تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:   
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805445750




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روابط ايران و هند در دوره شاه عباس صفوي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
روابط ايران و هند در دوره شاه عباس صفوي
روابط ايران و هند در دوره شاه عباس صفوي شاه عباس از آغاز سلطنت خود يعني 996 تا 1014ق که سال مرگ اکبر است با او مکاتبه داشت، ولي در سال 996 شاه عباس جواني هجده ساله بود و اکبر مردي 47 ساله. از اين روي اکبر در نامه هاي خود هر چند نهايت ادب و پختگي را رعايت کرده ولي همواره شاه عباس را به آرامش و متانت و خودداري از خونريزي و شتابزدگي دعوت کرده است. در سالهاي نخستين سلطنت شاه عباس ازبکان در خراسان لانه کرده بودند و به قصد غارت اموال مردم سراسر خراسان را زير سم اسبان خويش در آورده بودند و اين امر موجب وحشت مظفر حسين ميرزا و رستم ميرزا شاهزادگان صفوي شده بود که بر قندهار و زمين داور حکومت داشتند. اکبر نيز از ديرباز چشم به قندهار داشت، اما از به کارگيري نيروي نظامي خودداري مي ورزيد. هم نمي خواست بر روي همشهريان و هموطنان مادر خويش شمشير بکشد و سرزمين مادري را پي سپر سم اسبان سازد. مظفر حسين ميرزا و رستم ميرزا پسران سلطان حسين ميرزا دائم با يکديگر بر سر متصرفات يکديگر نزاع داشتند و در عين حال مي دانستند که ازبکان چشم به قندهار دوخته اند و شاه ايران نيز هرگز نمي تواند در اوضاع نابسامان آشفته آن روزهاي سخت بدانان کمک نظامي بدهد، بخصوص که بين اکبر و ازبکان نيز بر سر قندهار مصالحه اي روي داده بود. سرانجام رستم ميرزا قلمرو خويش را به گورکانيان تسليم کرد و در محرم 1002/ سپتامبر 1593 به دربار اکبر رفت و اکبر ازو به شکوه تمام پذيرايي کرد و او را منصب پنج هزار و حکومت مولتان بخشيد و متعاقب او مظفر ميرزا نيز دو سال بعد در 1595/1004 به دربار اکبر رسيد و او نيز منصب پنج هزاري (1) و حکومت ناحيه سمبل يافت. در اين ميان شاه عباس، هر چند که سقوط قندهار و تصرف آن قلعه ي مستحکم او را خشمگين ساخت، ولي مي دانست که با بودن ازبکان در خراسان، هرگونه اقدامي براي تصرف قندهار بيجا و بي ارزش خواهد بود و در هر حال تصرف قندهار به دست مرد فرهيخته اي چون اکبر بمراتب بهتر از آن بود که شهر به دست ازبکان غارتگر و خونخوار افتد. او وقتي رسما از اکبر استرداد قلعه ي قندهار را خواستار شد که تواسنت ازبکان را از خراسان بيرون ريزد. شاه عباس در سال 999 که کم و بيش حساسيت منطقه ي قندهار و تدابير اکبر براي تصرف اين شهر آغاز شده بود سفيري به نام يادگار سلطان روملو به هند فرستاد، اما اکبر سفير را بيش از چهار سال در هند نگه داشت و تا کار قندهار يکسره نشد او را اجازه ي بازگشت نداد. در سال 1003 اکبر سفيري به نام ضياء الدين کاشي (ضياء الملک) روانه ايران ساخت و به يادگار سلطان اجازه داد که همراه آنان به ايران بازگردد. ضمنا ابونصر خوافي را نيز به عنوان حافظ هداياي ارسالي براي شاه ايران با هيأت مزبور فرستاد. هم سفير و هم حافظ هدايا ايراني بودند. سفير حامل نامه ي مهمي بود. اين نامه بسيار مفصل و در عين حال بسيار دقيق است. اکبر در اين نامه به کوتاهي خود در برقراري ارتباط با دولت صفوي اشاره کرده و آن را معلول گرفتاريهاي فتح کشمير و سرکوب آشوبگران و افعانها و بلوچها قلمداد کرده که چونان خاري در سر راه مسافران ايران بودند و سپس به آشوبهاي بعد از مرگ شاه طهماسب اشاره نموده و يادآور شده که قصد رساندن کمک به شاه ايران را داشته ولي موانع مختلف او را از اقدام بدين کار بازداشته و در باب قندهار نيز تصرف شهر را نتيجه عدم وفاداري ميرزايان يعني شاهزادگان صفوي دانسته و يادآور شده که خود مي خواسته نيروي نظامي به قندهار بفرستد تا نيروهاي مرکب از گورکانيان و ميرزايان طبق دستور شاه براي کمک به وي دست به کار شوند، اما چون با شاه ايران درين باره مشورت نکرده بود، دست به چنين اقدامي نزد تا چنين عملي به دشمني با شاه ايران تلقي نشود و مردم برداشت بدي از اين عمل نکنند. ضمنا در اين نامه، اکبر، شاه ايران را نصيحت کرده که در خير و صلاح مردم بکوشد و از خشونت و خونريزي بپرهيزد و در مسائل مذهبي جانب تسامح را فرو نگذارد. اکبر در اين نامه هوشمندانه که مسلما ابوالفضل دکني (وزير اکبرشاه) طرح و انشا کرده بود روابط دوستانه ي خود را مطرح کرده که هم شاه ايران را از هرگونه اقدام حادي باز دارد هم پيشاپيش مانع از درخواست کمک نظامي بر ضد ازبکان شده باشد. علت نگهداشتن سفير ايران را نيز عمليات جنگي در نواحي تته و سند قلمداد کرده و اين عمليات را گشودن راهي امن تر و نزديکتر به ايران شمرد. (2)يادگار سلطان همراه با سفيران هند در اوايل سال 1596/1005- 1597 به دربار ايران رسيد يعني با تأخير فراوان که علت آن روشن نيست، ولي در هر حال، شاه عباس اين هيأت سفارت را در قزوين به گرمي استقبال کرد و به عنوان حسن نيت، آنان را با نامه اي بزودي اجازه ي بازگشت داد (1598/1006م) و خود نيز سفيري به نام منوچهربيک تعيين نمود که سفراي هند را تا سرزمين هند همراهي کند. در اين نامه، شاه عباس از اکبر تجليل تمام کرده و نظريه او را در باب «صلح و آشتي با همه» ستوده و بعد شرح مفصلي در باب هرج و مرج و آشفتگي بعد از شاه طهماسب بيان داشته که مسلما توجيهي است در مورد خشونت و قساوت وي نسبت به سران گردنکش قزلباش و فرصت طلبان داخلي و در پايان نامه خواستار دعاي خير اکبر درباره ي خود براي پيروزي بر ازبکان شده است. منوچهربيک همراه با 1500 سرباز ايراني و هداياي فراوان در سال 1598/1007 به دربار اکبر رسيد. در اين فاصله، شاه عباس ازبکان را در خراسان بسختي سرکوب کرده بود و عبدالله خان فرمانده ي ازبکان و پسرش عبدالمؤمن خان، اولي در رجب 1006 مرده و دومي کشته شده و شاه عباس بر خراسان دست يافته بود. وي در محرم 1007/ اوت 1598 وارد هرات شد و از همان شهر سفيري به نام ميرزاعلي بيک به دربار اکبر فرستاد تا خبر فتوحات درخشان خود را به سلطان مقتدر گورکاني اعلام دارد و خواستار استرداد قندهار گردد. اکبر از شکست ازبکان بسيار شادمان شد، زيرا نزديک مرزهاي شمال غربي هند، چهارده سال ازبکان به تاخت وتاز مشغول بودند و وجود آنان تهديدي بالقوه براي قندهار و ديگر نقاط مرزي هند بود، تا جايي که او در اين سالها در لاهور مستقر شده بود تا از نقطه اي نزديکتر مراقب ازبکان باشد و تنها پس از افول قدرت ازبکان بود که به پايتخت خود اگر هم بازگشت. با اين حال، پيروزي ايرانيان در خراسان براي دولت گورکاني هند خالي از نگراني نبود. زيرا پادشاه جوان صفوي که با فتحي درخشان بر ازبکان غلبه کرده بود مسلما از قندهار نمي گذشت چنانکه در نامه ي خود نيز اظهار اميدواري کرده بود که پادشاه هند، قندهار را به صاحب اصلي آن بازگرداند. با اين حال اکبر اطمينان داشت که شاه صفوي به قندهار حمله نخواهد برد و چنين نيز شد و شاه عباس تنها به تصرف بست و گرفتن آن شهر از دست نيروهاي اکبر اکتفا نمود. اکبر اين بار نيز سفير ايران را چهار سال در هند نگهداشت شايد هم از اين جهت که نمي خواست جواب صريحي به درخواست دولت ايران در مورد قندهار بدهد. سرانجام در 1011ق اکبر به سفير ايران اجازه ي بازگشت داد و هداياي فراواني نيز براي شاه ايران فرستاد و به سفير نيز چهارلک دام برابر با 10 هزار روپيه پاداش داد. متعاقبا اکبر ميرمعصوم بهکري را به سمت سفير هند در دربار ايران برگزيد و او از مردم سند و از سلاله ي سادات و مردي اديب و فرهيخته بود. وي در رجب همان سال 1011 از هند به راه افتاد با نامه اي از اکبر. در اين نامه پادشاه گورکاني هند فتوحات شاه عباس را در برابر ازبکان و پيروزيهاي او را در برابر ترکان عثماني و موفقيتهايش را در قبال عناصر سرکش داخلي تمجيد و تحسين نموده و ضمنا به شرح پيروزيهاي خود بر حکمرانان دکن پرداخته بود. سفير هند وقتي به اردوي شاه صفوي رسيد که او سرگرم محاصره ي ترکان و تصرف ايروان بود. شاه سفير را به احترام تمام پذيرفت، ولي به بهانه ي محاصره ي ايروان از ديدن هدايا خودداري کرد و تنها شمشيري را انتخاب کرد و آن را به فال نيک گرفت. سفير هدايا خودداري کرد و تنها شمشيري را انتخاب کرد و آن را به فال نيک گرفت. سفير هدايا را در بيرون از چادر بزرگ شاه انباشته بود و چهار ماه نوکران وي در سرما و گرما از هدايا محافظت کردند تا اينکه شاه عباس پس از تصرف ايروان (محرم 1013) از هدايا ديدن کرد و همه را بين بزرگان تقسيم نمود. ظاهرا اين رفتار شاه عباس براي آن بود که اکبر از باز پس دادن قندهار خودداري کرده و سفيران ايران را بي جهت سالها در هند نگه داشته بود، خاصه آنکه شاه ايران در اين سالها با فتوحات درخشان و پياپي خود توانسته بود پايه هاي قدرت خويش را استوار سازد و ناتوانيهاي پيشين و کوتاه آمدن خويش را به فراموشي سپرده بود. با اين حال شاه عباس - شايد هم به مناسبت سيادت سفير - رفتار خشني نسبت به سفير اکبر روا نداشت جز اينکه با او زياد گرم نگرفت و حتي هنگام دادن اجازه ي بازگشت چندان تشريفاتي قائل نشد و سفيري هم نفرستاد و ممکن است اين نفرستادن سفير به علت رسيدن خبر فوت اکبر بوده باشد. نامه ي شاه عباس به اکبر که همراه ميرمعصوم بهکري ارسال شده بود مشعر بود بر شرح فتوحات وي در برابر ترکان عثماني و باز پس گرفتن ايروان. ميرمعصوم نامه اي هم از عمه ي شاه داشت به مريم مکاني بيگم يعني حميده خانم مادر اکبر پادشاه گورکاني هند. جانشين اکبر، پسرش سليم بود که پس از رسيدن به سلطنت نام جهانگير بر خود نهاد. جهانگير در هنگام وليعهدي با شاه عباس روابط صميمانه اي داشت، ولي جلوس وي بر تخت سلطنت مقارن شد با حمله ي قواي ايران به قندهار. ديديم که اکبر تا زنده بود از باز پس دادن قندهار خودداري کرد. لذا شاه عباس که پس از درهم کوفتن ازبکان و درهم شکستن ترکان عثماني و باز پس گرفتن سرزمينهاي متعلق به ايران از آنان و اطمينان از قلع و قمع مدعيان قدرت و گردنکشان داخلي اعتماد به نفس خود را باز يافته بود بر آن شد که قندهار را به قهر و غلبه ي نظامي از گورکانيان باز پس گيرد و مرگ اکبر فرصت مناسبي براي پادشاه ايران فراهم آورد چنانکه وي به حاکم هرات و سيستان و ديگر عوامل ايراني در مناطق سرحدي ايران دستور داد تا به سوي قندهار شتابند. چون فرماندهان سپاه ايران در اين حمله کامياب نشدند، شاه عباس به وسيله ي فرستاده ي خود حسين بيک، نامه اي به جهانگير فرستاد که حمله حاکم هرات و فرماندهان سيستان بدون اطلاع وي بوده امري که بسيار مستبعد مي نمايد، زيرا محاصره ي قندهار نزديک به يک سال طول کشيده و محال است که در طي چنين مدت طولاني شاه از عمليات حکام خود بي خبر مانده و از کسي هم در اين مورد سختي بصراحت يا کنايت نشنيده باشد. در هر حال، جهانگير در نامه اي که همراه حسين بيک براي شاه عباس فرستاد، از وي گله کرد که چرا شاه در برقراري روابط سياسي و ارسال سفير اقدامي نکرده است.در سال ششم سلطنت جهانگير بود که هيأت سياسي ايران به هند گسيل گرديد. شاه عباس در سال 1018 يادگار سلطانعلي کاشي را در رأس هيأتي براي عرض تسليت مرگ اکبر و جلوس جهانگير به هند فرستاد. سفير در محرم سال 1020ق به دربار جهانگير رسيد و نامه ي شاه عباس را تقديم داشت و در اين نامه شاه عباس علت تأخير در فرستادن نامه و رسول را اشتغال در جنگ با عثمانيان در صفحات شمال غربي ايران عنوان کرد. جهانگير سفير را به گرمي و احترام پذيرفت و در طي دو سال و نيم اقامت سفير در هند، به دست خود، هداياي ارزنده اي به وي بخشيد. در طي اين مدت شاه عباس سفيران چندي به هند فرستاد، من جمله توسط شخصي به نام سلام الله عرب نامه ي توصيه آميزي ارسال داشت و جهانگير هم بي درنگ منصب والاتر و تيول ارزنده تري به وي داد، اما جهانگير تنها يک هيأت بزرگ ديپلماتيک به ايران فرستاد. نکته ي شايان ذکر اينکه اين سفيران اغلب مأموريت داشتند که در کشورهاي يکديگر به خريد اشياء نفيس از قبيل پرده هاي نقاشي، مرقعات، اسطرلاب و ظروف چيني و امثال آن بپردازند. اول بار جهانگير قبل از جلوس بر تخت سلطنت تاجري را به نام برجعلي نخجواني به ايران فرستاد و شاه عباس از خزانه ي دولتي، خواسته هاي او را فراهم آورد و طي نامه اي از شاهزاده گورکاني گله ي دوستانه اي کرد که چرا آنچه را مي خواهد مستقيما به شاه ايران ننوشته و به وسيله ي تاجري اشياء مطلوب را سفارش داده و تأکيد کرده بود که از اين پس هر چه مي خواهد مستقيما از شاه بخواهد و اين نامه را همراه خواجه محمدباقر تاجر ايراني نزد جهانگير فرستاد. جهانگير در سال 1022 محمدحسين چلبي را براي خريد تحف و نفايس به استانبول فرستاد و چون گذار وي از ايران بود، همراه وي نامه اي و هدايايي نيز ارسال داشت، اما شاه عباس به اصرار صورت اشياء سفارشي جهانگير را از چلبي گرفت و عيوض بيک توپچي را مأمور کرد که براساس آن صورت اشياء مورد نياز جهانگير را فراهم آورد و هم او را مأموريت داد که کالاها را به هند ببرد و نامه اي نيز همراه وي کرد و جهانگير هم نامه اي سراسر تشکر در جواب به وسيله ي عيوض بيک به شاه ايران فرستاد. شاه عباس در سال 1025 محمدرضا نامي را به سفارت هند فرستاد و در نامه اي که به جهانگير نوشت به مأموريت محمدحسين چلبي اشاره کرد و يادآور شد که در فهرست چلبي يک مجموعه جواهر بود که روي يکي از آنها نام اجداد جهانگير حک شده بود و اين جواهرات جزء يکي از اماکن مذهبي بود که پس از مشورت با علما و صدور از آنجا بيرون آورده فرستاده و به قرينه مي توان حدس زد که آن مکان مذهبي شايد اردبيل بوده باشد. ظاهرا شاه عباس قسمتي از اين اشياء را که در ايران پيدا نمي شد از ونيز و ديگر ممالک اروپا فراهم آورده. شاه همچنين بر حسب خواهش جهانگير اصل اسطرلاب الغ بيک را براي پادشاه گورکاني هند فرستاد. متقابلا شاه عباس نيز در سال 1024 خواجه عبدالکريم تاجر گيلاني را جهت خريد اشياء مورد نياز خود به هند فرستاده و از جهانگير خواستار شده که جهانگير کسي را مأمور کمک به وي نمايد. از اينگونه سفيران تجارتي نمونه هاي متعددي در کتابها و نامه ها ديده مي شود. اما هيأت سياسي عمده اي که جهانگير فرستاد، هيأت پرشکوهي بود به رياست خان عالم از بزرگان هند و از تيره جغتائيان که پدر در پدر از خدمتگزاران دربار تيمور و فرزندان او بودند؛ جهانگير او را سخت گرامي داشت و او را برادر مي خواند. نام اصلي وي ميرزا برخوردار بود و جهانگير بدو لقب خان عالم داد. خان عالم در دکن به خدمتگراري مشغول بود که جهانگير او را براي سفارت به ايران در نظر گرفت. ظاهرا جهانگير تمام شکوه دربار خود را در اين هيأت سياسي مي خواست به رخ دربار ايران بکشد دست کم هزار نفر خدمتکار در رکاب او بودند. شمار فراواني از طيور و وحوش خاصه انواع نادر آن، زيرنظر صدها محافظ و سرپرست همراه هيأت بود. جلال و شکوه اين هيأت چنان بود که اسکندربيک منشي نوشته که از آغاز سلسله ي صفويه تا آن روز چنين هيأتي به ايران نيامده بود. (3) دربار صفوي هم از او پذيرايي پرشکوهي کرد. نخستين استقبال رسمي در قزوين صورت گرفت. شاه دستور داد که بزرگان درجه اول براي استقبال او به خارج شهر روند و خود نيز او را سخت حرمت نهاد و او را در آغوش گرفت و برادر خواند. استقبال بعدي در ميدان شاه اصفهان صورت گرفت. پيترو دلاواله ايتاليايي که خود شاهد اين مراسم بوده شرح جالب توجهي درباره ي اين پذيرايي نوشته. شاه چنان او را گرامي داشته که موجب رنجش و شايد حسد دن گارسيا دوسيلوا فيگوئروآ سفير متشخص و متفرعن دولت اسپانيا شد، زيرا که شاه او را بيش از سفراي اروپايي گرامي داشت. در طي اقامت خان عالم در ايران، شاه بدو محبت فراوان کرد و با او بسيار خودماني شد چنان که پيترو دلاواله توصيف مي کند وي با شاه صحبتهاي پر از خنده داشته و با شاه به شکار رفته و با شکار رفته و با شاه چندان خودماني شده که در حضور شاه قليان مي کشيده در حالي که شاه عباس از تنباکو متنفر بوده و آن را تحريم کرده بود. شاه عباس وي را خان عالم لقب داد و موقع خداحافظي او را باز در آغوش گرفت و براي خداحافظي با وي تا بيرون شهر به مشايعت آمد. خان عالم در اين سفر سياسي با متانت و کياست رفتار نمود چنان که در بازگشت جهانگير او را سخت عزيز داشت و منصب پنج هزار ذات (پياده) و سه هزار سوار بخشيد و در سال 1031 حکومت اسدآباد ارزاني داشت. روابط فرهنگي. در زمان شاه عباس همراه هيأت سياسي خان عالم سفير نقاشي هم بود به نام بشنداس که تابلوهاي نقاشي متعددي در اين سفر فراهم آورد من جمله تصويري از شاه عباس و تصوير ديگري خيالي که شاه عباس و جهانگير را در کنار هم با وصفي دوستانه نشان مي دهد. در ميان هداياي که خان عالم از ايران آورده بود مجموعه اي بود از تابلوهاي بسيار کمياب از تيمور و فرزندان او و اميراني که تحت فرمان تيمور جنگيده بودند. اين مجموعه شامل 240 مينياتور بود با امضاي صاحبان آن اثر هنري. بعضي از آن تابلوها از سلطان خليل ميرزا بود که جهانگير - که خود در نقاشي دستي توانا داشت - آنها را در سبک بهزاد تشخيص داد و چون سلطان خليل ميرزا زمانا مقدم بر بهزاد بود، جهانگير چنين نظر داد که بهزاد شاگرد سلطان خليل ميرزا بوده است. در طي اقامت خان عالم در ايران، شاه عباس و جهانگير باز هم ارتباط خود را به وسيله گماشتگان خويش حفظ کردند. من جمله مصطفي بيک نامي در سال 1024 به هند رسيد همراه با نامه اي در خصوص فتح گرجستان و سال بعد محمدرضابيک همراه يک هيأت بزرگ ايراني که همان روز ورود به اجمير به حضور جهانگير رسيد و اين امر نشانه ي لطف خاص پادشاه گورکاني هند بود و ظاهرا موضوع سفارت وي توصيه سلاطين شيعه دکن و ايجاد روابط دوستانه بين دربار گورکاني هند با آنان بود، زيرا بيم آن مي رفت که سلطان گورکاني به دکن حمله کند و به استقلال ايشان پايان دهد. در طي اقامت جهانگير در اجمير بود که رابرت شرلي سفير شاه عباس به درباهاي اروپا در سال 1023/ 1614م به هند رسيد و جهانگير او را به لطف پذيرفت و در سال 1024 به ايران بازگشت. ولي محمدرضابيک در 1026 در آگره درگذشت. به دستور جهانگير اموال وي تحويل قاسم بيک تاجر ايراني شد و در سال 1619/1028 نماينده ي ديگري به نام سيدحسن به دربار گورکانيان هند رسيد با هدايايي من جمله گيلاس پايه دار بلورين همراه با نامه اي مشعر بر فتوحات اخير شاه ايران ولي اينگونه افراد چنانکه گذشت يا گماشتگان درباري يا تجاري بودند که به قصد خريد تحف و نفايس و معمولا همراه با نامه اي از جانب شاه ايران به هند مي آمدند، اما هيأت سفارت زينل بيک هيأت سياسي با شکوهي بود که دربار ايران در قبال سفارت شکوهمند خان عالم فرستاد. زينل بيک با ملتزمين فراوان و هدايايي گرانبها به هند رفت و دربار گورکاني هند از او با گرمي و شکوه تمام استقبال نمود و وقتي به لاهور رسيد، جهانگير خلعت و سي هزار روپيه براي مخارج او فرستاد (1620/1029). اين سفير بلند پايه مأمور بود که درباره ي قندهار و استرداد آن به ايران با جهانگير مذاکره کند. به نظر مي رسد که پيش از زينل بيک شاملو هم قضيه ي قندهار به وسيله سفيران ايرتن مطرح شده باشد، ولي چون سفراي پيشين از لحاظ مقام و منصب و اختيارات در سطح عالي قرار نداشتند، در مذاکره با وزرا و امراي دربار هند به طرح قضيه پرداخته اند و آنان هم جواب صريح و روشني نداده و قضيه را جدي نگرفته اند و بر اين اساس است که جهانگير اظهار داشته که هيچ سفير ايراني بيش از زينل بيک درباره ي قندهار با وي صحبت نکرده بود؛ اما مسلما شاه عباس با خان عالم در اين باره مذاکره کرده بود. هيأت سياسي زينل بيک مأمور بود که جواب روشني در اين مورد دريافت کند، ولي اصرار زينل بيک در طرح مطلب ظاهرا به جايي نرسيده زيرا مي بينيم که زينل بيک روش بزرگ منشانه و استغنا آميزي در قبال دربار گورکانه در پيش گرفته و حتي از انجام اسلام نظامي خودداري کرد. در خلال اين احوال، شاه عباس براي پنهان نگاه داشتن نيت خود دائر بر حمله به قندهار و غافلگيري جهانگير، چهار پنج گماشته و نماينده به هند فرستاد که جهانگير با شادي از آنان ياد مي کند و همراه با اين نمايندگان مسلما نامه هايي هم رد و بدل شده و جهانگير در اين نامه ها از شاه عباس به عنوان برادر ياد کرده و جهانگير هدايايي براي شاه فرستاده، اما طرح جدي قضيه به توسط زينل بيک، موجب گرديد که جهانگير از بزرگان دربار خويش در اين مورد نظر خواست و آنان تسليم قندهار را نشان ضعف قلمداد کردند. زينل بيک مخدوم خويش را از اين امر باخبر کرد و مسلما او از درگيريهاي رقابت آميز دربار هند و همداستاني ملکه نورجهان با شهريار پسر جهانگير علي رغم شاهزاده شاه جهان و ارسال سپاه به دکن با همه توصيه هاي شاه عباس در مورد آنان نيز اطلاعات دقيق و دست اولي براي شاه عباس فرستاده و رسيدن اين اخبار و اخبار ديگر جاسوسان و خفيه نويسان، شاه عباس را به اقدامي سريع در حمله به قندهار مصمم ساخته است و خاصه آنکه به طور يقين از طريق اين مجاري اطلاعاتي شاه عباس مي دانسته که جهانگير در قلعه ي قندهار بيش از سيصد سرباز ندارد، زيرا چندان از جانب شاه عباس مطمئن بوده که خيال حمله ي نظامي وي را به خاطر راه نمي داده است. شاه عباس سرانجام عازم فتح قندهار گرديد و در ربيع الثاني سال 1031 از اصفهان به سوي مرزهاي شرقي حرکت کرد و تا جهانگير خواست اقدام به فرستادن شاه جهان به قندهار کند، شاه عباس خود را به پاي قلعه ي قندهار رسانيد و پس از مدتي در حدود پنج شش هفته، شهر را در دوم شعبان 11/1031 ژوئن 1622 متصرف شد و اقدامات بعدي جهانگير براي بازپس گرفتن قلعه به جايي نرسيد. شاه عباس با وجود تصرف قندهار، ميل داشت که روابط سياسي دو کشور را همچنان حفظ کند، لذا دو سفير با نامهاي ميرولي بيک و حيدربيک با نامه اي دوستانه و مسالمت آميز نزد جهانگير فرستاد و اظهار اميدواري نمود که روابط دوستانه ي دو کشور بر اثر حوادث کوچک تغيير نپذيرد و جهانگير نيز در پاسخ، گله هاي خود را با لحني دوستانه بيان داشت که پيش از زينل بيک، کسي طرح اين قضيه نکرده بود و زينل بيک هم شفاها اشاره اي کرده و جوابي اميدوارکننده بدو داده شده بود. جهانگير در اين نامه هر چند که شتاب شاه عباس را در حمله به قندهار، قبل از مراجعت زينل بيک شايسته مقام سلطنت ندانسته، ولي او نيز به حفظ روابط دوستانه دو کشور تأکيد کرده است. با اينهمه جهانگير بلافاصله با ازبکان پيمان اتحادي بر ضد ايران بست، اما به علت از دست دادن سلامت مزاج و بالا گرفتن رقابتها و دسيسه هاي خانوادگي بزودي متوجه شد که باز پس گرفتن قندهار هرگز صورت نخواهد گرفت و از اين روي بهتر آن ديد که عرض محبت و اظهار اخلاص زباني شاه عباس را به مقتضاي زمان بپذيرد. شاه عباس در سال 1033 سفيري به نام آقامحمد،مستوفي غلامان را با هدايايي که از فتح بغداد به دست آمده بود، همراه با نامه اي متضمن فتح اخير خود نزد جهانگير فرستاد و ضمنا رندانه اظهار اميدواري کرد که سوء تفاهم ناچيز مربوط به قندهار رفع شده باشد. جهانگير پس از شش ماه او را روانه ايران ساخت و هداياي گرانبها براي شاه ارسال داشت همراه با نامه اي متضمن مطالب معمول دوستانه و اظهار اميداري بر حفظ مراتب دوستي و ارسال نامه و سفير، بدون کوچکترين مطلبي درباره ي قندهار. شاه عباس به مناسبت مرگ شاهزاده پرويز پسر جهانگير (هفتم صفر سال 1036) تصميم گرفت تخته بيک يوزباشي را براي بيان مراتب تسليت و ابراز همدردي با جهانگير به هند بفرستد و براي اين منظور چهار نامه به دستور وي نوشته شد نامه اي به جهانگير در استفسار از وضع مزاجي وي و نامه اي در تغزيت و تسليت و نامه اي به نورجهان ملکه ي هند و نامه اي به شاهزاده شهريار پسر شاه جهان و در اين ميان نامه ي سوم سخت جالب توجه و در عالم سياست آن روزگار منحصر به فرد، زيرا که هرگز رسم نبود که شاهي به همسر شاه ديگر نامه نويسي کند و به نظر مي آيد که نورجهان در آن هنگام که همسرش سخت بيمار بود، عملا پادشاه هند به شمار مي رفت نه يکي از روي پوشيدگان حرم شاهي. شاه عباس در 24 جمادي الثاني سال 1038 ق درگذشت و جانشيني او به نوه اش سام ميرزا رسيد که در جلوس بر تخت سلطنت نام صفي ميرزا - نام پدرش - برخود نهاد. (4)شاه عباس در ماههاي آخر عمر خود سفيري به نام بحري بيک به هند فرستاد تا ظاهرا جلوس او (شاه جهان) را بر سرير سلطنت تبريک بگويد و باطنا اطلاعات دقيقي از وضع سياسي و نظامي هند پس از مرگ جهانگير فراهم آورد و بسرعت بازگردد. اين سفير با يک کشتي انگليسي به سوي هند رفت و سه ماه پس از حرکت به هند رسيد و هنوز در راه بود که خبر مرگ شاه عباس منتشر گرديد، ولي بحري بيک شرايط سفارت به جاي آورد و نامه ي شاه عباس را که متضمن گله ي دوستانه اي به علت قصور در رساندن خبر جلوس بود به شاه جهان رساند و در سال 1039 به ايران بازگشت.پي نوشت : 1. منصب نظامي در حد ميرپنج. 2. اکبرنامه؛ ص 656 و ترکمان، اسکندربيک؛ عالم آراي عباسي؛ ص 361.3. عالم آراي عباسي؛ ج 2، ص 661.4. او که مردي نالايق و مي خواره و سنگدل بود، کليه ي اولاد و احفاد شاه عباس را - ظاهرا به انتقام خون پدر خود - کشت و جمعي از بزرگان و سرداران عصر شاه عباس را مثل امامقلي خان والي فارس و زينل خان شاملو را به هلاکت رسانيد و در زمان او، سلطان مراد چهارم پادشاه عثماني که از سال 1033 بر تخت سلطنت نشسته بود، به ايران حمله کرد و با تصرف تبريز و ايروان و بغداد قدرت خويش و ضعف شاه صفي را بر همگان روشن ساخت. با اين حال، شاه صفي سرانجام شجاعتي از خود نشان داد و ايروان را باز پس گرفت و جنگ با عقد قرارداد زهاب پايان گرفت (1049) و طبق اين قرارداد بغداد از اين پس به سلطان عثماني تعلق گرفت و ايروان از آن ايرانيان شد. منبع: کتاب روابط سياسي و اقتصادي ايران در دوره صفويه/س





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2738]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن