تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836421679
محبت یابی در کودک
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
محبت یابی در کودک بحث ما دربارۀ محبت یابی در کودک است. بچه وقتی بدنیا می آید دارای غرایز و تمایلاتی است، این غرایز و تمایلات دو قسم است یک قسم از آنها بالقوه است نظیر آتش زیر خاکستر و به موقع خود فعلیت پیدا می کند یعنی این بچه تمایل به مال دارد. غریزۀ جنسی دارد، ولی غریزه جنسی او و تمایل به پول و دنیا بالفعل نیست بالقوه است، کم کم بمرور زمان فعلیت پیدا می کند، بسیاری از تمایلات بچه اینگونه است وقتی بدنیا می آید، استعدادش در او هست البته بالقوه است، و فعلیت ندارد.یک قسمت از تمایلات او بالفعل است، همان وقتی که بدنیا می آید این تمایلات با او هست. از جمله آن تمایلات، تمایل به غذا است که این را همه می دانیم وقتی بچه بدنیا می آید، فطرت او درک می کند که گرسنه است و باید پستان مادر را بمکد تا سیر شود، یکی هم غریزۀ علم یابی او است وقتی بدنیا می آید نظر غریزه تمایل به غذا که بالفعل است با او است، غریزۀ علم یابی و مذهب او هم بالفعل است و با او است، لذا دستور داده می شود که اذان در گوش راست او بگویید و اقامه در گوش چپ و همین به ما می فهماند که اسلام می گوید که این بچه اذان و اقامه را درک می کند، این اذان و اقامه در گوش راست او گفتن و یا در گوش چپ او گفتن مؤثر است یا در روایات می خوانیم (که بعد دربارۀ آن صحبت می کنم) اگر بچه بیدار باشد، پدر و مادر مواظب باشند با هم همبستر نشوند حتی در روایات دارد اگر این بچۀ چند روزه، یکماهه، دوماهه بیدار باشد و زن و مرد باهم ، همبستر شوند چنانچه این بچه زنا کار شد «فَلایلُو مَنَّ اِلاّ نَفسه» یعنی این پدر و مادر خودشان را ملامت کنند که باعث شده اند بچه بد از کار درآید.نظیر این روایات که گفتم یا اذان و اقامه ای که گفتم و مورد فتوای فقهای عظام هم هست به ما می گوید: غریزۀ علم یابی بچه همان موقع با بچه هست، مطلبی هم نقل می کنند که تأیید عرض من است، می گویند: یک زن فرانسوی مغزش خراب شد و احتیاج به جراحی مغز پیدا کرد وقتی کاسۀ سرش را برداشتندو عمل مغزی می کردند، چاقوی جراحی به یک جای مخصوص به یک نقطه مخصوص که می رسید آلمانی سرود می خواند، تعجب کردند که این زن فرانسوی است چگونه می تواند سرود آلمانی بخواند. دو ، سه مرتبه زیر عمل جراحی این قضیه اتفاق افتاد یعنی هر وقتی که چاقوی جراحی می رسید به یک نقطه مخصوصی از مغز این زن ، او در زیر عمل جراحی بدون توجه سرود آلمانی می خواند، عمل تمام شد کاسۀ سر را گذاشتند بعد از دو، سه روز که بهوش آمد از او پرسیدند، سواد داری گفت: نه، آلمانی بلدی گفت: نه ، تعجب آنها بیشتر شد که این زن از کجا سرود آلمانی در مغزش بوده تا اینکه شورا کردند، پزشکان آمدند و بالأخره رسید به اینجا که در جنگ جهانی دوم – می دانید که آلمانیها اول مسلّط شدند بر فرانسه و ریختند در فرانسه و آنجا را گرفتند وقتی فرانسه را گرفتند اینها رفته بودند در خانه های مردم منزل کرده بودند – این بچه در گهواره بوده یعنی این زنی که سرود آلمانی می خوانده بچه ای بوده در گهواره و این نظامی ها پای گهواره او سرود آلمانی می خواندند . چون مسلط شده بودند بر فرانسه، آن سرود آلمانی اثر گذاشته روی مغز این زن، روی مغز آن بچه، و در سن 20 سالگی به بالا وقتی که عمل جراحی می کردند آن سرود آلمانی را که اثر گذاشته بود زیر عمل جراحی بطور ناخودآگاه پس می داد. که همین دلیل بر این است که می گویند 7 سال یکمرتبه سلولها عوض می شود، این مربوط به علم و تعلیم و تعلم و اینها نیست و تعلیم و تعلم مربوط به روح است نه جسم. این قضیه هم بما می گوید که ساز و آواز در مغز بچه چند روزه اثر دارد حتی این قضیه به ما می گوید: غیبت کردن پشت سر مردم در مقابل بچه، روی مغز بچه اثر دارد، گناه کردن در مقابل بچه روی مغز بچه، در عمق جان بچه اثر دارد.علی کل حال غریزۀ علم یابی او هم زنده است همان وقتی که بدنیا می آید و از جمله غرائزی که زندۀ بالفعل است، غریزۀ محبت یابی است که بحث امروز ما است، از بچه همان وقتی که بدنیا می آید ، همانطوری که غذا می خواهد و فطرتش پستان مادر را طلب می کند، فطرتش نماز می خواهد، تِک تِک قلب مادر را می خواهد، دست نوازش مادر را طلب می کند . فطرتش می گوید: پستان مادر را می خواهم برای مکیدن شیر، برای اینکه سیر شوم و فطرتش می گوید: من محبت یابم من قلب مادر را می خواهم که سرم پهلوی قلب مادرم باشد و دست نوازش مادر روی سرم باشد، دست نوازش مادر، تک تک قلب مادر، شیر و نوازش مادر از همان روز اول در عمق جان این بچه اثر می گذارد.لذا اینکه بچه را شیر ندهند، بچه را شیرخوارگاه نبرند، بچه را مهدکودک نبرند اینها، باید توجه به این مطلب داشته باشند که این بچه از خطر جان گرسنه می ماند ، باید توجه داشته باشند که این بچه از همان روز اول عقده ای می شود و باید مواظب باشند که این بچه از روز اول چنانکه شیر می خواهد، ناز می خواهد، همه زن و مردها این را می دانند، بچه یکماهه وقتی که نوازشش کنی، روی او بخندی، تبسم کنی، می خندد، تبسّم می کند و اگر داد سر او بزنی گریه می کند، فریاد می زند. همین یعنی اینکه، من ناز می خواهم، من محبت یاب هستم، باید به من محبت کنید، از همان روز اول بچه محبت می خواهد، سال اول محبت می خواهد، سال دوم محبت می خواهد، ده ساله و 15 ساله محبت می خواهد، 20 ساله محبت می خواهد گرچه طرز محبت تفاوت می کند و بعد درباره آن صحبت می کنم که چگونه باید به او محبت کرد و ناز او را کشید.امّا الآن بحث ما این است که در اوایل کودکی وقتی که بچه و یا نوجوان است وقتی که کودک است باید پدر و مادر ناز او را بکشند، باید به او محبت کنند باید پدر یکی از کارهایش این باشد که بچه اش را در دامانش بنشاند، با او زبان کودکی باز کند، با او حرف بزند، دست نوازش روی سر او بکشد؟ این پدرهایی که بچه های آنها خواب هستند می روند دنبال کارشان وقتی بر می گردند باز هم بچه هایشان خواب هستند و هفته به هفته پدر را نمی بینند مواظب باشند این کار خیلی خطرناک است، این کار عقده می آورد، بچه مهر مادر مخصوصاً مهر پدر می خواهد مادر باید از همان اول یکی از تربیت هایش که مهم است ناز کشیدن بچه اش باشد با بچه صحبت کردن نشستن با بچه گفت و شنود کردن، توجه به حرفهای بچه داشتن بچه همان دو ساله و سه ساله حرف دارد، باید مادر به حرفهای او گوش بدهد، باید پدر به حرفهای او توجه کند، بی اعتنائی کردن به حرفهای بچه، بی توجّهی به حرفهای بچه خطر دارد. خطر آن هم خیلی بزرگ است و موجب عقده است.مواظب باشید بچه های شما از همان روز اول عقده پیدا نکنند، شما پدرها هر که باشید، در هر مقامی باشید، هر چه کار داشته باشید باید یکی از کارهای شما رسیدن به این بچه یکساعت دو ساعت باشد. صبح به صبح قبل از رفتن به سر کارت، شب وقتی که برمی گردی اگر کار داری، اگر طلبه هستی، مطالعه داری باید اول زن داری کنی، بچه داری کنی بعد از زن داری کردن و بچه داری کردن دنبال کارت بروی و این کار را معمولاً ما نمی کنیم یعنی وقتی وارد خانه می شود باید زن داری کند باید به درددل زن گوش بدهد، باید به حرفهای بچه گوش بدهد، باید توجه و تبسم در صورت بچه داشته باشد دست نوازش روی سر بچه بکشد این اگر باشد غذای روحش است و اگر نباشد موجب عقده برای این بچه است.معمولاً این بچه هایی که در مهد کودک بزرگ می شوند اینها نقص دارند، از نظر استعداد و رشد نقص دارند، از نظر روح نقص دارند این بچه هایی که پدرهایشان خیلی کار دارند و خیلی اهمیت به این حرفها نمی دهند دنبال غذای بچه اش است نه دنبال غذای روح بچه، این بچه ها بی استعدادند ، رشد اینها کم است. روح اینها ناقص است. اگر این بچّه ها عقده ای نشوند خود نعمتی است. و بالاخره بچه محبت یاب است، از همان روز اول محبت یاب است، همین طوری که جسم غذا می خواهد و اگر غذا به او ندهید می میرد از گرسنگی می میرد، روح او نیز غذا می خواهد، و غذای او ناز کشیدن است. از او ناز کردن از شما ناز کشیدن، او محبت می خواهد، غذای روح او را باید بدهید و اگر غذای روح او را ندهید عقده می شود.معنای عقده چیست؟ بعد هم این کلمه در بحث ها می آید پس الآن عقده را معنی کنم، چیز خطرناکی است. عقده نظیر یک غده سرطانی است در جسم ، نظیر یک دُمَل خطرناکی است در جسم، دمل خطرناک، غده سرطانی آدم را می کشد آن معنای عقده هم یعنی غده روحی. این غده روحی از کجا پیدا می شود از ضمیر آگاه به ضمیر ناآگاه می رود همین بحث ما است. این بچه محبت می خواهد، اگر محبت به او دادید از نظر روح شاداب می شود، نشاط پیدا می کند، اگر محبت به او ندادید به جای محبت تندی کردید این ناراحت می شود. این ناراحتی از ضمیر آگاهش می رود در ضمیر ناخودآگاهش، یعنی یک مقداری گریه می کند، یک مقداری غصه می خورد از این که بابام با من تندی کرد از اینکه بابام به من برگشت از اینکه بابام ناز مرا نکشید محبت مرا نخرید اول متوجه است ولی کم کم فراموش می کند این فراموش کردن معنایش این است که از ضمیر آگاه می رود به ضمیر ناخودآگاه ، دفعه اول ، دفعه دوم، دفعه دهم، دفعه بیستم آن ضمیر ناآگاه دُمَل می شود برای روح غده سرطانی می شود برای روح. سرطان و غده سرطانی همین است. معنای عقده این است یعنی ناراحتی ها ناملایم ها از ضمیر آگاه به ضمیر ناآگاه می رود و در ضمیر ناآگاه و یک غده سرطانی می شود.این غده سرطانی اگر برای بچه پیدا شد منقسم می شود به 4 قسم یعنی بچه هایی که عقده دارند اینها 4 قسم هستند یک قسمت آنهایند که عقده آنها منفجر می شود بطور تصعیدی؛ معنایش این است که همان غده یک ضربانی می شود، یک تازیانه ای می شود برای فعالیت و استقامت و صبر و کار.می گویند: نابغه های جهان اینجوری هستند، می گویند نابغه های جهان عقده ای بوده اند معمولاً هم اینجوری است مثل پاستور، مثل نیوتون ، مثل اینشتین، لذا دربارۀ اینشتین می گویند: پای برهنه به مکتب می رفت، در مکتب رفوزه می شد، به او توهین می کردند اما آن عقده وقتی بزرگ شد، ضربه ای شد، تازیانه ای شد برای صبرش ، برای استقامتش، برای فعالیتش و توانست نابغه شود. خوب بعضی اوقات نبوغ ها اینطوری است اما کم، یک در میلیون، این یک قسمت که عقده منفجر می شود، بقول اینها بطور تصعیدی یعنی نابغه از کار در می آید.یک قسمت هم عقده منفجر نمی شود، خود بخود نابود می شود، اگر تربیت صحیح ، معلم صحیح، محیط خوب پیدا شود نظیر پنی سیلین که می آید چرک را می خشکاند و نمی گذارد که آن دمل اصلاً سر باز کند، نمی گذارد دمل منفجر شود، آن آمپول پنی سیلین چرک را می خشکاند، یک بچه عقده ای اگر بیاید دست یک معلم دانا، دست یک معلم فهمیده،یک بچه عقده ای بیاید دست یک پدری که نادان بوده بچه اش را عقده ای کرده اما حالا دانا شده، فهمیده شده، بیاید دست یک مادری که بچه اش را عقده ای کرده اما الآن فهمیده که چگونه باید تربیت کند اگر تربیت صحیح روی بچه عقده ای عمل آید. عقده او بکلّی از بین می رود، بدون اینکه عقده منفجر شود. این هم قسمت دوم.قسمت سوم که خطرناک است اینکه عقده گاهی منفجر می شود بقول اینها بطور تهیجی یعنی با هیجانهای روحی توأم می شود و عقده منفجر می شود، این منجر به دیوانگی می شود. منجر به ضعف اعصاب می شود. لذا معمولاً دیوانه ها، دیوانه های زنجیری عقده ای بوده اند آن عقده تهیّجی به قول اینها منفجر شده یعنی آن عقده موجب شده که این دیوانه شده بسیاری از ضعف اعصابها از اینجا سرچشمه می گیرد. ضعف اعصاب خیلی شدید دارد در خود فرو رفته، خودخوری می کند، یک حال بُهت و مبهوتیتی دارد، یک حال انزوایی دارد. اینها هم عقده است اما بطور تهیّجی منفجر شده است. و بالأخره معمولاً این قسم شوم عقده منجر می شود به دیوانگی، وقتی کسی در فقر و فلاکت و یتیمی و دربدری و بی پدری و یا از پدر و مادری که نازش را نکشیده اند زندگی کند و بزرگ شود، گاهی منجر به دیوانگی او می شود. این دیوانگی سرچشمه می گیرد از عقده او.این هم قسم سوم، این هم کم است، آن که بسیار زیاد است غالب عقده ها منفجر می شود از راه عادی که 90% از عقده ها منفجر می شود. بطور عادی یعنی چه، یعنی وقتی منفجر شد، یک جوان پرخاشگری از کار درمی آید ، یک جوانی که به پدرش بر می گردد، به مادرش برمی گردد. با جامعه نمی تواند تماس بگیرد، یک دختر دل مرده ای که دیگر نمی تواند شوهرداری کند، نمی تواند خانه داری، بچه داری کند ، نمی تواند با مادر شوهرش بسازد، نمی تواند با خویشان شوهر بسازد، یک آدم دل مرده ای که نمی تواند در جامعه زندگی کند، یک آدم بداخلاقی که اگر کاسب باشد، مشتری نمی تواند جذب کند. بعضی اوقات هم عقده منفجر می شود از این راه که می خواهد خودش را نشان بدهد به دیگران. مثلاً لباسهای جلفی می پوشد، این هیپی شدن، بیتل شدن، یک لباس تنگ پوشیدن، یک روز لباس گشاد، یک روز صورتش را می تراشد، یک روز می گذارد، یک روز فُکل می گذارد، یک روز می تراشد اینها همه و همه از انفجار عقده خبر می دهد یعنی عقده او منفجر شده، شده هیپی شده بیتل، عقده این منفجر شده این لباسهای مبتذل را می پوشد ، یک روز تنگ است یک روز گشاد ، یک روز لباس جوری است که می خواهد بنمایاند در جامعه من منم به من نگاه کنید. یعنی می خواهد کاری کند که انگشت نما شود. در زنش هست، در مردش هم هست.بعضی زنها در کوچه وقتی که راه می روند راه آنها چشمک است، طرز راه رفتنشان این است که به من نگاه کنید، این عقده است. این آدم عقده ای بوده، نازش را نکشیده اند می خواهد از این راه نازش را به جامعه بفروشاند، محبّتش نکرده اند می خواهد از این راه محبت فروشی کند. و وضع اینها اگر دختر باشد خطرناک است برای اینکه زود هم می رود با یک گُل گول می خورد به یک تبسّم گول می خورد، به یک حرف گول می خورد رفیق نااهل او را زود می برد. نشست و برخاست با رفیق نااهل برای او لذت بخش است. سر و کار با منبر و محراب برای او سخت است اینها عقده هایی است که منفجر شده از راه عادی لذا اگر برای بچه ای عقده پیدا شود خطرناک است. کم پیدا می شود که آن عقده تازیانه شود برای استقامت و صبر تا بشود نابغه، تا بشود آدم فعال.بعضی اوقات دیده اید بچه یتیم است، اما این بچه یتیم یک آدم مؤدب ، فعّال بااستقامت پشتکار داری از کار درمی آید این عقده ای بوده، اما عقده اش تازیانه شده برای فعالیتش، عقده اش تازیانه شده برای درس خواندنش، عقده اش تازیانه شده برای پول پیدا کردنش، می شود یک آدم فوق العاده متمولی، یک آدم فوق العاده باسوادی، یک آدم فوق العاده باشخصیتی اما این کم است یک در میلیون است.بچه های شما اینطور نمی شوند، معمولاً آدمهای عقده ای، یا دیوانه می شوند یا اعصاب کوبیده ای پیدا می کنند و یک آدم جلفی از کار درمی آیند، بیشتر این عقده ها دو قسم اند: 1- دل مرده ها؛ یعنی اگر در جامعه وارد نشد، اگر خدا لطف کند رفیق بد پیدا نکند ، یک آدم دل مرده ای ، یک آدم خودخوری، یک آدم گوشه گیری از کار درمی آید، اگر مرد باشد جامعه او را طرد می کند، اگر زن باشد نمی تواند شوهرداری کند که بسیاری از طلاقها از همین جا سرچشمه می گیرد و یک قسمت آنهایی که وارد جامعه می شوند مخصوصاً رفیق بد پیدا می کنند، جنایتکار می شوند، خیانتکار می شوند. یکدفعه جوان یک بعد از نصف شب می آید، لذت می برد از سر کوچه ها لذت می برد از اینکه با لاابالی ها بنشیند، بگوید، بخندد، لذت می برد از اینکه دیگران بگویند این عجب آدم لاابالی از کار درآمد. اینها همه و همه عقده است. و اگر مادر ناز بچه اش را نکشد، اگر پدر مواظب باشد محبت را که بچه می خواهد به او ندهد اگر پدر خدای نکرده ضربۀ روحی به بچه اش بزند، مثلاً بچه 4 ساله، 5 ساله در جلسه نشسته یکدفعه به بچه اش می گوید گم شو، این گم شو یک عقده می شود برای او، این گم شو و همین خفه شو، یک جنایتکار چاقوکشی از کار در می آید ، کی کرده است؟ یک جمله پدر که به بچه اش گفته است گم شو، به بچه اش گفته است خفه شو. اگر خدای نکرده به بچه تان در همان کوچکی دو سالگی، سه سالگی توهین کنید. گفتم چگونه بچه 10 روزه را داد بر سرش بزنید لب ورمی چیند گریه می کند. بچۀ دوساله تان اگر به او برگشتید لب ور نمی چیند، اما روح او چروک پیدا می کند، روح او عقده پیدا می کند، اگر بچه 3 ساله و 4 ساله و 7 ساله تان ناز می خواهد ، ناز او را نکشیدید به جای ناز کشیدن العیاذبالله کتک به او زدید، بدان این کتک زدن خطرناک است، اگر خدای نکرده اعصاب ضعیف است و بخواهد این اعصاب ضعیف روی بچه ای پیاده شود، بدان بچه خطرناک از کار بیرون می آید. و بدا به حال آن بچه ای که عقده ای شود و اتفاقاً مواظب باشید همان اوایل یعنی نوجوان، یعنی کودک، زود عقده ای می شود، مواظب باشید از وقتی که بچه بدنیا می آید وقتی که بچه مدرسه می رود خیلی ناز او را بکشید، روایتی هست روایت را نمی دانم الآن از نظر سند چگونه است اما می دانم روایت خیلی عالیست که پیامبر اکرم(ص) فرموده است:« الولد سید سبع سنین و غلام سبع سنین و وزیر سبع سنین»یعنی بچه شما تا 7 سالگی آقاست بایستی حرف او را بشنوید، ناز او را بکشید، محبت می خواهد به او بدهید و هفت سال به بالا تا 14 سال فرموده است این غلام است باید از او کار بکشید (بعد درباره اش صحبت می کنم) باید مواظب دستش باشید، باید مواظب این باشید که آدم فعالی از کار درآید، و وقتی جوان شد، بالغ شد وزیر شما است یعنی این باز محبت می خواهد اما محبتش این است که با او مشورت کن در کارها به شخصیت او احترام بگذار، با برهان با او حرف بزن با استدلال با او حرف بزن، نمی شود به جوان برگردی، نمی شود قلدری با جوانت بکنی چه دختر، چه پسر. نمی شود با جوانت بدون استدلال حرف بزنی، اگر می خواهی جوانت حرف شنو باشد باید با استدلال، با تلطف با موعظه با او حرف بزنی اینها حرف دارد که بعد درباره اش انشاءالله صحبت می کنم.آنچه الآن به شما می گویم این است دختر شما، پسر شما چه کوچک، چه بزرگ اینها محبّت یاب هستند، همینطور که شما به فکر لباسشان هستید، باید به فکر روح آنها هم باشید، باید به آنها محبت کنید، باید ناز آنها را بکشید و باید کاری کنید که روح آنها از نظر محبت یابی سیر شود و الاّ بچه شما عقده ای می شود و اگر عقده ای شد جنایتکار می شود و اگر جنایتکار شد او برای گناهش جهنم می رود ، اما شما هم برای خاطر دخالت در کارش که عقده ایش کرده اید جهنم می روید.حتی به شما بگویم (شاید بعد درباره اش صحبت کنم) آیه ای هست در قرآن، این آیه یک معنای ظاهری دارد، یک معنای تأویلی دارد که امام صادق(ع) تعبیر کرده اند، آیه می فرماید: «مَن قَتَلَ نفساً بِغیرِ نفسٍ اَو فَساد فی الأرضِ فَکانّما قَتَلَ النّاس جَمیعاً وَ مَن اَحیاها فَکأنّما اَحیا النّاس جَمیعاً» معنای ظاهری آیه این است که اگر کسی شخصی را به ناحق بکشد گناهش به اندازه ای است مثل اینکه جهانی را کشته باشد و اگر کسی در شرف مرگ است و شما او را زنده کنید، بچه ای در حوض افتاده در حال خفه شدن است او را نجات دهید، کسی دم مرگ است با اتومبیل او را به بیمارستان برسانید از مرگ نجاتش دهید، قرآن می فرماید اگر کسی را زنده کنی مثل این است جهانی را زنده کرده باشی، این معنای ظاهری آیه است. اما امام صادق(ع) معنای تأویلی برای آیه کرده، می فرماید معنای آیۀ شریفه این است که اگر کسی را منحرف کنی، گناه این کار به اندازه ای است مانند اینکه جهانی را کشته باشی و اگر کسی را در راه بیاوری و بتوانی او را تربیت کنی ثواب آن باندازه ای است مانند اینکه جهانی را زنده کرده باشی.روی تفسیر امام صادق(ع) بحث ما خیلی اهمیت پیدا می کند برای اینکه این آیۀ شریفه می فرماید: پدر، اگر اولادت را تربیت صحیح بکنی، مادر اگر اولادت را تربیت صحیح بکنی و بتوانی یک بچه سالم تحویل جامعه دهی مثل این است که جهانی را زنده کرده باشی، آیه شریفه می فرماید: پدر اگر بچه ات از عصبانیت تو منحرف شود، عقده ای شود، مادر اگر بچه ات را تربیت نکنی بی تفاوت باشی و بچۀ تو بی عفت شود، منحرف شود بدان گناه این باندازه ای است مانند اینکه جهانی را کشته باشی، لذا سرسری از بحث نگذرید، اگر به شما بگویم مواظب باشید بچه هایتان عقده ای نشوند، سرسری نگذرید، از این گوش نشنوید از آن یکی بیرون کنید. یک بحث خطابی نیست که یک مقدار متأثر شوید که بعد هم از مسجد که بیرون رفتید مثل اینکه اصلاً نشنیده باشید، بحث جدی است.بحث این است که اگر یک دختر عقده ای شود یکدفعه خدای نکرده برایت خبر می آورند که دخترت رفت با یک تبسم، با یک نامه، یکدفعه برایت خبر می آورند پسرت رفت با یک رفیق بد معنایش این است که اگر بچه ات عقده ای شود دیگر مشکل است که سرو کار با منبر و محراب پیدا کند، سر و کار با جنایتکارها با خیانتکارها دارد لذا به بحث امروز بیشتر اهمیت دهید تا بحث های گذشته .اما باید این را مواظب باشید محبت زیادی آن هم غلط است یعنی بچه را لوس و ننر بار آوردن، دیده اید بعضی اوقات این افرادی که مثلاً 4 تا دختر دارد و یک پسر، این پسر را یک جوری بار می آورد از خودراضی، لوس ، ننر و این بالأخره هم یک آدم رذل و بدی از کار درمی آید . باید این را هم مواظب باشید همینطور که اگر محبت به بچه ات نکنی عقده ای می شود، اگر افراط کنی لوس و ننر می شود از خودراضی می شود.قرآن شریف آیه ای دارد، آیه خیلی با تأکید می فرماید: اگر بچه ات لوس و ننر از کار درآمد، عذاب دنیا دارد، عذاب آخرت دارد، تو هم عذاب دنیا و آخرت داری، قرآن می فرماید:« لاتَحسَبَنَّ الّذین یَفرحونَ بِما أتوا وَ یُحِبّونَ أن یُحمَدوا بِما لَم یَفعلوا فَلا تَحسبنَّهم بِمفازةٍَ مِن العذاب وَ لهم عذابٌ ألیمٌ». می فرماید گمان نکن آن کسی که کار بد می کند و خیال می کند کار خوب کرده. آن کسی که توقع بیجا دارد فضیلتی ندارد و می خواهد مردم به او احترام کنند، خیال نکن که این از عذاب دنیا نجات پیدا می کند، از عذاب آخرت نجات پیدا می کند نه، در دنیا معذب است در آخرت هم معذب است، این آیه به ما می گوید: اگر بچۀ تو لوس و ننر شد همینطوری که به تو زور می گوید فردا هم که بزرگ می شود و می خواهد به جامعه زور بگوید اگر بچه ات لوس و ننر شد، از خودراضی شد خواهرش را می زند، هیچ نمی گویی وقتی بزرگ می شود مردم را می زند وقتی مردم را زد آدم ظالمی، از کار درمی آید بچه خواهرش را می زند هیچ نمی گویی، خیال می کند کار خوبی کرده، وقتی بزرگ می شود مردم را می زند خیال می کند کار خوبی کرده، بچه که لوس و ننر شد، دیگر استقلال ندارد.بقول عوام مردم می گویند:« بچه بابائی است، بچه ننه ای است . می گوید مگر بچه ننه هستی که اینجور هستی» یعنی دیگر از خود استقلال ندارد، این وابستگی دارد، وقتی کوچک باشد وابستگی به باباش دارد، وابستگی به مادرش دارد، وقتی بزرگ شود دلش می خواهد وابسته باشد، یک وقت عالم است، دانا است، شخصیت دارد، اما یک غربزده به تمام معنی است این از کجا پیدا می شود، از لوس و ننر بودن بچه .اگر بچه لوس و ننر شد استقلال ندارد، وقتی وارد جامعه می شود توقع بیجا از مردم دارد، دلش می خواهد مردم به او احترام کنند، خوب مردم به او احترام نمی کنند، برای اینکه مردم به کسی احترام می کنند که فضیلت داشته باشد، این فضیلت ندارد، بقول قرآن شریف: یُحبّون اَن یُحمدوا بِما لم یَفعلوا» دلش می خواهد مردم به او احترام کنند با فرضی که فضیلت هم ندارد، خوب مردم به او احترام نمی کنند. وقتی مردم به او احترام نکردند آزرده خاطر می شود، از جامعه طرد می شود، دل مرده می شود دیگر دستش به کار نمی رود، دیگر حال بازار آمدن ندارد.بعضی ها حال بازار آمدن ندارند اصلاً وقتی که می آید در بازار مثل اینکه خجالت زده است اگر انسان ریشه یابی کند می بیند که این از بچگی سرچشمه گرفته، بعضی اوقات اینجوری است که دلش می خواهد هی امر کند، به او امر کند، به این امر کند، به او نهی کند، بچه اش را به او بدهد نگهدارد. این بچه مرا نگهدار، آن آب را بده بخورم، آن نان را بده من بخورم، این بچه مرا نگهدار، هی امر و نهی به همه، این از کجا سرچشمه می گیرد از اینکه لوس و ننر بار آمده همین جوری که به پدرش امر می کند ، و پدرش هم حرفش را می شنود ، می خواهد به جامعه هم اینجور امر و نهی کند، از جامعه متعزل می شود و این آدم لوس و ننر اگر از آدم عقده ای بدتر نباشد، حتماً بهتر نیست.معمولاً دیده اید این آدمهای از خودراضی خیلی خطرناک می شوند، خیلی جنایتکار می شوند، این آدمهای از خودراضی دیگر نمی توانند اگر دختر باشند شوهرداری کنند، نمی توانند بچه داری کنند، نمی توانند خانه داری کنند، این آدمهای از خودراضی نمی توانند زن داری کنند، نمی توانند بچه داری کنند، نمی توانند در جامعه تماس بگیرند، نمی توانند گرهی از جامعه بگشایند، همیشه می خواهند گره گشایان دیگران باشند، می شود یک آدم خودخواه، یک آدم خودگرا، یک آدم دیگرگرا، وقت تمام شد، اما بحث ناقص ماند و دلم می خواست که این بحث را تمام کنم اما نشد، چون از نظر من بحث خیلی مهم است فردا اگر بشود یک مقدار کم دربارۀ آن صحبت کنم و بروم سر فصل هشتم.خلاصۀ بحث این شد که بچه هایتان چه بزرگ، چه جوان، چه نوجوان، چه کودک، مخصوصاً کودک مواظب باشید عقده ای نشوند، مواظب باشید لوس و ننر و از خودراضی هم نشوند، و به شما بگویم حدّ متوسطش کاری است بسیار مشکل، یعنی خیال نکنید تربیت اولاد کاری است آسان خیلی مشکل است، اما کاری است واجب از اوجب واجبات، کاری است لازم.سخن بر سر این بود که بچه وقتی بدنیا می آید محبت یاب است و باید مورد محبت واقع شود، قلب مادر، دست پرعطوفت مادر روی این بچه تأثیر دارد کم کم بچه که بزرگ شد دامن پدر و دست تلطف پدر روی سر این بچه تأثیر دارد، غذای روح هست و باید مادر و پدر به این بچه همینطوری که غذای جسم می دهند، غذای روح بدهند، مورد تلطّف ، مورد عنایت، مورد محبت آنها همیشه باشد و باید مواظب باشند که حرفهای خشن ، حرفهای سرد به این بچه مخصوصاً نوجوان و جوان نزنند و اگر تربیت و نصیحتی دارند با موعظه با تلطّف و با استدلال باشد، از این جهت هم اسلام راجع به بچه هایی که یتیم هستند فوق العاده سفارش کرده است. در روایات می خوانیم اگر کسی دست تلطّف روی سر بچه یتیم بکشد به تعداد هر مویی که از زیر دست او بگذرد، خدا حسنه به او می دهد. در روایات می خوانیم اگر کسی بچه یتیمی را در دامن بنشاند و با او تلطّف کند، مهربانی کند پروردگار عالم گناهان او را می آمرزد. و در قرآن شریف تأکید کرده است.در جامعه اسلامی مواظب باشید گرد یتیمی به چهرۀ بچه های یتیم ننشیند، قرآن شریف و روایات ما تأکید کرده مردها باید بمنزلۀ پدر یتیم باشند و زنها به منزلۀ مادر و نگذارند این بچه یتیم، رنج بی پدری و بی مادری را بچشد. در سورۀ ماعون به اندازه ای تأکید دارد که می فرماید:« اَرِایتَ الّذی یُکذِّبُ بِالدین فذلک الّذی یَدُعٌ الیتیم» یعنی پیامبر آن جامعه ای که بچه های یتیم در آن باشند، و گرد یتیمی به چهرۀ این بچه ها بنشیند این جامعه جامعه اسلامی نیست.می فرماید: آیا می خواهی نشانت بدهم آنکه دین ندارد؟ بعد می فرماید: دین ندارد آن کسی که محلّی به بچه یتیم نگذارد، واقع این آیه شریفه همین است که معنی کردم که جامعه اسلامی باید مواظب بچه یتیم ها باشند، مواظب باشند اینها درد یتیمی نچشند، گرد یتیمی بر چهرۀ اینها نشیند و بعبارت دیگر باید مواظب باشند، همینطور که لازم و واجب است بچه یتیم را از نظر غذا تأمین کنند از نظر غذای روح هم باید تأمین کنند، همین طوری که لازم است بر جامعه اسلامی بچه یتیم گرسنه نماند، باید مواظب باشند بچه یتیم بی محبت نماند، برای خاطر همین است که اگر بچه محبت ندید برای او عقده پیدا می شود و اگر عقده پیدا شد خطر دارد و خطر آن هم بسیار بزرگ است.بلی دیروز عرض کردم در حالی که ما باید مواظب بچه هایمان باشیم و امروز مواظب بچه های یتیم باشیم، باید مواظب باشیم افراط گری در کارمان نباشد افراط در محبت هم بد است، مثل گلی که دو روز یکمرتبه آب می خواهد شما همه ساعت به آن گل آب دهید مسلم است این گل می گندد، مسلّم از بین می رود، اگر یک درختی هفته ای یک مرتبه آب می خواهد شما هر روز به آن آب بدهید نه تنها رشد ندارد بلکه می گندد. دربارۀ محبت هم چنین است.اگر افراط در محبت کردید راجع به بچه تان، لوس و ننر بار می آید، از خودراضی بارمی آید، و خطر این از خطر عقده اگر بالاتر نباشد کمتر نیست برای اینکه در باب عقده می گفتم فرد خیانتکار، جنایتکار یا فرد دل مرده ای از کار درمی آید و جامعه او را نمی پذیرد ، افرادی هم که از خودراضی باشند استقلال ندارند، توقعات بی جا از جامعه دارند توقعات بی جا از دیگران دارند توقعاتشان برآورده نمی شود، خواه ناخواه عضو زائدی تحویل جامعه داده می شوند. اگر عقده برای اینها از همین کار پیدا نشود که بعد درباره اش انشاءالله صحبت می کنم.لذا در حالیکه باید بچه هایتان محبت ببینند، در عین حال هم باید افراط در محبت نبینند، لذا در روایات داریم بچه هایتان را بعضی اوقات گرسنگی بدهید که همین روزه ولو روزه نصف روز بسیار خوب است و مصداق آن روایت می شود.در روایات داریم بچه هایتان را که بعضی اوقات روی زمین می خوابد، بگذارید بخوابد از بچه تان کار بکشید، بچه تان را در مهالک وارد کنید مثلاً می ترسد از همانجا که می ترسد حتماً بچه را وارد کنید و بالأخره بعضی اوقات یک بی اعتنائی ها به بچه تان بکنید، این برای خاطر چیست؟ یک جمله ای از یک معلم روانشناس نقل می کنند، اما روانشناس نه به معنی امروز دکترای روانشناسی نداشته بلکه معلم فهمیده ای بوده، ظاهراً ابن سکیت معلم بچه های متوکل است، بچه های متوکل می آمدند پیش او درس می خواندند.منتصر که اتفاقاً آدم فی الجمله خوبی بود روزی ابن سکیت تصمیم گرفت که منتصر را ادب کند، برای اینکه فکر کرد این خلیفه زاده در ناز و نعمت پرورش یافته فردا می خواهد خلیفه بشود، فردا او می خواهد زمام مملکت را بدست بگیرد باید ادب شود، هر روز می آمد بالا، بالا می نشست، پهلوی معلم می نشست، به معلم ناز می کرد آن روز که آمد ابن سکیت گفت همانجا بنشین، نشاندنش در همان میان کفشهای بچه ها همان پایین ، مقداری نشست، ظهر شد درس حسابی هم به او نداد، موقعی که ظهر شد، همه رفتند برای ناهار او را نگهداشت و گفت تو حق رفتن ناهار نداری در اطاقی او را نگه داشت و گرسنگی حسابی هم به او داد، نگذاشت ناهار برود و ناهار هم به او نداد عصری شد همه می خواهند مرخص شوند، جمع کرد، و آنها را به صف کرد و این بچه را، بچۀ بی گناه را آورد در مقابل بچه ها و یک کتک مفصّلی هم به او زد و گفت برو، بچه خیلی ناراحت شد، که مگر چه کرده، که توهینی به او کرد، گرسنگی به او داد- آخر کار هم او را کتک زد رفت به باباش خبر داد، آن پدر شقی خیلی عصبانی شد معلم را خواست پرسید این چه کاری بود امروز کردی؟ گفت می خواستم بچه ات را ادب کنم. این بچه در ناز و نعمت پرورده شده ، این بچه بی احترامی ندیده است . و نمی داند که توهین کردن به دیگری، کوبیدن شخصیت دیگری چقدر بد است، این بچه گرسنگی نخورده است، این بچۀ تو در ناز و نعمت بزرگ شده، نمی داند رنج گرسنگی، رنج یتیمی، رنج فقر یعنی چه، این بچه زیر چتر تو بوده است. ظلم ندیده و نمی داند مظلوم یعنی چه و شکنجه ای که مظلوم از ظالم می برد یعنی چه؟من امروز می خواستم اینها را یاد بچه ات بدهم بی گناه، بی احترامی به او کردم، روی کفشها پائین او را نشاندم، تا به او بگویم ببین بی احترامی چقدر بد است، مواظب باش وقتی زمام مملکت را بدست گرفتی بی احترامی به کسی نکن توهین به شخصیت کسی نکن، شخصیت کسی را نکوب، گرسنگی به او دادم می خواستم به او بفهمانم فردا که زمام امر را بدست گرفتی بفکر خود و اطرافیانت نباش، بدان گرسنگی ها هست، بدان فقرائی هستند، بدان بیچارگانی هستند، بدان گرسنگی سخت است. چنانچه در روایات داریم یکی از چیزهایی که روزه به ما می فهماند این است که رنج گرسنگی را می فهمیم ، آنکه سر بی شام زمین می گذارد چقدر برایش مشکل است.گفت اما کتک زدنم به خاطر این بود که می خواستم به او بگویم دیدی که ظلم بی جا، کتک بی جا، زندان بی جا، چقدر مشکل است . مواظب باش ظلم بیجا به کسی نکنی همین قضیه را حافظ شیرازی به شعر درآورده، شعر بسیار عالی است:ناز پرورده تنعّم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشدلذا در حالیکه باید به بچه مان محبت کنیم باید غذای روح او را بطور عالی بدهیم و سیراب کنیم و شاداب کنیم روح او را، نوازش کنیم، حرفهای خشن به او نزنیم باید مواظب باشیم لوس و ننر هم بار نیاید، اگر لوس و ننر و از خودراضی باشد، عضو زائد جامعه است، عضو فلج جامعه می شود، هم برای خودش بد است و هم گرهی از جامعه نمی تواند بگشاید، اگر هم عقده ای بشود آن هم عضو زائد جامعه است، بلکه باید بگوئیم یک سرطان و غدّۀ سرطانی برای جامعه است ، و باید بگوئیم جنایتها، خیانتها از همین عقده سرچشمه می گیرد.یک جمله تاریخی برای هر دوی این قضیه نقل می کنم، این جمله تاریخی خیلی مؤثر برای بحث دیروز و امروز است. هارون الرشید دو پسر داشت، یکی بنام امین و دیگری به نام مأمون. امین یک آدم لوس و ننر و از خودراضی است. سرّش هم این است که پسر زبیده است. زبیده زن فوق العاده متشخص بوده ولو هارون الرشید حرمسرا داشته و بیشتر از صد زن باجمال و جوان در یک جا جمع کرده بود.اما زبیده ملکه و متشحص بوده، زبیده فوق العاده بوده، دوش بدوش هارون می رفت این امین مال زبیده است ، و زبیده بلد نبود پسرش را تربیت کند، لذا یک پسر از خودراضی لوس و ننری تحویل جامعه داد، اما مأمون، مأمون پسر کنیزکی است، مادرش آشپز بوده.در بعضی از تاریخ ها نقل می کنند که زبیده و هارون با هم قمار کردند و قمار بر سر این بود که هر که باخت مثلاً فلان چیز را بدهد بالأخره رسید به اینجا که زبیده گفت که اگر باختی با این کنیزک هم بستر شوی اتفاقاً هارون باخت و با کنیزک همبستر شد با همان وضع آشپزی که داشت، از آشپزخانه دوده ای و سیاه بیرون آمده بود با همان حال واداشت که با این زن همبستر شود و مأمون از این زن به دنیا آمد لذا باید بگوئیم مادر نداشت مادرش اینجور بود باید بگوئیم عقده برای مأمون پیدا شد مخصوصاً که زبیده به او توهین کرد دیگران هم به او توهین کردند و پدرش هم توهین کرد این توهین ها، این بی مادریها و این که مادرم آشپز است کنیز است، سرزنش ها که از دیگران داشت کم کم برای او عقده شد، مأمون آدمی شد عقده ای، امین آدمی بود لوس و ننر و از خودراضی. زبیده همیشه به هارون می گفت چرا به بچۀ من بی اعتنائی می کنی هارون درک کرده بود امین لیاقت ولایت عهدی را ندارد، مجبور هم بود که ولایتعهدی را به او بدهد از نظر اجتماعی لازم بود، واجب بود، چون پسر زبیده بود از طرفی دید که نمی تواند این ولایتعهدی را قبول کند زبیده هم مرتب می گفت چرا به این پسر من بی اعتنا هستی؟هارون شبی گفت من الآن به تو اثبات می کنم که چرا به او بی اعتنا هستم و اعتنا به مأمون دارم همان نصفۀ شب که زبیده و هارون نشسته بودند،امین خواب بود ، او را از خواب بیدار کردند که پدرت تو را می خواهد بلند شد، ژولیده با همان وضع خواب آلود آمد در مقابل هارون قرار گرفت، هارون گفت من امشب تصمیم گرفته ام جایزه بدهم، جایزه به تو و مأمون. هر چه بخواهی به تو می دهم، سه جایزه می دهم انتخاب از تو، گفت: فلان باغی که اختصاص به تو دارد می خواهم، گفت این باغ را برای چه می خواهی؟ گفت:می خواهم روزها به آنجا بروم و تفریح کنم گفت دیگر چه می خواهی؟ گفت : اسب مخصوص تو را هم می خواهم گفت اسب مخصوصم را برای چه می خواهی؟ گفت: آن را هم برای این می خواهم که سوار شوم بروم آنجا و تفریح کنم. گفت: کنیز مخصوص تو را هم می خواهم، گفت این را برای چه می خواهی گفت برای اینکه زن خوشگلی است زن باجمالی است. گفت: به تو دادم برو.امین رفت، مأمون را احضار کرد مأمون را از خواب بیدار نمودند که پدرت تو را می خواهد با نظامی مجهز آمد در مقابل هارون سروصورت را شسته، چکمه به پا، شمشیر بدست مهیا، گفت چه امری داشتید؟ خیال کرد که مثلاً جنگی است، چیزی است، می خواهد او را رئیس لشکر کند، هارون به او گفت: می خواهم جایزه بدهم 3 تا جایزه بناست بدهم 3 تا جایزه را همین الان به تو می دهم هر چه می خواهی بگو، گفت: جایزۀ اول من، این که مالیات را به اسم من از ممالک اسلامی امسال کم کنی، گفت: کم کردم. گفت: حاجت دوم من این است که زندانیان را به نام من عفو کنی و یا تخفیف بدهی. گفت کردم. گفت: جایزه سوم این که حقوق ارتش را به نام من زیاد کن، گفت کردم، گفت برو.بعد رو کرد به زبیده گفت می دانی مأمون چه کرد تمام مملکت را از دست خودش راضی کرد برای اینکه مردم یا ارتشی هستند یا غیر ارتشی، ارتشیان حقوقشان زیاد شد و غیر ارتشیها مالیاتشان کم شد بنام این شخص، و جنایتکارها و خیانتکارها زندانی هستند آنها هم عفو داد شد به نام او لذا تمام مملکت اسلامی از مأمون راضی شدند اگر من بی اعتنائی به امین می کنم و اعتنا به مأمون برای خاطر این است، آدم لوس و ننر می شود مانند امین، مأمون عقل و کیاست دارد، لذا آوردن حضرت رضا به خراسان و خوابانیدن سر و صداها از زیرکی او بود.و قضیۀ حضرت رضا(ع) از نظر تحلیل سیاسی خیلی عجیب است توانست آن ناامنی و ولوله ای که در ممالک اسلامی بود بخواباند، اما این آدم عاقل این آدم که بقول هارون لیاقت برای خلافت داشته، عقده ای بود، عقده اش رسید به اینجا که وقتی بابا مرد، خلافت رسید به امین با امین جنگید، اول استاندار خراسان بود وقتی فهمید خلافت به امین رسیده زیر بار نرفت با هم جنگیدند و چون امین آدم بی لیاقتی بود، آدم لوس و ننری بود، آدم از خودراضی بود نتوانست جنگ کند و شکست خورد.مأمون دستور دارد که در زندان سر او را جدا کنند و سرش را بیاورند، سر را آوردند نزد مأمون دستور داد آنرا جلوی دارالاماره نصب کنند و مردم بیایند و به او توهین کنند ! سر برادرش است اما آن عقده ای که از دست این برادر دارد، عقده ای که از زبیده و دیگران برای او پیدا شده، آن عقده ای که از کمبودهای محبت در زمان باباش در زمان خلافت هارون پیدا کرده کار را رساند به اینجا که برادرش را کشته سرش را جلو در نصب کرده می گوید مردم بیایند و به او توهین کنند که عربی آمد آب دهان انداخت به صورت امین و گفت خدا لعنت کند پدرت را خدا لعنت کند برادرت را و خدا لعنت کند خودت را. مأمون وقتی این جریان را شنید گفت سر را ملحق به بدن کنید و بدن را دفن کنید.مأمون عقده ای است آن جنایتها را ببارآورد و من جمله جنایت نسبت به برادرش امین. بچۀ شما اگر لوس و ننر باشد نمی تواند در جامعه زندگی کند، اگر هم محبت پدر ندیده باشد، محبت مادر ندیده باشد، آن هم عقده ای است نمی تواند زندگی کند، این بحث تا اینجا تمام شد.یک بحث مهّمی مانده است و این بحث برای همه ما هست و آن این است که بچه گاهی عقده پیدا می کند، گاهی لوس و ننر از کار درمی آید، همچنین گاهی بزرگ ها، جوانها حتی پیرمردها عقده ای می شوند ، حتی گاهی پیرمردها لوس و ننر می شوند، گاهی جوانها لوس و از خودراضی می شوند. اول عقده ای نبوده یعنی جوان اول عقده ای نبوده محبت پدر و مادر دیده، این جوان بزرگ شده، اما در بزرگی عقده برای او پیدا می شود. همچنین بعضی اوقات لوس و ننر نبوده، مادرش مواظب بوده، پدر مواظب بوده یک جوان سالمی، کودک سالمی تحویل جامعه داده، اما بزرگ شده و در حال بزرگی از خودراضی شد.باید همه مواظب باشیم که یکدفعه در حال بزرگی عقده پیدا نکنیم مثلاً دختر و پسری که ازدواج نکند، یا ازدواج اینها دیر شود، بطور ناخودآگاه این دختر و پسر عقده ای می شوند. عقده را معنا کردم، گفتم تمایل از ضمیر آگاه منتقل می شود به ضمیر ناخودآگاه و آنجا غده سرطانی می شود.دختر از 14 سال به آن طرف اگر بلوغ زودرس برایش پیدا نشود، پسر از چهارده سال پانزده سال به آنطرف اگر بلوغ زودرس برایش پیدا نشود ، تمایل به ازدواج دارد و این تمایل هست، بخواهد هست ، نخواهد هست. این تمایل ها باید جواب داده شود اسلام می گوید باید پدر و مادر، جوانها را زود زن بدهند، باید دخترها را زود شوهر بدهند باید دخترها زود شوهر کنند، باید پسرها زود زن بگیرند و این بندهای خرافات را که در جامعۀ اسلامی به وجود آورده اند، این بندها باید پاره شود.این بندهاست که عقده ها برای جوانها می آورد. هیپی ها، بیتل ها از همین جا به وجود می آیند، این لباسهای مبتذل از همین جا سرچشمه می گیرد، این پرخاشگریها از همین جا سرچشمه می گیرد، اسلام می گوید زود شوهر کن و به آن می گوید زود زن بگیر، اگر زود زنش ندادند و زود زن نگرفت ، برایشان عقده پیدا می شود، پسر 25 ساله بطور ناخودآگاه یکوقت برای او عقده پیدا می شود، همچنین از چشم و هم چشمی برای انسان عقده پیدا می شود، آمال و آرزوها برای انسان عقده می آورد.اینکه مقام نبوت و ولایت هر دو سفارش کرده اند: « اِنَّ اَخوَف ما اَخافٌ عَلَیکم اِثنانِ: اِتّباع الهوی و طُولُ الأمَلِ وَ اَمّا اِتّباع الهَوی فَیَصُّدُ عَن الحقِّّّ و امّا طوُلُ الاَمل فَیُنسی الآخرة» می فرماید آنچه من برای شما خیلی می ترسم دو چیز است:1- متابعت کردن از هوی و هوس ( دلم می خواهد ).2- آمال و آرزوی دراز : می فرماید اگر خدای نکرده هوی پرست شدی پا روی حق می گذاری، اگر آمال و آرزوی زیاد پیدا کردی آخرت به فراموشی سپرده می شود و هی مرتب روی آمال و آرزویت فکر می کنی، آمال و آرزوهای بیجا برای بیست سال دیگر، پنجاه سال دیگر، فکرهای بیجا، تخیلّهای غلط، وسوسه های غلط او را به پرتگاه می کشاند این آمال و آرزوها اگر در دختر باشد خطرناک است، در پسر باشد خطرناک است، چشم و هم چشمی های انسان از نظر آمال و آرزو، از نظر فکر باعث می شود پایش را از گلیم خود بیشتر دراز کند، برای دختر خطرناک است، برای پسر خطرناک است ، برای دختر و پسر عقده درست می شود، گاهی منجر به دیوانگی می گردد، گاهی منجر به خیانت و جنایت می شود، گاهی منجر به پرخاشگری. و در نتیجه با هیچکس نمی تواند بسازد حتی با شوهرش، حتی با زنش، حتی با پدر و مادرش.یکی از نویسنده ها یک جمله ای نقل می کند و این جمله برای همه ما مخصوصاً جوانها خیلی خوب است؛ می گویند یک زنی دیوانه شد، این زن را بردند دارالمجانین ، دکترهای روانی هر چه روی او کار کردند دیدند فایده ای ندارد و اتفاقاً این دیوانگی های اینطوری خوب شدنش کاری است بسیار مشکل ، دیوانه های معمولی ممکن است روی اعصاب کار کنند، خوب شود اما افرادی که ضعف اعصاب دارند، افرادی که عقده هایشان از راه تهیّجی انفجار پیدا کرده خوب شدن اینها مشکل است سبب آن هم این است آنچه برایشان دیوانگی آورده ادامۀ دیوانگی را همان می دهد. بالأخره روی این زن کار کردند دیدند نمی شود، حرفهایش را کنترل کردند دیدند این زن همیشه یک حرف دارد و آن اینکه هر روز صبح به صبح می آید دیوانه ها را دور خود جمع می کند، می گوید من یک شوهر زیبائی دارم، 2 تا بچه خوشگل یک پسر و یک دختر خوشگل دارم، من یک ماشین سواری دارم و عصر به عصر شوهرم که از اداره می آید پشت فرمان ماشین می نشیند و من پهلوی او، 2 تا بچه پشت سر ما از قصرمان که در شمیران است می رویم به ویلایی که داریم و آنجا تفریحی می کنیم تا شب و شب برمی گردیم به خانه، هر روز این حرف را می زد، کم کم دیدند که خوب این حرف باید از یک جایی سرچشمه بگیرد، بچه هایی که با او همکلاسی بودند را جمع کردند گفتند این دختر وقتی که با شما همکلاس بود چه می خواست، در زندگی با شما چه می گفت پدر و مادرش را خواستند گفتند او چه می گفت، زنها را خواستند، همسایه ها را خواستند گفتند این زن ایده اش چه بود، وضعش چگونه بود؟و اما همکلاسهایش همین حرفهایی که تکرار می کرد گفتند، گفتند آمال و آروزهای عجیبی داشت، می گفت که من می خواهم شوهرم یک اداری بالایی باشد اما خیلی شیک و باجمال، دو تا بچه هم می خواهم پیدا کنم یک ماشین سواری هم می خواهم، یک قصر و ویلایی هممی خواهم و عصر از قصرم به ویلا بروم و از ویلا برگردم!اتفاقاً از قراری که معلوم شد این دختر شوهر کرد به یک کسی که از نظر کار بیکار بود اصلاً کار نداشت. از نظر شکل و شباهت هم خوب نبود، حالا آن بماند قصر و ویلا که نداشت هیچ یک خانه اجاره ای در یکی از محله های بحسب ظاهر پست تهران پیدا کرد ماشین که نداشت یک الاغ هم نداشت که سوار شود آن آقای نویسنده می نویسد حتی پول خط هم نداشت،پول تاکسی هم نداشت که سوار شود و از خانه برود خانه پدر و مادرش. این آمال و آروزها برآورده نشده، اثر گذاشت روی این زن. آن نویسنده می گوید: اتفاقاً عقیم هم شد، بچه هم پیدا نکرد. اثر گذاشت، آن آمال و آرزو اثر گذاشت تمایلات ناآگاه ، عقده منفجر شد، آن انفجار تهیّجی ب
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 200]
صفحات پیشنهادی
محبت یابی در کودک
محبت یابی در کودک بحث ما دربارۀ محبت یابی در کودک است. بچه وقتی بدنیا می آید دارای غرایز و تمایلاتی است، این غرایز و تمایلات دو قسم است یک قسم از آنها بالقوه ...
محبت یابی در کودک بحث ما دربارۀ محبت یابی در کودک است. بچه وقتی بدنیا می آید دارای غرایز و تمایلاتی است، این غرایز و تمایلات دو قسم است یک قسم از آنها بالقوه ...
اريکسون و هويت يابي در نوجواني
اريکسون و هويت يابي در نوجواني نويسنده: اميدرزاقي رفتارهاي اجتماعي انسان ازآغاز تولد ... روابط کودک با آشنايان،روابط کودک با دوستان و همکلاسي ها و روابط کودک با ... نيازهاي نوجوانان نياز به محبت درنوجواني 1ـ محبت به همسالان همجنس (رفاقت)2ـ محبت ...
اريکسون و هويت يابي در نوجواني نويسنده: اميدرزاقي رفتارهاي اجتماعي انسان ازآغاز تولد ... روابط کودک با آشنايان،روابط کودک با دوستان و همکلاسي ها و روابط کودک با ... نيازهاي نوجوانان نياز به محبت درنوجواني 1ـ محبت به همسالان همجنس (رفاقت)2ـ محبت ...
تاثیر محبت مادر بر مغز
26 ژوئن 2011 – تاثیر محبت مادر بر مغز-دانشمندان کشف کردهاند که نوزادانی که به اندازه کافی از مهر و محبت مادری بهره نمیبرند، در بزرگسالی ... محبت یابی در کودک ...
26 ژوئن 2011 – تاثیر محبت مادر بر مغز-دانشمندان کشف کردهاند که نوزادانی که به اندازه کافی از مهر و محبت مادری بهره نمیبرند، در بزرگسالی ... محبت یابی در کودک ...
عوامل رشد کودک
قبل از پرداختن به عوامل رشد کودک، توجّه به اين نکته لازم است که در بين اين عوامل، خانواده از اهميّ. ... عوامل تربيت صحيح کودک رشد صحيح کودک مرهون عوامل متعدّدي نظير محبت، احترام و رعايت عدالت بين کودکان است.الف- محبّت به ..... محبت یابی در کودک ...
قبل از پرداختن به عوامل رشد کودک، توجّه به اين نکته لازم است که در بين اين عوامل، خانواده از اهميّ. ... عوامل تربيت صحيح کودک رشد صحيح کودک مرهون عوامل متعدّدي نظير محبت، احترام و رعايت عدالت بين کودکان است.الف- محبّت به ..... محبت یابی در کودک ...
محبت در روابط خانوادگی و اجتماعی
محبت در روابط خانوادگی و اجتماعی-وبلاگ > حکیمی، محمود - الگوپذیری از امام موسی کاظم (ع) با جاری ساختن مهر و محبت در روابط ... اريکسون و هويت يابي در نوجواني روابط کودک با آشنايان،روابط کودک با دوستان و همکلاسي ها و روابط کودک با اجتماع قابل .
محبت در روابط خانوادگی و اجتماعی-وبلاگ > حکیمی، محمود - الگوپذیری از امام موسی کاظم (ع) با جاری ساختن مهر و محبت در روابط ... اريکسون و هويت يابي در نوجواني روابط کودک با آشنايان،روابط کودک با دوستان و همکلاسي ها و روابط کودک با اجتماع قابل .
دوست یابی (قسمت ششم)
دوست یابی (قسمت ششم) نويسنده:حسين شاهد خطيبي 20) آنچه زداينده محبت است .... كه كودك بودم آماده بودم كه در هر چيزى به كشمكش و مباحثه پردازم و چون وارد دانشگاه شدم ...
دوست یابی (قسمت ششم) نويسنده:حسين شاهد خطيبي 20) آنچه زداينده محبت است .... كه كودك بودم آماده بودم كه در هر چيزى به كشمكش و مباحثه پردازم و چون وارد دانشگاه شدم ...
دين يابي يا دين دهي
دين يابي يا دين دهي نويسنده:علیرضا مزروعی منبع:روزنامه کیهان دشمنان سعي مي .... علي ارادتك و فطرت العقول علي معرفتك(8)خدايا تو قلبها را با ارادت و محبت خود و عقلها را با ... از آنجايي كه حس دين اساساً در طبيعت و فطرت كودك به وديعه نهاده شده است تنها ...
دين يابي يا دين دهي نويسنده:علیرضا مزروعی منبع:روزنامه کیهان دشمنان سعي مي .... علي ارادتك و فطرت العقول علي معرفتك(8)خدايا تو قلبها را با ارادت و محبت خود و عقلها را با ... از آنجايي كه حس دين اساساً در طبيعت و فطرت كودك به وديعه نهاده شده است تنها ...
راهکارهاي عملي موثر در تأمين بهداشت رواني کودکان
تأمل نسبت به جوانب و عوارض تنبيه کودک ، ريشه يابي. ... کودک نبايد هيچ گاه احساس بي پناهي و ناامني کند ، او بايد از توجه و محبت کافي بهره مند گردد و هيچ گاه نبايد ...
تأمل نسبت به جوانب و عوارض تنبيه کودک ، ريشه يابي. ... کودک نبايد هيچ گاه احساس بي پناهي و ناامني کند ، او بايد از توجه و محبت کافي بهره مند گردد و هيچ گاه نبايد ...
ریشه یابی واژه های فارسی
ریشه یابی واژه های فارسی-فرزانه دانستن از ریشه زان (به معنی فهمیدن، شناختن، ... دانشمندان معتقدند این کلمه از زبان کودکان گرفته شده است. ... بابک از دو جزء باب (پاپ) «پدر»+ک (پسوند دال بر عزت و محبت) ساخته شده است بابک، پاپک یعنی پدرجان.
ریشه یابی واژه های فارسی-فرزانه دانستن از ریشه زان (به معنی فهمیدن، شناختن، ... دانشمندان معتقدند این کلمه از زبان کودکان گرفته شده است. ... بابک از دو جزء باب (پاپ) «پدر»+ک (پسوند دال بر عزت و محبت) ساخته شده است بابک، پاپک یعنی پدرجان.
دوستي و دوست يابي
دوستي و دوست يابي-دوستی و دوست یابییكی از مباحث بسیار مهم در مسایل ... شما به آنان اظهار محبت میكنید؛ در حالی كه آنها به آنچه از طرف حق برای شما آمده، كافر شدهاند .... کمک به کودک برای دوستیابی-داشتن یک یا دو دوست صمیمی او را شادتر می سازد و به ...
دوستي و دوست يابي-دوستی و دوست یابییكی از مباحث بسیار مهم در مسایل ... شما به آنان اظهار محبت میكنید؛ در حالی كه آنها به آنچه از طرف حق برای شما آمده، كافر شدهاند .... کمک به کودک برای دوستیابی-داشتن یک یا دو دوست صمیمی او را شادتر می سازد و به ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها