تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816350094




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سروده های انقلابی


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سروده های انقلابی
سروده های انقلابی نويسنده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون فجر انقلاب جواد محدثي برخيز، که فجر انقلاب است امروزبيگانه صفت، خانه خراب است امروزهر توطئه و نقشه که دشمن بکشداز لطف خدا، نقش بر آب است امروزفجر است و سپيده حلقه بر در زده استروز آمده، تاج لاله بر سر زده استبا آمدن امام در کشور ما خورشيد حقيقت از افق سرزده است«والفجر» که سوگند خداي ازلي استروشنگر حقي است که با «آل‌علي» استاين سوره به گفته امام صادقمشهور به سوره «حسين‌بن‌علي» استشب رفت و سرود فجر، آهنگين استاز خون شهيد، فجر ما رنگين استاين ملت قهرمان و آگاه و رشيدثابت قدم است و قاطع و سنگين استشب طي شد و روز روشن از راه رسيدخورشيد اميد شرق، از غرب دميدعيساي زمان، راز زمين، «روح خدا»در کالبد مرده، دمي تازه دميداين نهضت حق، که خلق ما برپا کرد نه شرقي‌و غربي است، نه سرخ است و نه زرددر وسعت و عمق و شور و يک‌پارچگيزيباتر از اين نمي‌توان پيدا کردجان‌هاي جهانيان به لب آمده استجان در پي حق، داوطلب آمده استجمهوري اسلامي ما در اين قرنفجري است که در ظلمت شب آمده استبر ملت تازه رَسته از دام و کمندآن بردگي گذشته، يارب مپسنداين در که به‌روي ما گشودي از مهربار دگر از قهر، خدايا تو مبند*****غوغای عشقمحمد رضا یاسری (چمن)یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود یاد باد آن دل تپیدن‏های مشتاقان یار و آن عجب نقشی که آن زیبانگار آورده بود عشق ما صد رشته جان در لعل نوشش بسته بود حسن او صد چشم دل، آیینه‏وار آورده بود از گلستان شهیدان تا به مهرآباد عشق موج دریای زمان، چشم انتظار آورده بود منکران گفتند با یک گل نمی‏گردد بهار لیک ما دیدیم، یک گل صد بهار آورده بود شب‏پرستان را به کار خویش حیران کرده بود آفتاب ما که صبحی بی‏غبار آورده بود «ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود» کان چنان، باغ محبت گل به بار آورده بود در نگاهش جلوه گل بود و با غوغای عشق در «چمن» هر گوشه‏ای را، صد هَزار آورده بود *****سالگرد انقلابسالگرد انقلاب آمد پدید انقلابی چون سپیده پرنوید فجر رستن، فجر رستن، فجر شوق فجر بشکفتن چو گل در باغ ذوق انقلابی چون سحر ظلمت شکن تا به عمق کلبه‏ها پرتوفکن فجر نورافشانی قرآن و دین فجر قدرت‏یابی مستضعفین انقلابی چون شفق سرشارِ خون گوهر آزادگی را آزمون فجر عزت، فجر رشد کارها فجر دیگرگونی معیارها انقلابی پیشرو مانند برق در شکوهش عقل عالم مانده غرق فجر جمهوری اسلامی کزان صدهزاران روزِ روشن شد عیان فجر برچیدن بساط زور و زر شام استبداد آوردن به سر انقلابی پر زشیران بیشه‏اش نعره الله اکبر ریشه‏اش سوره «والفجر» گر خوانی عمیق راز این ده شب از او یابی دقیق *****فجر رحمتدر خلال ده شب از بهمن، برون صدهزاران فجر آمد، گونه‏گون مهر روشن بر سیاهی چیره شد چشم خفاش از فروغش خیره شد فجر رحمت، فجر دولت، فجر نور فجر آزادی زبند ظلم و زور مهر، در آغوش ملت، جا گرفت انقلاب او همه دنیا گرفت *****کلیم معجزهنشان زتیر ظفر آفرین بهمن داشت شبی که بارقه صبح را به گردن داشت ندیده بود کسی این قدر که ما دیدیم شکوه فصل بهاران که باغ بهمن داشت کلیم معجزه از راه دور می‏آمد خبر ز وادی طور و دیار ایمن داشت دمیده بود به گلزار شهر ما گل سرخ ولیک باد خزان طبع گل‏پراکن داشت زکاف عشق پدیدار آمد آن خورشید که در رکابْ هزاران چراغِ روشن داشت شفق در آینه روی او نمایان بود به گِرد مهر رخش آفتاب خرمن داشت زآسمان نگاهش ستاره جاری بود به سوگواری گل، ژاله‏ها به دامن داشت پیام داشت زقرآن پیام داشت زفجر زعشق سرخ حسینی خطی معین داشت بهار آمد و بر شاخه‏ها جوانه دمید در این سرا که به باغش خزان نشیمن داشت *****یک گل و صد بهار یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود یاد باد آن دل تپیدن‏های مشتاقان یار و آن عجب نقشی که آن زیبا نگار آورده بود عشق را صد رشته جان، در لعل نوشین بسته بود حسن راصد چشم دل، آیینه وار آورده بود از گلستان شهیدان تا به مهرآباد عشق موج دریای زمان، چشم انتظار آورده بود منکران گفتند با یک گل نمی‏گردد بهار لیک ما دیدیم، یک گل صد بهار آورده بود در نگاهش جلوه گل بود و با غوغای عشق در چن هر گوشه‏ای را صد هزار آورده بود *****شمیم بهار بیا بیا که شمیم بهار می‏آید دل رمیده ما را قرار می‏آید سر از افق بدرآورد صبح آزادی سرود فتح و ظفر زین دیار می‏آید بیا که شد سپری دوره تباهی‏ها زمان سروری و اقتدار می‏آید گریخت ظالم و برچیده شد بساط ستم نهال حق و عدالت به بار می‏آید بیا که گر رود اهریمن از وطن بیرون فرشته از طرف کردگار می‏آید خوش آمدی به وطن مقدمت گرامی‏باد صدای هلهله از هر گذار می‏آید *****فجر بیداری رسید موسم بهمن بهار باز آمد جلال محفل ما، یار دل نواز آمد به پاست خیمه آلاله‏های صحرایی «و ان یکاد» بخوان موسم نیاز آمد درون هر ورق سبز بنگری، بینی جمال یوسف مصری در این تراز آمد چراغ لاله فروزان شد از دم عیسی شمیم یاد عزیزانِ پاکباز آمد زمان، زمان طلوع است و فجر بیداری کنون که جلوه خورشید برفراز آمد *****فصل شروع كبوترخليل ذكاوت (ساحل)[به بهانه دهه پيروزى انقلاب اسلامى]هر وقت ياد آن شب ديجور مى‏كنيمروى سپاس بر حرم نور مى‏كنيمامروز فكر آن شب ننگين كشنده استحتى خيال آن تب سنگين كشنده استشب بود و قصه، قصه مرگ ستاره بودحرف از گل و بهار به رمز و اشاره بودهر شب نسيم سرد و غم‏انگيز مى‏وزيدزُهم هزار ساله پاييز مى‏وزيدديگر بهار و غنچه و باغى نمانده بودسوسوى گرم و نرم چراغى نمانده بودديگر كسى سرود تَذَرْوى نمى‏شنيدحتى شبانه قصه سروى نمى‏شنيدهر كس كه مذهب دل و آيين عشق داشتهر كس كه روى شانه تبرزين عشق داشتسهمش سكوت كنج شبى بى‏ترانه بودسهمش غريبى و قفس و تازيانه بودفصل سماع بى‏نى و تنبور مى‏گذشتشبهاى عشق بى‏مى و سنتور مى‏گذشتهر لحظه سنگ باد سر بيد مى‏شكستشب با غرور كاسه خورشيد مى‏شكستبر استخوان آينه ساتور خورده بودخنجر به چشم حنجره نور خورده بودپرهاى نور در قفس شب شكسته شدچشمان تيز و روشن آيينه بسته شدتا ننگرند آيه اعجاز روشنىتا نشوند لهجه آواز روشنىبستند باز هم يد بيضاى آفتاببستند باز چشمه آوازه‏خوان آبآيات نور شبزده تفسير مى‏شدنداصحاب آب تبزده زنجير مى‏شدندبند ريا به خرقه پشمينه مى‏زدندقفل سكوت بر لب آئينه مى‏زدنداز بسكه صبح، صبح سياه دروغ بودبسكه ترانه‏ها همگى بى‏فروغ بودديگر به هيچ حنجره ايمان نداشتيمحتى به اصل پنجره ايمان نداشتيم* * *رندى كجا؟ كه جرأت ساقى شدن كندشولاى شوق و شور و شرر را به تن كندرندى كجا؟ كه جام به گردش در آوردچرخى زند، نياز خماران بر آوردرندى كجا؟ كه قفل درِ بسته بشكنددر را به روى كوچه دلخسته بشكندرندى كجا؟ كه پرده به يكسو زند شبىكى آن قلندر است كه ياهو زند شبى؟قحط‏الرجال گشته مگر؟ اين چه سالى استرقصى كجا؟ ميانه ميدان چه خالى استهمزاده پياله و همنام جام كو؟فرزند پاك عشق عليه‏السلام كو؟از هر كه شد گسسته دگر اعتماد ماتا اينكه سر رسيد سوارى به داد ماآنكس كه آب آينه بند نگاه اوابروى ماه كشته چشم سياه اويك قطعه از موسيقى عرفانى‏اش، بهاريك مصرع از قصيده پيشانى‏اش، بهارخورشيد بيتى از غزل چشم مست اومهتاب نصف حلقه انگشت دست اواصلش به اصل ريشه خورشيد مى‏رسيدپشتش به اوج قله توحيد مى‏رسيدگُردى كه باد سرخ به گردش نمى‏رسيدترفند شب به صبح شگردش نمى‏رسيدپيكى كه هفت باديه زير ركاب داشتدر چشم خويش حنجره آفتاب داشتمستى كه سبز بود لهجه ناب سرودنشرندى كه سرخ بود لحظه طوفان نمودنشآن آذرخش، صاعقه، طوفان، تگرگ، برقآن شروه‏خوانِ شاهدِ شيرينِ شمسِ شرقآن كس كه هيچ كس به خدا مثل او نبوداهل ريا و من منم وهاى و هو نبودآن كس كه نام او؛ خلف سرخ ذوالفقاردر يك كلام، آنكه شده: ختم روزگار* * *رندى كجا؟ كه جرأت ساقى شدن كندشولاى شوق و شور و شرر را به تن كندناگه يكى به هيبت دريا قيام كردكوه شكوه گل زد و يكجا قيام كردميرى رسيد، جمع نمود اين قبيله رابالا كشيد شعله سرد فتيله راچرخى زد و سرود كه هان! قُم مِنَ السّكونرقصى گرفت و خواند كه حىّ عَلى الجنونسر زد چون آفتاب، كه دوران شب بس استروز محمد(ص) است، شب بولهب بس استپا شد پر از خروش، كه آتش به پا كنيدچرخى زنيد، سوگ سياوش به پا كنيدفرياد زد بلند كه غيرت نمرده استزنده است علىّ، ولى و ولايت نمرده استدرويش رند پاشد و دف را به كف گرفتپشتش هزار مست به يك لحظه صف گرفتاو با تمام حنجره خويش مى‏سرودكه‏اى شانه‏هاى زخمى محنت‏كش كبودباور كنيد موسم آرش رسيده استفصل جنون خون سياوش رسيده استباور كنيد تله شيطان گسستنى استاين ديو رفتنى است، طلسمش شكستنى‏ستباور كنيد موسم سبز چراغ راسال بهار را و سحر را و باغ راباور كنيد شيشه عمر هوس شكستفصل رهايى‏ست، غرور قفس شكستباور كنيد گردش اين مى‏به كام ماستباور كنيد قرعه مستى به نام ماستمؤمن شويد باز به آغاز فصل نورمؤمن شويد باز به قانون اصل نورشب، گرچه زجر از خم زنجير مى‏كشيمفردا، قسم به فجر كه شمشير مى‏كشيمفردا، قسم به صبح كه فرداى ديگر استفردا، درست فصل شروع كبوتر است* * *سالار سبز قافله يادت به خير بادايوب صبر و حوصله يادت به خير بادوقتى به روى ما گل لبخند مى‏زدىما را به باغ آينه پيوند مى‏زدىشد لهجه تو شروه ارديبهشت ماچشم تو بود بتكده ما، كنشت مااينك بهار بى‏تو دوباره رسيده استبى‏تو دوباره فصل ستاره رسيده استسوگند مى‏خوريم كه ما باز عاشقيمواللّه‏ عاشقيم، ز ايل شقايقيماينجا هميشه حرف، همين حرف عاشقى استآيين اين قبيله عاشق، شقايقى استماييم و باز راه سپيدى كه روبه‏روستماييم و باز فصل شهيدى كه روبه‏روستگرچه ز بار داغ شهيدان شكسته‏ايماما كمر به راه سفر سخت بسته‏ايممنابع:ماهنامه اشاراتماهنامه گلبرگماهنامه پیام زن
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 533]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن