تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831058164




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جز لبخند چیزی نگفت ...


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جز لبخند چیزی نگفت ...• خیلی وحشتناک بود. هواپیماهای دشمن قایقهای آبراه هور را بمباران کردند. بوی دود آتش و انفجار همه جا را گرفته بود. ما کف قایق دراز کشیده و هر لحظه منتظر بودیم قایق با یک راکت منهدم شود. حاج حسین اما، روی لبه ی قایق نشسته بود و تکان نمی خورد و با دقت حرکت هواپیماها و هلی کوپترها را زیر نظر داشت.
شهید حسین خرازی
• این خط باید به حول و قوه ی خداوند گرفته شود. این خط باید بشکند. اینجا مرز بین اسلام و کفر است. ما همه می رویم آن طرف آب . خودم هم می روم آن طرف اگر چه قاعده ی لطف خدا این طور نیست ، اما ما نباشیم ببینیم به حال جنگ و انقلاب و امام ، خدای نکرده چه می آید. نصر، وعده ی حتمی خداست. خیلی محکم دندانها را روی هم بفشارید.• گردان آماده ی عبور از اروند رود بود.  فرمان رسید که سوار قایق ها شویم . ناگهان از میان نخل ها سروکله ی فرمانده ی لشگر آشکار شد. حسین آمد، با شکوه و وقار. یک یک نیروها را برانداز کرد. صلابت حسین دیدنی بود. ما هم دوست داشتیم فرمانده ای که می خواهد ما را به مقابله ی دشمن بفرستد خودش چون حمزه ی سیدالشهدا باشد.***حسین ، کلاهخود را از سر برداشت. با همان کلاه پشمی راه افتاد میان گردان و شروع کرد به صدقه جمع کردن. بچه ها اگر پولی در جیب داشتند، برای سلامتی امام زمان(عج) صدقه می دادند.دسته اول به طرف قایق عاشورا حرکت کرد...• در سنگر جلسه داشت. ما هم این طرف نشسته بودیم و صحبت به شوخی و خنده کشیده شد. بلند بلند می خندیدیم، ولی او یک کلمه اعتراض نکرد. اصلاً سرش را بلند نکرد.در سنگر جلسه داشت. ما هم این طرف نشسته بودیم و صحبت به شوخی و خنده کشیده شد. بلند بلند می خندیدیم، ولی او یک کلمه اعتراض نکرد. اصلاً سرش را بلند نکرد.• غواص ها داخل آب شدند. باید یک ساعتی صبر می کردیم تا آن ها با دشمن در آن طرف اروند رود درگیری شوند. حالا فرصت مناسبی بود تا دقا یقی آرام بگیرد. از نهر برگشتیم طرف سنگر کوچکی که یعنی سنگر فرماندهی بود! باران هم شروع به باریدن کرده بود، این از همان امدادهای غیبی بود که شنیده اید. حاجی رفت طرف پل هایی که باید آنها را می آوردیم کنار آب تا اسکله زده شود. ده پانزده نفری می شدیم، فهمیدیم تکلیف جا به جا کردن پل است. در وجود او نشستن و خستگی گرفتن معنی نداشت.
شهید حسین خرازی
• آتش توپخانه و خمپاره بیداد می کرد. همانجا کنار خاکریز ایستاده بود و ما را برای ادامه عملیات توجیه می کرد.- حالا بیایید داخل سنگر نقشه را توجیه کنید.- ما باید طرح های عملیات را در مقدم ترین و خطرناک ترین نقطه ی جنگ پی ریزی کنیم تا اثر آن کامل و خوب باشد.• در عمق ارتفاعت رملی چزابه ، آنجا که پنج گردان را در پشت نیروهای عراق وارد عمل کرد ، وقتی کار مشکل شد طبق معمول شروع به استغاثه کرد:- خدایا استغفرالله، دست ما را بگیر، در این تاریکی شب چه کنیم.بعد رو به  بچه های اطراف خود کرد و گفت:- یعنی امشب نوبت به ما نمی رسه؟ اگه در چزابه شهید نشیم معلوم نیست دیگه لیاقت پیدا کنیم.• الو سلام.- سلام علیکم، بفرمایید- من علی سُلگی هستم از روستای کهریز، نزدیکی نهاوند، سال 65 با جهاد اعزام شده بودم فاو . خاطره ای نوشته بودید از شهید خرازی که من در روزنامه خواندم.- بله، هجده سال از آن زمان گذشته.من آن راننده ی تانکر آب هستم، تماس گرفتم که بگویم : جز لبخند چیزی نگفت. من منتظر واکنش بودم ولی او فقط خندید.- شما نوشته بودید حسین خاکی و خسته از خط برگشته بود و می خواست به قرارگاه برود. از یک راننده ی تانکر آب خواست که شلنگ را روی سر او بگیرد تا شسته شود. حسین با یک دست سرش را می شست که راننده برای شوخی آب را گرفت داخل یقه حسین و او را خیس کرد.- وقتی حسین رفت راننده هنوز نمی دانست چه کسی را خیس کرده است.- من آن راننده ی تانکر آب هستم، تماس گرفتم که بگویم :جز لبخند چیزی نگفت. من منتظر واکنش بودم ولی او فقط خندید.- حالا چکار می کنید؟- من کشاورز و جانباز هستم. روی زمین پدرم کار می کنم.مطالب مرتبط :تصاویر منتشر نشده ای از شهید خرازی فقط طلائیه رفته ها بخوانند اول داد و قال ، بعد گریه و زاری تشییع جنازه 600 شهید از یک شهر نحوه شهادت شهید خرازی شهید خرازی در کلام شهید آوینی ( تصویری )راوی :سید علی بنی لوحی تنظیم برای تبیان :بخش هنر مردان خدا - سیفی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 538]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن