محبوبترینها
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854438110
جريان شناسى غلوّ
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
جريان شناسى غلوّ نويسنده: نعمت اللّه صفرى بخش دوم: ابن غضائرى و متّهمان به غلوّ، در «كتاب الضعفاء» 1ـ شخصيت «ابن غضائرى»احمدبن حسين بن عبيداللّه بن ابراهيم غضائرى معروف به «ابن غضائرى» و مكنى به ابوالحسين، يكى از شخصيّت هاى بزرگ رجالى شيعه بوده كه در نيمه دوم قرن چهارم و اوايل نيمه اول قرن پنجم هجرى مى زيسته است. پدرش حسين بن عبيداللّه نيز يكى از علماى بزرگ شيعه بود كه شيخ طوسى و نجاشى نزد او تلمّذ نموده بودند. وفات او در سال 411هجرى واقع شده است. غضائر، جمع «غضارة» و به معناى مهره هاى سفالين سبزرنگى است كه براى دفع چشم زخم مى ساخته اند و مردم آن را همراه خود حمل مى نموده اند.1 چنين به نظر مى رسد كه جدّ دوم او (ابراهيم) و احتمالا فرزندش (عبيداللّه) داراى چنين شغلى بوده اند.2 اين نكته قابل تذكّر است كه از عبيداللّه و ابراهيم نامى در كتب تراجم علما نيامده است. احمد، مدّتى همراه نجاشى نزد پدر خود به فراگيرى علوم مشغول بوده است و از بعضى از كلمات نجاشى چنين برمى آيد كه احمد نيز مدّتى سمت استادى نجاشى را داشته است.3 شخصيّت علمى و جلالت قدر و وثاقت ابن غضائرى، مورد تأييد بسيارى از علما و رجاليان شيعه در طول تاريخ (همانند شيخ طوسى ـ ره ـ، نجاشى، علامه حلّى، ميرداماد، شيخ عبدالله تسترى، ميرزا محمد صاحب رجال كبير، سيدمصطفى تفرشى صاحب نقدالرجال، علاّمه مجلسى، شيخ حرّ عاملى و…) قرار گرفته است.4 و در اين ميان، تنها محمدتقى مجلسى (مجلسى اوّل) او را مجهول دانسته و عدالت و وثاقتش را مورد ترديد قرار داده است.5 از كلام شيخ طوسى ـ ره ـ چنين برمى آيد كه احمدبن غضائرى چندان در اين دنيا نزيست؛ زيرا مرگ او را مرگى اخترامى ذكر مى كند6 كه به مرگ قبل از چهل سالگى گفته مى شود.7 2ـ تأليفات «ابن غضائرى» شيخ طوسى ـ ره ـ از دو كتاب «ابن غضائرى» ياد مى كند كه يكى در بيان مصنّفات شيعه و ديگرى در ذكر اصول آنهاست. اما خود بلافاصله خبر از عدم استنساخ اين دو كتاب از سوى علماى شيعه و ازبين رفتن آنها به وسيله ورثه احمدبن حسين غضائرى مى دهد.8 از كلمات علاّمه حلّى ـ ره ـ در «خلاصةالاقوال» چنين برمى آيد كه ابن غضائرى دو كتاب ديگر نيز داشته است كه اوّلى درباره ممدوحين و يا ثقات و دومى درباره مذمومين و يا ضعفا بوده است.9 بعضى خواسته اند از عبارت نجاشى در هنگام بيان شرح حال احمدبن محمدبن خالد برقى كتاب پنجمى به نام «كتاب التاريخ» را براى ابن غضائرى اثبات نمايند، زيرا نجاشى در اين عبارت مى گويد: «… احمدبن الحسين فى تاريخه».10 در ردّ اين ادّعا بعضى گفته اند كه كلمه «تاريخ» در آن زمان بر كتب رجالى نيز اطلاق مى شده است و بنابراين، كتاب تاريخ ابن غضائرى، تأليفى غير از كتاب رجالى وى نمى باشد.11 و بعضى ديگر را نظر بر اين است كه مراد از كلمه تاريخ در اينجا، تاريخ وفات برقى مى باشد نه كتاب تاريخ.12 3 ـ سرگذشت «كتاب الضعفاء» چنانچه ديديم يكى از كتب «ابن غضائرى» درباره مذمومين و ضعفا بوده كه از آن با عنوان «كتاب الضعفاء» ياد مى شود. شيخ طوسى ـ ره ـ از اين كتاب ياد نمى كند و نيز نجاشى (گرچه بعضى از مطالب او هماهنگ با محتويات «كتاب الضعفاء» موجود مى باشد و نيز در مواردى با عبارت «ذكر ذلك احمدبن حسين» ياد مى كند، امّا) سخنى از كتاب او به ميان نمى آورد. و از اين رو اين احتمال ابراز شده است كه شايد نجاشى اين مطالب را مشافهتا از «ابن غضائرى» گرفته باشد. اوّلين بار، سيداحمدبن طاووس حلّى (م673ق) به اين كتاب دسترسى پيدا نموده و آن را در كتاب خود به نام «حلّ الاشكال فى معرفة الرجال» كه در سال 644هجرى تأليف نموده، درج كرده است. در اين كتاب، كتب چهارگانه رجالى شيعه، يعنى رجال شيخ طوسى، فهرست شيخ طوسى، اختيار معرفةالرجال كشّى و رجال نجاشى نيز درج شده بود. سيدبن طاووس، محتويات و مطالب «كتاب الضعفاء» را بر عهده نگرفته و تنها به علّت ترس از نابودى آن، آن را در كتاب خود درج مى نمايد. و پس از وى، دو شاگرد بزرگش علاّمه حلى و ابن داود حلّى آن را در لابه لاى كتاب هاى خود و بر طبق ترتيب آنها جاى دادند. كتاب «حلّ الاشكال» تا زمان شهيد ثانى موجود بوده است و فرزندش (صاحب معالم) كتاب رجالى خود «التحرير الطاووسى» را از آن استخراج نمود. اين كتاب، سپس درحالى كه در شرف نابودى بود، به دست مولى عبداللّه بن حسين تسترى (م1021ق) افتاد و او فقط به استخراج «كتاب الضعفاء» اقدام نمود و آن را به ترتيب حروف الفبا تنظيم كرد. و پس از وى، شاگردش مولى عنايت اللّه قهپايى آن را در «مجمع الرجال» (تأليف شده در سال 1016ق) به صورت پراكنده و طبق ترتيب كتاب خود جاى داد.13 بنابراين اقوال «كتاب الضعفاء» را مى توان به صورت متفرق از سه كتاب «خلاصةالاقوال» علاّمه حلّى ـ ره ـ، «رجال» ابن داود و «مجمع الرجال» قهپايى به دست آورد. اما در سال 1355قمرى، حضرت آيةالله العظمى مرعشى نجفى به نسخه اى از «كتاب الضعفاء» تنظيم شده به وسيله مولى عبدالله تسترى دست يافت و آن را استنساخ نمود. اين كتاب، هم اكنون در مجموعه شماره155 نسخه هاى خطى كتابخانه ايشان جاى دارد و ما در اينجا اقوال «ابن غضائرى» را از اين كتاب نقل مى كنيم. و از اين به بعد، هرجا به نقل قولى از «كتاب الضعفاء» پرداختيم از اين نسخه خطى مى باشد.14 طبق بعضى اطلاعات به دست آمده، هم اكنون يكى از فضلاى حوزه علميه قم در صدد تصحيح و چاپ اين كتاب است. 4 ـ اعتبار اقوال «كتاب الضعفاء» گرچه در اين باره نظريات مختلفى ابراز شده است، اما مى توان عمده اين نظريات را در دو نظريّه خلاصه نمود: نظريه اى كه قائل به عدم اعتبار اقوال اين كتاب است و نظريه اى كه اقوال آن را معتبر مى داند. قائلان نظريّه اوّل، خود به دو گروه تقسيم شده اند: گروهى كه انتساب كتاب «ابن غضائرى» را مى پذيرند و گروهى كه اين انتساب را نمى پذيرند. گروه اوّل نيز به دو دسته ديگر تقسيم مى شوند: دسته اوّل، كسانى مانند ملامحمدتقى مجلسى اند كه اقوال اين كتاب را به علّت مجهول بودن «ابن غضائرى» و تشكيك در عدالت و وثاقت او رد مى نمايند. در اين باره ملامحمدتقى مجلسى مى فرمايد: والذى ظهرلنا من التتبع التام ان اكثر المجروحين سبب جرحهم علوّ حالهم كما يظهر من الاخبار التى وردت عنهم عليهم السلام «اعرفوا منازل الرجال منا على قدر رواياتهم عنا». ولهذا ترى ثقةالاسلام (الكلينى) و على بن ابراهيم (صاحب تفسيرالقمى) و محمدبن حسن الصفار (صاحب بصائرالدرجات) و سعدبن عبدالله (صاحب المقالات والفرق) واقرابهم ينقلون اخبارهم ويعتمدون عليهم وابن الغضائرى المجهول حاله وشخصه يجرحهم والمتأخرون يعتمدون على قوله وبسببه يضعف اكثر اخبارالائمة عليهم صلوات اللّه …15 دسته دوم، كسانى مانند ميرداماد هستند كه علّت عدم اعتنا به اقوال «ابن غضائرى» را «مبتنى بودن اين اقوال بر اجتهاد و نه بر حس» مى دانند. ضمن آنكه اعتراف به جلالت قدر او دارند. در اين مورد، ميرداماد در راشحه دهم از «الرواشح السماويّة» بعد از طرح بحث لزوم مبتنى بودن شهادت رجالى بر حسّ و يا نقل از كسى كه شهادت او از روى حسّ است، و نه بر اجتهاد، اقوال «ابن غضائرى» را به عنوان اقوالى اجتهادى مطرح مى نمايد: «فاما ابن الغضائرى فمسارع الى الجرح جردا مبادر الى التضعيف شططا».16 اما ابن غضائرى، پس به سرعت به جرح آشكار مى پردازد و مبادرت به تضعيف دور از حق مى نمايد. و در راشحه سى وپنجم مى فرمايد: «… هذا مع انه (اى ابن الغضائرى) فى اكثر مسارع الى التضعيف بادنى سبب».17 از ميان كسانى كه انتساب كتاب به «ابن غضائرى» را نمى پذيرند، مى توان از شيخ آقا بزرگ طهرانى صاحب الذريعه18 و حضرت آيةالله خويى صاحب معجم رجال الحديث19 ياد نمود كه هر دو شأن «ابن غضائرى» را بالاتر از آن مى دانند كه به نوشتن چنين كتابى بپردازد. شيخ آقابزرگ در جايى از «الذريعة» انتساب اين كتاب به «ابن غضائرى» را اجحافى عظيم در حق او دانسته و تأليف آن را به معاندين و دشمنان شيعه به منظور لوث نمودن چهره بزرگان شيعه نسبت داده است. و در جاى ديگر، تأليف اين كتاب را به قميين (اشاعره قم) كه شيخ مفيد از آنها با عنوان مقصّرين ياد مى كند، نسبت داده است تا بدين ترتيب، بسيارى از روات را به وسيله يك نفر عالم بغدادى يعنى «ابن غضائرى» متّهم به غلو نمايند، تا از اين راه بيشتر مقبول افتد.20 در ميان مدافعين اعتبار «كتاب الضعفاء» مى توان از علاّمه حلّى و ابن داود ياد نمود كه اقوال ابن غضائرى را در صورت عدم معارضت با اقوال شيخ و نجاشى، قبول نموده و در هنگام معارضت در بسيارى از موارد به جهت تضعيف ابن غضائرى توقف مى نمايند.21 همچنين مى توان از رجالى بزرگ معاصر شيخ محمدتقى شوشترى صاحب موسوعه رجالى «قاموس الرجال» نام برد كه «ابن غضائرى» را مردى نقّاد دانسته و با تتبع در تضعيفات او، در بسيارى از موارد، آنها را «به حقّ» معرفى مى كند.22 در اينجا ما قصد نداريم كه يكى از اقوال و نظريات فوق را انتخاب نموده و با پيش فرض، به بحث درباره متهمين به غلو در كتاب الضعفا بپردازيم. بلكه مبناى ما آن است كه بدون پيش فرض، وارد بحث شده و در ضمن تحليل و بررسى، به صحّت يا سقم بعضى از نظريات ابراز شده اشاره كنيم. 5ـ متهمان به غلوّ در «كتاب الضعفاء» قبل از ورود به اين بحث، ناچار از تذكّر نكاتى مى باشيم: 1ـ چنانچه قبلا نيز متذكّر شديم، مبناى بررسى ما نسخه خطى «كتاب الضعفاء» مى باشد. 2ـ يكى از اختلافات موجود ميان علماى رجالى اين است كه آيا اين كتاب تأليف احمدبن حسين است يا پدرش حسين بن عبيدالله. در اين باره نظر مشهور آن است كه كتاب، تأليف پسر است. و در اين نسخه نيز مى توان تأييدى بر اين قول آورد؛ زيرا در بيان حال احمدبن على ابوالعباس الرازى مى فرمايد: «حدثنى ابى انه كان فى مذهبه ارتفاع».23 كه اين، پدر احمد يعنى حسين بوده كه به عنوان عالم رجالى شناخته شده است. درحالى كه ذكرى از پدر حسين يعنى عبيداللّه در ضمن تراجم علما وجود ندارد. 3ـ با توجّه به وفات «ابن غضائرى» در حدود دهه دوم قرن پنجم هجرى، مى توانيم به اين نتيجه برسيم كه ايشان از ميان كتب اربعه، دو كتاب «كافى» تأليف كلينى متوفّاى 328 يا 329هجرى و «من لايحضره الفقيه» تأليف شيخ صدوق متوفاى 381هجرى را در دسترس داشته است كه در اين مورد در «كتاب الضعفاء» در ضمن بيان حال احمدبن مهران، از كتاب «كافى» نقل قول مى كند و اشاره اى به كتاب صدوق در سراسر اين كتاب به دست نيامد. همچنين مى توانيم سه كتاب «تفسير قمى» تأليف على بن ابراهيم قمى، متوفاى اوايل قرن چهارم و «بصائرالدرجات الكبرى فى فضائل آل محمد(ص)» تأليف ابوجعفر محمدبن حسن بن فرّوخ ملقب به صفّار، متوفّاى 290هجرى و «كامل الزيارات» شيخ ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولويه قمى، متوفاى 367هجرى را در دسترس «ابن غضائرى» دانسته و نظريات او را با توجّه به روايات راويان اين كتب، تحليل و بررسى نماييم. در اينجا ما براى تسهيل هرچه بيشتر بررسى خود، جدولى ترتيب داده ايم كه ملاك اصلى آن، معرّفى متّهمان به غلوّ در «كتاب الضعفاء» بوده است،24 كه ضمن ذكر اسامى آنان، اقوال سه رجالى بزرگ شيعه يعنى كشّى، نجاشى و شيخ طوسى را نيز درباره آنان ذكر كرده ايم. همچنين از آنجا كه «ابن غضائرى» را تأثيرگرفته از قمى ها مى دانند، در مواردى كه از قمى ها نظرى درباره يكى از آن اشخاص به دست آمده، ذكر نموده ايم كه ملاك ما در اين مورد، تصريح خود «ابن غضائرى» و يا استثناى آن اشخاص از رجال كتاب «نوادرالحكمة» بوده است، بدون آنكه تحقيق مستقلّى پيرامون متهمان به غلوّ از سوى قمى ها نموده باشيم.25 ستون ماقبل آخر اين جدول، يعنى «وقوع در سلسله اسناد» از اين جهت كارآمد است كه بعضى همه رجال ذكرشده در سلسله اسناد «كامل الزيارات» و «تفسير قمى» را به علّت برداشت از سخنان مؤلّفين اين دو كتاب در مقدّمه كتاب هايشان، موثّق دانسته اند. و بنابراين، نفس وجود روايتى از شخص متّهم در اين دو كتاب، در نزد آنها دلالت بر وثاقت آن شخص و بالتّبع معارضت با قول «ابن غضائرى» مى نمايد. همچنين كثرت روايت از راوى در كتب اربعه مى تواند به عنوان توثيق و تأييد راوى در نزد بعضى باشد. و اينك، جدول يادشده: حال با توجّه به جدول، بحث خود را در محورهاى زير ادامه مى دهيم: الف ـ تعداد متهمان به غلوّ در «كتاب الضعفاء» «كتاب الضعفاء» مشتمل بر نام بيش از 160راوى است كه بجز در چند مورد، بقيّه تضعيف شده اند. از اين تعداد، 57نفر آنان در جدول ذكر شده اند كه مشخصا تعداد 50نفر آنان از سوى وى متّهم به غلو شده اند. و در چند مورد، از آنان رفع اتهام گشته و يا الفاظ وى، دال بر اتهام غلو نمى باشد. بنابراين، تضعيف كمتر از يك سوم ضعفاى موجود در كتاب، به علّت غلوّ صورت پذيرفته است. اين تعداد، به خودى خود، رقم بزرگى را تشكيل مى دهد كه در پى اثبات يا عدم اثبات اين اتهامات، سرنوشت چندهزار روايت در جوامع روايى شيعه، مشخص مى گردد.26 اما از سوى ديگر، اين تعداد، تنها يك سوم جمعيّت حدود 150نفرى متهمان به غلوّ را كه از مجموع كتب رجالى شيعه به دست مى آيد، شامل مى شود. و بنابراين، اين سؤال مطرح مى گردد كه چرا «ابن غضائرى» كه نقّاد اين فن بوده است، از ذكر بقيّه خوددارى نموده است، كه در اين مورد ممكن است احتمالات زير ابراز گردد: 1ـ «ابن غضائرى» تنها معتقد به غلوّ همين عدّه بوده است. اين احتمال اساسا منتفى است؛ زيرا در ميان اين عدّه مطرح نشده، بعضى از بزرگان غلات مانند حمزةبن عماره بربرى (يزيدى)، مغيرةبن سعيد بجلى، بيان بن سمعان تميمى، حارث شامى، عبداللّه بن حارث، صائد نهدى و محمدبن مقلاص معروف به ابوالخطّاب وجود دارند كه هر هفت نفرشان در حديثى از سوى امام صادق عليه السلام مورد لعنت قرارگرفتند.27 همچنين از سران ديگر غلات مانند بزيع، عميربن بيان عجلى، معمّربن خيثم، بشّار شعيرى، محمدبن بشير، حسين بن على خواتيمى، ابوالسمهرى، ابن ابى الزرقاء، علىّ بن حسكة، حسن بن محمد معروف به ابن باباى قمى، ابومحمد حسن السريعى، محمدبن نصير فهرى نميرى، ابوجعفر محمدبن على شلمغانى، احمدبن هلال عبرتايى، ابوطاهربن على بن بلال و… كه اكثر آنها از سوى ائمه عليهم السلام مورد لعنت قرار گرفته اند، در اين كتاب ذكرى نشده است (كه بعضى از آنها مانند احمدبن هلال و… در سلسله اسناد روايات نيز واقع شده اند).28 ممكن است گفته شود كه «ابن غضائرى» به ذكر اين افراد به علّت متفق عليه بودن ضعف آنها از سوى علماى رجالى و ورود لعن آنها از سوى ائمه معصومين عليهم السلام اقدام نكرده است. اما باز اين سخن صحيحى نيست؛ زيرا اوّلا: در «كتاب الضعفاء» از افرادى همانند فارس بن حاتم، محمدبن فرات و… نيز ياد شده است كه آنها نيز از سوى ائمه عليهم السلام مورد لعنت قرار گرفته اند. و ثانيا چنين نيست كه در مورد همه افراد باقيمانده، مذمّتى از سوى امام معصوم عليه السلام رسيده باشد. 2ـ «ابن غضائرى» در مقام بيان همه ضعفا نبوده است. اين احتمال نيز صحيح به نظر نمى رسد؛ زيرا اوّلا: ظاهر آن است كه «ال» در «الضعفاء» براى استغراق است و بنابراين، كتاب، متكفل بيان همه ضعفاست؛ مگر اينكه بگوييم نامگذارى اين كتاب از سوى «ابن غضائرى» صورت نگرفته است. ثانيا: اين كتاب، در مقابل كتاب «الممدوحين» اوست و بنابراين بايد مجموع اين دو كتاب، بيان حال تمام راويان را به عهده بگيرد و نمى توان گفت تمام افراد ذكرنشده در اين كتاب، در كتاب «الممدوحين» او كه هم اكنون در دسترس نيست، ذكر شده بوده است. 3ـ اين كتاب، از سوى «ابن غضائرى» نگارش نيافته است؛ بلكه از سوى فردى غيرمتخصص و يا متخصص اما با هدف خاصّ صورت پذيرفته است. اين قول، شبيه قول صاحب «الذريعة» است كه دقّت در موارد ذكرشده در اين كتاب، تخصّص صاحب كتاب و همچنين بى غرض بودن او را اثبات مى نمايد.29 4ـ اين كتاب به صورت يادداشت هاى پراكنده از سوى «ابن غضائرى» نوشته شده كه هنوز مورد بازبينى نهايى او و تنظيم او به صورت يك كتاب قرار نگرفته بوده، و اين احتمال وجود دارد كه بعضى از اين يادداشت ها در طول زمان از بين رفته باشد. و باز محتمل است كه اين يادداشت ها به وسيله بعضى، قبل از سيدبن طاووس، در مجموعه اى به صورت يك كتاب تنظيم شده است و آنچه به دست ابن طاووس رسيده، اين يادداشت هاى ناقص بوده است. اين احتمال، با توجّه به مطالب گذشته و نيز گزارش شيخ مبنى بر بى توجهى ورثه «ابن غضائرى» به كتاب هاى او نزديك به صواب به نظر مى رسد. ب ـ الفاظ و عبارات دلالت كننده بر غلوّ در «كتاب الضعفاء» يك. لغت غلوّ و مشتقات آن: مثلا درباره احمدبن محمدبن سيّار (شماره4 جدول) مى گويد: «غال منحرف» و يا درباره جعفربن اسماعيل منقرى (شماره7) مى گويد: «كان غاليا كذابا» و درباره خيبرى بن على (شماره15) مى گويد: «غال المذهب» و درباره منخل بن جميل كوفى و موسى بن سعدان حناط (شماره 51و52) مى گويد: «فى مذهبه غلوّ» و يا درباره محمدبن حسن بن شمون (شماره41) مى گويد: «واقف ثم غلا». حال، سؤالى كه در اينجا مطرح مى شود اين است كه آيا مى توان در دلالت اين الفاظ، به تشكيك قائل شد، به اين معنى كه مثلا الفاظى مانند «غالى» و «غال المذهب» را حمل بر مراتب بالاى غلوّ (مثلا غلو در ذات)، و الفاظى مانند «فى مذهبه غلوّ» را حمل بر مراتب پايين غلوّ (مثلا غلو در صفات) نمود؟ اين، سؤالى است كه جواب دادن به آن احتياج به بررسى بيشترى دارد كه امكان آن در اينجا منتفى است. نكته اى كه در اينجا قابل تذكّر است اين است كه عبارت «ذكره الغلاة» (غلات از او ياد كرده اند)، چنانچه درباره عمربن مختار خزاعى (شماره32) به كار رفته است، و يا «ذكره الغلاة ورووا عنه» چنانچه درباره عبدالله بن ايوب قمى (شماره22) استعمال شده است، دلالت بر اتهام به غلوّ در نزد «ابن غضائرى» نمى نمايد. زيرا روايت غلات از شخص و ياد كردن از او، اعمّ از غالى بودن آن شخص مى باشد. دو. كلمه ارتفاع و مشتقات آن: تركيباتى همانند «فى مذهبه ارتفاع» (مانند شماره هاى 1، 3، 5، 8، 11 و…) و يا «كان شهيرا فى الارتفاع» (شماره46) و يا «مرتفع القول» (شماره20، 23، 24، 25، 26، 27، 54، 55 و…) و يا «مرتفع فى مذهبه» (شماره43)، از اين سنخ مى باشد. در اينجا ممكن است اين احتمال ابراز شود كه با توجّه به اينكه لغت ارتفاع دلالت بر تجاوز كمترى از لغت غلوّ مى نمايد، شايد منظور ابن غضائرى از استعمال اين لغت، مقدارى متفاوت با استعمال لغت غلوّ باشد. اثبات اين مطلب يا ردّ آن، احتياج به بحث و بررسى فراوان دارد. نكته قابل تذكّر اينكه گاهى اين كلمه در حالت منفى به كار مى رود؛ مانند: «لاارتفاع به» (شماره هاى 29و36) يا «لايرتفع به» (شماره34). بايد توجّه داشت كه اين تركيبات به معناى نفى غلوّ و ارتفاع نيست؛ بلكه معنايى معادل «لاالتفات اليه» (توجهى به او نمى شود) دارد كه دلالت بر ضعف مى كند. دليل اينكه اين تركيبات به معناى نفى غلوّ نيست، اين است كه در عبارات ابن غضائرى اين تركيبات همراه با اثبات غلوّ استعمال شده است. مثلا درباره عبدالله بن قاسم حضرمى (شماره29) مى گويد: «ضعيف غال متهافت لاارتفاع به». و يا درباره قاسم بن ربيع صحاف (شماره36) مى گويد: «ضعيف فى حديثه غال فى مذهبه لاالتفات اليه ولاارتفاع به»؛ و يا درباره فرات بن احنف (شماره34) طبق نقلى مى گويد: «غال كذاب لايرتفع به ولانذكره». سه. يادكردن از شخص در زمره فرقه هاى مشهور غلات: هرگاه ابن غضائرى، از شخصى با عنوان خطّابى ياد كند، دلالت بر آن دارد كه در نظر «ابن غضائرى» آن شخص از پيروان محمدبن مقلاص، معروف به ابوالخطّاب بوده است؛ مانند جحدرةبن مغيرة (شماره6: كان خطّابيا فى مذهبه)، مفضل بن عمر جعفى (شماره50: ضعيف متهافت مرتفع القول خطّابى)، يونس بن بهمن (شماره56: غال خطابى). و يا اگر از شخصى با عنوان همراهى با «ابوالخطّاب» ياد نمايد، اين نيز دلالت بر خطّابى بودن آن شخص دارد؛ چنانچه درباره جماعةبن سعد (شماره11) مى گويد: «خرج مع ابوالخطّاب وقتل». همچنين اگر با عنوان «مغيرى» از شخصى ياد نمايد، دلالت بر پيروى آن شخص از مرام «مغيرةبن سعيد» در نظر ابن غضائرى مى نمايد؛ مثلا درباره «معلّى بن خنيس» (شماره48) مى گويد: «كان اول امره مغيريّا …». در اينجا با توجّه به اينكه اين دو مرام، مبلّغ غلوّ در ذات بوده اند، مى توانيم عقايد آنها را به اشخاص پيرو آنها در نظر ابن غضائرى نيز منسوب نماييم. در پايان اين بحث، تذكر چند نكته ضرورى به نظر مى رسد: 1ـ كلمه تخليط يا مشتقات آن، دلالت بر غلوّ نمى نمايد؛ بلكه به معناى مخلوط بودن روايات صحيح و غيرصحيح مى باشد.30 2ـ تركيب هاى «فاسد المذهب» و «فاسد الدين» اعمّ از غلوّ مى باشد؛ زيرا شامل تمام مذاهب غير اثناعشرى مى گردد. بنابراين، عبارت ابن غضائرى درباره فارس بن حاتم (شماره33) كه مى گويد: «فسد مذهبه» و يا درباره سهل بن زياد (شماره16) كه مى گويد: «فاسد الرواية والدين» و يا درباره طاهربن حاتم (شماره19) كه مى گويد: «كان فاسد المذهب»، به خودى خود، دلالت بر غلوّ اين اشخاص در نظر «ابن غضائرى» نمى نمايد و اينكه ما در اينجا از آنها ياد كرديم يا به جهت استفاده غلوّ آنها از قرائن خارجى و يا اينكه در مورد شخصى مانند «سهل بن زياد» براى مقايسه نظرات مختلف بوده است. ج ـ قمى ها و ابن غضائرى از بعضى نوشته ها چنين برمى آيد كه قمى ها و «ابن غضائرى» مشتركا در متهم نمودن راويان به غلوّ تلاش داشته اند.31 و در اين ميان، شيخ آقا بزرگ طهرانى، «كتاب الضعفاء» را حاوى بهترين (و كاملترين) ليست اسامى كسانى مى داند كه به اتّهام غلوّ از سوى قمى ها از شهر قم اخراج گرديدند.32 با مراجعه به جدول، درمى يابيم كه بين متهمان به غلو از سوى قمى ها و بين متهمان به غلوّ از سوى ابن غضائرى، عموم و خصوص من وجه برقرار است. بر اساس جدول، موادّ اجتماع، هفت نفر و از قرار زير مى باشند: 1ـ احمدبن محمدبن سيّار (شماره4) كه قمى ها او را از رجال «نوادرالحكمة» استثنا كرده اند و گفتيم كه اين استثنا اعم از اتهام به غلوّ است؛ اما ابن غضائرى با الفاظ شديدى از او ياد مى كند و قول به تناسخ را كه از شعب غلو در ذات است، به او نسبت مى دهد. 2ـ جعفربن محمدبن مالك فزارى (شماره8) كه قمى ها او را نيز از رجال «نوادرالحكمة» استثنا نموده اند و ابن غضائرى با عبارت «كل عيوب الضعفاء مجتمعة فيه» از او ياد مى كند. 3ـ سهل بن زياد (شماره16). 4ـ محمدبن احمد ابوعبدالله رازى جامورانى (شماره37). 5ـ محمدبن عبدالله بن مهران ابوجعفر الكوفى (شماره45). 6ـ محمدبن على بن ابراهيم ابوجعفر القرشى، معروف به ابوسمينة (شماره46). 7ـ يوسف بن سخت (شماره54). و در ميان اين افراد، «ابن غضائرى» فقط اخراج سهل بن زياد (شماره16) و ابوسمينة (شماره46) از قم از سوى قمى ها را متذكّر مى شود؛ بنابراين سخن شيخ آقابزرگ طهرانى در اين باره، توجيه صحيحى پيدا نمى كند. مواد افتراق متهمين به غلوّ از سوى قمى ها و ابن غضائرى در جدول، چهارنفر و از قرار زير است: 1ـ احمدبن حسين بن سعيد، معروف به دندان (شماره2) كه قمى ها او را متهم به غلوّ نمودند، اما «ابن غضائرى» با جمله «حديثه فيما رأيته مسالم» در مقام رفع اتهام از او برآمده است. 2ـ حسين بن شاذويه (شماره13) كه قمى ها او را با عنوان «غالى كذاب» ياد كرده اند، اما ابن غضائرى با فعل «زعم» و جمله «رايت له كتابا فى الصلوة سديد» از او رفع اتهام نموده است. 3ـ قاسم بن حسن بن على بن يقطين (قاسم شعرانى) (شماره35) كه «ابن غضائرى» با جمله «الاغلب عليه الخير» تمايل به رفع اتهام از او دارد. 4ـ محمدبن اورمه قمى (شماره38) كه قمى ها به واسطه خيال غلوّ در او، قصد كشتنش را داشتند، اما «ابن غضائرى» با جمله «حديثه نقى لافساد فيه» از او رفع اتهام نموده و روايات غلوّآميزى را كه از زبان او نقل شده است، جعلى مى داند. و ماده افتراق متهمين به غلو ابن غضائرى از قمى ها، عبدالرحمن بن ابى حمّاد، معروف به ابوالقاسم كوفى صيرفى (شماره21) است كه بنا به نقل ابن غضائرى، قمى ها از او روايت نقل كرده اند كه اين دلالت بر توثيق او يا لااقل عدم اتهام به غلو مى باشد؛ درحالى كه «ابن غضائرى» مى گويد: «فى مذهبه غلوّ». و مواد افتراق قمى ها از ابن غضائرى در خارج از اين جدول، عبارت است از: 1ـ حسين بن يزيدبن محمد نوفلى33 2ـ حسين بن عبيدالله سعدى، كه به اتهام غلو از قم اخراج گرديد.34 3ـ محمدبن موسى بن عيسى ابوجعفر همدانى سمّان، و جالب اين است كه او كتابى به نام «الرد على الغلاة» داشته است.35 نتيجه اى كه از اين بحث به دست مى آيد اين است كه ابن غضائرى، خود، منهجى مستقل از قمى ها در متهم نمودن به غلوّ داشته است و اشتراكات آنها درصد كمى (حدود 14درصد) مى باشد. بنابراين، اينكه معمولا متهمّين به غلوّ از سوى اين دو را در يك سياق ذكر مى كنند، صحيح به نظر نمى رسد. و نيز اينكه شيخ آقابزرگ طهرانى، اين كتاب را كتابى جعلى از سوى مقصرين قمى معرفى مى نمايد، نيز صحيح نمى باشد.36 د ـ كشّى و ابن غضائرى ابوعمرو محمدبن عمربن عبدالعزيز كشّى، معاصر كلينى، در نيمه اوّل قرن چهارم مى زيسته است.37 او كتاب رجالى بزرگى به نام «معرفةالناقلين» نگاشت كه حاوى راويان شيعه و اهل سنّت بود. شيخ طوسى ـ ره ـ، پس از برگزيدن بخش راويان شيعه و تصحيح آن، در سال 456هجرى آن را بر شاگردان خود املا نمود و پس از آن، اين كتاب با نام «اختيار معرفةالرجال» مشهور گشت.38 با توجّه به حيات «ابن غضائرى» در نيمه دوّم قرن چهارم، اين احتمال بسيار فراوان است كه او به اصل كتاب «معرفةالناقلين» دسترسى داشته است. با اين فرض، ما به تأثيرات كشّى بر ابن غضائرى، يا به عبارت بهتر، اشتراكات متهمّين به غلوّ در نظر آن دو مى پردازيم، با تذكّر اين دو نكته كه: اوّلا: «ابن غضائرى» در مورد متهمّين به غلو، نامى از «كشّى» نمى برد. ثانيا: اين احتمال وجود دارد كه بعضى از متهمين به غلوّ در نظر كشى، در «اختيار معرفةالرجال» ذكر نشده باشند. و امّا اين مشتركات كه 14نفر مى باشند، از قرار زير است: 1ـ احمدبن محمد سيارى (شماره3) كه كشّى روايتى از امام جواد عليه السلام در مذمّت او ذكر مى كند. 2ـ حسين بن على بن ابى عثمان معروف به سجّادة (شماره12) كه كشى با غليظ ترين تعابير از او ياد مى كند و او را به گروه غالى «عليائيه» نسبت مى دهد. 3ـ صالح بن سهل (سهيل) همدانى (شماره17). 4ـ عبدالله بن قاسم بطل حارثى (شماره28) كه كشّى او را از اهل ارتفاع مى داند. 5ـ فارس بن حاتم بن ماهيه قزوينى (شماره33) كه كشّى ضمن ايراد رواياتى در مذمّت او، او را از غلات مى داند؛ اما ابن غضائرى با عنوان عامّ فساد مذهب از او ياد مى كند كه اعمّ از غلوّ است. 6ـ محمدبن بحر رهنى (دهنى) نرماشيرى (شماره39). 7ـ محمدبن حسن بن شمون بصرى (شماره41). 8 ـ محمدبن سنان زاهرى (شماره44). 9ـ محمدبن عبدالله بن مهران (شماره45). 10ـ محمدبن على بن ابراهيم بن موسى، معروف به ابوسمينة (شماره46). 11ـ معلّى بن خنيس (شماره48)، كه دو دسته روايات مادحه و ذامّه درباره او نقل مى كند. 12ـ مفضّل بن عمر ابوعبدالله الجعفى (شماره50)، كه مانند معلّى، دو دسته روايات مادحه و ذامّه درباره او نقل مى كند. 13ـ منخل بن جميل كوفى (شماره51). 14ـ يونس بن ظبيان (شماره57). از اينجا به دست مى آيد كه اين مشتركات، دو برابر مشتركات قمى ها و ابن غضائرى (يعنى حدود 28درصد متهمين به غلو از سوى «ابن غضائرى») مى باشد؛ بنابراين مى توانيم تأثير كشّى بر ابن غضائرى را بيش از تأثير قمى ها بدانيم. نسبت بين متهمين به غلو از سوى كشّى و از سوى ابن غضائرى نيز عموم و خصوص من وجه است كه مواد اجتماع آنها ذكر شد. اما مواد افتراق كشى از ابن غضائرى: در اين جدول، مى توان از قاسم بن حسن بن على بن يقطين (شماره35) و محمدبن فرات (شماره47) نام برد كه از سوى «ابن غضائرى» متهم به غلو نشده اند. و در خارج از اين جدول، مى توان از افراد بسيارى همانند: ابوالعباس طرفانى،39 اسحاق بن محمدبن احمد بصرى،40 بزيع،41 بيان بن سمعان،42 جعفربن ميمون،43 جعفربن واقد،44 حارث (حرث) شامى، 45 حسن بن محمدبن بابا، 46 حسين بن عبيدالله سعدى،47 حسين بن على خواتيمى،48 حفص بن ميمون،49 حمزةبن عمارة البربرى (يزيدى)،50 خالد الخواتيمى (خالدبن نجيح جوّان)،51 سرّى،52 سليمان الديلمى،53 شاه رئيس ابوعبداللّه الكندى،54 صائد النهدى،55 عباس بن صدقة،56 على بن حسكة،57 عبداللّه بن حارث شامى،58 عمروبن شمر،59 محمدبن اسماعيل،60 محمدبن منصور،61 محمدبن موسى السريعى،62 مغيرةبن سعيد،63 موسى بن اشيم،64 موسى السواق،65 نصربن صباح66 و هاشم بن ابى هاشم،67 نام برد كه كشّى اتهام به غلوّ را از سوى خود يا ديگران بر آنها وارد مى سازد و در «كتاب الضعفاء» ابن غضائرى نامى از آنها نيست. و در مورد مواد افتراق ابن غضائرى از كشّى مى توان از كسانى كه در جدول، سخنى از كشّى درباره آنها نقل نشده و يا اتّهام به غلو از او روايت نشده است، ياد نمود. از اين بحث، اين نتيجه گرفته مى شود كه منهج «ابن غضائرى» در اتهام به غلوّ، از منهج كشّى نيز متفاوت بوده است. هـ ـ ابن غضائرى و نجّاشى شيخ ابوالعباس احمدبن على بن احمدبن عباس، معروف به نجاشى (372ـ450هـ) يكى از بزرگترين رجاليان شيعه مى باشد كه نظرات او از سوى همه رجاليان و نيز فقهاى شيعه مورد توجّه قرار مى گيرد. نجّاشى، همدرس «ابن غضائرى» بود كه هردو نزد حسين بن عبيدالله، پدر «ابن غضائرى» تحصيل مى نمودند. بعضى خواسته اند از عبارت نجاشى كه در شرح حال على بن محمد بن شيران مى گويد: «كنا نجتمع معه عند احمدبن الحسين»[نجاشى،ص269]،68 اين استفاده را بنمايند كه نجاشى مدتى نيز نزد «ابن غضائرى» تلمّذ نموده است. با مقايسه عبارات نجاشى و «كتاب الضعفاء» مى توانيم موارد بسيارى را كه حاكى از تأثير «ابن غضائرى» بر نجاشى است، كشف نماييم، كه نجاشى خود در بعضى از اين موارد، صريحا به اين تأثير اعتراف مى نمايد. با بررسى متهمّين به غلوّ در نظر اين دو رجالى، نيز به اين نتيجه مى رسيم كه نسبت بين اين متهمين در نظر آن دو، نسبت عموم و خصوص من وجه مى باشد؛ البتّه با تذكّر اين نكته كه در اينجا ملاك اتهام در نظر نجاشى را ايراد اتّهام يا نقل آن بدون رد، فرض نموده ايم. موارد اشتراك عبارت است از: 1ـ احمدبن على ابوالعباس الرازى (شماره3) كه «ابن غضائرى» اتهام غلوّ را از پدرش نقل مى كند و نجاشى اين اتهام را با كلمه «قيل» بيان مى نمايد. 2ـ خيبرى بن على (شماره15) كه ابن غضائرى او را متهم به غلوّ مى نمايد، اما نجاشى اين اتهام را از قول او نقل نمى كند؛ بلكه فقط ضعف مذهب را از قول ابن غضائرى نقل مى نمايد و اتهام غلوّ را نسبت به مجهول (يقال) مى دهد. 3ـ سهل بن زياد (شماره16). 4ـ عبدالرحمن بن ابى حمّاد ابوالقاسم كوفى صيرفى (شماره21). 5ـ عبدالله بن عبدالرحمان الاصمّ المسمعى البصرى (شماره27). 6ـ عبدالله بن قاسم حارثى (شماره28). 7ـ على بن حسان بن كثير هاشمى (شماره30). 9ـ محمدبن حسن بن شمون بصرى (شماره41). 10ـ محمدبن حسين بن سعيد الصائغ الكوفى (شماره42). 11ـ محمدبن عبدالله بن مهران ابوجعفر الكوفى (شماره45). 12ـ محمدبن على بن ابراهيم بن موسى ابوجعفر القرشى معروف به ابوسمينة (شماره46). 13ـ مفضل بن عمر ابوعبدالله الجعفى (شماره50). بسيارى نيز از سوى ابن غضائرى متهم به غلوّ گشته اند، درحالى كه از سوى نجاشى تضعيف شده اند، بدون آنكه صريحا اتهام غلو در مورد آنان ذكر شود. اين عدّه عبارتند از: 1ـ ابراهيم بن اسحاق احمرى (شماره1). 2ـ احمدبن محمدبن سيّار معروف به سيّارى (شماره4). 3ـ اميّةبن على قيسى (شماره5). 4ـ جعفربن محمدبن مالك فزارى (شماره8)، كه نجاشى واضع حديث بودن او را از قول «ابن غضائرى» نقل مى كند، درحالى كه در «كتاب الضعفاء» او صريحا متهم به غلوّ گشته است. 5ـ حسين بن على بن ابى عثمان، معروف به سجادة (شماره12). 6ـ عبدالرحمن بن احمدبن نهيك سمرى ملقب به رحمان (شماره20). 7ـ عبدالله بن حكم ارمنى (شماره25). 8 ـ على بن عبدالله بن عمران مخزومى ملقب به ميمون (شماره31). 9ـ محمدبن حسن بن جمهور (شماره40). 10ـ محمدبن سليمان الديلمى (شماره43). 11ـ محمدبن سنان الزاهرى (شماره44). 12ـ معلّى بن خنيس (شماره48). 13ـ منخل بن جميل كوفى (شماره51). 14ـ موسى بن سعدان الحنّاط (شماره52). 15ـ مياح المدائنى (شماره53). 16ـ يوسف بن يعقوب جعفى (شماره55). 17ـ يونس بن ظبيان (شماره57). از اينجا اين نتيجه به دست مى آيد كه از ميان 50نفرى كه از سوى ابن غضائرى متهم به غلوّ گشته اند، جمعا 30نفر (يعنى 60درصد) به وسيله نجّاشى تضعيف گشته اند. بقيّه اين متهمين را يا نجاشى اصلا ذكر نكرده است و يا اگر آنان را ذكر كرده، توصيف ننموده است. و در اين ميان فقط به يك مورد برخورد نموديم كه از سوى «ابن غضائرى» متهم به غلوّ گشته و از سوى نجاشى توثيق شده است و آن محمدبن بحر رهنى (دهنى) نرماشيرى (شماره39) است كه نجاشى با اشاره به كلام «ابن غضائرى» چنين مى فرمايد: «قال بعض اصحابنا انه كان فى مذهبه ارتفاع وحديثه قريب من السلامة ولاادرى من اين قيل ذالك». كه البتّه در اين مورد، «ابن غضائرى» تنها نيست، بلكه كشّى نيز با او همعقيده است و چنين به نظر مى رسد كه نجاشى كلام كشّى را در اين مورد ملاحظه ننموده است كه درباره او مى گويد: «كان من الغلاة الحنقين». و از اينجا اين نتيجه به دست مى آيد كه در مقام بيان موارد افتراق ابن غضائرى از نجاشى، اجمالا مى توان از بقيّه متهمين به غلو (غير از 13نفر مشترك) نام برد. موارد افتراق نجاشى از ابن غضائرى در خارج از اين جدول را مى توان از قرار زير برشمرد: حسين بن عبيدالله سعدى،69 ربيع بن زكريا،70 سليمان بن عبدالله ديلمى،71 على بن احمد ابوالقاسم الكوفى،72 محمدبن موسى بن عيسى النوفلى،73 موسى بن جعفر كميزانى (كمندانى)،74 نصربن صباح75 و ابوالقاسم بلخى.76 و ـ ابن غضائرى و شيخ طوسى شيخ محمدبن حسن طوسى (385ـ460هـ) معروف به شيخ الطائفه نيز يكى از بزرگترين رجاليان شيعه به شمار مى آيد كه دو كتاب معروف او يعنى الفهرست و رجال طوسى، در ميان علماى رجالى شيعه، مورد توجّه فراوان مى باشد. علاوه بر اين، او كتاب رجالى كشّى را نيز تهذيب، تلخيص و تصحيح نموده است. شيخ طوسى ـ ره ـ شاگرد پدر ابن غضائرى يعنى حسين بن عبيداللّه غضائرى و معاصر با «ابن غضائرى» بوده است.77 او در مقدمه فهرست خود، فقط از دو كتاب «ابن غضائرى» كه يكى در مصنفات و ديگرى در اصول بوده، نام مى برد و آنها را تلف شده معرّفى مى نمايد.78 بنابراين، مى توانيم به اين نتيجه برسيم كه شيخ ـره ـ از وجود «كتاب الضعفاء» و آراى ابن غضائرى در آن مطلع نبوده است. با تتبع در دو كتاب فهرست و رجال طوسى، به اسامى تعدادى از راويان برخورد مى نماييم كه شيخ ـره ـ درباره آنها اتهام به غلوّ را نقل نموده است، اعمّ از آنكه خود اين اتهام را پذيرفته يا ردّ نموده يا اينكه در مقابل آن سكوت گزيده باشد. فايده نقل اين چنينى آن است كه در بعضى از موارد، بى مستند بودن تضعيفات و اتهامات وارد از سوى «ابن غضائرى» را مردود مى شمرد. نسبت بين متهمين به غلوّ در عبارات ابن غضائرى و شيخ طوسى نيز عموم و خصوص من وجه است. مواد اشتراك اين دو، عبارت است از: 1ـ احمدبن على ابوالعباس الرازى (شماره3). 2ـ حسن بن على بن ابى عثمان، معروف به سجّادة (شماره12). 3ـ طاهربن حاتم بن ماهويه قزوينى (شماره19) كه گرچه «ابن غضائرى» با تعبير «فاسدالمذهب» از او ياد مى كند، اما به كمك قرائن مى توانيم دريابيم كه مراد از فساد مذهب، قول به غلوّ مى باشد. 4ـ فارس بن حاتم بن ماهويه قزوينى (شماره33)، برادر طاهر، كه مطلب بالا در مورد او نيز صادق است. 5ـ فرات بن احنف عبدى (شماره34). 6ـ محمدبن بحر رهنى (دهنى) نرماشيرى (شماره39). 7ـ محمدبن حسن بن جمهور (شماره40). 8 ـ محمدبن حسن بن شمون بصرى (شماره41). 9ـ محمدبن سليمان ديلمى (شماره43). 10ـ محمدبن عبدالله بن مهران (شماره45). 11ـ محمدبن على بن ابراهيم، معروف به ابوسمينة (شماره46). علاوه بر اين، بعضى از متهمين به غلوّ در نظر ابن غضائرى، در نظر شيخ تضعيف شده اند، بدون آنكه اتهام به غلوّ را صريحا براى آنان ذكر كند. اين افراد عبارتند از: 1ـ ابراهيم بن اسحاق احمرى (شماره1) كه شيخ طوسى ـره ـ با عبارت «كان ضعيفا فى حديثه متهما فى دينه» از او ياد مى كند. 2ـ احمدبن محمدبن سيّار، معروف به سيّارى (شماره4). 3ـ سهل بن زياد (شماره16) كه در كتاب «فهرست» او را تضعيف نموده و در كتاب «رجال»، او را توثيق كرده است. 4ـ صالح بن سهل (سهيل) همدانى (شماره17). 5ـ محمدبن سنان زاهرى (شماره44). اما موارد افتراق ابن غضائرى از شيخ ـره ـ: غير از 11مورد مشترك و نيز غير از احمدبن حسين بن سعيد (شماره2) و حسين بن شاذويه (شماره13) و قاسم بن حسن بن على بن يقطين (شماره35) و محمدبن اورمه قمى (شماره38) كه ابن غضائرى تقريبا از آنها رفع اتهام نموده، و همچنين بجز افرادى مانند عبدالله بن ايوب قمى (شماره22) و عمربن مختار خزاعى (شماره32) و محمدبن فرات بن احنف (شماره47) كه صريحا از سوى ابن غضائرى متهم به غلو نشده اند، مى توانيم بقيه را از موارد افتراق ابن غضائرى از شيخ ذكر نماييم؛ گرچه بعضى از اين موارد يا اصلا در كتب شيخ ذكر نشده و يا توصيف نشده اند. اما در اين ميان، ما فقط به ذكر مواردى مى پردازيم كه از سوى ابن غضائرى متهم به غلو گشته و از سوى شيخ توثيق شده اند؛ يا اينكه شيخ ـره ـ آنان را از ممدوحين به شمار آورده است. اين افراد عبارتند از: 1ـ جعفربن محمدبن مالك فزارى (شماره8). 2ـ معلّى بن خنيس (شماره48). 3ـ مفضل بن عمر ابوعبدالله جعفى (شماره50). اما موارد افتراق شيخ ـره ـ از ابن غضائرى در جدول، عبارت است از: 1ـ احمدبن حسين بن سعيد (شماره2) كه ابن غضائرى از او رفع اتهام مى نمايد، اما شيخ در مقابل اتهام او به غلوّ ساكت مى ماند. 2ـ قاسم بن حسن بن على بن يقطين (شماره35) كه ابن غضائرى با عبارت «الاغلب عليه الخير» تمايل به رفع اتهام از او دارد. 3ـ محمدبن اورمه قمى (شماره38) كه ابن غضائرى، روايات منقول از او (كه از آن بوى غلوّ يا فساد مذهب استشمام مى شود) را جعلى مى داند، اما شيخ ـ ره ـ مى فرمايد: «فى رواياته تخليط اخبرنا بجميعها الا ما كان فيها من تخليط او غلوّ»، كه اعتراف ضمنى به قبول وجود روايات غلوّآميز در ميان روايات او مى باشد. و اين موارد افتراق، در خارج از جدول عبارت است از: 1ـ احمدبن هلال عبرتايى،79 2ـ اسحاق بن محمد بصرى،80 3ـ حسين بن عبيدالله قمى،81 4ـ حسن بن محمدبن بابا،82 5ـ سليمان الديلمى،83 6ـ عروة النّخاس الدهقان،84 7ـ على بن احمد كوفى،85 8 ـ على بن يحيى،86 9ـ محمدبن صدقه.87 10ـ محمدبن عيسى بن عبيد.88 11ـ محمدبن فضيل ازدرى.89 12ـ محمدبن موسى السريعى.90 13ـ موسى بن اشيم.91 14ـ نصربن صباح.92 6ـ متهمان به غلوّ از سوى ابن غضائرى و وقوع در سلسله اسناد از بحث قبل روشن شد كه از ميان حدود 50نفر متهم به غلوّ از سوى ابن غضائرى، بيشتر آنان از سوى رجاليان بزرگ شيعه مانند كشّى، نجاشى و شيخ طوسى نيز متهم به غلوّ گشته يا تضعيف شده بودند. افرادى كه تنها از سوى «ابن غضائرى» مورد اتهام واقع شده اند، و از سوى رجاليان مذكور تضعيف نشده اند، عبارتند از: 1ـ جحدربن مغيرة الطائى (شماره6). 2ـ جعفربن اسماعيل مقرئ (منقرى) (شماره7). 3ـ جعفربن محمدبن مفضل (شماره9). 4ـ جعفربن معروف (شماره10). 5ـ جماعةبن سعد (شماره11). 6ـ خلف بن محمد (شماره14). 7ـ صالح بن عقبة بن قيس بن سمعان (شماره18). 8 ـ عبدالله بن بحر (شماره23). 9ـ عبدالله بن بكر (بكير) ارجانى (شماره24). 10ـ عبدالله بن سالم صيرفى (شماره26). 11ـ قاسم بن ربيع صحاف كوفى (شماره36). 12ـ محمدبن احمد أبوعبداللّه الرازى (شماره37). 13ـ معلّى بن راشد القمى (شماره49). 14ـ يوسف بن سخت (شماره54). 15ـ يونس بن بهمن (شماره56). در اين ميان، فقط شماره 37 از سوى قمى ها تضعيف شده است؛ بدين ترتيب كه از رجال «نوادرالحكمة» استثنا شده است كه چنانچه متذكّر گشتيم، اين استثنا اعمّ از اتهام به غلوّ مى باشد. بنابراين مى توان «ابن غضائرى» را در همه اين موارد پانزده گانه، تنها دانست. اين نفرات، در كلام رجاليان سه گانه، يا ذكر نشده اند و يا توصيف نگشته اند. در مورد مشتركات ابن غضائرى و رجاليان سه گانه، و درباره پذيرش يا عدم پذيرش رواياتى كه آن متهمان در سلسله اسناد آنها واقع شده اند، از آنجا كه با «ابن غضائرى» تنها روبرو نيستيم، بحثى نمى كنيم. و اما در مورد منفردات ابن غضائرى (يعنى آنها كه فقط از سوى «ابن غضائرى» متهم به غلو شده اند)، مشكل وقتى پديد مى آيد كه روايتى از آنها در كتب اربعه و كتاب «كامل الزيارات» و «تفسير القمى» نقل شده باشد. خوشبختانه از هفت نفر از اين افراد، يعنى جحدربن مغيرة (شماره6)، جعفربن اسماعيل مقرى (منقرى) (شماره7)، جعفربن معروف (شماره10)، خلف بن محمد (شماره14)، عبداللّه بن سالم صيرفى (شماره26) و معلّى بن راشد قمى (شماره49)، روايتى در اين كتب ششگانه ذكر نشده است.93 گرچه ممكن است در كتب ديگر روايى شيعه كه مثلا در «بحارالانوار» جمع آورى شده اند، رواياتى از آنان ذكر شده باشد. اما در مورد هشت نفر بقيّه، بايد در دو مقام بحث نماييم: مقام اوّل. آيا اتّهام ابن غضائرى نسبت به ايشان، از ديدگاه علم رجال، با وقوع متهمين در سلسله اسناد اين كتب، در تضاد است يا خير؟ مقام دوّم. با روايات اين متهمين بايد چگونه برخورد نماييم؟ در مورد مقام اوّل، بايد بگوييم كه اتهام وارد نمودن «ابن غضائرى» با وقوع متهمين در سلسله اسناد كتب اربعه از ديدگاه رجالى در تضاد نمى باشد؛ زيرا هيچيك از صاحبان كتب اربعه، شهادت به وثاقت تمام راويان كتب خود نداده اند. بله، تنها صدوق ـ ره ـ در مقدمّه «من لايحضره الفقيه» عبارتى دارد كه ممكن است در بدو نظر از آن توثيق راويان كتابش استنباط شود. آن عبارت چنين است: «وصنّفت … هذا الكتاب … ولم اقصد فيه قصد المصنّفين فى ايراد جميع مارووه بل قصدت الى ايراد ما افتى به واحكم بصحّته واعتقد فيه انه حجّة فيما بينى وبين ربّى».94 اما بايد توجّه داشت كه صحيح بودن حديث در نظر قدما، غير از صحّت آن در نظر متأخران مى باشد؛ زيرا قدما حديثى را صحيح مى دانستند كه داراى قرائنى باشد كه موجب اطمينان و وثوق به صدور آن از معصوم عليه السلام گردد (كه بعضى از اين قرائن عبارت بود از: 1ـ وجود حديث در بسيارى از اصول اربعمأة، 2ـ تكرار حديث در يك يا چند اصل با طرق مختلف، 3ـ وجود حديث در اصلى كه منتسب به يكى از اصحاب اجماع باشد، 4ـ وجود حديث در كتبى كه بر ائمه عليهم السلام عرضه شده و آنان آن كتاب را تأئيد نموده باشند و…) اما پس از قرن هشتم هجرى كه سيد جمال الدين بن طاووس يا علامه حلّى تقسيم بندى جديدى براى احاديث عرضه نمودند، حديث صحيح اينگونه تعريف شد: «حديث صحيح، حديثى است كه سلسله سند آن از راوى تا معصوم(ع) به صورت متّصل افراد امامى عادل ضابط باشند».95 و از اينجا روشن مى شود كه حديث صحيح در نزد قدما، حديث موثوق الصدور بوده، اما در نزد متأخران، حديثى است كه تمامى سند آن را افراد ثقه امامى تشكيل بدهند. بنابراين، حكم به صحّت حديث در نزد قدما، اعمّ از توثيق افراد سلسله سند آن مى باشد. اما در مورد دو كتاب «كامل الزيارات» و «تفسير القمى» ممكن است با مشكل مواجه شويم؛ زيرا مؤلفان اين دو، در مقدّمه كتاب هاى خود، عباراتى دارند كه ممكن است از آنها توثيق تمام روات آن دو كتاب استنباط شود. شيخ ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولويه (متوفّاى 368ق) در مقدمه كتاب كامل الزيارات مى فرمايد: «وقد علمنا انا لانحيط بجميع ماروى عنهم فى هذا المعنى ولا فى غيره ولكن ما وقع لنا من جهة الثقات من اصحابنا رحمهم اللّه برحمته ولااخرجت فيه حديثا روى عن الشذاذ من الرجال يؤثر ذالك عنهم عن المذكورين غير المعروفين بالرواية، المشهورين بالحديث والعلم».96 و على بن ابراهيم در مقدّمه تفسير خود مى فرمايد: «نحن ذاكرون ومخبرون بما ينتهى الينا ورواه مشايخنا وثقاتنا عن الذين فرض اللّه طاعتهم واوجب رعايتهم ولايقبل العمل الابهم».97 در اين دو عبارت، اگر دو جمله «لكن ما وقع لنا من جهة الثقات من اصحابنا» و «رواه مشايخنا وثقاتنا» را دالّ بر وثاقت تمام افراد واقع در سلسله اسناد اين دو كتاب فرض نماييم، در اين صورت، تضادّ رجالى بين اتهامات ابن غضائرى نسبت به اين افراد و وقوع ايشان در سلسله اسناد اين دو كتاب پديد مى آيد. اما اگر اين دو جمله را دالّ بر وثاقت اساتيد و شيوخ بى واسطه اين دو مؤلف فرض نماييم، در اين هنگام هيچگونه تضادّى پديد نمى آيد؛ زيرا نه تنها اين افراد هشتگانه از اساتيد اين دو بزرگوار نبوده اند، بلكه هيچيك از متهمين به غلوّ در نظر ابن غضائرى نيز، از شيوخ بى واسطه آن دو نمى باشند.98 و قول صحيحتر (با توجّه به قرائن)، همين قول دوم است.99 اما مقام دوم بحث: بايد بگوييم كه تنها در هنگامى مى توانيم روايات اين متهمّين را رد نماييم كه به همه سؤالات زير جواب مثبت داده باشيم (و اگر تنها به يك سؤال جواب منفى بدهيم، نمى توانيم اين روايات را به علّت اتهام ابن غضا�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 229]
صفحات پیشنهادی
جريان شناسي غُلوّ (1)
جريان شناسي غُلوّ (1) نویسنده : نعمت الله صفري كلمات كليدي : جريان شناسي غُلوّ، غلوّ در لغت، غلوّ؛ قرآن و روايات، غلوّ و علوم اسلامي، غلوّ در ذات، غلوّ در صفات، قولوا فينا ...
جريان شناسي غُلوّ (1) نویسنده : نعمت الله صفري كلمات كليدي : جريان شناسي غُلوّ، غلوّ در لغت، غلوّ؛ قرآن و روايات، غلوّ و علوم اسلامي، غلوّ در ذات، غلوّ در صفات، قولوا فينا ...
جريان شناسى غلوّ
جريان شناسى غلوّ نويسنده: نعمت اللّه صفرى بخش دوم: ابن غضائرى و متّهمان به غلوّ، در «كتاب الضعفاء» 1ـ شخصيت «ابن غضائرى»احمدبن حسين بن عبيداللّه بن ...
جريان شناسى غلوّ نويسنده: نعمت اللّه صفرى بخش دوم: ابن غضائرى و متّهمان به غلوّ، در «كتاب الضعفاء» 1ـ شخصيت «ابن غضائرى»احمدبن حسين بن عبيداللّه بن ...
جريان شناسى تحريم در تاريخ فكر سياسى ايران(1)
جريان شناسى تحريم در تاريخ فكر سياسى ايران(1) نويسنده:موسى نجفى واقعه دخانيه هر ..... هرچند برخى مورخان به غلط در مورد تأثير اين نامه به مرجع وقت غلوّ نموده اند و ...
جريان شناسى تحريم در تاريخ فكر سياسى ايران(1) نويسنده:موسى نجفى واقعه دخانيه هر ..... هرچند برخى مورخان به غلط در مورد تأثير اين نامه به مرجع وقت غلوّ نموده اند و ...
غاليان و انديشه تحريف قرآن (1)
در ادامه حضور آسيب زاي اين طيف فکري در جريان هاي علمي حديثي نشان داده مي شود و آن .... (7) از زاويه و ديد لغت شناسي، واژه غلو کلمه عربي بر وزن «فُعول»( مصدر از غَلي ...
در ادامه حضور آسيب زاي اين طيف فکري در جريان هاي علمي حديثي نشان داده مي شود و آن .... (7) از زاويه و ديد لغت شناسي، واژه غلو کلمه عربي بر وزن «فُعول»( مصدر از غَلي ...
امام شناسي در محضر امام هادي(علیه السلام)
امام شناسي در محضر امام هادي(علیه السلام)-امام شناسي در محضر امام هادي(علیه السلام) ... امام (ع) در برابر جريان غلو و ترويج كنندگان اين انديشه باطل به شدت موضع گرفت و ...
امام شناسي در محضر امام هادي(علیه السلام)-امام شناسي در محضر امام هادي(علیه السلام) ... امام (ع) در برابر جريان غلو و ترويج كنندگان اين انديشه باطل به شدت موضع گرفت و ...
در اروي نگين زمان مطرح شدمهدويت در وبلاگستان حسي شدهاست
گروه وبلاگ و IT: يك استاد حوزه و دانشگاه ضمن آسيب شناسي وبلاگستان مهدويت از ... كه در اردوي تخصصي مهدويت ،نگين زمان، سخنراني ميكرد با اشاره به دو جريان پويا و ... تفويض كردهاست اين خطا در وبلاگها بسيار رايج شدهاست و به غلو رسيدهاست غلو در ...
گروه وبلاگ و IT: يك استاد حوزه و دانشگاه ضمن آسيب شناسي وبلاگستان مهدويت از ... كه در اردوي تخصصي مهدويت ،نگين زمان، سخنراني ميكرد با اشاره به دو جريان پويا و ... تفويض كردهاست اين خطا در وبلاگها بسيار رايج شدهاست و به غلو رسيدهاست غلو در ...
روش شناسي نفاق در حاكميت
24 مه 2008 – چگونگي ظهور جريان نفاق در حاكميت اسلامنفاق جرياني است كه در هنگام حاكميت و ... بنابراين غلو در پاي بندي به اصول اسلام و رفتارهاي تشديدي و ...
24 مه 2008 – چگونگي ظهور جريان نفاق در حاكميت اسلامنفاق جرياني است كه در هنگام حاكميت و ... بنابراين غلو در پاي بندي به اصول اسلام و رفتارهاي تشديدي و ...
آسيب شناسي فرهنگ عاشورا و راهبردهاي عاشوراپژوهي
آسيب شناسي فرهنگ عاشورا و راهبردهاي عاشوراپژوهي-آسيب شناسي فرهنگ عاشورا و ... قابل ذكر مي باشد كه بسياري از مواردي كه امروزه تحت عنوان آسيب هاي جريان مداحي ... بوده اند نظير: غلو كردن، استفاده از واژه هايي چون شاه و سگ، قلاده انداختن و خودزني مداح و.
آسيب شناسي فرهنگ عاشورا و راهبردهاي عاشوراپژوهي-آسيب شناسي فرهنگ عاشورا و ... قابل ذكر مي باشد كه بسياري از مواردي كه امروزه تحت عنوان آسيب هاي جريان مداحي ... بوده اند نظير: غلو كردن، استفاده از واژه هايي چون شاه و سگ، قلاده انداختن و خودزني مداح و.
گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (2)
گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (2)-گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (2) ... خطر نشر انديشه هاي خودي از غيرخودي براي جريان اصيل شيعه به مراتب بيشتر بوده است؛ ... اثر افکار افراطي غلو آميز عبدالله سبا و سپس پيروان او در ميان عامه رواج پيدا کرد.
گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (2)-گونه شناسي رسالت فرهنگي امامان (2) ... خطر نشر انديشه هاي خودي از غيرخودي براي جريان اصيل شيعه به مراتب بيشتر بوده است؛ ... اثر افکار افراطي غلو آميز عبدالله سبا و سپس پيروان او در ميان عامه رواج پيدا کرد.
آسيب شناسي تقريب
آسيب شناسي تقريب نويسنده:حجت الاسلام سيد رشيد صميمي در بعد روان و رفتار .... گونه مسائل، بيان گر نفرت و انزجار آنها و پيروان واقعي شان از اهل غلو، مي باشند. ... و سني در صورتي مي توانند روند تقريب را پر شتاب سازند که جريان هاي انحرافي که به ...
آسيب شناسي تقريب نويسنده:حجت الاسلام سيد رشيد صميمي در بعد روان و رفتار .... گونه مسائل، بيان گر نفرت و انزجار آنها و پيروان واقعي شان از اهل غلو، مي باشند. ... و سني در صورتي مي توانند روند تقريب را پر شتاب سازند که جريان هاي انحرافي که به ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها