تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر باطل با حق درنياميزد، بر حقيقت جويان پوشيده نمى مانَد و اگر حق با باطل آميخته ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828873517




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ندیدم آدم دو سره


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گشتم صد و سی دره، ندیدم آدم دو سره
غول بیابونی
یکی بود، یکی نبود. دو تا مرد روستایی بودند که بار و بنه ی سفرشان را آماده کرده بودند تا به روستای دیگری سفر کنند. آن ها نباید دیر راه می افتادند، چون باید قبل از تاریکی هوا از دره ی غول بیابانی عبور می کردند. غول بیابانی موجود خطرناکی بود. اگر در روز روشن از دره ی غول بیابانی می گذشتند، اتفاقی نمی افتاد. اما اگر کسی گذارش در شب به آن دره می افتاد، سر و کارش با غول بیابانی بود.توی راه، یکی از روستاییان پا درد گرفت و به همین دلیل آن دو مدتی برای استراحت مجبور شدند بمانند. کم کم هوا داشت تاریک می شد. اما هنوز آن دو نفر به دره ی غول بیابانی نرسیده بودند. ناگهان هر دو لحظه ای ایستادند و به یکدیگر نگاهی کردند و گفتند: «چه کنیم؟»یکی از روستاییان گفت: «نمی توانیم در تاریکی شب به راهمان ادامه بدهیم. راه را گم می کنیم و به بیراهه می افتیم.»دیگری گفت: ولی در اینجا هم نمی توانیم بمانیم. در این درّه غول بیابانی زندگی می کند. حتماً شب که بشود، سروقتمان می آید و یک لقمه ی چپ مان می کند.»مردم روستا می گفتند که غول بعد از این که آدمی را شکار کرد، با زبان زبر و سوهان مانندش کف پای شکارش را آن قدر لیس می زند که زخم می شود؛ طوری که نمی تواند فرار کند بعد، سرفرصت بچه هایش را صدا می زند تا دسته جمعی شکار را بخورند.روستایی اول فکری به خاطرش رسید و گفت: «بیا کاری بکنیم، کارستان. موضوع صد تا داستان. من کف پاهایم را توی پاچه ی شلوار تو می کنم، تو هم کف پاهایت را توی پارچه ی شلوار من بکن. در این صورت، کف پاهای ما بیرون نمی ماند تا غول آن ها را لیس بزند و زخم کند.»فکر خوبی بود. دو مرد روستایی به پشت خوابیدند و کف پاهایشان را توی شلوار یکدیگر کردند. بعد هر دو با خیال راحت خوابیدند.
غول بیابونی
شب که شد، غول بیابانی سروقت شان آمد. مثل همیشه دنبال کف پاهای شکارش گشت تا آن ها را لیس بزند اما هر چه گشت، کف پایی پیدا نکرد. به این طرف نگاه کرد، «سر» بود به آن طرف شکارش هم که چشم انداخت، چیزی جز سر ندید. فکر کرد که شکار آن شبش به جای پا، دو تا سر دارد. خیلی تعجب کرد ترسید با خودش گفت که نکند این موجود دو سر، غول قوی تری باشد. از ترس فرار کرد بچه غول ها که منتظر غذای آن شب بودند، پرسیدند: «چرا وحشت زده ای و می ترسی؟»غول بیابانی نشست. نفسی تازه کرد و گفت: «تا حالا صد و سی درّه را زیر پا گذاشته ام اما آدم دو سری که پا هم نداشته باشد ندیده ام.»به همین دلیل، وقتی کسی با حیله و نیرنگی رو به رو بشود و بخواهد تعجب خودش را از آنچه دیده است ابراز کند، می گوید: گشتم صد و سی دره، ندیدم آدم دو سره...ضرب المثال _ مصطفی رحماندوستگروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطرمال اگر غیب می دانست گنج پیدا می کرد بابات هم همین زبان درازی ها را داشت اگر پیش همه شرمنده ام از کیسه ی خلیفه می بخشد با شیطان ارزن کاشته فردا من این ده را زیر و رو می کنم نیش عقرب نه از ره کین است نرود میخ آهنی در سنگ من زینب زیادی ام یک کلاغ چهل کلاغ





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1111]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن