (شرقي يا مغربي) شامل شروط واقف بوده است و در مورد نسخه‏هاي خطي اين شروط در يکي از اوراق آنها نوشته مي‏شده است(43) اما در مورد سنت هبه يا وصيت اروپاييان بايد گفت چنانکه اين هبه شامل يک نسخه‏ي لاتيني بوده، فاقد هر گونه شروطي بوده و صرفا بر مکان کتاب اهدايي اشاره شده است(44) اما چنانکه اين هبه / اهدا، شامل مجموعه‏اي از کتابها باشد، تحت چارچوب قانوني در مي‏آيد و قراردادي نوشته مي‏شود که در آن شروط اهدا کننده يا موصي قيد مي‏گردد(45). اين شيوه همواره تاکنون در کتابخانه‏هاي اروپايي رعايت مي‏شده تا به شروط واهب احترام گذاشته شود. مثلا نويسنده‏ي فرانسوي، آناتول فرانس از جمله‏ي آن دانشمندان زيادي است که کتابخانه‏هاي خود را به مؤسسات علمي فرانسه اهدا نمودند وي کتابخانه‏ي خصوصي خود را به کتابخانه‏ي ملي پاريس اهدا کرد و شرط نمود که تحت قانون شماره‏گذاري داخلي آنجا قرار نگيرد و به صورت مجموعه‏اي با شماره‏گذاري مخصوص درآيد. اين شرط پذيرفته شد و کتابهاي او به کتابخانه‏ي مذکور وارد شد و به صورت مجموعه‏اي ويژه نگهداري شد اين مجموعه را مجموعه‏ي آناتول فرانس (Fonds Anatole France) مي‏گويند. چنانکه گفته‏اند مجموعه‏ي پاريس (Fonds Barres) و... در ادامه ابن‏خلدون گفته: «و جعل النظر في ذل لمن له النظر علي خزانة الکتب المذکورة». با اين عبارت، وقف‏نامه به قضيه «تسليم» پرداخته است يعني آن چه فقها به آن قبض گفته‏اند(46).قبض به اضافه حوز يا حيازت (در اختيار داشتن) از ديدگاه مالکي‏ها براي اتمام و لزوم وقف ضروري است(47). تسليم کتاب العبر در اينجا با نيابت به انجام رسيده زيرا ابن‏خلدون در قاهره مستقر بوده است و اين مطلب را در مقدمه‏ي کتابش المقدمة بيان کرده است. در آنجا گفته: «اين نسخه را به کتابخانه‏ي مولانا سلطان ابوفارس عبدالعزيز مريني هديه کردم... و آن را براي طلاب علم به کتابخانه‏ي جامع قرويون در شهر فاس که مرکز حکومت آنجاست، وقف نمودم...»(48)تسليم با نيابت در تاريخ کتابخانه‏هاي مغربي شناخته و معروف بوده است به طوري که از خلفا و پادشاهان... که بيشترين واقفين کتاب بودند... وزراء، قاضيان، ادبا، فقها و رجال حاشيه براي تسليم قبض موقوف، نائب مي‏شدند. مثلا سلطان محمد بن عبدالله مجموعه کتابهايي را بر مسجد بزرگ طنجه وقف کرد و قاضي آيت تايدي و ناظر مفرج را نايب خود قرار داد(49). نيز فقيه علامه سيدي عبدالعزيز بن حمزه را براي تسليم کتاب شرح‏الخطاب (در 8 مجلد) بر خزانه‏ي ضريح ابوالعباس سبتي نايب کرد چنانکه در وقف‏نامه‏ي اين کتاب هم آمده است(50).همچنين سلطان مولي سليمان علوي، براي تسليم کتاب نسيم‏الرياض که آن را بر کتابخانه‏ي مسجدالرصيف شهر فاس وقف نموده بود، فقيه حبيب بن عبدالهادي سجلساسي را نايب کرده بود(51).در ارتباط با ويژگي آن متولي که تسليم کتاب العبر با نيابت او به انجام رسيد، از عبارت وقف‏نامه چنين استفاده مي‏شود که او قيم (سرپرست) کتابخانه بوده است. چه منابع چنين گفته‏اند که وقتي ابوعنان در سال 750 ه اين کتابخانه را بنا کرد، براي سرپرستي آن، قيمي را تعيين کرد بدون اينکه اسم يا هويت او را معلوم نمايد. جزنائي گفته: «و عين لها قيما لضبطها و مناوله ما فيها»(52).در تاريخ کتابخانه‏هاي مغربي چنين رسم بوده که کتب موقوفه بر موسسات علمي به طور مستقيم به قيم سپرده مي‏شد برخلاف مصاحف و برخي کتب ديني‏اي که بر مساجد وقف مي‏شد اينها به ناظر موقوفات سپرده مي‏شد. اما پادشاهان کتابهاي موقوفه‏ي خود را به دست قيمان و قاضيان مي‏سپردند زيرا آنها کتابهاي موقوفه را همزمان با کتابهاي ديگر کتابخانه، مراقبت مي‏نمودند، و مراقبت مسؤلان همچو ناظران و امنا بوده است. سلطان مولي عبدالرحمن علوي، مساعدت به سرپرست کتابخانه‏ي قرويون را به قاضي عبدالهادي بن عبدالله تهامي علوي سپرد. نيز سلطان حسن اول (1894 م) دو نيروي کمکي به نام‏هاي محمد علوي مدغري و حميد بناني را براي قاضي شهر فاس ارسال نمود تا آن دو، سرپرست و ناظر را در ترميم و بهسازي کتابخانه‏ي قرويون ياري رسانند(53).وقف‏نامه ابن‏خلدون در ادامه مي‏گويد: «وقف علي الوجه المذکور لوجه الله الکريم و طلب لثوابه الجسيم يوم يجزي المتصدقين و لا يضيع اجر المحسنين.» در اينجا ابن‏خلدون به علت و غايت وقف آن کتاب اشاره مي‏کند، يعني درخواست و طلب رضايت خداوند و اميد به اين پاداش بزرگ و اين همان مقصود اصلي و مورد نظر هر واقفي بوده است. در اينجا ابن‏خلدون به مانند وقفيات مغربي وقف‏نامه‏ي خود را با عبارت «اشهاد» و تصحيح وقف به پايان مي‏برد و مي‏گويد «و اشهد عليه ذلک» يعني او بر آنچه نوشته شده، حاضر و شاهد بوده است. اشهاد در وقف شامل اشهاد عادي و ساده و اشهاد رسمي با حضور دو عادل مي‏باشد. اشهاد اول اين است که انساني شهادت دهد که کتابي يا مجموعه کتابهايي را صاحبش با حضور او بر مؤسسه‏ي مشخصي وقف کرده است. تعداد شاهدها اندازه ندارد؛ از يک شاهد گرفته تا چهار يا پنج شاهد چه بسا ممکن است که واقف از شاهد بي‏نياز باشد. نيز کتابهايي که بر وقف آن شاهد مي‏گيرند غالبا از کتب مهم و نادر هستند. همچنين شايسته است که شهود از ميان فقها يا دانشمندان و يا از بزرگان قوم انتخاب شوند. اما شهادت رسمي با حضور دو عادل براي اثبات اصالت و مشروعيت وقف به انجام مي‏رسد. چنانکه در وقف‏نامه‏ي ابن‏خلدون هم آمده است. او دو عادل به نام‏هاي احمد بن علي بن اسماعيل مالکي و محمد بن محمد بن احمد بن ابوالقاسم را گواه مي‏گيرد. پاره‏اي از وقفيات با شهادت يک عادل به ما رسيده است(54).نيز وقفيات ديگري هم بدون شهادت دو عادل وارد شده‏اند که در اين صورت به آنها وقف استرعايي گويند يعني که اشهاد نزد قاضي شهر به انجام مي‏رسد. در وقف‏نامه‏ي مکتوب بر کتاب موقوفه به ذکر ارکان اساسي وقف بسنده شده و اين در مورد کتبي که پادشاهان وقف کرده‏اند و قاضيان مکلف به انجام آن شده‏اند نيز مشاهده مي‏شود. اما ابن‏خلدون اصرار داشته که موقوفه‏ي خود را تا حد امکان ثبوت و مشروعيت بيشتري دهد و آن را با حضور دو عادل به انجام رسانيد. در ذيل شهادت آن دو عادل، گواهي ابن‏خلدون به طور خاص براي تصحيح و اثباب وقف آمده است وي در پايين ورقه با دست راست خود نوشته: «المنسوب الي صحيح، و کتب عبدالرحمن بن محمد بن خلدون». در اشهاد ابن‏خلدون براي صحت وقف دو مطلب ملحوظ است: 1. ابن‏خلدون براي بيان شهادت، نگفته: اشهد، بلکه صرفا به عبارتي که بيانگر گواهي (شهادت) است اکتفا کرده يعني: المنسوب الي صحيح؛ و اين کاربرد از ديدگاه [مذهب] مالکيه جايز است(55).اينها در اداي شهادت، لفظ مشخصي را شرط نمي‏کنند. بلکه هر صيغه‏اي که دال بر آگاهي شاهد باشد کافي است. چنانکه ابن‏خلدون انجام داده اما مابقي مذاهب جز لفظ «اشهد» لفظ ديگري را براي بيان شهادت جايز نمي‏دانند. 2. ابن‏خلدون توقيع (امضاء) خود را براي صحت وقف بر پايين برگه‏ي وقف‏نامه مي‏انگارد و اين کار به پيروي از خلفاي مرينيون که کتاب به آنها هديه مي‏شد و نيز به پيروي از افرادي که براي اثبات وقفيات خود معمولا توقيعات ويژه‏اي را در پايين وقف‏نامه مي‏آوردند، صورت گرفت(56).پديده‏ي توقيع در پايين وقف‏نامه در ميان مغربي‏ها معمولا شايع بوده است(57) به جز خلفاي سعديون که عبارات تصحيحي / تصديقي خود را بالاي وقف‏نامه مي‏نوشتند. به طوري که همواره برخي کتابهايي که آنها بر کتابخانه‏هاي مغربي وقف نموده‏اند گواه و مؤيد اين مطلبند(58).با انجام اشهاد، وقف‏نامه ابن‏خلدون به پايان مي‏رسد چنانکه عموم وقف‏نامه‏هاي عربي اينگونه پايان مي‏يابند اما حجم وقف‏نامه بر اساس علاقه و خواست اين دانشمند بزرگ و نيز حسب شروط و ديگر مواردي که او مي‏خواسته در آن جا قيد شود، شکل گرفته است و کم و زيادي اندازه‏ي وقف‏نامه‏ها هيچ‏گاه مقياس اهميت يا عدم اهميت کتاب موقوفه نبوده است. چه بسيار کتابهاي مهمي که واقف آن به وقف‏نامه‏ي کوچکي بسنده کرده و چه بسيار کتابهاي کم مقداري که واقف وقف‏نامه‏ي طويلي بر آن نگاشته است. اکنون اين مقاله را با سخن دوباره امکان خدمت‏رساني به تاريخ‏گذاري کتاب را به دنبال خدمت‏رساني به تحقيق / تصحيح جديد علمي از طريق بررسي وقف‏نامه‏ها به پايان مي‏برم. بررسي وقف‏نامه‏ها از جنبه‏هايي که در تاريخ‏گذاري کتاب براي ما سودمند است. در آغاز وقوف بر اين وقف‏نامه‏ها و سپس جمع‏آوري نسخه‏هاي داراي وقف‏نامه در قالب فهرست کتاب‏شناسي اقتضا مي‏نمايد. مانند اين فهرست و نيز فهرست نسخه‏هاي تاريخ‏دار از کارهاي کتابخانه‏اي است که عموم کتابخانه‏هاي عربي به آن نيازمندند. پس از اين کار اساسي بيليوتکونومي اين امکان براي نسخه‏شناس و محققان و مصححان متون فراهم مي‏آيد که در اثبات تاريخ متون تاريخ‏دار و تعيين تاريخ متون بدون تاريخ، بر اسناد وقفي تکيه کنند. وقف‏نامه‏ها در اين چارچوب از دو جنبه مورد بررسي قرار مي‏گيرند: جنبه‏ي تاريخي و جنبه‏ي باليوگرافي يا خطي (اگر تعبير درستي باشد). آنچه به جنبه‏ي تاريخي اختصاص دارد اين است که کتابخانه‏هاي عربي به طور کلي و کتابخانه‏هاي مغربي به طور خاص، داراي بخش مهمي از نسخه‏هاي بدون تاريخ و برخي ديگر مجهول‏المؤلف و مجهول‏العنوان و يا هم فاقد عنوان و هم فاقد مؤلف‏اند. در هر دو صورت با تکيه بر نسخه‏هايي که حاصل اسناد وقف هستند امکان تاريخ‏گذاري و يا شناسايي انتساب بسياري از اين نسخه‏ها فراهم مي‏آيد. آنچه به کوديکولوژيون يا دست‏اندرکاران علم نسخه‏شناسي در اين بررسي‏هاي نسخه‏شناسانه ياري مي‏رساند، وجود اين اسناد وقفي بر پشت اوراق آغازين نسخه‏ها و احيانا در بخش‏هاي مياني خواهد بود. همان چيزي که نسخه‏هاي لاتيني قرون وسطا فاقد آن است. اين وقفيات همچنين احيانا در برخي اجزاء نسخه تا تمامي جزء / جلدهاي آن يافت مي‏شود مثلا وقف‏نامه‏ي قرآني که خليفه موحدي مرتضي آن را وقف کرده در اجزاء دهگانه موجود است(59).نيز وقف‏نامه‏ي امير ابوعبدالله وطاسي در جزء هفتم از نسخه چهلگانه نجاري که آن را بر کتابخانه‏ي قرويون وقف نموده آمده. اما وقف‏نامه‏ي ابن‏خلدون که موضوع مقاله است در جزء پنجم کتاب العبر يافت شده است. ظن غالب اين است که اجزاي ديگر دو کتاب مذکور هم حامل وقف‏نامه بوده‏اند. از مزاياي تعدد نگارش وقف‏نامه در اجزاء مخطوطات اين است که آن مخطوطات يا مابقي اجزاء مخطوطي معين، باقي مي‏مانند. نيز آگاهي از نام واقف يا کتابخانه‏ي داراي موقوفه، غالبا در تعيين تقريبي زمان يا مکاني که در آن نسخه‏ي فاقد تاريخ و نسبت، کتابت شده مساعدت مي‏نمايد. چنانکه آگاهي و وقوف بر اين وقف‏نامه‏ها امکان تصحيح تاريخ نسخه‏ي معيني را فراهم مي‏نمايد. چه بسيار نسخه‏هاي تاريخ‏داري که مصحح آن از تاريخش اطمينان داشته آنگاه پس از بررسي کوديکلوژيک آن معلوم مي‏شود که نسخه در زماني نوشته شده که قرن‏ها از تاريخ ثبت شده آن گذشته است. لذا پرداختن صرف به تاريخ‏نويسي و نسخه‏نويسان کافي نيست بلکه لازم است رفتار و سلوک و حالات آنها بررسي شود و بلکه بايد آنها را به مانند راويان حديث و لغت، تحت پوشش نظريه‏ي جرح و تعديل قرار دهيم تا در نتيجه قبول و رد ما شامل نه تنها تاريخ، بلکه شامل شکل متوني که استنساخ کرده‏اند شود. اما جنبه‏ي باليوگرافي يا خطي به نسخه‏شناس امکان حل رموز نسخه‏اي که پيوسته مجهول‏المؤلف مانده را مي‏دهد يعني مؤلف مخطوط مجهول‏المؤلف از خلال مقابله‏ي خط وقف‏نامه با کتابت آن مخطوط، شناخته مي‏شود. اين عمليات را هولوگرافي Holographie مي‏نامند. به هر روي هدف تمامي نسخه‏شناسان علمي و باليوگرافيون يا همان کارشناسان علم خطوط قديمي از بررسي اين وقف‏نامه‏ها در چارچوب تاريخ کتاب، همان خدمتي است که به آن تاريخ‏گذاري متون گفته‏اند که خود مرحله‏ي اول و اساسي آنچه امروز تصحيح علمي گويند به شمار مي‏رود. پس علي رغم تفاوت‏هاي موجود بين دو ميراث عربي و آفريقاي لاتين، آيا مخطوطات مصحح عربي ما به مانند مخطوطات غربي تحت عمليات تاريخ‏گذاري متون قرار گرفته‏اند؟ گمان نمي‏کنم !بنابراين امروز وقت آن رسيده است که مؤسسه‏اي براي تحقيق و تاريخ‏گذاري متون در سطح سرزمينهاي عربي تأسيس شود تا تمامي توليدات خطي همچو وقف‏نامه‏ها و تمليکات را مورد بررسي تاريخي قرار داده و متون خطي را تاريخ‏گذاري کند. در اين راستا شايسته‏ي ما نيست که بدون بررسي کوديکلوژيک و تاريخ‏گذاري متون به تصحيح علمي آنها احترام نماييم. پی نوشت:بنگريد به: يوسف العش؛ Les bibliotheques arbes Damas 1967 و نيز به پايان‏نامه‏ي دانشگاهي من تحت عنوان: Histoire des bibliotheques au maroc [در مورد سنت وقف کتاب و کتابشناسي آن از جمله مي‏توان به اين منابع رجوع نمود: الف. کتاب: وقف و ساختار کتابخانه‏هاي اسلامي، يحيي محمود ساعاتي، ترجمه‏ي احمد اميري شادمهري، مشهد 1374 ش، ب: کتاب: نقش کتابخانه‏هاي مساجد در فرهنگ اسلامي، محمد مکي سباعي، ترجمه‏ي علي شکوئي، تهران، وزارت ارشاد، 1373؛ ج. مقاله: «نقش وقف در کتاب‏شناسي و بسط علمي تمدن اسلامي، محمد نوري، مجله‏ي وقف، ميراث جاويدان ش 38، ص 15 به بعد د. مقاله: «تاريخچه وقف کتاب در اسلام» علي رفيعي، مجله‏ي وقف، ش 7، ص 104 به بعد، ر. مقاله: «نگاهي به وقف کتاب در تمدن اسلامي»، علي رفيعي، مجله‏ي وقف، ش 8، ص 82 به بعد؛ س. مقاله: «دو وقف‏نامه کتاب از عهد صفوي» رضا مختاري، مجله‏ي وقف، ش 13، ط. مقاله: «کتابخانه‏هاي وقفي خراسان (دوره‏ي تيموري)»، غلامرضا اميرخاني، مجله‏ي وقف ش 36-35 ص 19 به بعد؛ ع. مقاله: «وقف کتاب در دوره صفوي...»، محمدباقر سجادي، مجله‏ي آينه‏ي پژوهش، ش 38. ص 15 به بعد؛ ف. مقاله: «وقف کتاب»، مير محمود موسوي، مجله‏ي ميراث شهاب تابستان 77؛ ق مقاله: «اهميت وقف کتاب و کتابخانه در اسلام و ايران»، محبوبه معمار طلوعي، کتاب ماه کليات، تير 1379. (مترجم)].2- الفهرست، ابن‏نديم، ص 68؛ وفيات‏الاعيان، ابن‏خلکان، 65/1.3- سيوطي، بغيه‏الوعاه (طبع 1909 م)، ص 396.4- فتح‏القدير 50/5.5- ابن ابوعامر حاجب المويد اندلسي، کتابهاي پيشينيان را سوزاند به استثناي کتب طب و رياضيات که مسلمانان به آن نيازمند بودند. اما در عين حال جزو علوم شرعي نبودند. اما مارودي، ستاره‏شناسي و فلسفه را دو علمي حرام برشمرده زيرا آنها با مبادي قرآني متعارضند. [منظور از کتابهاي پيشينيان همان کتابهايي هستند که شامل دانشهاي بيگانه‏اي است که «زير نامهاي علوم‏الاوائل (دانشهاي پيشين)؛ علوم‏القدماء (دانشهاي گذشتگان)؛ العلوم‏القديمه (دانشهاي کهن)؛ علوم‏الحکماء (دانشهاي فرزانگان و فيلسوفان) در کتابهاي نويسندگان مسلمان بدان‏ها برمي‏خوريم. اين نامها به دانشهايي داده شده است که مستقيم يا نامستقيم از نگاشته‏هاي بيگانه، به ويژه يوناني، و نيز هندي، رنگ و نشان گرفته بودند. در برابر اصطلاحات علوم‏العرب (دانشهاي تازيان)، العلوم‏الحديثه (دانشهاي نو و پديد آمده) و به ويژه العلوم‏الشرعيه (دانشهاي ديني) به کار مي‏رفته است...». از مقاله‏ي عالمانه‏ي «پيوند فراگير و فرخن�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 622]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن