تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 11 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه چيز است كه اگر مردم آثار آن را مى‏دانستند، به جهت حريص بودن به خير و بركتى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798956848




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نیش عقرب نه از ره کین است


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نیش عقرب نه از ره کین است
نیش عقرب نه از ره کین است
یکی بود، یکی نبود. در گوشه ای از این دنیای بزرگ، لاک پشتی با یک عقرب دوست شده بود. آن ها هر روز کنار برکه یکدیگر را می دیدند، با هم بازی می کردند، برای هم قصه می گفتند و از آن روزها و امیدهای زندگی شان حرف می زدند. شب هم که می شد، هر کدام به لانه ای که داشت می رفت و استراحت می کرد. از قضای روزگار، کم کم برکه خشک شد. عقرب و لاک پشت مدتی با کم آبی ساختند. اما کار به جایی رسید که زندگی خیلی سخت شد. دیگر هیچ کدام به راحتی نمی توانستند غذا و آب مورد نیازشان را پیدا کنند. آن ها یک روز نشستند و درباره ی مشکلاتی که خشک سالی پیش آمده بود، با هم حرف زدند. بالاخره، لاک پشت و عقرب تصمیم  گرفتند آنجا را ترک کنند و به جای خوش آب و هواتری بروند.فردای آن روز، هر دو با هزار امید راه افتادند. مدتی که رفتند، عقرب خسته شد و گفت: «بهتر است کمی استراحت کنیم. من خیلی خسته شده ام.» اما لاک پشت که می ترسید بدون آب و غذا بمانند، به عقرب گفت: «راه درازی در پیش داریم. بهتر است بر پشت من سوار شوی تا برای رفع خستگی وقتمان را تلف نکنیم و توی راه نمانیم.» عقرب گفت: «چه فرقی می کند؟ تو هم خسته ای.»لاک پشت گفت: « نه، من خسته نیستم و هنوز می توانم ادامه بدهم.»عقرب به پشت لاک پشت رفت تا بخشی از راه را هم سوار بر لاک پشت ادامه بدهد. سر راهشان یک جوی آب بود. عقرب نمی توانست از آب عبور کند. اما پشت لاک پشت برایش جایگاه خوبی بود. لاک پشت خودش را به آب زد و شنا کنان پیش رفت. عقرب هم که بر پشت او سوار بود، از این که بدون خطر و ناراحتی از آب عبور می کند، خوشحال بود. وسط آب که رسیدند، عقرب از خوشحالی جیغی کشید و گفت: «دوست عزیز! کجای تو را نیش بزنم؟»لاک پشت گفت: «شوخی می کنی؟ نیش تو زهرآلود و کشنده است. ما دو تا با هم دوستیم تو چرا باید مرا نیش بزنی؟»عقرب گفت: «نیش زدن من از راه دشمنی نیست. می بینی که خیلی شاد و خوشحالم و با تو هم سر دعوا ندارم. طبیعت من ایجاب می کند که نیش بزنم. مخصوصاً وقتی که خیلی راحت و خوشحال باشم، بیشتر دوست دارم دیگران را نیش بزنم.»
نیش عقرب نه از ره کین است
لاک پشت که از این حرف دوستش ناراحت شده بود، فکری کرد و به عقرب گفت: «عیبی ندارد. تو که روی لاک سنگی من نشسته ای به همان لاک من نیشت را فرو کن. طبیعت من هم طوری است که گاهی دلم می خواهد کارهایی بکنم. مثلاً وقتی خیلی خوشحال باشم، دوست دارم برقصم.»عقرب دست به کار شد. اما نیش او به لاک سنگی لاک پشت فرو نرفت. هر چه تلاش کرد، نشد عاقبت خسته و ناراحت به لاک پشت گفت: «لاک تو خیلی ضخیم است. مثل سنگ است. من نمی توانم آن را نیش بزنم.»لاک پشت گفت: «به همین دلیل یکی دیگر از اسم های من سنگ پشت است. این لاک، وسیله ی دفاعی من در برابر دشنمان و دوستانی مثل تو است که بدتر از دشمن اند. بگذریم. حالا من خیلی خوشحالم که لاک سنگی به این خوبی دارم. دلم می خواهد توی این آب روان کمی شنا کنم و دست و پا بزنم و برقصم. حالا هم وقت رقاصی من است.» عقرب خواست بگوید: «این کار را نکن، توی آب که جای رقصیدن نیست. من توی آب می افتم و غرق می شوم.» اما تا بخواهد حرفی بزند، لاک پشت تکانی به خودش داد و عقرب را توی آب انداخت. آخر و عاقبت عقرب هم معلوم است که چه شد!از آن به بعد، در باره ی کسی که کارهای بد انجام دهد، دیگران را آزار و اذیت می کند، اما خودش زشت بودن کارهایش را نفهمد و از آن ها ناراحت نباشد، می گویند: «نیش عقرب نه از ره کین است.»گروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطمن زینب زیادی ام یک کلاغ چهل کلاغ   باد با چراغ خاموش چیکار داره!  دم خروس چیز دیگه ای میگه!  از آنهاست که نان را پشت در می مالند  درخت گردکان با این بزرگی، درخت خربزه الله اکبر!    هم چوب را خورد هم پیاز،هم پول داد   خود کرده را تدبیر نیست 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1462]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن