تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 27 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): کسی که در پی برآوردن نیاز برادر مسلمان خود باشد، تا زمانی که در این راه است خ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830489600




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تبيين اصل عليّت درفلسفه اصالت وجودي صدرايي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تبيين اصل عليّت درفلسفه اصالت وجودي صدرايي
تبيين اصل عليّت درفلسفه اصالت وجودي صدرايي نويسنده: موسي اكرمي شاهد يكم؛ مقدمهصدرالمتألهين توانست با ژرف نگري ويژه در ميراث عظيم فلسفه مشّاء، حكمت اشراق، عرفان و همچنين متون ديني، دستگاه فلسفي درخشاني بنام «حكمت متعاليه» پديد آورد كه در آن «اصالت وجود» نقشي محوري دارد و هر جزء از اين دستگاه در پيوند با چنين محوري، معني و كاركردي يگانه مي‏يابد و اين دستگاه حول اين محور در حركتي فرارونده بسوي فضاي معرفتي بس دوري حركت مي‏كند كه در آن نيروهاي عرفان و دين با امواج فراسويي، نقش غالب را دارند. در جلوه فلسفي اين دستگاه، وحدت تشكيكي وجود و سرانجام، وحدت شخصي وجود، پيامد بي فاصله اصالت وجود بود. هرگونه اصالت و تأثيرگذاري به وجود، و در واپسين گام به «وجود محض» و صرف الوجود، انتقال يافت. «امكان» از «ماهيت»نفي‏شدوبه«وجود»اطلاق‏گرديدو«امكان‏وجودي» بصورت «امكان فقري» جاي «امكان ماهوي» را گرفت.«عليت» و «معلوليت»، بعنوان «مقولات ثاني فلسفي» از گونه‏اي وجود خارجي- هر چند ضعيف- برخوردار شدند و سراسر هستي، در پيوندي «علت و معلولي» و در دو بخش «وجود مستقل» و «وجود ربطي» قرار گرفت و معلول بصورت نفس نياز و تعلق و افاضه علت درآمد و در اين صورت «اضافه مقولي» جاي خود را به «اضافه اشراقي» داد. بدين سان عليت و معلوليت، عرضيت مشائي خود را از دست دادند و جاي اعتباريتِ «اصالت ماهيتي» آنها را اصالتِ «اصالت وجودي» گرفت و سنخيت ميان علت و معلول و ضرورت علّي بر پايه‏اي استوار در برابر عليت ستيزيهايي گوناگون نحله‏هاي كلامي و مكتبهاي فلسفي سر برافراشت.بمنظور دستيابي به تبيين هر چه دقيق‏تر اصل «علّيت» در فلسفه اصالت وجودي صدرايي شايسته است كه در آغاز، چند اصطلاح كليدي مورد نياز در اين بررسي، مورد توجه قرار گيرد. اين اصطلاحها عبارتند از و «اصالت وجود»، «وحدت وجود»، «تشكيك در وجود»، «امكان وجودي»، «امكان فقري»، «وجود ربطي»، «اضافه اشراقي «حركت جوهري»، و «معقول ثاني فلسفي».شاهد دوم؛«اصالت وجود»اصالت، همانا دارا بودن عينيت و منشأيت اثر است. پس از تقسيم وجود به «واجب» و «ممكن»، و نيز تقسيم هر موجود ممكن به وجود و ماهيت، موضوع اصالت و اعتباريت وجود و ماهيت مطرح مي‏شود. نيازي به رديابي تاريخي اين موضوع نيست. همه آشُنايان به تاريخ فلسفه در ايران متّفق‏القول هستند كه ملاصدرا «اصالت وجود» را محور فلسفه خويش قرار داد و با تدقيقي بي‏سابقه در اصالت وجود، به دستاوردهاي فلسفي شگرفي در قالب يك دستگاه عظيم فلسفي نايل آمد. كتاب «اسفار» از همان آغاز (يعني فصل اول از منهج اول از مرحله اول از سفر اول) وجود و اصالت آن را به بحث مي‏كشد (اسفار، ج 1، ص 82- 38).در نگرش اصالت وجودي، اين وجود است كه اصالتا در خارج تحقق دارد و داراي مصداق خارجي است. اين ذهن است كه ميان وجود و ماهيت تمايز برقرار مي‏كند. ماهيت امري اعتباري و مجازي، و در واقع عدمي است. از خويش ذاتي ندارد و تابع امر اصيل، يعني وجود است و از وجودِ عيني، انتزاع مي‏شود.شاهد سوم؛«وحدت وجودي» و «تشكيك در وجود»همانگونه كه اصالت از آنِ وجود است، وجود امر واحد داراي مراتب است. وجود، وجه اشتراك موجودات و مفاهيم ماهوي تمايز بخش آنهاست. البته وجه افتراق موجودات نيز وجود است. اختلاف راستين وجودات خاص همانا اختلاف در بهره داشتن آنها از وجود است. در صدرالمتالهين در سلوك عرفاني خود كه حكمت متعالي را با سيري صعودي به مبدأ ازلي اشراق وجودي مي‏رساند تنها علت نهايي، يعني واجب بالذات، را حقيقي مي‏داند و ممكنات، كه همه معلول نهايي اويند، همواره جهتي از جهات اويند.اين جا است كه تشكيك در وجود مطرح مي‏شود. مراتب موجود در وجود واحد يك اختلاف تشكيكي است. اختلاف تشكيكي چند چيز عبارت است از: اختلاف در آنچه وجه اشتراك و وجه امتياز آن چند چيز است. مابه‏الاشتراك و مابه‏الامتياز به يك امر مرتبط با همه ذات، ارجاع دارند. آنچه در عالم خارج است وجود است. وجودات خاص در مرتبه وجودي و يا شدت و ضعف وجودي با هم اختلاف دارند. در همه مراتب هستي، وجود مابه‏الاشتراك و مابه‏الامتياز وجودات است. وجودات خاص، مراتب حقيقت واحد وجودند. پس حقيقت وجود، وحدت تشكيكي دارد. تشكيك در وجود، نفي تباين موجودات، و پذيرش تفاوت طولي در وجود، در برابر تفاوت عرضي در ماهيت، است. مراتب حقيقت هستي در طول يكديگرند. همه هستي، يك وجود است با مراتب گوناگون، كه در حالت بسيط واجب است و در مراتب نزولي پس از آن، مجموعه ممكنات با درجات گوناگون وجود، داراي شدت و ضعف وجودي است. اين شدت و ضعف به نزديكي و دوري وجودات ممكن به وجود بسيط واجب بستگي دارد و منشأ اختلاف آن در خود وجود است. كثرت وجودات خاص، برآمده از دل خود وحدت وجود است. چنين است كه صدرالمتألهين وحدت وجود را همراه با كثرت موجود مطرح مي‏كند. در مراتب وجودي هر مرتبه فرازين در برگيرنده مرتبه‏هاي فرودين و محيط بر آنهاست و هر مرتبه فرودين در اندرون مرتبه‏هاي فرازين و محاط در آن است (درباره موضوع «تشكيك در وجود» (ر.ك. بداية الحكمه، بخش اول، فصل پنجم).هنگامي كه تشكيك در وجود را مي‏پذيريم تقسيم وجود يا موجود به واجب و ممكن در اندرون خود وجود يا موجود صورت مي‏گيرد. با اصالت وجود مواد سه‏گانه وجوب و امتناع و امكان به ترتيب خصلت وجود، خصلت عدم، و خصلت ماهيت مي‏شوند. حتي مي‏توان گامي به پيش نهاد. از آنجا كه تقسيم امور به واجب بالّذات، ممتنع بالّذات، و ممكن بالّذات هنگامي پذيرفتني است كه مقسم ذهني باشد، در اصالت وجود، كه مقسم خارجي است، اعيان به دو قسم، بخش مي‏شوند كه از آن ميان، يكي واجب بالّذات است كه وجودش بالغير است و از جانب واجب بالّذات، واجب مي‏شود. از اين رو، در چشم‏اندازي گسترده، همه وجود داراي دو مرتبه واجب و ممكن، يا مستقل و وابسته، و، در واپسين افق، همه وجود واجب است خواه بالّذات خواه بالغير.بااصالت وجود، صور نوعيه، يعني منشأيت آثار هر نوع كه در فلسفه منشأ جوهرند، عين ذات وجودات خاص وانحاي وجوداتند. همچنين هيچ يك از صفات و محمولات ملحق شده به وجود، بيرون از ذات وجود نيستند و هر صفتي كه يك موجود عيني بدان متصف مي‏شود خود از گونه‏اي وجود برخوردار است. (ر.ك. نهاية‏الحكمة، المجلد الاول، صص 41 - 40).شاهد چهارم؛«امكان وجودي» و «امكان فقري»اگر وجود اصيل است و ماهيت، اعتباري و عدمي است، «امكان وجودي» به جاي «امكان ماهوي» مي‏نشيند. «امكان ماهوي» به معناي سلب ضرورت وجود و عدم از شي‏ء است، پس صفتي عدمي است. با اصالت وجود امكان از ماهيت نفي مي‏شود و به وجود اطلاق مي‏گردد. امكان، وصف نفس وجود مي‏شود و از «ربط وجودي» حكايت مي‏كند. اگر وجود اصيل است و وجودات خاص شئون و مراتب حقيقت واحدند و ماهيات، حدود وجود در مراتب وجودات خاصند، در اينصورت امكان وجودات خاص تعلقي‏الذات بودن آنها است. حتي اگر امكان را خصلت ماهيت بدانيم هنوز مي‏توانيم وجود را به واجب و ممكن تقسيم كنيم بگونه‏اي كه بتوان در ارجاع به آن، امكان درباره وجود را متفاوت با امكان در باره ماهيت در نظر گرفت. امكان در وجود عين تعلّق موجود ممكن به واجب الوجود بالذات است. وجود مشككّ داراي دو سطح مستقل (وابسته) يا واجب و ممكن، تلقي شد. با اصالت وجود و تشكيك در وجود، همه چيز، از جمله امكان و تعلق، در اندرون خود وجود است. در اين صورت وجود نيز از امكان برخوردار اين جا ملتقاي فلسفه و عرفان در حكمت متعالي صدرايي است. در اين جا عليت به تجلي تبديل مي‏شود و معلول به جلوه، اضافه اشراقي به كمال خود مي‏رسد و معلوليت چهره تجلي و شأن به خود مي‏گيرد.است و امكان تنها خصلت ماهيت نيست، اين امكان در وابستگي ممكن به واجب، در پيوند وجود وابسته به وجود مستقل، مطرح مي‏شود. اين امكان مرتبط با نياز و فقر است؛ امكان فقري است، زيرا امكان وجودي فقر ذاتي و امكان فقري است. نشان اتكاي وجوديِ وجود ممكن به ديگري است. نشان ربط و وابستگي ممكن وابسته به واجب مستقل است. ممكن، نياز و تعلّق ذاتي به واجب دارد. تعلّق ذات ممكن همواره با نياز و نيازمندي آن همراه است. در واقع، وجود ممكن عين نياز و وابستگي و تعلق به وجود واجب است. امكان وجودي عين فقر و تعلق و تعليق است. بدين سان مي‏توان امكان را به وجود اطلاق كرد. اين اطلاق نه بي اقتضايي نسبت به وجود، بلكه فقر و نياز ذاتي است. اين امكاني است كه چون از اوصاف وجود است و وجود همواره نسبت به خود اقتضا دارد، از گونه‏اي ضرورت برخوردار است. در اين صورت مناط نياز ممكن به واجب، خود امكان وجودي است و بدين‏سان مشكلات مربوط به امكان ماهوي از ميان مي‏روند.شاهد پنجم؛«وجود ربطي»«وجود ربطي» وجودي است فاقد استقلال لنفسه، و حتي وجود آن عين وجودلغيره است. از اينرو در چارچوب اصالت وجود و تشكيك در وجود مي‏توان كل وجود را به «وجود مستقل» و «وجود ربطي» تقسيم كرد. «وجود مستقل» همان وجود است. «وجود ربطي» وجودي است كه وجودش عين ارتباط و وابستگي است. پيوندش با وجود مستقل بگونه‏اي است كه وجودش عين اين پيوند است، اين «وجود ربطي» بگونه‏اي از سنخ وجود رابط است كه در برابر وجود مستقل مورد بحث قرار مي‏گيرد(ر.ك.اسفار،فصل‏اول‏ازمرحله دوم. ج 1. ص 327)شاهد ششم؛«اضافه اشراقي»اضافه عبارت است از نسبت امري به امر ديگر. هرگاه دو سويِ نسبت، داراي استقلال وجودي باشند اين اضافه را «اضافه مقولي» مي‏نامند. اما در صورتي كه يك سويِ نسبت عين تعلق و وابستگي به سوي ديگر و افاضه آن باشد، «اضافه اشراقي» خواهد بود. اضافه‏اي كه همه هويت مضاف اليه است. مضاف اليه نفس اضافه است. اين اضافه اضافه به وجود است نه اضافه به ماهيت. ارتباطي است كه يك سوي آن عين اشراق و افاضه از سوي ديگر است. اگر اصالت وجود و تشكيك در وجود به «وجود مستقل» و «وجود ربطي» انجاميدند، اضافه «وجود ربطي» به «وجود مستقل» مي‏تواند و بايد بگونه «اضافه اشراقي» نگريسته شود.شاهد هفتم؛«حركت جوهري»صدرالمتالهين، در چارچوب فلسفه اصالت وجودِ خود، حركت را از حركت در «كم» و «كيف» و «وضع» و «أَيْن» كه چهار مقوله از نه مقوله عرضي ارسطويي فلسفه مشاءاند، به حركت در جوهر بر مي‏كشد. از نظر او، حركت اصلي در مقوله جوهر است. حركت همانا تجدد وجود است و در طبيعت جوهري روي مي‏دهد. در خارج از ذهن، جوهر و عرض يكي‏اند. حركت در جوهر است كه علت حركت و تغيير در عوارض است. حركت در عرض از لوازم حركت در جوهر است. تنها يك وجود است كه در خارج است و داراي ماهيتهاي متفاوتِ اعتبار شده در ذهن است. آنچه را ابن سينا، كون و فساد يا تغيير جوهر، و به مثابه حركتي دفعي مي‏دانست و در سنت ارسطويي نام حركت را - كه در اعراض روي مي‏داد - بر آن نمي‏نهاد، اينك در فلسفه ملاصدرا به عنوان حركت در جوهر، اصالت مي‏يابد (براي بحث درباره حركت جوهري ر.ك. اشراق‏هشتم‏ازشاهد چهارم از مشهد اول «شواهد الربوبيه»)شاهد هشتم؛«معقول ثاني فلسفي»ذهن آدمي سه گونه مفهوم مي‏سازد: نخست، مفاهيم برگرفته شده در پيوند با عالم خارج و تعميم تجارب حسي از صور جزئي كه «مفاهيم ماهوي» يا «معقولات اولي» ناميده مي‏شوند. دوم، مفاهيمي كه بي پيشينه‏اي در ادراك حسي و بي‏ارجاعي در عالم خارج، در نتيجه تحليل مفاهيم ماهوي و به عنوان اوصاف آنها پديد مي‏آيند و «مفاهيم منطقي» يا «معقولات ثاني منطقي» نام دارند. سوم، مفاهيمي كه بي پيوند مستقيم با تجارب حسي، در نتيجه تحليل ذهني بدست مي‏آيند و بر اشياي خارجي و حقايق عيني قابل حملند و «مفاهيم فلسفي» يا «معقولات ثاني فلسفي» ناميده مي‏شوند. «معقولات ثاني فلسفي» بر پايه اصالت وجود و اعتباري بـودن ماهيّت، عليّت از آن وجود است نه از آن ماهيّت، و وجود است كه منشأيت اثر دارد نه ماهيت.فاقد استقلال وجودي‏اند و بي آنكه از ماهيت اشياء خبر دهند رابطه خاصي را در بين اشياي خارجي بيان مي‏كنند. آنها از احكام «موجود بماهو موجود»اند و از اطوار وجود حكايت مي‏كنند و هيچ پيوندي با ماهيت و حدود ماهوي ندارند. نظر به اينكه در تحليل اين مفاهيم، مقايسه نقش دارد، معمولاً بصورت دوتايي ظاهر مي‏شوند (مانند واجب و ممكن، بالقوه و بالفعل، علت و معلول).در يك تقسيم‏بندي مي‏توان اين مفاهيم را به عنوان «مفاهيم انتزاعي» در برابر «مفاهيم انضمامي» قرار داد كه هر چند مانند مفاهيم انضمامي، به عنوان «مفاهيم عيني»، توصيف كننده امور عيني‏اند، اما بر خلاف مفاهيم انضمامي، فاقد مابازاي عيني‏اند (ر.ك. معقول ثاني، صص 73- 72).اما بموجب «اصالت وجود»، اين مفاهيم كه صفت موصوف موجود به وجود خارجي‏اند، خود از گونه‏اي حيثيت وجودي در خارج برخوردارند. وحدت وجود و تشكيك در وجود به هر چيز بهره‏اي از وجود مي‏دهند و آن را در مرتبه‏اي از وجود مي‏نشانند. از نظر مشّاييان، مفاهيم فلسفي در عالم خارج، همچون در ذهن، زائد بر موضوعات خودند. اما در «اصالت وجودِ» صدرايي، اين مفاهيم داراي وجودي در خارج، از سنخ وجود رابطند كه نه وجود في نفسه دارند و نه معدومند. رابط را در خارج و در ذهن، استقلالي نيست، اما از شأني وجودي برخوردار است. مفاهيم وجودي نيز - كه حاكي از وجود و صفات ثبوتي براي وجودند مانند ضرورت، وحدت، علّيت - بي‏آنكه مصداق مستقلي داشته باشند از حقيقتي عيني برخوردارند (ر.ك. اسفار ج 1، ص 174)مشهد دوم: سفرشاهد يكم؛ «اصل علّيت»اينك مي‏توان در چارچوب اصالت وجود، با بهره‏گيري از مفاهيمي چون «معقولات ثاني فلسفي»، «امكان فقري»، «وجود ربطي»، «اضافه اشراقي»، به تبيين «اصل عليت» پرداخت. اشراق يكم (سفر از خلق به حق -1)علّيت و بعضي از احكام آن صدرالمتالهين بخش زيادي از «اسفار» (از جمله مرحله ششم آن) را به «علت» اختصاص داده است. همچنين در آثار ديگر، به مناسبتِ طرح كلي اثر، به «علّيت» اشاره‏هايي دارد. «علّيت» براي او يك «معقول ثاني فلسفي» است كه از اوصاف اشياي خارجي است، هر چند استقلال وجودي ندارد. نه خارجي محض است و نه اعتباري محض؛ اما، بهرحال، از آنجا كه صفت موجودات عيني است، از گونه‏اي وجودِ خارجي بهره دارد.صدرالمتالهين در اشراق چهارم از شاهد چهارم مشهد اول با اين سخن كه «وجود منقسم مي‏گردد به علت و معلول»، «علت» را تعريف مي‏كند: «علت، موجودي است كه از وجود او، چيز ديگري حاصل مي‏شود و با انهدام او منهدم مي‏گردد. پس «علت»، چيزي است كه به سبب وجود او وجود ديگري، «واجب» و با عدم او و يا عدم جزئي از اجزاء و يا شرطي از شروط او «ممتنع» مي‏گردد.» (شواهد الربوبيه. ص 113). طبعا معلول موجودي است كه همواره در پي موجود ديگري كه علت آن است موجود مي‏شود. روشن است كه آنچه مورد نظر صدرالمتالهين است همانا «علّت تامه» است و در بحث خود به «علت تامه» و «علت ناقصه» توجه دارد. او هر عامل مُوثر در تحقق معلول را «علّت» مي‏داند كه نقش آن به عنوان شرط يا معدّ يا به عنوان جزئي از اجزاي «علت تامه» است. اما، بهرحال، «علت» در مفهوم تامّه آن است كه از وجود يا عدمش، وجود يا عدم معلول لازم مي‏آيد. «علت تامه» چه بسيط باشد و چه مركب تا وقتي تماميت آن حاصل نباشد معلول ايجاد نمي‏شود و با حاصل شدن آن، «معلول» موجود مي‏شود. اين تماميت براي هر علت تامه منحصر بفرد است.در بحث «علّيت» نيز قاعده «الواحد لايصدر عنه الا الواحد» خود را نشان مي‏دهد تا توحيد ميان علت و معلول برقرار گردد و از علتِ واحد به وحدت حقيقي تنها يك معلول صادر شود. از اينرو، صدرالمتالهين در ادامه بحث مي‏گويد: «بايد دانست كه در انعدام معلول به سبب انعدام هر جزئي از اجزاي علت، توارد علل مستقله بر معلول واحد شخصي لازم نمي‏آيد... زيرا علت در اين حالت مفروض امر واحدي است و آن عبارت است از عدم علت تامه از آن جهت كه علت تامه است.» (شواهدالربوبيه، ص 113)بر پايه تعريفي كه از «علّت» عرضه شد، تحقق معلول بدون علت محال است. تخلف و عدم تحقق معلول با پس‏همانگونه كه «علّت بالذات»، وجود است نه ماهيت، «معلول بالذات» نيز وجود است نه ماهيت، و عليت و معلوليت رابطه‏اي وجودي ميان معلول و علت است كه دو سوي اين رابطه نه ماهيت معلول و ماهيت علت، بلكه وجود آن دو است.تحقق علت نيز محال است. ملاصدرا خود در مرحله ششم از كتاب «اسفار» بگونه‏اي مستوفي به اثباتِ اصل «علّيت» و احكام آن مي‏پردازد. چنانكه در سنت فلسفه در جهان اسلام بحث علت و معلول همواره مورد توجه بوده است و حتي فلسفه، «دانش علل» نيز خوانده شده است و بويژه در اثبات خداوند همواره اصل «علّيت» مورد توجه بوده است. علامه طباطبايي نيز مرحله هشتم كتاب «نهاية‏الحكمه» را به «علت و معلول» اختصاص داده است و در فصل سوم از آن مرحله، به بحث در باره «وجوب وجود معلول نزد وجود علت تامه و وجوب وجود علت نزد وجود معلول آن» مي‏پردازد (ر.ك. نهاية‏الحكمه، المجلدالثاني، صص 29-15). از اينرو، اثبات اصل عليت در فلسفه صدرالمتالهين در اين جا مورد توجه ما نيست و هدف ما تنها تبيين اين اصل در چارچوب اصالت وجود صدرايي است كه در مباحث جديدتر «علّيت»، بسيار راهگشا است.بر پايه اصالت وجود و اعتباري بودن ماهيّت، عليّت از آنِ وجود است نه از آنِ ماهيّت. و وجود است كه منشأيت اثر دارد نه ماهيت. اصل عليّت را نمي‏توان «نيازمندي ماهيت در وجود و عدم به غير» خواند. «ماهيت» امري مجازي و تابع وجود، و «وجود»، بمثابه امر اصيل و حقيقي، است. پس در عليت نيز تابع وجود است. «عليت» به چيزي نسبت داده مي‏شود كه وصف جدايي ناپذير آن باشد. وجود است كه مي‏تواند علت بالذات باشد.همچنين آنچه را علت بالذات، كه خود وجود است، ايجاد مي‏كند وجود معلول است نه ماهيت آن يا انصاف ماهيت آن. مجعول علت، خود امري اصيل است يعني از عينيت و منشأيت اثر برخوردار است اما ماهيت امري اعتباري است.از آنجا كه هر چيزي نمي‏تواند علت هر چيزي و هر چيزي نمي‏تواند معلول هر چيزي باشد «عليت و معلوليت»، رابطه عيني ويژه‏اي بين «علت و معلول» است. در حاليكه «ماهيت» در ذات خود فاقد رابطه‏اي با غير است؛ از اينرو، اين «ماهيت» نيست كه مجعولِ «علت» است. مجعول «علّت»، موجوديت يافتنِ ماهيت معلول نيز نيست زيرا كه صيرورت، امري نسبي و قائم به دو سويِ «وجود» و «ماهيت» است. اگر اين صيرورت همان امر اصيل مجعول علت اصيل باشد، دو سوي آن، يعني وجود و ماهيت، اعتباري خواهند بود. يعني يك امر عيني اصيل، قائم به دو سوي اعتباري است و اين محال است. از اينرو، نه ماهيت مجعول علت است نه نسبت ميان وجود و ماهيت. تنها وجود معلول است كه مجعول علت است (نهاية‏الحكمه، المجلد الثاني، صص 13-11). پس، همانگونه كه «علّت بالذات»، وجود است نه ماهيت، «معلول بالذات» نيز وجود است نه ماهيت، و عليت و معلوليت رابطه‏اي وجودي ميان معلول و علت است كه دو سوي اين رابطه نه ماهيت معلول و ماهيت علت، بلكه وجود آن دو است. اين وجود معلول است كه با حضور يا غيبت علّت، حالت تساوي نسبت به وجود و عدم را از دست داده، ضرورتا موجود يا معدوم مي‏شود، و يا موجوديت خود را حفظ مي‏كند يا در عدم مي‏ماند. استاد آشتياني در «شرح مقدمه قيصري» در اين زمينه مي‏نويسد: «معطي وجود آنچه را كه افاضه مي‏نمايد بايد خود به نحو اتمّ واجد باشد... اگر علت وجود اشياء، خود از سنخ وجود باشد بايد معلول و مخلوق او هم وجود باشد. پس عليت و معلوليت در دار وجودات است نه در سنخ ماهيت» (شرح مقدمه قيصري، صص 276-275).اشراق دوم (سفرازخلق به حق - 2)عليت در پرتو اضافه اشراقياينك با توجه به مفاهيمي چون «امكان فقري»، «وجود ربطي»، و «اضافه اشراقي» بحث «علّيت»، ژرفايي خاص و همسازي ويژه‏اي در بافت فلسفه اصالت وجود صدرايي مي‏يابد.در ماهيات كه امور اعتباري‏اند مناط نياز به علت «امكان ماهوي» است. اما در وجودات كه امور اصيلند مناط نياز به علت «امكان وجودي»، «امكان فقري»، و تصور ذاتي وجودات است.علت بالذات، كه خود وجود است، عين علت است زيرا اگر چيزي باشد كه عليت بر آن عارض گردد در مقام همه ممكنات به وجود واجب، ربط مي‏يابند. ممكنات، ممكن به امكان وجودي، كه امكان فقري است، و عين نياز و تعلق به واجبند و همواره به عنوان وجودات ربطي عين افاضه واجب و در اضافه اشراقي به اويند. وجود از واجب است.ذات خود علت نخواهد بود. معلول، نظر به ذات خود، معدوم محض و نظر به علت خود، موجود محض است. معلول پيش از وجود خاص در علت تحقق دارد. معلول قبلاً، هر چند به اجمال، در مرتبه علت حضور دارد. قاعده «معطي الشي‏ء لايكون فاقداله» در كار است. چنين است كه علت نه غني بلكه عين غنا است. معلول نه فقير بلكه عين فقر است. شي‏ء نه وابسته به علت، بلكه عين وابستگي به آن است، نه منسوب به علت بلكه عين نسبت به آن است. معلول عين معلوليت است. مجعول بالذات نه چيزي كه داراي معلوليت است بلكه چيزي است كه ذاتش عين معلوليت است زيرا در غير اينصورت مي‏بايست پيش از تعلق گرفتن معلوليت به آن در مقام ذاتِ مستقل و غير معلول به علتي كه معلوليت را بر آن عارض مي‏كند موجود بوده باشد.نمي‏توان تصور كرد كه در خارج، دو چيز ذاتا مستقلِ از هم وجود داشته باشند و سپس رابطه علت و معلولي ميان آنها برقرار شده باشد. اين به معني وجود مستقل معلول نسبت به علت خواهد بود. اگر نياز معلول به علت ذاتي معلول، و معلول خود عين نياز نباشد، اين نياز عارض بر ذات آن خواهد بود و معلول در ذات، بي‏نياز از علت خواهد بود و ديگر معلوليت نخواهد داشت. عارض شدن نياز به معناي موجوديت پيشين معلول و بي‏نيازي آن از علت است و سخن گفتن از علت و معلول بي‏معني خواهد بود.معلول ذاتا وابسته به علت، يا ذات آن عين وابستگي و نياز به علت است. معلول بودن يك شي‏ء به معني آن است كه وجود آن مستقل از علت نيست. نياز در ذات آن و عين وجود آن است. معلول از خود ذاتي ندارد. ذاتش همان ارتباط با علت است. وجود آن به وجود علت است، بي علت وجود ندارد. رابطه معلول با علت، رابطه ربط با استقلال است. معلول فعل علت است. پس همواره قائم بدان است. معلول، مستقل از علت نيست كه با آن در ارتباط مقولي باشد بلكه عين بستگي به علت است و وجودش از افاضات علت است. «وجود هر معلولي از لوازم وجود علت او است ولي از آن جهت كه علت است» (شواهدالربوبيه، ص 115).اشراق سوم (سفر از خلق به حق - 3)پاسخ به پاره‏اي از شبهه‏هابا چنين نگرشي، سنخيت ميان علت و معلول ژرفاي بيشتري مي‏يابد چنانكه استاد آشتياني مي‏گويد: «اگر مناسبت بين علت و معلول - كه همان سنخيت موجود بين علت و معلول است - در مقام و ذات علت، موجود نباشد صدور معلول از علت «ترجيح بلا مّرجح»، بلكه ملازم است با «تّرجح بلا مّرجح»، به همين ملاحظه گفته‏اند معلول مرتبه نازله علت است و در موارد زيادي تصريح كرده‏اند: «العلة حد تام موجود المعلول و المعلول حد ناقص لوجود العلة»... از اين معني كه معلول بايد مرتبه نازل وجود علت باشد و علّتِ موجد معلول - كه منشاء افاضه معلول است - استفاده مي‏شود[كه] معلول بايد فرع و ظّل و تعّين و نشأن علت باشد. علت اصل و معلول فرع، علت تام و معلول ناقص، علت شي‏ء و معلول شي‏ء، علّت عاكس و معلول عكس وجودِ علتِ مفيضِ وجود است» (شرح مقدمه قيصري، صص 277-276).اصولاً با تبديل تباين در وجود به تشكيك در وجود، اصل سنخيت ميان علت و معلول در پرتوي ويژه نگريسته مي‏شود. همچنين اگر كل وجود به واجب و ممكن تقسيم مي‏شود علت نهايي واجب است و ممكنات همه معلول نهايي اويند. با اين سنخيت و نيز با توحيد ميان علت و معلول، يعني صدور معلول واحد از علت واحد، دو اشكال «ربط حادث به قديم» و «صدور كثير از واحد» مطرح مي‏شود. در سنت فلسفي و كلامي اين دو اشكال بررسي شده و پاسخهايي يافته‏اند. ملاصدرا نيز گاهي در سنت فلسفي مي‏ماند. مثلاً براي حل مشكل «صدور كثير از واحد» در «شواهدالربوبيه» به «حركت و مقدم‏ترين اقسام حركت،] يعني] حركت دوريه ملكيه» متوسل مي‏شود (شواهدالربوبيه، صص 116-115). اما با «حركت جوهري»، او موفق مي‏شود پاسخ ويژه خويش را به دو اشكال عرضه كند. در پرتو حركت جوهري وجود عين سيلان، و در تغيير دايمي است و همواره وجودي بمثابه علت، وجود ديگري را بمثابه معلول، پديد مي‏آورد. اما جهان ممكن ضمن سياليت و همه ممكنات، معلولهاي واجبند، و با توجه به تشكيك در وجود همه صفات «وجود واجب» در وجودات ممكن، به نسبت بهره‏مندي آنها از وجود، سرايت مي‏كند.تغيير، همواره ثبات شخصي بر وحدت خود را حفظ مي‏كند و همواره داراي دو چهره سيال و ثابت است. هر جوهر جسماني داراي جنبه‏اي سيال و دگرشونده، و جنبه‏اي ثابت است. جاعل واجب، ذات جوهر جسماني را «دگرشونده» قرار داده است و اين دگرشوندگي، ذاتي است و معلّل نيست و نياز به جعل ندارد. بدين‏سان، «صدور كثير از واحد» منتفي مي‏گردد و نسبت حوادث كثير به ذات واحد، در چارچوب قاعده «الواحد» روشن مي‏شود. از سوي ديگر با هويّت اتصالي تشخص بر وحدت جهان ممكن حفظ مي‏شود و حوادث به ذات قديم ربط مي‏يابند و اشكال چگونگي انتساب حوادث متحولي كه در معرض فنايند به ذات قديم از ميان مي‏رود.بدين سان، و در واپسين تحليل، همه ممكنات به وجود واجب، ربط مي‏يابند. ممكنات ممكن به امكان وجودي، كه امكان فقري است، و عين نياز و تعلق به واجبند و همواره به عنوان وجودات ربطي عين افاضه واجب و در اضافه اشراقي به اويند. وجود از واجب است. ايجاد هم از او است. سر سلسله علتها و علت راستين هم اوست. صدرالمتالهين در فصل چهارم از مرحله ششم «اسفار» برهانهاي گوناگون براي ابطال تسلسل علّي و معلولي (از قبيل برهانهاي ترتب، تضايف، حيثيات، اسدواحضر فارابي، و برهان وسط و طرف) را عرضه مي‏كند. بهرحال، همه ممكنات، معلولهاي واجبند، و با توجه به تشكيك در وجود همه صفات «وجود واجب» در وجودات ممكن، به نسبت بهره‏مندي آنها از وجود، سرايت مي‏كند. اگر وجود، مساوق علم، قدرت، و حيات است، همه موجودات برخوردار از مرتبه‏اي از مراتب وجود، از درجه‏اي از درجات علم، قدرت، و حيات برخوردارند.بنابراين اولاً منشأيت اثر را مي‏توان براي ممكنات پذيرفت و ثانيا اين منشأيت اثرِ ممكنات و اعمال قدرت آنها به حيثيت وجودي آنها بر مي‏گردد و ثالثا مبدأ اصلي و اصيل و نهايي اين منشأيت اثرِ وجود، واجب مطلق است. با چنين نگرشي هم مي‏توان شبهه پيروان اصالت ماهيت، و همه كساني كه منكر ضرورت بين علت و معلولند را پاسخ گفت و هم شبهه كساني چون اشعريان درباره منافات داشتن تأثير علل ثاني با وجود مطلق خداوند، پاسخ مي‏يابد و هم مي‏توان در برابر كساني كه نفي عليت را شالوده باور سست خود به آزادي اراده انسان قرار داده‏اندايستاد و هم مي‏توان قانونمندي نظام طبيعت را، به عنوان جهان ممكن، اثبات كرد و پذيرفت.معتقدان به اصالت ماهيت نمي‏توانند قايل به وجود ضرورتي ميان تصور ماهيت و نقش علّي آن شوند زيرا كه چنين ضرورتي را نزد خود نمي‏يابند. غزالي با نگاه اصالت ماهيتي مي‏گويد: «اقتران ميان آنچه عادتا «سبب» مي‏گويند و ميان آنچه «مسبّب» پنداشته مي‏شود نزد ما ضروري نيست، بلكه هر دو چيزي كه غير هم بوده و اثبات يكي متضمن اثبات ديگري و نفيش موجب نفي آن نباشد ضرورت يكي وجود ديگري را ضروري نمي‏سازد» (خدا محوري (اكازيوناليزم)، ص 224).غزالي «از عدم تلازم منطقي بين تصور ماهيت علت، و حول و قوه‏اي كه لازمه ايجاد معلول است نفي تلازم بين وجود خارجي علت و آثار و لوازم و حول و قوه آن» را نمي‏تواند نتيجه بگيرد (همان منبع. تاكيد از نويسنده اين اثر، يعني آقاي كاكايي است). غزالي پيرو اصالت ماهيت است و نظر او عينا يا به تقريب، بسا كسان در شرق و غرب در گذشته و حال، تكرار كرده‏اند و تكرار مي‏كنند.صدرالمتالهين در جلد ششم «اسفار» (موقف چهارم)، ضمن بحث در باره قدرت واجب الوجود به انكار عليت از سوي اشعريان اشاره مي‏كند. با فلسفه اصالت وجودي او همه كساني كه نگران تأثير علتهاي ثاني در برابر قدرت مطلق خداوندند پاسخ مي‏يابند. هر مخلوق، كه معلول نهايي علت راستين جهان است، به تناسب بهره‏مندي از وجود و رتبه وجودي خود صفات خالق را داراست و به نسبت آن منشأيت اثر را از وجود مطلق گرفته است. علامه طباطبايي در فصل سوم از مرحله هشتم «نهاية‏الحكمه» به نقل و نقد پاره‏اي از آراي متكلمان مي‏پردازد (نهاية‏الحكمه، المجلد الثاني، صص 27-18)با بسط دادن پاسخ به پيروان اصالت ماهيت و اشعريان و كساني كه در بحث از فعل و فاعل مختار به نفي عليت پرداخته‏اند، مي‏توان به بسياري از مخالفان قديم و جديد علّيت، پاسخ گفت. عده‏اي دغدغه قدرت و فاعليت خداوند را داشته‏اند، گروهي، نگران اختيار آزادي اراده آدمي بوده‏اند و جمعيتي، در بند ادراكات حسي و صرف تجربه بوده‏اند، شماري، قادر به تبيين مشاهدات خود نبوده و شتابزده در پي تعميم استنباطهاي نسنجيده خود از پديده‏ها برآمده‏اند. نگارنده بر اين باور است كه تبيين اصالت وجودي صدراي از علّيت مي‏تواند بخوبي در برابر اينگونه شبهه‏ها از حريم جهان شمول عليت دفاع كند.شاهد دوم: اشراق در اشراق (سفر از حق درحق)تجلي‏بجاي عليتاصالت وجود در اوجگيري خود تشكيك وجود را به وحدت شخصي وجود، و عليت را به تجلي مي‏رساند. با نفي كثرت وجودي و نفي تأثير از وجودات محدود، وحدت تشكيكي وجود به وحدت شخصي وجود تبديل مي‏شود. وجود مستقل و غني بالذات همان واجب‏الوجود است، و همه موجودات و ممكنات عين «اضافه اشراقي»اند. حقيقت وجود واجب بالذات، واحد است و تكرارپذير نيست. پس هر چيز ديگر كه نه عدم است، نه ماهيت و نه نسبت ماهيت، همانا در نسبت با آن واجب بالذات و ظهور آن است.صدرالمتالهين در سلوك عرفاني خود كه حكمت متعالي را با سيري صعودي به مبدأ ازلي اشراق وجودي مي‏رساند تنها علت نهايي يعني واجب بالذات، را حقيقي مي‏داند و ممكنات، كه همه معلول نهايي اويند، همواره جهتي از جهات اويند. اينهمه مجعولات، تنها فيض آن جاعل بالذاتند. تأثير جاعل، چيزي جز «تطور آن در اطوار و تنزل آن در منازل افعال» نيست («مشاعر»، ص 179). جهان ممكنات كه همه، معلول است، جلوه علتي كه بخشنده و افاضه‏كننده وجود است هر عين تعلق و تعليق و وابستگي و نياز به آن است. اينجا ملتقاي فلسفه و عرفان در حكمت متعالي صدرايي است. در اين جا علّيّت به تجلي تبديل مي‏شود و معلول به جلوه، اضافه اشراقي به كمال خود مي‏رسد و معلوليت چهره تجلي و تشأن به خود مي‏گيرد. هر چه جز اوست، كه ظاهر و باطني است، مظهر او است.مشهد سوم (سفر از حق به خلق) عليت در نظام طبيعت: چنين برداشتي و چنين سفري چشم از جهان ممكنات برنمي‏گيرد. اگر سفري از خلق به حق بود و به سفري از حق در حق انجاميد اما سفر از حق به خلق در پي آن است. هرگز رابطه علت و معلولي در ميان جهان ممكنات، هرچند مظهر حق است، ناديده گرفته نمي‏شود. نظام طبيعت قانونمند است و ميان پديده‏ها ضرورت علت و معلولي، با سنخيت علت و معلول، بر پايه استقلال و وابستگي نسبي يا تشخص و تعلّق، برقرار است. هر چند بحث صدرالمتالهين از علل مشخص در همان سنت عام علل چهارگانه ارسطويي مي‏ماند، اما تبيين و تثبيت اصل جهانشمول علّيت، در چارچوب فلسفه اصالت وجود صدرايي سريان عليّت در جهان هستي را، همراه با ضرورت علّت و معلولي و سنخيت ميان علّت و معلول، چنان وضوحي مي‏بخشد كه در كمتر فلسفه‏اي مي‏توان آن را بدينگونه مرتبط با ديگر اجزاي دستگاه فلسفي و پاسخگوي شبهات گوناگون ديد.پی نوشت : 1. استفاده از اصطلاحهايي چون «مشهد»، «شاهد»، «اشراق»، «سفر از خلق به حق»، «سفر از حق در حق»، «سفراز حق به خلق» به تقليد از ملاصدرا. 2. آشتياني، سيد جلال‏الدين، شرح مقدمه قيصري، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ چهارم، 1375 3. صدرالدين شيرازي، محمدبن ابراهيم (موسوم به صدرالمتالهين)، الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية، چاپ مصطفوي، قم، بي تا 4. صدرالدين شيرازي، محمدبن ابراهيم (موسوم به صدرالمتالهين)، شواهد الربوبية، ترجمه و تفسير دكتر جواد مصلح، تهران، سروش، چاپ دوم. 1375 5. صدرالدين شيرازي، محمدبن ابراهيم (موسوم به صدرالمتالين) مشاعر، تحقيق هانري كربن، تهران؛ انتشارات طهوري، 1363 6. طباطبايي، علامه سيد محمد حسين، نهاية الحكمه، با تعليقات محمد تقي مصباح يزدي (به زبان عربي). الزهراء. 1363 7. فنايي اشكوري، محمد. معقول ثاني، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول. 1375 8. كاكايي؛ قاسم. خدا محوري (اكازيوناليزم) در تفكر اسلامي و فلسفه مالبرانش. انتشارات حكمت. چاپ‏اول.13741منبع: سایت باشگاه اندیشه
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 524]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن