تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837622515
زن در آئينه حديقه سنایی
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زن در آئينه حديقه سنایی نويسنده : حوريه شيخ مونسي از دير باز ادبيات هر قوم و ملتي، تصويرگوياي اوضاع و احوال سياسي آن جامعه بوده و آئينه تمام نمايي از روشها و منشها و احساسات ملتها بشمار ميرفته و اينك نيز چنين است. شعر، يكي از مهم ترين شاخههاي ادبيات در تمام فرهنگها و ملل گوناگون است و از آنجا كه تمام رشتههاي هنري ـ و از آن جمله شعر ـ انعكاس و بازتاب درك و احساس هنرمند نسبت به محيط زندگي و مسائل عاطفي او است، لذا سرودههاي شعرا ميبايست نشانگر واقعيات اجتماعي و فرهنگي آن زمان باشد. از سوي ديگر ميدانيم كه جامعة سياسي، ادبيات سياسي، جامعة متفكر، ادبيات روشنفكرانه و محيطهاي استبداد زده، ادبيات مدحي و چاپلوسانه ميپرورند و اين عاملي است كه گاه ضمن تأثير بر نبوغ و هنر شاعر، آن را از شاهراه احساسات طبيعي منحرف كرده و به وادي پر سنگلاخ تكلف و گزافه گويي ميراند و بدون ترديد در اين شرايط، شاعر راوي صادقي از اوضاع و احوال جامعه خويش نيست و اگر چنين باشد، سرودههايش نشان دهندة بخش اندكي از واقعيات است، چنانكه سرايندگاني چون فرخي، عنصري، عسجدي، منوچهري و ديگر مديحه سرايان درباري، به دليل بي خبري، رفاه و اشرافيت خيره كننده، چكامههائي سرودهاند كه زندگي و تصوير واقعي جامعة بيرون از دربار را در آن اشعار نمييابيم و اگر به دلائل بسيار متنوع و متفاوت اشعار آنها از محدودة تنگ دربار بيرون بيايد و بخواهد از زندگي واقعي افراد الهام گيرد، فراتر از مدح يا هجو نميباشد. اين ادعا با مراجعهاي بسيار گذرا به ديوان شعرائي چون عنصري و فرخي ]خصوصاً قصيده فتح سومنات در ديوان فرخي كه در آن چكامه، محمود غزنوي، به عنوان بزرگترين جهانگشاي تمام دورانهاي قبل و بعد از خود معرفي شده و از تماميافتخارات و فتوحات اسكندر مقدوني بس فراتر رفته است. [ اثبات ميشود.پيش از اين گفته شد كه سرودهها بازتاب عواطف و احساسات شاعر هستند، ولي عوامل و انگيزههاي گوناگوني نيز وجود دارد كه خواه ناخواه سراينده از آنها الهام گرفته است. از اين روي جهت بررسي گرايشها و علائق شاعر ـ كه به ناگزير در اشعارش متبلور است ـ بايد شرايط فرهنگي و اجتماعي زمان وي را بازشناسيم، تا علاوه بر آگاهي از ويژگيهاي فردي و محيطي او، اثرات آن متغيرها را بر سرودههايش دريابيم. جامعه ايراني پس از قرن 4، با حركتي شتابان و باور نكردني به سوي فرهنگ تصوف و عرفان پيش رفت و به گونه اي حيرت انگيز تحت تأثير عرفان و مقولات مربوط بدان قرار گرفت و شعرا و سرايندگان نيز يا به دليل تأثير مستقيم تعاليم عرفاني بر تفكر و ديدگاههايشان و يا به دليل جو غالب بر جامعه و پسند مخاطبين خود در اين مسير گام برداشتند و الحق خوش درخشيدند و گواه اين مدعا ظهور بهترين و نام آورترين شعراي تمام ادوار ادب فارسي در اين برهه است، يعني در طول اين چند قرن مشخص، سخن سراياني چون حافظ، سعدي، مولانا و سنائي در تاريخ ادب ايران ظهور نمودند. ميدانيم كه در شعر عرفاني «انسان» با تمام ابعاد وجوديش (مانند نوع رابطه اش با پروردگار، مسير حركت و سلوك وي به سوي حق، لطافتهاي روحي و قابليتهاي انسان براي دريافت مقوله اشراق) و «زن» به عنوان يكي از دو جنس «انسان» مورد توجه ميباشد، هر چند كه نام و كمالات و فضائل بسياري از زنان عارف، فاضل و انديشمند در طول تاريخ، ثبت و ضبط نگرديده، ليكن حضور و نمود آنان در ادب عرفاني قابل تأمل است. در ادبيات غنايي معمولاً «زن» يك تبلور و تجلي بيشتر ندارد و آن هم به لحاظ «جنس» اوست و ديوان اكثر شعرا گواه اين مدعاست. اما در ادب صوفيانه و عارفانه، «زن» دو تجلي دارد: يكي به اعتبار لطيف بودن و برخورداري از قابليتهاي روحي براي دريافتهاي معنوي همانند رابعه و در وجه ديگر «زن» مظهر «نفس» و خواهشهاي نفساني است كه جنبه اي منفي پيدا ميكند و سعي در نفي وابستگي به او ميشود. در اغلب موارد، شعرا به اعتبار وجه دوم تقسيمبندي بالا، ديدگاه مثبتي نسبت به «زن» ندارند، اما گاه در خلال حكايات و تعليمات خود از زناني نام ميبرند كه ميتوانند در حد يك شيخ يا مرشد و مقتدا قرار بگيرند و به مردان توصيه ميكنند كه از ايشان پيروي كنند. سنائي در مثنوي نام آور حديقة الحقيقه اين دو ديدگاه را نسبت به«زن» بطور واضح و روشن به نمايش گذارده است. مثلاً در حكايت «في توكل العجوز» همسر حاتم اصم را به عنوان زني روشن بين و با تسليم و توكل كامل نسبت به پروردگار اينگونه معرفي ميكند: در تــوكــل يكي سخن بشنـــوتـا نمـــــاني بدست ديو گــروانـــدر آمـوز شرط ره ز «زني»كه از او خوار گشت لاف زنــيحاتم آنگــه كه كرد قصد حــرمآنكه خواني ورا همي به اصــــم. .. . «زن» به تنها به خانه در بگذاشتتفقـت هيــچ ني و ره بـرداشتمرد را فرد و ممتحن بگـــذاشتبود و نابود او يكـــي پنــداشتبــــر توكــل زنيش همـره بــودكه ز رزاق خــويش آگـــه بــودجمــع گشتنــد مردمـان بر «زن»شــاد رفتنـــد جمله تا در «زن» در مابقي حكايت حكيم غزنه ميگويد، مردمان گرد آمدند و به طريق نصيحت، وي را از فقر و فاقه در غياب همسر بيم دادند و زن حاتم نه تنها به وسوسه ايشان ايمان و توكل خويش را از دست نميدهد، بلكه رضا و تسليم را به آنان ميآموزد و يادآوري ميكند كه:گــفت بگذاشت راضيم ز خـداي آنچه رزق من است ماند به جــايبــاز گفتنــد: رزق تو چنـد است؟ كه دلت قانع است و خرسند است؟گفت: چندانكه عمر ماندستــم رزق من جمله كرد در دستــم اين يكـي گفت: مينداني تــو او چــه دانــد ز زندگاني تــو گفت: روزي دهم همي دانــدتــا بــود روح رزق نستــانــد آسمان و زمين به جمله وراست هر چه خود خواسته است حكم وراست. . . از توكل نفس تو چند زنــي؟ مرد نامي وليك كم ز «زنـــــي»چون نداري راهرو تو چون مردانره بيامــوز رهــروي ز «زنـــان» و به جمع پنددهندگان خويش يادآوري ميكند كه اگر حاتم و غير او در رسيدن رزق سهمي داشته باشند، بيش از واسطه رساندن رزق نيستند. پير غزنه سنائي در حكايت ديگري كه به تعظيم و تكريم كربلا و ذكر مصائب سيدالشهداء اختصاص دارد، با ستايش پير زني علوي، عاشق، آرزومند و مشتاق زيارت كربلا، او را به دليل چنين اخلاص و صدق نيتي از صد مرد برتر ميداند. بـــود در شهــر كوفه پير زنيسالخورده و ضعيف و ممتحني… كودكي چند زير دست و يتيمشده قانع ز كربــــلا به نسيمزال هر روز بامـــــداد پگاه كودكان را فكنـدي انـدر راه… بر ره كــربـــلا باستــادي بر كشيـــدي ز درد دل باديگفتي اطفـــال را: همي بوييدويـــن نكــــو باد را بينبوييدخط از اين باد جملــه برداريد سوي نا اهل و خصم مگذاريدمن غلام «زني» كه از صد مرد بگذرد روز بـار و بــــردا برد حكيم غزنه در حكايت ديگري درباره عبدالله رواحه نقل ميكند كه: هنگام نزول آيه شريفه: «ان منكم الا واردها كان علي ربك حتما مقضياً»عبدالله به شدت اندوهگين و افسرده ميشود و مدتي از خانه بيرون نميآيد، همسرش وي را قوت قلب ميدهد و از ورطة ياس و سرگرداني ميرهاند. سنائي در حكايت ديگريزن خردمندي را معرفي ميكند كه از ظلم حاكم شهرش به سلطان محمود شكايت ميبرد، ولي نامة سلطان محمود مؤثر واقع نشده و زن دوباره به غزنين به نزد سلطان محمود قدر قدرت و قوي شوكت ـ رفته و به او نصيحت ميكند، وقتي در كشوري حكومت ميكني كه به فرمان تو توجهي نميشود، بايد خاك بر سر بريزي.] عين اين حكايت در قابوسنامه نيز آمده است[ … عاملي در نسا و در بــاورد قصد املاك و چيز آن زن كـرد.. . شاه چون حال پيرزن بشنيدپير زن را ضعيف و عاجز ديدگفت بدهيد نامه اي گر هست تا ز امـــلاك زن بدارد دست[عامل ستمگر] ... .نه به زن باز داد يك جو خاكنـه ز شاه و الهـــش آمد باكزن دگـــر بار راي غزنين كرد بنگر تا چه صعب لعب آوردگـــفت زن نامه برده ام يكبارليــــك نگرفت نامه را بركارگفت سلطان كه بر من آن باشد كه دهــــم نامه تا روان باشدگـــر بر آن نامه هيچ كار نكردآن عميدي كه هست در باوردزار بخروش و خاك بر سر كن پيش ماور حديث بي سر و بنزن سبـــك گفت اين سلطانچــــون نبــردند مر ترا فرمانخـــاك بــر سر مرا نبايد كرد نبود خـــاك مر مرا در خوردخاك بر سر كسي كند كه ورا نبـــــود در زمـانه حكم روا اگر اين حكايت چنانكه نقل شده است صحيح باشد بايد اقرار كرد كه اين پيرزن چنان دلاورانه با محمود غزنوي مباحثه كرده است كه انصافاً هيچيك از مردان آن دوران چنين جرأتي در خود سراغ نداشتهاند. سنائي در دو حكايت با مضموني بسيار شبيه بهم از مادر يحيي برمكي ـ هنگاميكه يحيي به دست يا به امر مأمون به قتل رسيده ـ و مادر ابوالحسينميمندي ـ كه فرزندش بدست مسعود غزنوي كشته شده ـ ] البته روايت سنائي در خصوص قتل او به دست مسعود و كينه او با مآخذ ديگر متفاوت است[ به عنوان نمونههايي از بزرگواري و شكيبايي نام ميبرد. در هر دو حكايت هنگامي كه سلطان پس از ندامت و پشيماني از كشتن وزير خويش نزد مادر داغدار ميرود تا پوزش بخواهد اين دو زن پاسخهاي خردمندانه اي دادهاند كه بسيار قابل تأمل است. مادر يحيي برمكي در پاسخ مأمون كه از او خواسته تا وي را ببخشد و به جاي پسرش به فرزندي بپذيرد ميگويد: فرزندي از من كشته شده است كه: چــون تــويي با هزار حشمت و جاه نيست مــا را به جـــاي آن دلخــواه بدين سبب، مأمون از كار خود نادم گشت: گشت از آن يك سخن خجل مأمون بعـد از ان خود نريخت هرگز خون اگر اين روايت به اين شرح و تفصيل درست باشد، لااقل نتيجه اي كه سنائي از آن گرفته است، يقيناً با واقعيت منطبق نيست ـ اينكه بعد از قتل يحيي، مأمون هيچكس ديگر را نكشت ـ ناگفته نماند كه در هر دو حكايت سنائي امرا و سلاطين را از نفرين مادران دل شكسته بيم ميدهد. يا در حكايتي ديگر عارف غزنه سنائي از پيرزني سخن ميگويد كه مورد ظلم مأموران حكومتي محمود واقع شده و بر سر راه سلطان مينشيند و از وي دادخواهي ميكند و شديداً وي را هشدار ميدهد كه آه مظلوم بدون هيچ حجاب و مانعي به هدف استجابت ميرسد: . . . من ترا حال خويش كردم درس از دعــاي من ضعيــف بتــرسگــر نيــابم به نـزد تــو من داد در سحــــر گــه بـرآورم فريادآه مظلـــوم در سحــر به يقين بتـــر از تيـــر و ناوك و زوبين.. . . آنچه در نيم شب كند زالي نكند خســـروي چه تو سالـي در حكايتي ديگر حكيم سخنور غزنه گرانبها بودن سخن خويش را به دختري گران كابين تشبيه كرده:دختر طبع بنده هست چو دين هم سبك روح و هم گران كابيننگاه و توجه ديگري كه سنائي به زن داشته از اين قرار است كه در مورد برخي از زنان زيركي و خردمندي و هوشياري ايشان را پذيرفته و طي حكاياتي اين جنبة مثبت ايشان را نقل كرده است. در حكايتي حكيم از زني سخن ميگويد كه مردي خام و دغل به وي اظهار عشق و بيقراري ميكند و زن دانا جهت امتحان وي مكري ظريف بكار ميبرد و مرد را رسوا ميكند:رفت وقتي «زني» نكو در راه شده از كــارهاي مــرد آگاهديــد مردي جوان مرآن زن راكرد پيـــدا در آن زمان فن رامـــرد گفتـا كه عاشق تو شدم اي چو عــذرا چو وامق تو شدمبيــم آن است كز غمت اكنونبدوم در جهان شــوم مجنونكــرد حيلت بر او «زن» دانازانكـــه آن مــرد بود بس كاناگفت زن: گر جمال خواهر من بنگـــري ساعتي شوي الكنهمچو ماه است در شب ده و چار بنگر آنــك چو صد هزار نگارمرد بي خرد فريب ميخورد و به پشت سر مينگرد تا خواهر زيباتر را ببيند و زن با ريشخند به وي ميگويد: عشق و پس التفات زي دگران؟ سوي غيري به غافلي نگران؟. . . . ور نهادت مرا بدي مطلق به دگر كس كجا شدي ملحق؟سوي جز من چو التفات آري از جمــال رخــم برات آري يا در حكايت ديگري، با عنوان «في اشراق العشق»: داستان مرد عاشقي را نقل ميكند كه براي رسيدن به منزل معشوق هر شب از دجله ميگذشت و نيروي عشق شديد وي را ياري مينمود تا به سلامت از رود بگذرد، تا اين كه شبي در چهره معشوق متوجه وجود خالي شد، زن خردمند به او گفت كه اين خال از آغاز بر رخ من بوده است، اينكه تو امشب آن را ديدي، نتيجه فروكش كردن آتش عشق توست، امشب از رود مگذر كه تا كنون نيروي عظيم محبت، تو را از دجله ميگذراند، ولي حالا كه از آن كاسته شده است، بيم غرق تو ميرود، البته مرد ] به قول سعدي[ نشنيد و عاقبتش شنيدي. گونه دوم از تعابيري كه سنائي از «زن» آورده در حكاياتي است كه با ديدگاه منفي به وي نگريسته است، بدينگونه كه يا زن مظهر نفس اماره و امور دنيوي يا مايه گرفتاري و بلا ميباشد. معمولاً سرايندگان ما داستان حضرت يوسف(ع) و گرفتاري و زندان وي را به سبب مكر «زن»، دستاويزي براي تخطئه و محكوميت جنس زن قرار ميدهند. قصـــه يوسف ار نداني تو چون ز قرآن همي نخواني توچون ز «زن» بود آفت و المش راند قرآن بكــام او قلمش و نيز داستان ابن ملجم و جنايت او در حق اميرالمومنين علي (ع) كه بنا به نقل معروف به وســوسه زنــي رخ داده است، زمينــه مناسبي مي باشد تا شعرا نتايجي را كه خود در نظر دارند، از اين حكايت بگيرند: پسر ملجم آن سگ بد دينآن سزاوار لعنت و نفــرينبر «زني » گشت عاشق آن مشؤوم آن نگونسار تر ز راهب روم. . . . بود آن «زن» ز آل بوسفيان منعم و مالدار و خوب و جوانگفت: كار تو با جمال شود وين چنين زن تو را حلال شودگر تو در كار خويش شير دليهست كابين حرّه خون علي(ع) طبعاً با مكرر آوردن و پياپي كردن چنين حكاياتي نتيجه اي كه گرفته ميشود، همان است كه در فرهنگ عصر جاهلي رواج داشته يعني كشتن يا زنده به گور كردن جنس «زن» و پيشگيري از رسوايي يا محبت و وابستگي بدو. چنانكه در حكايتيسنائي دقيقاً همين نسخه را تجويز ميكند از زبان پادشاهي كه كنيزكي بسيار دلپسند داشت و چون به وي احساس علاقه و دلبستگي كرد، فرمان داد تا وي را در رودخانه غرق كنند ـ زنده به گور كردن جاهلي ـ با اين توجيه كه چون اين كنيزك دل مرا ربوده و مرا بسيار بخود وابسته كرده، بايد اين رشته گرفتاري بريده شود. يافت شاهي كنيزكي دلكش شاه را آن كنيزك آمد خوش هم در آن لحظه اش به آب افكندگفت: شد خوب نايد اندر بند موارد ديگري راهم سنائي در ذيل حكاياتي مطرح ميكند كه بيانگر اين تفكر است كه «زن» گرفتن يعنيخود را به دردسر و بلا گرفتار كردن، زن بي وفاست و حتي محبت او به فرزندش هم اعتباري ندارد و نقل داستان مادر مهستي لابد نمونه اي است از تمام زنان در تمام ادوار و اگر به نتيجه گيري در واپسين بيت حكايت دقت شود: من وفايي نديده ام زخسان گر تو ديدي سلام ما برسان لابد اينكه به جاي «خسان» «زنان» نيامده مشكل قافيه و . . . . در كار بوده وگرنه چنانچه مطلب به صراحت بيان ميشد، شايد خوانندگان خوب و نكته سنج، بهتر ارشاد !!! ميشدند.يادآوري اين نكته بسيار ضروري است كه ديدگاه سنائي نسبت به زنان در آثارش گاه با كم لطفي و بي انصافي فراوان ابراز شده است و اختصاص به وي يا حوزه جغرافيايي و ادوار تاريخي خاصي ندارد، اين اصل در مورد اكثر شعرا و نويسندگان ما ـ كه عمدتاً از جامعه مردان هستند ـ نيز صدق ميكند و به شدت از شرايط فرهنگي و اجتماعي زمان شعرا از يك سو و محدوديت حضور زنان در جامعه و ناشناخته ماندن قابليتها و استعدادهاي زنان از سوي ديگر متأثر ميباشد. منبع: سایت حوزه/س
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 572]
صفحات پیشنهادی
جایگاه زن در سیر و سلوك و مقامات معنوی
سنایی كه خود عارفی است بس ارجمند، با همه دید منفی كه در مواردی به زن دارد، عقیده دارد .... آیه 972- سوره مباركه رعد / آیه 163- حكیم سنایی / حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه ... جوادی آملی / زن در آیینه جلال و جمال / ص165 / مركز فرهنگی رجاء / سال 137112- نقل از ...
سنایی كه خود عارفی است بس ارجمند، با همه دید منفی كه در مواردی به زن دارد، عقیده دارد .... آیه 972- سوره مباركه رعد / آیه 163- حكیم سنایی / حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه ... جوادی آملی / زن در آیینه جلال و جمال / ص165 / مركز فرهنگی رجاء / سال 137112- نقل از ...
شرح و معنی نی نامه
می گوید: از آن روزی که مرا از نیستان بریده اند، در ناله ی من مرد و زن ناله ها سر داده اند. ... (۵) سنایی (متوفّی ۵۲۵ هـ / ۲۹ – ۱۱۳۱ م) که موردنظر و احترام مولاناست، حدیقه ی خود را با ..... می دهد، حسام الدّین چلبی است که موجب ابداع مثنوی و چون آینه یی برای مولاناست.
می گوید: از آن روزی که مرا از نیستان بریده اند، در ناله ی من مرد و زن ناله ها سر داده اند. ... (۵) سنایی (متوفّی ۵۲۵ هـ / ۲۹ – ۱۱۳۱ م) که موردنظر و احترام مولاناست، حدیقه ی خود را با ..... می دهد، حسام الدّین چلبی است که موجب ابداع مثنوی و چون آینه یی برای مولاناست.
شاه و گدا در ادبيات منظوم عرفاني(3)
... بخشند شهي را به گدايي (نشاط اصفهاني، غ272 ب6)2- حلقه بر در زن و دلخوش کن و نوميد ... را مظهر اسما و صفات الهي و تجليگاه عشق معشوق ازلي در آينه آفرينش بداند چون در ... آب آتش فروز، گزيده ي حديقه سنائي غزنوي، انتشارات جام، چاپ دوم، 13755- اميري ... حامد رباني، انتشارات کتابخانه سنايي، فروردين 1344.8- بخارائي، ناصر، ديوان ...
... بخشند شهي را به گدايي (نشاط اصفهاني، غ272 ب6)2- حلقه بر در زن و دلخوش کن و نوميد ... را مظهر اسما و صفات الهي و تجليگاه عشق معشوق ازلي در آينه آفرينش بداند چون در ... آب آتش فروز، گزيده ي حديقه سنائي غزنوي، انتشارات جام، چاپ دوم، 13755- اميري ... حامد رباني، انتشارات کتابخانه سنايي، فروردين 1344.8- بخارائي، ناصر، ديوان ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها