واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ملى گرايى و دموكراسى (انتخابات اوکراین) شهر تاريخى كى يف پايتخت اوكراين اين روزها در ميانه دو گرايش و شيوه حكومت دارى شرقى و غربى، چشم به غرب دوخته است. گويى جغرافياى اين شهر يعنى قرار گرفتن بر دو كرانه رودخانه پرآب دنيپر كه اوكراين را از شمال به جنوب دو نيمه كرده است، چنين اقتضا دارد. اما مردم نيمه شرقى اوكراين چشمان خود را به مسكو دوخته اند و تهديد كرده اند كه چنانچه نتيجه انتخابات پيروزى غرب گرايان باشد كشور را دو نيمه خواهند كرد. مسكو براى نيمى از مردم اوكراين در حكم شهر آمال و آرزوهايى است كه بتواند يادآور امپراتورى شكوهمند روسيه تزارى باشد. اما از قضا اين شهر كى يف و اوكراين است كه نه تنها براى روس ها كه مردمان نژاد اسلاو در حكم اورشليم يهوديان و مسيحيان و بيت المقدس مسلمانان به شمار مى رود چه از اين نقطه بود كه امپراتورى كى يفى - روسى(Kievan Rus) قدم به اروپا گذاشت و در سده هاى دهم و يازدهم ميلادى به بزرگترين امپراتورى اروپا تبديل شد و تدريجاً اين مركزيت قدرت سياسى از كى يف و اوكراين به مسكو و روسيه نقل مكان كرد. به عبارتى ديگر كى يف براى روس هاى تزارى حكم اردبيل را داشت براى پادشاهى صفوى و به همين دليل است كه ولاديمير پوتين پيش از اعلام رسمى نتايج انتخابات هفته گذشته به ويكتور يانوكوويچ كانديداى روس گراى رياست جمهورى تبريك مى گويد. اوكراين براى روسيه تنها يك منطقه حائل براى پيشگيرى از گسترش ناتو و تهديدات سياسى - امنيتى غرب نيست بلكه جايى است كه مرز تمدنى اسلاوهاى ارتدوكس از تمدن غربى كاتوليك - پروتستان به شمار مى رود. اما اين مرزبندى تمدنى ديرى است كه با فروپاشى الگوى حكومتى كمونيستى در بلوك شرق سابق به چالش كشيده شده است. جرقه اين فروپاشى با شورش اتحاديه همبستگى به رهبرى لخ والسا در لهستان زده شد و سپس فروپاشى ديوار برلين و وحدت دو آلمان و همزمان با آن هم خارج شدن يكى پس از ديگرى كشورهاى مركز اروپا از حوزه قدرت و نفوذ شوروى كار را به جايى رساند كه سه جمهورى كرانه درياى بالتيك نيز ساز جدايى از ابرقدرت شرق را كوك كردند و راه همگرايى با غرب در پيش گرفتند و در آغاز سال جارى ميلادى هم به اتحاديه اروپا پيوستند. شايد در آن زمان شوروى كه خود در مشكلات اقتصادى و سياسى غرق بود از جدا شدن اين كشورها و جمهورى ها به دليل كاستن از بار مالى خود استقبال مى كرد اما اين فروپاشى آغازى مجدد بود بر بيدار شدن ملى گرايى روسى و نژادگرايى اسلاو كه با تجزيه جمهورى يوگسلاوى ضربه سهمگين ديگرى را بر پيكر خود ديد. در حوزه اتحاديه جماهير شوروى سابق چهار جمهورى روسيه، بلاروس، اوكراين و قزاقستان داراى جمعيت هاى اسلاو هستند و مبارزات انتخاباتى يانوكوويچ در اوكراين بر همين پايه شكل گرفته بود كه اتحادى مجدد براى احياى غرور پيشين ميان اين چهار جمهورى شكل گيرد. اين تبليغات اگرچه توانست نيمه شرقى اوكراين را كه بيشتر به زبان روسى صحبت مى كنند به سمت ويكتور يانوكوويچ متمايل كند، اما به همان اندازه مناطق غربى اوكراين و شهر كى يف از ويكتور يوشچنكو حمايت كردند كه برخلاف رقيب خود نه بر تبار و مليت و غرور پيشين كه بر ارزش هاى مورد پسندترى چون دموكراسى، ليبراليسم، اصلاحات اقتصادى و... پاى مى فشرد و آشكارا مردم اوكراين را از خطر در غلتيدن به دامن ديكتاتورى آن هم از نوع روسى برحذر مى داشت. اگر يانوكوويچ بر ملى گرايى و پيوند با جمهورى هاى اسلاو شوروى سابق تاكيد مى كرد، يوشچنكو در پى آن بود كه مردم گرايى و دموكراسى را به جاى ملى گرايى سكه رايج خود سازد اما مشكل اوكراين در واقع از آنجا ريشه اى و اساسى مى شود كه هر دو طرف پا به خطوط قرمز ديگرى نهاده اند و چنين شكافى حتى زنگ خطر جدايى دو نيمه اوكراين را به صدا درآورده است. اين خط قرمز نه تنها براى دوسوى دنيپر معتبر است كه گسل تمدنى مورد ادعاى ساموئل هانتينگتون نيز محسوب مى شود. روس ها اگرچه در برابر انقلاب مخملين گرجستان سكوت كرده اند، اما پوتين كه بيشتر سوداى بازگرداندن مجدد و عظمت دوران تزارى را در سر دارد و شيوه حكومتى او هم هر روز از دموكراسى به ديكتاتورى يا به تعبيرى ديگر به دموكراسى از نوع روسى گرايش مى يابد به غرب درباره مداخله در اوكراين هشدار داده زيرا نه مى تواند شاهد تشكيل نظام هاى سياسى غرب گرا و ليبرال دموكرات همچون ليتوانى و لتونى يا گرجستان در مرزهاى خود باشد و نه از نظر استراتژيك و ژئوپولتيك بيش از اين گسترش غرب به شرق را مى تواند بپذيرد. اما براى غرب نيز اوكراين بخشى از دومينوى دموكراسى است كه به بسط ارزش هاى غربى در سراسر اروپا تا شرق اورال كمك مى كند. غرب چه اروپايى و چه آمريكايى خود را واجد و حامل ارزش هايى مى داند كه به باور غربى ها جهان را گريز و گزيرى از پذيرفتن آنها نيست. حاكميت اين ارزش ها به منزله پايان مقاومت هايى است كه در گوشه و كنار جهان در برابر هژمونى ارزش هاى غربى و در نتيجه سلطه سياسى - اقتصادى غرب صورت مى گيرد. روس ها اگرچه با فروپاشى اتحاد شوروى داعيه ايدئولوژيك خود را در رويارويى با كاپيتاليسم غربى كنار گذاشتند، اما همچنان خود را قدرتى سياسى - نظامى مى دانند كه سهم مطلوب خود را از كيك قدرت جهان مى خواهد. انتخابات اوكراين عرصه اى است براى رويارويى اين دو قدرت كه تكليف نهايى اين آزمون و زورآزمايى را مشخص مى كند. كى يف امروز به جاى اورشليم به آرماگدون اروپا تبديل شده است جايى كه آوردگاه نهايى مردانى در دو سوى دنيپر است. پيروزى يوشچنكو به منزله نقطه آغاز عقب نشينى هاى تازه روسيه خواهد بود همچنانكه پيروزى يانوكوويچ سدى سديد در مقابل پيشروى هاى غرب برخواهد افراشت، حال آنكه توازن قدرت و بن بست سياسى موجود نهايتاً مى تواند تجزيه اوكراين به دو بخش شرقى و غربى را رقم بزند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 289]