تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهشت را درى است كه ريّان ناميده مى شود از آن در، جز روزه داران وارد نشوند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804608499




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقش قندهار در روابط ايران و هند ( صفويان و گورکانيان )(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 نقش قندهار در روابط ايران و هند ( صفويان و گورکانيان )(2)
نقش قندهار در روابط ايران و هند ( صفويان و گورکانيان )(2)   نويسنده:رضيه رضويان   نقش قندهار در روابط صفويه و گورکانيان تا سده يازدهم   1. قندهار در اواخر دوره تيموريان   قبل از تأسيس سلسله هاي صفويه در ايران و گورکانيان در هند، ولايت قندهار، همراه با ولايات خراسان، کابل و بدخشان، تحت حکومت « سلطان حسين بايقرا »، از نوادگان « امير تيمور گورکاني » قرار داشت. سلطان حسين بايقرا، « غور » را به « امير ذوالنون » واگذار کرد و او اقوام سرکش « فکودري » و « هزاره » را سرکوب نمود و تابع خود ساخت. امير ذوالنون به واسطه اين خدمت، حاکم قندهار، « زمين داور » و « فراه » شد. وي قندهار را به پسر بزرگ تر خود، « شاه بيگ » يا « شجاع بيگ »، واگذار کرد و خود در زمين داور حکمراني نمود. قندهار و توابع آن تا زمان مرگ امير ذوالنون – که در جنگ با شيبک خان روي داد – (18) زير سيطره تيموريان و حاکمان گماشته آنها بود. بعد از مرگ امير ذوالنون، « محمد مقيم » و « شاه بيگ » بر اين قلعه و نواحي اطراف فرمانروايي کردند. به هنگام فروپاشي سلسله تيموريان در سال 913 ق/ 1507 م . به دست شيبک خان ازبک، قندهار در اختيار اين دو برادر بود و تا زمان به قدرت رسيدن ظهيرالدين محمد بابر (928ق/ 1522م) ادامه داشت.(19) زماني که ظهيرالدين محمد بابر در ماورالنهر از شيبک خان شکست خورد، به پيشنهاد حاکم سمرقند، « امير محمد باقر »، راهي کابل شد و آن شهر را که در دست محمد مقيم بود، تصرف نمود.(20) بابر در کابل به دقت حوادث منطقه، به ويژه شهر سمرقند را زير نظر داشت و به اهميت نظامي و دفاعي قلعه قندهار پي برده بود. وي چند بار به قندهار حمله کرد و سرانجام مجبور به صلح شد.(21) وي بنابر مصالحي از تصميم خود، مبني بر فتح اين قلعه، منصرف شد و به کابل بازگشت. لشکرکشي بابر به قندهار، پيامدهايي را در پي داشت: تسخير « قلات » که يکي از قلاع مهم قندهار بود؛ سرکوبي قبايل افغاني « سوسنگ » و « الاتاغ » ساکن درجنوب قندهار. (22) ظهيرالدين محمد بابر، دوباره تکاپوهاي خود را براي تصرف قلعه قندهار آغاز کرد و بهترين فرصت را به دست آورد، زيرا رهبري واحد که بتواند نيروها و سربازان را زير يک پرچم گرد آورد، وجود نداشت و نبود يک رهبر قدرتمند در قندهار، احساس مي شد. امير ذوالنون، حاکم قندهار، در جنگ با ازبکان کشته شده بود (23) و فرزندان او نيز توانايي سازماندهي و رهبري سپاهيان خود را در برابر دشمنان، نداشتند و نيز حاميان خود را – که تيموريان بودند – از دست داده بودند، زيرا شيبک خان در سال 913 ق. در حمله به هرات، آخرين پادشاه سلسله تيموري را شکست داده بود(24) و قندهار در اين زمان، تابع هرات و بهانه اي براي حمله شيبک خان ازبک به آن جا بود. شاه بيگ و محمد مقيم بيگ، حکام قندهار، براي رويارويي با ازبکان از ظهيرالدين بابر درخواست کمک کردند و حمايت او را به دست آوردند. ظهيرالدين بابر که قواي خود را همواره به تاخت و تاز مشغول مي داشت، به قندهار و زمين داور روي آورد و زماني که از کلات گذشت، « جان ميرزا » و « عبدالرزاق ميرزا » به خدمت برادرزاده خود، بابر رسيدند. اما « شاه بيگ » و محمد مقيم از دعوت خود پشيمان شدند و در نزديکي قندهار جنگ رخ داد که در آن، ارغوانيان شکست خوردند؛ شاه بيگ به سوي « شال » و « مستنگ » و محمد مقيم به زمين داور پناه بردند. مهم ترين دليل شکست آن ها را مي توان به شرح زير خلاصه کرد: رهبري قوي و توانا و وجود فرماندهان لايق در سپاه ظهيرالدين بابر، نبود انگيزه و روحيه فداکاري در نيروهاي شاه بيگ و محمد مقيم و نبود انسجام کافي در ميان آن ها و وجود تفرقه و جدايي در کادر رهبري؛ چنان که هر يک از فرزندان ذوالنون، ادعاي حاکميت و حکرماني بر قندهار را داشتند.(25) بدين صورت، ظهيرالدين بابر با سپاهيان اندک خود بر شهر قندهار و قلعه مستحکم آن مسلط شد و قندهار و توابع آن به تصرف او درآمد. پس از تصرف قلعه قندهار، بابر اين ولايت را به برادر خود، « سلطان ناصرميرزا »، داد و به کابل بازگشت .(26) حاکميت و تسلط وي بر قندهار، بنا به دلايلي تداوم نيافت که مهم ترين آن ها، هجوم ازبکان به قندهار به رهبري شيبک خان و به دعوت و تحريک فرزندان اميرذوالنون بود. شيبک خان به تحريک محمد مقيم، متوجه قندهار شد و ناصر ميرزا در قلعه محصور گرديد. وي جريان حمله ازبکان را به ظهيرالدين گزارش داد و ظهيرالدين او را به مقاومت در برابر ازبکان و محافظت از قلعه دعوت کرد و تاکيد نمود که اگر در طول محاصره با مشکل جدي برخور کرد، صلح کرده و به کابل بازگردد. ناصر ميرزا به دليل ناتواني در برابر ازبکان، قندهار را به آنان تحويل داد و به کابل رفت و شيبک خان پس از تصرف قلعه قندهار، حکومت آن جا را به شاه بيگ واگذار کرد و به هرات بازگشت. پس از اين، ازبکان که قطب سوم قدرت منطقه اي را در کنار ايران و هند تشکيل مي دادند، بنا به دلايلي از جمله موارد زير، ديگر حرکت جدي براي تصرف قلعه قندهار انجام ندادند: رکود و تحليل قدرت و نيروي آن ها در جنگ « مرو » در برابر نيروهاي شاه اسماعيل و موضع واحد ايرانيان و گورکانيان هند در برابر ازبکان. نقطه آغاز همکاري ايران و هند را مي توان سال 916ق/ 1511م. دانست که پادشاه صفوي بعد از جنگ مرو و به قتل ر سانيدن شيبک خان ازبک، خواهر ظهيرالدين محمد بابر، « خانزاده بيگم » را – که توسط رهبر ازبکان دستگير شده و به عقد وي درآمده بود – آزاد کرد.(27) بعد از جنگ تاريخي مرو که شاه اسماعيل بر ازبکان پيروز شد، بدون شک، صفويان حاکم مطلق خراسان شدند. فرزندان امير ذوالنون نيز چاره اي جز اين نداشتند که از صفويان پيروي نمايند و تسليم آن ها شوند. هر چند که شاه بيگ، حاکم قندهار، به ظاهر از شاه اسماعيل اطاعت مي کرد، اما قصد شورش و نافرماني داشت. به همين علت، شاه اسماعيل دستور دستگيري او را صادر کرد. شايد يکي ديگر از دلايل اصلي صدور اين دستور، اهميت زياد قلعه قندهار باشد و اينکه پادشاه صفوي تمايل نداشته که اين قلعه در دست فرزندان اميرذوالنون يا گروه هاي ديگر باشد. به هر حال، تاريخ وقايع و حوادث قندهار از سال 917 ق/ 1511م. تا 926ق/ 1520م. به درستي مشخص نيست. « بابرنامه » - که منبعي مهم در اين زمينه است – اشاره اي به وقايع قندهار در اين سال ها نکرده است و تنها بعضي منابع هندي، حوادث قندهار را در اين مدت ثبت کرده اند، مانند « ماثر رحيمي » که از محاصره قندهار در سال هاي 3-921ق/ 8-1516م. به وسيله بابر، خبر مي دهد و مي نويسد: « چون بابر از جانب شاه اسماعيل و دوستي او خاطر جمع بود، راهي فتح قندهار شد و شاه بيگ در قلعه متحصن شد و به استحکام آن پرداخت. بابر هنگامي که به قندهار رسيد، مريض شد و شاه بيگ با استفاده از فرصت، پيشنهاد صلح کرد و بابر دست از محاصره قندهار برداشت.» ظهيرالدين در سال 926ق/ 1520م. درصدد برآمد که آن جا را تصرف کند. وي در تصرف قندهار، اهدافي را دنبال مي کرد که عبارت بودند از: 1. گسترش قلمرو خود در خارج از مرزهاي افغانستان به طرف شرق 2. استفاده از موقعيت دفاعي و استراتژيکي قلعه قندهار براي تسلط بر منطقه، زيرا تسلط بر قندهار، به منزله کليد فتح هندوستان بود. پس وي با توجه به اينکه پادشاه صفوي در غرب و شرق با مشکلات متعددي رو به رو بود و فرصت توجه به قندهار را نداشت، به اين شهر حمله برد. با بيرون آمدن شاه بيگ از قلعه قندهار، براي پناهندگي به شاه اسماعيل، بنا به قول منابع ايراني، نماينده او « ملا محمد باقر »، (28) در نامه اي به ظهير الدين محمد بابر خبر داد که مهم ترين فرصت براي فتح قلعه فراهم شده است. ظهيرالدين بابر نيز از فرصت استفاده کرد و قلعه قندهار را بدون جنگ و خونريزي گرفت و فرزند خود، « کامران ميرزا »، را به عنوان حاکم قندهار منصوب نمود و خود به کابل بازگشت.(29) از همان آغاز روابط شاه اسماعيل با ظهيرالدين محمد بابر، تصرف قندهار، نگراني هايي را براي طرفين به وجود آورده بود. مدارک و شواهدي وجود دارد که نشان مي دهد پادشاه صفوي از اقدام بابر، مبني بر تصرف قندهار – که زير سلطه ايران بود – ناراحتي خود را ابراز کرده بود.(30) تحولات سياسي – نظامي قندهار در زمان شاه طهماسب   پس از مرگ شاه اسماعيل اول در سال 930ق/ 1524م. فرزندش، « شاه طهماسب » به قدرت رسيد. در اين زمان، بيش از پانزده سال از تسلط گورکانيان بر قندهار مي گذشت. در اين فاصله، دولت صفوي به دليل گرفتاري در غرب و شرق، نتوانست به مسئله قندهار بپردازد. شاه طهماسب بعد از آسودگي از غرب کشور، عزم خود را در فتح قندهار جزم نمود. نخستين حمله به قندهار توسط « سام ميرزا »، برادر شاه طهماسب، با شکست رو به رو شد (31) که از دلايل اين شکست مي توان به ناهماهنگي وي با مرکز، نرسيدن نيروي کمکي از طرف شاه طهماسب، مقاومت « خواجه کلان » در قندهار و رسيدن نيروي کمکي به کامران ميرزا، حاکم قندهار، اشاره کرد. در سال 943ق/ 1537م. شاه طهماسب اول، براي ششمين بار، تجاوز ازبکان به مناطق شرقي را پاسخ گفت و متوجه قندهار شد. او با انتخاب « سلطان محمد خان » به جانشيني خود در هرات و انتظام امورآن جا، به قندهار رفت. خواجه کلان نتوانست در برابر نيروهاي شاه طهماسب مقاومت کند و به سمت « لاهور » متواري شد.(32) با نزديک شدن شاه طهماسب به قندهار، بزرگان و اعيان شهر، با تحفه و هداياي گران بها، به استقبال شاه طهماسب رفتند.(33) شاه طهماسب بعد از ترتيب امور حکومت قندهار، آن جا را به « بوداق خان قاجار » سپرد و به هرات بازگشت. تصرف قندهار، پيامدهاي ارزشمندي براي صفويان داشت؛ براي مثال: موجب افزايش اقتدار صفويان نزد همسايگان، به ويژه ازبکان ماورالنهر و ايجاد آرامش در مرزهاي شرقي شد؛ چنان که اطاعت ازبکان از دولت مرکزي ايران و اعزام سفير نزد شاه طهماسب را به دنبال داشت. پس از مدت کوتاهي، ايرانيان، قلعه قندهار را از دست دادند و به دليل گرفتاري در غرب، نتوانستند قندهار را نگه دارند و شورش « القاص ميرزا »، برادر شاه طهماسب در ايران، شاه صفوي را از دستيابي دوباره به قندهار بازداشت (34) و اين شهر تا سال 952ق/ 1545م. در دست کامران ميرزا باقي ماند. پناهنده شدن همايون شاه به دربار ايران و تصرف قندهار   در نيمه دوم سده دهم هجري، « همايون»، پادشاه گورکاني هند، در جنگ با « شير شاه » شکست خورد(35) و از بيم دستگيري توسط « عسکري ميرزا »، حاکم وقت قندهار، از راه لاهور، مولتان و سپس قندهار، به ايران روي آورد. همايون از طرف فرمانداران سيستان، هرات و خراسان، مورد استقبال قرار گرفت و از راه مشهد، راهي قزوين شد که در آن جا از سوي شاه طهماسب، پذيرايي مفصلي از وي شد. در سفرنامه « اولئاريوس » در اين مورد چنين آمده است: « علاقه اي که ايرانيان براي پذيرايي از شاهزادگان هندي نشان مي دهند، فقط به خاطر همسايگي و معاملات تجاري با هند نيست، بلکه بيشتر براي اختلافي است که با هند بر سر شهر قندهار دارند. به هر حال، شاهزادگان هندي هم اين موقعيت را خوب درک کرده اند؛ هر وقت با خانواده سلطنتي به هم مي زنند، روانه ايران مي شوند و در ايران با آغوش باز از آن ها پذيرايي مي نمايند.»(36) با گذشت مدتي از اقامت همايون در ايران، مذاکراتي ميان دو پادشاه صورت گرفت و قرار آن شد که به همايون، پادشاه شکست خورده هند، کمک شود تا سرزمين از دست رفته را باز پس گيرد. البته شاه طهماسب به دليل سياست شيعي گري و کارشکني برخي از درباريان صفوي، همايون را از ادامه مذاکره دلسرد مي نمود، (37) ولي با پادرمياني « بيرام خان »، همايون حاضر به پذيرش شرايط شاه طهماسب شد و سند واگذاري قندهار را به دولت صفوي، در برابر کمک شاه طهماسب، امضا نمود، اگر چه در اين ميان، کوشش محرمان شاه، از جمله خواهرش، « سلطان بيگم »، « قاضي جهان قزويني » و « حکيم نورالدين » بي تاثير نبود. شهرت ضد شيعي کامران ميرزا و بي ميلي شاه نسبت به وي، لزوم استرداد قلعه استراتژيک قندهار را در نظر شاه طهماسب جدي تر برانگيخت و سرانجام، شاه طهماسب متقاعد شد به همايون کمک نظامي نمايد.(38) پس سپاهي را به فرماندهي « بوداق خان قاجار » ، لله فرزندش شاهزاده «مراد ميرزا »، به همراه همايون، روانه فتح قندهار نمود. اين سپاه دوازده هزار نفري را افراد سرشناسي مانند « شاه قلي خان »، حاکم کرمان، « احمد سلطان »، حاکم سيستان و اشخاص مهم ديگري همراهي مي کردند. وظيفه سپاه اعزامي طهماسب در همراهي با همايون، تسخير ولايات قندهار، زمين داور، کابل، غزنين و تسليم نمودن ولايات فتح شده به همايون به استثناء قندهار، بود.(39) همايون با همراهان اندک و سپاه اعزامي قزلباش، در سال 951ق/ 1545م. از خدمت شاه طهماسب مرخص و راهي هندوستان شد. سه ماه محاصره قلعه قندهار، باعث خستگي و دلسردي قزلباش ها شد، ولي همايون بر شدت حملات خود افزود. « ميرزا عسکري »، حاکم قندهار، از همايون درخواست مهلت کرد، و سرانجام تسليم شد و درخواست صلح نمود. مستحکم کردن بيش از پيش قلعه قندهار و رسيدن نيروي کمکي کامران ميرزا، از جمله اين اهداف بود.(40) با طولاني شدن محاصره، تعدادي از فرماندهان کامران ميرزا و عسکري ميرزا به همايون پناهنده شدند(41) و سرانجام، عسکري ميرزا در 25 جمادي الاخر 952 ق . به همراه « خانزاده بيگم »، از قلعه بيرون آمده و با جمعي از بزرگان قلعه، تسليم شدند. پس از فتح قندهار، همايون قلعه را به بوداق خان و شاهزاده محمد مراد ميرزا تسليم و به قول خود عمل نمود. بعد از تسلط بوداق خان و شاهزاده محمد مراد ميرزا بر قلعه قندهار، بيشتر امراي قزلباش، بر خلاف نظر شاه طهماسب و بدون اجازه وي، پيش از فتح غزنين و کابل، به ايران بازگشتند و افرادي چون بوداق خان، « ابوالفتح خان افشار » و « صوفي ولي سلطان » در قلعه ماندند .(42) به نظر مي رسد که نارضايتي ايرانيان، از طولاني شدن زمان محاصره قلعه و نحوه تقسيم غنايم و خزاين، ناشي بوده است. سران سپاه همايون، مخالف واگذاري قندهار به بوداق خان قاجار و شاهزاده محمد مراد ميرزا بودند، زيرا قندهار موقعيت مهمي در حفظ سرزمين هند داشت. در اين زمان، اوضاع براي باز پس گيري قندهار توسط همايون مناسب نبود، زيرا هنوز موفق به مطيع کردن کامران ميرزا، که کابل را در اختيار داشت، نشده بود، در حالي که نيروهاي کمکي قزلباش، به تعهد خود مبني بر ادامه همراهي با همايون عمل نکرده و قندهار را ترک کرده بودند.(43) تحريکات امراء و بزرگان همراه همايون و شرايط و اوضاع درون قلعه و کم بودن نيروهاي دفاعي قلعه، (44) همايون را براي حمله به قندهار مصمم کرد. خودداري بوداق خان از پناه دادن به همايون و همراهانش در زمستان، مرگ شاهزاده محمد مراد ميرزا و تعدي قزلباشان نسبت به ساکنان شهر، زمينه را براي حمله همايون به قندهار مهيا کرد. بعد از درگيري مختصري بين دو طرف، نگهبانان قلعه شکست خورده و قندهار از دست قزلباش ها خارج شد و همايون پس از فتح قلعه، اداره آن را به « بيرام خان » سپرد و خود راهي فتح کابل شد.(45) بيرام خان در نامه اي به شاه طهماسب نوشت: « فرمان فرمايي قندهار را به نام بندگان شاهي است و مرا دست نشانده خود دانيد.(46) همايون نيز در نامه اي، به توجيه کار خود در فتح همايون پرداخت و قندهار را همچنان زير تابعيت ايران دانست. شاه طهماسب نيز از باز پس گيري قندهار از گورکانيان صرف نظرنمود.(47) فتح قندهار، کليد فتح هندوستان بود، چنان که همايون در سال 962ق/ 1555م. به هندوستان دست يافت و بر تخت سلطنت نشست، اگر چه مرگ نا به هنگام، امکان حکمراني طولاني را از وي گرفت؛ وي در سال 936ق/1556م. در گذشت و بيرام خان به مدت ده سال يعني از 952ق/ 1545م. تا 962ق/ 1555م. فرمانرواي قندهار بود و هم چنان که به هنگام فتح قندهار با همايون همراه بود، در زمان فتح هند نيز به اتفاق وي روانه هند گرديد و قندهار را به « شاه محمد قلاتي » واگذار کرد. قلاتي تا زمان مرگ همايون، از طرف گورکانيان، حاکم قلعه قندهار محسوب مي شد. تحولات سياسي و نظامي قندهار در دوره پادشاهي اکبر شاه و شاه طهماسب   پس از مرگ همايون در سال 963ق . « جلال الدين محمد اکبر » به تخت نشست. وي ابتدا با شورش هاي متعددي در داخل قلمرو حکومتش رو به رو شد. شاه طهماسب که به دنبال صلح « آماسيه »، از خطر حمله عثماني ها آسوده شده بود، از اين فرصت براي فتح قندهار استفاده نمود. هر چند که اين مسئله به قطع روابط دو کشور منجر نشد، اما موجب سردي روابط ايران و هند گرديد. دو يا سه سال پس از فتح قندهار، از طرف دربار صفوي، سفرايي به هند اعزام گرديد و « شاه طهماسب صفوي » در سال 969 ق/ 1562 م .، « سيد بيگ »، پسر « معصوم بيگ »، يکي از نزديکان دربار را براي تغزيت مرگ پدر اکبر شاه و تهنيت سلطنت او، به دربار هند فرستاد.(48) هدف اصلي اعزام اين هيات، رفع سوء تفاهمي بود که بر سر قندهار پيش آمده بود، اما اکبر شاه نارضايتي خود را با نفرستادن جوابيه براي شاه طهماسب، نشان داد.(49) به هر حال تا زمان پايان پادشاهي شاه طهماسب، قندهار در دست صفويان بود و « سلطان حسين ميرزا » از طرف صفويان در آن جا حکومت مي کرد. در اين زمان، از سوي اکبر شاه، هيچ اقدامي براي تصرف قلعه قندهار صورت نگرفت. با مرگ شاه طهماسب در سال 984 ق / 1576 م . و به قدرت رسيدن « شاه اسماعيل دوم » و به هنگام حکومت « سلطان محمد خدا بنده »، اوضاع داخلي ايران به علت گردنکشي ها و شورش هاي پراکنده قزلباشان، توسعه طلبي عثماني ها در غرب و حمله هاي ازبکان در شرق، نابسامان بود و فرصتي مناسب براي تصرف قندهار توسط اکبر شاه فراهم شده بود، اما استفاده از اين شرايط، بنا به دلايلي به تاخير افتاد. در دوره پادشاهي شاه اسماعيل دوم، سلطان حسين ميرزا، حاکم قندهار، پس از بيش از بيست سال حکمراني، درگذشت. پس از او فرزندانش، « مظفر حسين ميرزا » و « رستم ميرزا » به ترتيب حاکم قندهار و زمين داور شدند.(50) در شرايطي که دولت مرکزي ايران با مسائلي همچون اغتشاش هاي داخلي و تهديد عثماني ها و ازبک ها رو به رو بود، « عبدالله خان ازبک »، به اکبر شاه پيشنهاد نمود که پس از تصرف قلعه قندهار، به ايران حمله کند، (51) زيرا وي نيز به اهميت قلعه قندهار پي برده بود و از حساسيت دو دولت صفوي و گورکاني نسبت به اين قلعه، آگاه بود، اما اکبر شاه درباره پس گرفتن قندهار، به عبدالله خان ازبک جواب منفي داد و گفت: حکمرانان ايران و ميرزاهاي قندهار، هيات هاي سفارتي به هند اعزام کرده اند و به حفظ و امنيت راه ها براي تجار، آگاهي داده اند و تجار، حتي پس از مرگ شاه طهماسب، بدون مزاحمت و بدون محافظ، از اين منطقه عبور مي کنند، اما اگر ايرانيان از اين رويّه باز گردند، سپاهيان مغول مي توانند قندهار را بدون اشکال تصرف کنند.(52) جواب منفي اکبر شاه به عبدالله خان ازبک، شايد براي استحکام پايه هاي قدرت خود او در هند بوده است، زيرا بعضي از حکام ايالات هند، داعيه استقلال خواهي داشتند. بنابراين، اکبر شاه تصرف قندهار را مناسب ندانست و حمله به اين شهر را به تعويق انداخت و قندهار تا پايان سده دهم هجري، در دست صفويان باقي ماند. در آغاز سده يازدهم هجري، اکبر شاه بدون جنگ و خونريزي، قلعه قندهار را تصرف کرد. براي نتيجه گيري بايد گفت که قندهار پس از سده دهم، از لحاظ دفاعي، استراتژيکي، ارتباطي و تجاري، جايگاهي مهم و ممتاز در منطقه داشته است. دست يابي به اين قلعه، بيشتر وقت ها، تنها موضوعي بود که موجب دشمني و درگيري سلاطين صفوي و گورکاني مي شد. گورکانيان هند و صفويان در تصرف اين قلعه، چند هدف را دنبال مي کردند: تسلط بر افغانستان غربي و کنترل قبايل افغان، بلوچ و ازبک که گهگاهي با سرکشي خود، دردسرهايي را بر مغولان هند و صفويان ايجاد مي کردند، نگهداري و حفاظت از مرزهاي غربي هندوستان در برابر حمله بيگانگان. صفويان نيز از لحاظ دفاعي و اقتصادي به اين قلعه، نظر داشتند،چنان که با تسلط بر قندهار، توانستند بر تحرکات ازبکان و ساير اقوام، نظارت کامل داشته باشند و مرزهاي شرقي و ايالت هاي مهم از جمله هرات را از دستبرد و غارت آن ها در امان نگه دارند. از نظر اقتصادي نيز اين قلعه براي دو کشور داراي اهميت بود و به خاطر موقعيت جغرافيايي خود، يک راه ترانزيت بين شرق و غرب بود. بنابراين هر دولتي که بر اين قلعه تسلط داشت، از محل دريافت حق عبور کاروان ها و اقامت آن ها در اين شهر، سود سرشاري نصيب خود مي ساخت. پی نوشت ها :   18. قاضي احمد تقوي، آصف خان قزويني، تاريخ الفي، تصحيح سيد علي آل داود، تهران: فکر روز، 1378، ص 228؛ غياث الدين همام الدين حسيني خواند مير، حبيب السير في اخبار افراد بشر، تصحيح محمد دبير سياقي، تهران: خيام، 1380، ص 357. 19. فضل الله روزبهان خنجي، پيشين، ص 184. 20. مجهول المولف، تاريخ عالم آراي شاه اسماعيل، تصحيح علي اصغر منتظر صاحب، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349، ص 80-279 ؛ حسن بيگ روملو، احسن التواريخ، تصحيح عبدالحسين نوايي، تهران: بابک، 1357، ص 86. 21. ملا عبدالباقي نهاوندي، مآثر رحيمي، ص 491 ؛ شيخ ابوالفضل بن مبارک علامي، اکبر نامه، تصحيح غلامرضا طباطبايي مجد، تهران: موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1378، ج 1، ص 141 ؛ يدالله شکري، عالم آراي صفوي، تهران: اطلاعات، 1363، ص 317 ؛ عبدالحسين نوايي، شاه اسماعيل صفوي، تهران: بنياد فرهنگ ايران، بي تا، ص 366. 22. پيشين، ص 491؛ شيخ ابوالفضل مبارک، پيشين، ج 1، ص 141. 23. ملاعبدالباقي نهاوندي، پيشين، ص 284 ؛ عبدي بيگ شيرازي، تکلمه الاخبار، تصحيح عبدالحسين نوايي، تهران: نشر ني، 1369، ص 145 ؛ خواند مير، پيشين، ج 4، ص 375. 24. مير محمد بن سيد برهان الدين خاوند شاه ميرخواند، روضه الصفا، تهذيب دکتر عباس زرياب خويي، تهران: طهارت، 1373، ج 7، ص 40. 25. عبدالحي حبيبي، تاريخ افغانستان در عصر گورکاني هند، کابل: نشر انجمن تاريخ و ادب آکادمي افغانستان، 1349، ص 13. 26. حسن روملو، پيشين، ص 101 ؛ ملا محمد قاسم هندوشاه، تاريخ فرشته، بمبئي: نشر کانپور، 1301، ص 199 . 27. ظهيرالدين محمد بابر، پيشين، ص 200. 28. عالم آراي شاه اسماعيل، ص 600. 29. جهانگشاي خاقان، ص 572 ؛ حسن بيگ روملو، پيشين، ص 107 ؛ محمد يوسف واله اصفهاني قزويني، خلد برين، تصحيح مير هاشم محمد شاه، تهران: نشر مکتوب، 1379، ص 279. 30. عالم آراي شاه اسماعيل، پيشين، ص 603-600. 31. بوداق بيگ منشي قزويني، جواهر الاخبار، تصحيح محسن بهرام نژاد، تهران: ميراث مکتوب، 1378، ص 167 ؛ ميرزا بيک حسن بن حسين جنابندي، روضه الصفويه، تصحيح غلامرضا طباطبايي مجد، تهران: علمي و فرهنگي، 1378، ص 435 و 41-439. 32. شيخ ابوالفضل بن مبارک علامي، پيشين، ص 211. 33. قاضي احمد بن حسين قمي، خلاصه التواريخ، تصحيح احسان اشراقي، تهران: دانشگاه تهران، 1359، ج 1، ص 273. 34. اسکندر بيگ ترکمان منشي، تاريخ عالم آراي عباسي، تصحيح دکتر محمد اسماعيل رضواني، تهران: دنياي کتاب، 1377، ج 1، ص 91. 35. شيخ ابوالفضل بن مبارک علامي، پيشين، ج 1، ص 3-241 ؛ عباس سرواني، تاريخ شير شاهي، تصحيح محمد امام الدين، ص155. 36. آدام اولئاريوس، سفرنامه، ترجمه حسين کرد بچه، تهران: شرکت کتاب براي همه، 1369، ج 1، ص 519. 37. عبدالحسين نوايي، « پناه آوردن همايون پادشاه هند به دربار شاه طهماسب صفوي »، مجله يادگار، ش 1، س 1324، ص 23. 38. رياض الاسلام، پيشين، ص 70 و 4-62 ؛ ملا محمد قاسم هندوشاه، پيشين، ص 237. 39. اسکندر بيگ ترکمان منشي، پيشين، ص 199؛ امير محمود خواند مير، تاريخ شاه اسماعيل و شاه طهماسب صفوي، تصحيح محمد علي جدامي، تهران: گسترده، 1370، ص 217. 40. شيخ ابوالفضل بن مبارک علامي، پيشين، ص 7-346. 41. بايزيد بيات، تذکره همايون و اکبر، تصحيح محمد حسين هدايت، کلکته، 1941، ص 49؛ ملامحمد قاسم هندوشاه، پيشين، ص 237. 42. قاضي احمد تقوي، آصف خان قزويني، پيشين، ص 30-529. 43. رياض الاسلام، پيشين، ص 295. 44. قاضي احمد بن حسيني قمي، پيشين، ج 1، ص311. 45. بايزيد بيات، پيشين، ص 51. 46. ميرزا نصرالله بن محمد حسين فدايي، داستان ترکتاران هند، تهران: الهام، 1374، ج 2، ص 181. 47. رياض الاسلام، پيشين، ص 80. 48. ملا محمد قاسم هندوشاه، پيشين، ج 1، ص 252. 49. رياض الاسلام، پيشين، ص87. 50. اسکندر بيگ ترکمان منشي، پيشين، ج 2، ص 479. 51. سيد حيدر شهريار تقوي، « نمايندگان سياسي ايران و هندوستان در زمان صفويان و بايريان »، مجله بررسي هاي تاريخي، ش 6، س 1351، ص 5-44. 52. رياض الاسلام، پيشين ص 92.   منبع: نشريه پايگاه نور شماره 25  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 725]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن