واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: یادگاری های شیخ جعفر شوشتری(ره)
مقام ابراهیم چیست؟ همان سنگ با اهمیتی که در مقابل کعبه قرار دارد و گفت و گو با معبود، بعد از طواف عشق، در پشت آن انجام می شود؛ سنگی که حضرت ابراهیم(علیه السلام) بر فراز آن، مردم را به سوی حج فرا خواند و خداوند، صدای دعوت او را به همه انسان ها رساند؛ «و اَذِّن فی الناس بالحجّ یأتوک ...؛ مردم را به سوی حج دعوت کن؛ پیاده و سواره و ... .» این سنگ، شاید اولین منبر بر جای مانده باشد و سکویی که رحمة للعالمین، پیامبر اکرم بر روی آن می نشست و زمین را به آسمان پیوند می داد و مسلمانان را از فرش به عرش عروج می داد. منبر، از چنین پیشینه ای در مذهب ما برخوردار است. در طول تاریخ، بعد از ائمه(علیهم السلام)، علما، روحانیون و وعاظ شیعه نیز از این جایگاه بهره می بردند و بدین وسیله، نسیم هدایت، بر زندگی روزمره وزیدن می گرفت. شیخ جعفر شوشتری، از جمله واعظان آسمان پیمایی بود که با سرمایه نَسَب پاک، نان حلال و تلاش و کوشش، به مقام فقاهت رسید و با عنایت امام حسین(علیه السلام) به مقام ذاکری وی نائل گردید. حال در روز رحلت این عالم بزرگ، بعد از آشنایی با زندگی او، پای منبر تاریخی اش می نشینیم. شیخ جعفر شوشتری، در سال 1230ق. متولد شد. پدرش از عالمان وارسته بود که از وی چند رساله در فقه بر جای مانده است. خانواده شیخ، نسل در نسل، از عالمان بزرگ و مرزداران شیعه بوده اند. شیخ جعفر، در چنین محیطی بالیدن گرفت. وی در اوایل عمر، برای تحصیل علم، همراه پدر به نجف اشرف هجرت کرد. در آن هنگام، عالم بزرگ شیعه، شیخ انصاری زعامت حوزه علمیه نجف را بر عهده داشت.او در 25 سالگی، برای تبلیغ دین به شوشتر بازگشت و حسینیه ای در شوشتر بنا کرد و علاوه بر اداره آن، به تألیف کتاب پرداخت. رساله منبع الرشاد رساله عملیه شیخ به زبان فارسی است و مقام فقاهتی او را به خوبی نشان می دهد. دیگر کتاب مشهور وی، خصایص الحسینیه است که در پی رؤیای صادقه شیخ، به رشته تحریر درآمد. او خود این جریان را به این صورت نقل می کند: شیخ جعفر شوشتری، در سال 1230ق. متولد شد. پدرش از عالمان وارسته بود که از وی چند رساله در فقه بر جای مانده است. خانواده شیخ، نسل در نسل، از عالمان بزرگ و مرزداران شیعه بوده اند. شیخ جعفر، در چنین محیطی بالیدن گرفت. وی در اوایل عمر، برای تحصیل علم، همراه پدر به نجف اشرف هجرت کرد. در آن هنگام، عالم بزرگ شیعه، شیخ انصاری زعامت حوزه علمیه نجف را بر عهده داشت.«بعد از فراغت از تحصیل و حصول درجه اجتهاد، به وطن خویش مراجعت نموده، مشغول به تبلیغ احکام بودم و چون در وعظ و منبر، مهارتی نداشتم، ماه مبارک رمضان از تفسیر صافی و ایام عاشورا از روی کتاب روضة الشهدا قرائت می کردم. سال اول بدین منوال گذشت و محرم رسید.شبی فکر کردم تا کی از روی کتاب بخوانم؛ در این خیال بودم که دیگر از کتاب در منبر بی نیاز شوم و ناراحت و ملول به خواب رفتم. در خواب دیدم گویا در کربلا هستم و همان موقع است که حضرت اباعبدالله (علیه السلام) در آن سرزمین نزول اجلال فرموده، من به خیمه آن حضرت رفته، سلام کردم. حضرت مرا در نزد خویش نشاند و به حبیب بن مظاهر اسدی فرمود که فلانی میهمان ماست؛ اما از آب که چیزی نزد ما نیست؛ ولی آرد و روغن داریم؛ برخیز و طعامی برای او تهیه کن. در آن دم، حبیب برخاسته، طعامی درست کرده، آورد و جلو من گذاشت. من چند لقمه کوچکی از آن طعام تناول کردم و از خواب بیدار شدم. اینک از برکت آن طعام، به پاره ای از دقایق اخبار مصائب و لطائف آثار ائمه علیهم السلام مطلع گشتم.» شیخ برخی از آن نکات را در کتاب خصائص الحسینیه نوشت.از رهگذر خاک سر کوی شما بود هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد شیخ به مدت 46 سال در شوشتر مشغول راهنمایی، ارشاد و کمک به مردم بود. برای مثال، در تعمیر سد که سیل، آن را خراب کرده بود، سهم بسزایی داشت. پس از حادثه ای که در شوشتر پیش آمد، شوشتر را به قصد عتبات ترک کرد و مدت 11 سال در عتبات عالیات ساکن شد. در آنجا نیز منبر و خطابه به زبان عربی داشت که عالمان سنی در کاظمین، نجف و کربلا در هنگام تلاوت قرآن و سخنرانی وی، گریه می کردند. سپس به قصد زیارت امام رضا(علیه السلام) به ایران سفر کرد. در تهران، در مسجد سپه، در شب های ماه رمضان، چهل هزار نفر در نماز و سخنرانی او شرکت می کردند. پس از دو ماه حضور در تهران، بیمار شد و چون پیش بینی لحظات پایانی عمر خود را می کرد، به قصد زیارت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و آرامیدن در جوار آن امام بزرگوار، به سمت نجف حرکت کرد؛ اما در «کرند»، در غرب ایران، جان به جان آفرین تسلیم کرد و در حالی که زبانش به ذکر خدا گویا بود، به لقای معبود شتافت. در شب رحلت وی، تناثر نجوم(1) اتفاق افتاد؛ یعنی به مدت نیم ساعت، فضا مملو از ستاره شد؛ به طوری که مردم تصور کردند که ستارگان بر سر آنها می افتند و به وحشت افتادند. آسمان در سوگ او گریست. آری، آن که جز به آسمان ننگرد، گریه آسمان بر او عجیب نیست.زاد ما به کنار؛ با بار سنگین معاصی در گذر ایام، چه خاک بر سر خود کنیم؟ در این دنیای دَنی که چهل سال عمرش، آنی است، مرگ یک باره فرا می رسد و قبر، صندوقچه کردار انسان است.سخنرانی غرّای ایشانمتن یکی از سخنرانی های ایشان در مشهد که حدود یک قرن پیش انجام شده است، از این قرار است:«خانه ای که نمی دانید سه روز یا سی سال در او سکنی دارید، در پی آبادی و تعمیر او می باشید! آیا خانه آخرت که خانه دائمی شماست، هیچ در خیال تعمیر آن هستید؟ منتظر هستید تا فرّاش(2) خدا بیاید و شما را به خواری بکشد و ببرد. بعد از ورود به آن خانه، گذشته از آن که اثاث البیت(3) ندارید، چه زحمات و چه مشقّات در پیش رو دارید! «ما غرّک بربک الکریم.» خداوند عالم برای شما کریم است و برای اشخاصی که شما ظلم بر آنها می نمایید، کریم نیست. مَثل شما، مَثل رقاص مصر است که از صبح تا شام، در کوچه و بازار رقص می نمود؛ برای دانگی چند و شب از کسالت روز، نماز نمی نمود که کسلم. خوب، عبادتی نکردید، نکردید؛ این قدر تجرّی در معاصی تا چند و تا کی بی باکی؟ عبادت امیرالمؤمنین و سیدالساجدین(علیهماالسلام) را ملاحظه نمایید و دعاهای صحیفه سجادیه و دیگر از دعاهای آن بزرگواران را بخوانید و بدانید اگر خیال ماندن در دنیا دارید که کهولت و کِبَر سن، خوب چیزی نیست و اگر خیال رفتن دارید، خیال رفتن بنمایید. در نصیحت شما، مردن شما کفایت است. جایی که در کفن حضرت سلمان فارسی نوشته شود:من که رو بر درگه صاحب نعیم آورده ام نی رهاوردی و نی قلبی سلیم آورده ام چون نشاید بُرد بر خوان کریمان توشه ای من تهی از توشه، رو بر آن کریم آورده امزاد ما به کنار؛ با بار سنگین معاصی در گذر ایام، چه خاک بر سر خود کنیم؟ در این دنیای دَنی که چهل سال عمرش، آنی است، مرگ یک باره فرا می رسد و قبر، صندوقچه کردار انسان است.» ذکر مصیبت حضرت اباعبدالله این هم نمونه ای از ذکر مصیبت آن فقید است که عاشقانه با حسین بن علی(علیهم السلام) نجوا می کند:«گمان نکنی که مصیبت حضرت همین مصیبت تیر و نیزه و حنجر بوده است؛ از مصائب عظیمه آن حضرت، این بود که امر آن جناب به جایی رسیده و کشیده بود که در این راه که عبور می کرد، اهل قافله ها از آن حضرت کناره می کردند که مبادا گرفتار یاری اش بشوند!زهیر بن قین می فرماید: ما جماعتی بودیم که در آن ایام می آمدیم و از آن حضرت کناره می جستیم تا آن که در منزلی بر سر چاهی منزل کردیم؛ مشغول خوردن طعام بودیم که رسولی از جانب حضرت حسین (علیه السلام) آمد که حضرت اباعبدالله(علیه السلام) تو را دعوت می فرماید. ما لقمه از دست خود افکندیم؛ کسی جواب رسول آن حضرت را نگرفت. زوجه زهیر، از عقب پرده، به صدا آمد که سبحان الله ای زهیر! فرزند رسول خدا تو را می طلبد و تو آن را اجابت نمی کنی...» ؟!پی نوشت ها:1. حالتی است که گویی ستارگان از آسمان به زمین می بارند این اتفاق در رحلت شیخ کلینی و بعضی از متقدمین دیگر نیز اتفاق افتاد.2. منظور حضرت عزراییل است.3. لوازم خانه.گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2299]