تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):شيطان ، در عالِمِ بى بهره از ادب بيشتر طمع مى كند تا عالِمِ برخوردار از ادب . پ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816761019




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خنديدن با لبان زخم


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خنديدن با لبان زخم
خنديدن با لبان زخم نويسنده:عبدالرضا رضائي نيا پلاكاردها (لافتات) عنواني است كه احمد مطر بر هفت مجموعه شعر خود نهاده است و با تاثيري انفجاري در ممالك عربي، از يك سو آوازه اي در خور براي شاعر به ارمغان آورده و از سوي ديگر صله تبعيد و ممنوعيت نشر در برخي از كشورهاي عربي را نصيب زندگي و شعر احمد مطر ساخته است.شاكر النابلسي - ناقد معاصرـ درباره «پلاكارد» ناميدن شعرهاي احمد مطر مينويسد: «پلاكارد ناميدن اين مجموعه شعرها تاكيدي است بر دو معنا ؛ معناي نخست آن كه اين مجموعه و درونمايه آن از الف تا شعر ناب سياسي است... در جهان عرب هيچ سياستي بدون پلاكارد نيست و هيچ پلاكاردي بدون سياست... احمد مطر با اين شعرها در صدد نفي پلاكاردهاي سياسي عرب است كه هر روز به رنگي نو و اندازه اي نو بالا مي روند. انگار به جهان عرب ميگويد: اين پلاكاردهاي من، آن پلاكاردهاي شما... و انتخاب با خواننده...».وجه تسميه پلاكاردها را احمد مطر ـ خودـ اين گونه توضيح مي دهد: «شعر من پلاكاردي است كه صدايي عصيان زده در خود دارد و موضوع سياسي خود را بي هيچ ملاحظه اي اعلام ميكند... اين ويژگيها كه در شعر من به چشم ميخورد، كم و بيش همان ويژگيهاست كه در پلاكاردهاي تظاهر كنندگان وجود دارد. اين ويژگيها مانند ايجاز، آساني زبان، موضعگيري مشخص و تند به هدف برانگيختگي است كه در شعر من با لباس تكنيك ظاهر ميشود».احمد مطر با چشماني از جنس سياست شعر مي گويد يا بهتر آن است كه بگوييم با چشماني از جنس شعر به خوانش سياست مينشيند. از اين رو، تمام شعر احمد مطر سياسي است و در هفت مجموعه پلاكاردها و سه مجموعه كم حجم ديگر هيچ شعري نميتوان يافت كه با خروج از اين دايره، به مضامين غنايي و تغزلي پرداخته باشد، بلكه در شعرهاي بسياري ميتوان هجوِ شاعراني را ديد كه در وانفساي حرمانها و تلخ كاميها دستي به جام باده و دستي به زلف يار، لب به مغازله گشوده اند؛ هجوي كه از مرزِ طعن ميگذرد و به لعن و تكفير مي رسد.لعن كردمهر شاعري راكه در روزگارِ سگان و گزمگانبه مغازله لب و سينه و گيسو مينشيند...(تكفير و انقلاب)احمد مطر خود را ناگزير از روگرداني از مغازله و تغزل مي داند و اين رويكرد غير تغزلي ـ و بلكه ضد تغزلي ـ را چنين تصوير ميكند: «من از امتي هستم كه به ستوني بسته شده و زير پر پايش آتش زبانه ميكشد... فكر نميكنم در اين ساعت كسي از من توقع نغمات عاشقانه و خواندن براي ليلي را داشته باشد... البته در سايه آرامش زندگي كردن ويژگيهاي شعرم را دگرگون خواهد كرد، ممكن است من در آن زمانه براي نگار شعر بسرايم و دلدادگيهايم را ابراز كنم...» با اين همه، شعر او ـ هرگز ـ پرچم هيچ حزب و قبيله اي را بر دوش نميكشد تا به سوداي هواداري از اين گروه يا آن دسته، كمر به قتل واژه و احساس ببندد. او با تكيه بر صداقت و زلالي فطري اش به زمزمه شعري بي دروغ و بينقاب بر ميخيزد كه با هيچ كس تعارف نميكند و هيچ تيره و طايفه اي را از نقد تند و گزنده اش بي نصيب نميگذارد ؛ نه حاكمان عرب، نه مزدوران، نه انقلابيون قلابي، نه روزنامه نگاران، نه روشنفكران، نه شاعران و نه حتي خودِ او را، در چشم او «شاعر سخنگوي قبيله نيست، سخنگوي تمام امت و انسانيت است... ابر باران زايي است كه تمامِ تشنگان را از هر رنگ و نژاد و مذهبي سيراب ميكند... خورشيدي كه بر تمام جهان، آسمان و خاك و دريا پرتو ميكند».من آن موج رهايمكه از همه سو بر مي آيد و پيوسته عمرش را نثار ميكندتا كرانهها سيراب شوند،من آن ابرماز آنِ همه سرزمينها،من آن آوازماز آنِ همه مردمان،من آن نيستم مشترك ام...(شعر انتخاب)شعر احمد مطر چنان در وادي سياست به پيش ميتازد كه تمام ميراث فرهنگ ملي و عربي را به نفع سياست مصادره ميكند و حتي گاه، واژهها در فضاي شعر در چنگ هجويههايي دشنام گون گرفتار ميشوند، به دست شاعري شورشي كه در دايرههاي وحشت مي رقصد و بر جنازه متلاشي خويشتن ترانه سر مي دهد. نكته اينجاست كه همين دشنامها و ناسزاها نيز با صورت بنديهاي ويژه اي همراه ميشود به اضافه موسيقي پر طنين نشات گرفته از ضرب مناسب اوزان و ترجيعهاي تاثير گذار و همخواني هجاها، كه در مجموع شعر احمد مطر را به سبك و سياقي خاص مي رسانند. انگار به تعبيري پارادوكسيكال ميتوان گفت كه احمد مطر در فحش نيز به رعايت ادب مي انديشد و مؤدبانه فحش مي دهد، هر چند گاه ناگزير ميشود كه خود با سه نقطه(...) بر دهانِ شعرش لجام ببندد.هر شعر احمد مطر نارنجكي است كه جنس واژه و احساس، در دست شاعري از جان گذشته كه چشم در چشم سلاطين و حاكمان عرب مي دوزد و در چشم اندازي از خشم و لبخند - به زيبايي و شاعرانگي - خرمن هستي آنان را به آتش ميكشد. احمد مطر در پاسخ خبرنگاري ـ كه از او ميپرسد: «تو يك رزمنده اي يا يك شهيد زنده؟» - ميگويد: «من رزمنده اي هستم با چندين تُن افكار منفجر شونده، در اعماق وجودم. هر روز با اين افكار خودم را به قصرهاي ستمكاران ميكوبم تا خودم و آنها را يك جا منفجر كنم...».در ژرفاي درونمهمه غمهايم را جمع ميكنم،همه شعلههايم را و همه قافيههايم راـ از باروت ـو چونان ابري تف آلوداز پلههاي ظلم بالا مي رومو هر آن چه را كه در دل دارموا مي دارم تا شعله بگيردو بر مي انگيزم...و منفجر ميشوم(گفتگويي بر دروازه تبعيدگاه)در زمانه مردگان زنده،كفنها دفتر ميشوند،جگرهادوات و شعردروازهها را ميبنددو ديگرجز شهيدان شاعري نيست.(خواب بر چشم بزدلان حرام بادا)با اين وصف، شايد بهتر آن باشد كه چون شاكر النابلسي عنوان«شاعر انتحاري» را برازنده قامت احمد مطر و شاعراني از جنس او بدانيم؛ نارنجكها و بمبهاي احمد مطر ـ البته ـ همين شعرهاي اوست، همين پلاكاردها!شعار زدگي و تلخي دو ضايعه اسفباري هستند كه موجوديت هر شعر سياسي را تهديد ميكنند و به باد مي دهند؛ انگار يارانِغار شعرِ سياسي اند كه در همان آغاز يا نيمههاي راه كمر به قتل شاعرانگي ميبندند تا شعر را به مقاله اي ملال آور و منظوم اندرباب تلخ كاميها بدل كنند، به انضمام چندين و چند خروار نفرين و مرده باد در جغرافياي كبودِ آرمانهاي حرمان زده!احمد مطر با عنايت به اين هر دو تهديد، از يك سو طنزي رندانه و درخشان و آغشته به نيشخند را در جاي جاي شعرش به كار ميگيرد و از ديگر سو ـ هوشمندانه ـ به مجموعه اي از شگردها و تمهيدات زباني و فرمي دست مي زند تا شعريت پلاكاردها از گزند شعار زدگي در امان بماند و غنايي پنهان در اندام سطرهاي به ظاهر ساده روان شود. او در اين مسير، عناصر بسياري از ميراث و تُراثِ فرهنگي اش را به فضايي امروزي احضار ميكند و دست به مكالمه اي زنده ـ و اغلب موفق ـ با سنت ملي و قومي اش مي زند؛ از متون مقدس گرفته تا نظم و نثر و حكايتها و تعابير عاميانه جاري در زبان مردم كوچه و بازار. از باب مثال يكي از شگردهاي شعري او بهرههاي فرمي از فضاي سُوَر قرآني است در كنار بهرههاي زباني و ذهني فراوان از تمثيلها و تعبيرهاي قرآني كه در اشارهها و تلميحها بازتاب مييابد. شعر «يوسف در چاه نفت» با بهره اي پُر رنگ از قصه يوسف (ع) نمونه اي از اين رويكرد شاعر است .هفت خوشه سبز از ساليانمدر دست آرزوي خونريزميخشكند و ميپژمرند،با دست راستمبه دوستم شراب مينوشانمو دست چپمحكم اعدام را دريافت ميكند،گورم را ميبينمچونان شعرهايم ؛ تكه تكه در دست حاكمانو ممنوع در همه سرزمين ها... در قعر چاهم مي آسايمفقرم را مينوشم- گروگان سرما و سياهي ـ و كاروانِ رهگذراز ته مانده پوست و استخوانمآتش گلولههاي نشانده در سينه ام را به رايگان خريداري ميكندو بر سر تخفيف چانه مي زند...(يوسف در چاه نفت)از ديگر نكاتي كه خواننده شعر احمد مطر با گشت و گذاري در پلاكاردها به روشني در خواهد يافت، شكلگيري شعري طنزآميز و سياسي بر زمينه اي از روايتهاي ميني ماليستي است كه به معناي دقيق كلمه در بسياري از شعرها داستانكي منظوم را پديد مي آورد كه به زلالي هر چه تمامتر روايت ميشوند و با مقطعهاي درخشان شان خواننده را غافلگير ميكند.صورت بستن چنين مؤلفههايي در شعر احمد مطر مسبوق به سابقه شاعر در تجربه كردن عرصه اي متفاوتي چون كاريكاتور، روزنامه نگاري و داستان نويسي است كه چون بركههايي پراكنده در هيات شعري جوشان و خروشان با هم پيوند ميخورد.چنين ويژگيهايي شعر احمد مطر را آيينه دار صدايي متفاوت در عرصه شعر سياسي عرب معرفي ميكند. شعري كه در «سيفيات» ابو الطيب متنبي شاعر بزرگ عرب ريشه دارد و قرابتها و پيوندهايش با شعر نزار قباني را ـ به ويژه در فُرم و زبان ـ پنهان نميكند، اما بي هيچ ترديد، ذهنيت و زباني مستقل را به رُخ ميكشد تا تاكيدي نو بر اين امر باشد كه شعر ـ اگر شعر باشد ـ هيچ پسوندي روح رهايش را در بند نميكشد و موجوديت اش را به باد نمي دهد.منبع: پگاه حوزه / شماره 256/خ
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2428]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن