محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826055970
سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی در قسمت اول این مقاله به برخی از رهنمودهای مقام معظم رهبری به زوجهای جوان که هنگام خواندن صیغه عقد برای آنان، بیان فرموده اند اشاره کردیم ، درقسمت دوم و پایانی نیز به رهنمودهای دیگر معظم له می پردازیم تا زوج های جوان نیز با بهرهگیری و عمل به آن در جاده سبز خوشبختی گام بردارند. به حضرت زهرا (علیهاالسلام) بنگریداین وضع زندگی حضرت زهرا(علیهاالسلام) است از لحاظ سادگی مراسم ازدواج و بعد هم زندگی آن بزرگوار، آن زندگی فقیرانه و زاهدانه، آن اتاق آنچنانی، آن فرشی که لابد همه شما شنیدهاید. کار در خانه، تلاشهای فراوان و صبر بر شوهری مثل حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که در تمام مدت زندگیشان، مشغول کار و فعالیت بودند. یعنی هر چه جنگ بود، علیبنابیطالب(علیهالسلام) جلوتر از همه بود. هرچه کار مهم بود، علیبنابیطالب(علیهالسلام) جلودار بود. حدود ده سال هم با یکدیگر زندگی کردند. توجه میکنید؟ در ظرف این ده سال شما ببینید که این شوهرِ جوان چه قدر توانسته به زن و بچهاش، به معنای بشری و معمولی برسد؟ بر یک چنین زندگی، صبر کردن، بر آن فقر و سختی صبر کردن، آن جهاد بزرگ را انجام دادن و آنچنان فرزندانی تربیت کردن و آن فداکاریهای عظیم که حضرت زهرا(علیهاالسلام) انجام دادند و شما هم مقداری از آنها را شنیدهاید، همگی الگوست.حالا، دختران ما باید فاطمه زهرا(علیهاالسلام) را الگو قرار دهند، پسرهای ما هم باید حضرت زهرا(علیهاالسلام) و امیرالمؤمنین را الگو قرار دهند.مثل دو نفر شریک، مثل دو نفر رفیقما دیده بودیم که گاهی مرد، زن را موجود درجه دو حساب میکرد! اما موجود درجه دو نداریم. هر دو مثل هم هستند. هر دو از حقوق برابری در زمینه امور زندگی ـ مگر در جاهایی که خدای متعال بین زن و مرد فرقی گذاشته که آن هم روی مصلحتی است و به نفع مرد و به ضرر زن هم نیست ـ برخوردارند. باید مثل دو نفر شریک، مثل دو نفر رفیق، در خانه با هم زندگی کنند... .مرد قوّام است و زن ریحاناسلام مرد را قوّام1 و زن را ریحان 2 میداند. این نه جسارت به زن است، نه جسارت به مرد. نه نادیده گرفتن حق زن است و نه نادیده گرفتن حق مرد؛ بلکه، درست دیدن طبیعت آنهاست. ترازوی آنها هم اتفاقاً برابر است؛ یعنی وقتی جنس لطیف و زیبا و عامل آرامش و آرایش معنوی محیط زندگی را در یک کفه میگذاریم، و این جنس مدیریت و کارکرد و محل اعتماد و اتکا بودن و تکیه گاه بودن برای زن را هم در کفه دیگر ترازو میگذاریم، این دو کفه با هم برابر میشود. نه آن بر این ترجیح دارد و نه این بر آن.جا به جایی نقشها ممنوع!بعضی از مسلکهای غلط که مخصوص زنها هم نیست. مردها هم گاهی همان مسلکها را دنبال میکنند. دنبال این هستند که بگویند: نه! بیاییم اجناس این ترازو (نقشهای زن و مرد) را جا به جا کنیم. حالا اگر این کار را بکنیم چه میشود؟ جز این که اشتباه میکنید و جز این که بوستانِ به زیبایی و نیکی پرداخته شده را خراب میکنید! غیر از این، کار دیگری نمیکنید. فواید همدیگر را میبرید، محیط خانواده را هم بیاعتنا میکنید. زن و مرد را نسبت به هم دچار تردید و دودلی میکنید. آن محبت و عشقی را که مایه اصلی کار است، از دست میدهید.گاهی اتفاق میافتد مرد در خانه نقش زن را پیدا میکند. زن حاکم مطلق میشود و به مرد دستور میدهد این کار را بکن، آن کار را نکن. مرد هم دست بسته تسلیم است. خب چنین مردی دیگر نمیتواند تکیه گاه زن باشد. زن یک تکیه گاه خوب را دوست میدارد. گاهی اوقات از این طرف مرد چیزهایی را به زن تحمیل میکند؛ فرض کنید که تمام خرید و کار و سر و کله زدن با مراجعان با خانم است. چرا؟ چون من کار دارم، وقت ندارم. مبنا وقت نداشتن است! میگوید باید بروم اداره، کارها را باید آن خانم انجام دهد. یعنی کارهای بی جاذبه و سنگین برای زن. البته ممکن است چند صباحی سرگرمش کند، اما کار او نیست.زن، گُل است نه کارپرداز شمادر روایات داریم «المرأة ریحانة»؛ زن گل است. حالا شما ببینید، اگر مردی با یک گُلی با خشونت و بی اعتنایی رفتار کند و پاسِ گل بودن او را نداشته باشد، چقدر ظالم و بد است. مثل تحمیل کردن، زیادهروی کردن، زیاده خواهی کردنِ مردها از زنها، توقعات بی جا و زیادی.«المَرأةُ رَیحانَةٌ و لَیسَت بِقَهرِمانَةٍ» قهرمان، یعنی همین کار پرداز امروز زندگی... این زن، کارپرداز شما نیست که همه کارهای زندگیتان را روی دوش او بگذارید و بعد هم از او مؤاخذه کنید. نه! این یک گلی است در دست شما... حتی اگر دانشمند یا سیاست مدار باشد، در بحث معاشرت خانوادگی، او گُل است.مرد باید برود کار کندقرآن میفرماید: «الرّجالُ قَوّامُونَ عَلی النّساءِ»؛3 یعنی سرپرستی امور خانواده به عهده مرد است. مرد باید برود کار کند. معیشتِ خانواده به عهده اوست. زن هر چه ثروت دارد، مال خودش است. اما معیشتِ خانواده بر دوش او نیست. تفاوت طبیعی زن و مردخدای متعال طبیعت زن را ظریف قرار داده است. بعضی از انگشتها خیلی درشت و گنده هستند و برای کندن یک سنگ از زمین خیلی خوبند، اما اگر بخواهند یک جواهر خیلی ریز را لمس کنند، معلوم نیست بتوانند بردارند.اما بعضی انگشتها ظریف و باریک اند، آن سنگ را نمیتوانند بردارند، اما آن خرده جواهر و خرده طلا را میتوانند از روی زمین جمع کنند. زن و مرد این طورند. هر کدام یک مسؤولیتی دارند. نمیشود هم گفت کدامیک مسؤولیتش سنگینتر است. مسؤولیت هر دو سنگین است. هر دو لازم است. روح زن چون لطیفتر است، احتیاج به آرامش بیشتری دارد. او نیاز به آسایش و تکیه کردن به یک جای مطمئن دارد. این تکیه گاه کیست؟ او شوهر است. خدا اینها را این طور کنار هم قرار داده است.بازی غرب این غربیهایی که میبینید این قدر جنجال میکنند و سر مسأله زن این قدر بازی درمیآورند، همین جا گرفتارند. میگویند: ما احترام زن را نگه میداریم. بله، احترام زن را توی مجالس رسمی و توی فروشگاهها و خیابانها نگه میدارند؛ آن هم به معنای تلذّذ از او. امّا توی خانواده هم شوهر با زنش همین طور است؟ چقدر زن آزاری، چقدر کتک زدنِ زنها به دست مردها. چقدر فاجعه آفرینی در داخل خانه، قُلدر مآبی و... .مرد باید ضرورتهای زن را درک کند از طرف مرد وظیفه این طور است که ضرورتهای زن را درک کند، احساسات او را بفهمد، نسبت به حال او غافل نباشد و خود را صاحب اختیارِ مطلق العِنان او در خانه نداند. زن و شوهر دو نفرند، دو شریک اند، دو رفیق اند، هر کدام یک وُسعی از لحاظ فکری و روحی دارند. مرد نباید خیال کند چون میرود توی کوچه و بازار و با این و آن سر و کلّه میزند و یک شاهی صنّار پول میآورد خانه، همه چیز دیگر مال اوست؛ نه! آنچه او میآورد، نصف موجودیِ همه این خانواده است. نصف دیگر این خانم است. اختیارات خانم، کدبانویی خانم، رأی و نظر و نیازهای روحی خانم، اینها را باید رعایت کند. این طور نباشد که مرد چون در دوران مجردی، ساعت ده شب میآمده خانه پدر و مادرش، حالا هم که زن گرفته، این رویه را ادامه بدهد، نه! حالا باید ملاحظه همسرش را بکند. در قدیم، بعضی مردها خود را مالک زن میدانستند... نه! همان قدری که شما در محیط خانواده ذی حق هستید، او هم ذی حق است. نباید به زن زور بگویید و تحمیل کنید، چون به حسب جسم، او ضعیفتر است. بعضیها خیال میکنند که بله، حالا باید زور بگویند، صدایشان را کلفت کنند و دعوا کنند و تحمیل کنند... .زنِ هوشمند، مرد را اداره میکند زن باید ضرورتهای مرد را درک کند و بر او فشارِ روحی و اخلاقی وارد نسازد. کاری نکند که او در امر زندگی مستأصل شود و خدای ناکرده متوسل به راههای خلاف و نادرست شود. باید او را به ایستادگی و مقاومت در میادین زندگی تشویق کند و اگر چنانچه کار او مستلزم این است که مثلاً نمیتواند یک مقداری به وضع خانواده رسیدگی کند، این را مرتّب به رخ او نکشد. اگر مرد خانه، فعالیتی چه علمی و چه جهادی و سازندگی و چه برای کسب روزی و چه برای کارهای عمومی دارد، زن سعی کند فضای خانه را برای او مساعد کند که او بتواند با روحیه خوب سر کار برود و با شوق به خانه برگردد. همه مردها دوست دارند وقتی وارد خانه شدند، خانه به آنها آرامش و امنیّت بدهد و احساس راحتی و آسودگی کنند. این وظیفه زن است.زن یک وظایفی دارد که عاقلانه باید آن وظایف را تشخیص دهد. زنها بدانند که اگر زنی، عقل و هوشمندی به خرج دهد، مرد را اداره خواهد کرد. درست است که مرد از لحاظ هیکل قویتر است، امّا خدای متعال طبیعت زن را طوری آفریده که اگر زن و مرد، طبیعی و سالم باشند و زن عاقل باشد، کسی که در دیگری بیشتر نفوذ دارد، زن است، که البته با زرنگی به خرج دادن و رندی و تحکّم و زورگویی نمیتوان به آن رسید. بلکه با ملایمت، استقبالِ خوب، خوشرویی، یک مقدار تحمل کردن ـ البته اندکی، خیلی هم لازم نیست تحمّل کند ـ که خدای متعال در طبیعت زن، این تحمل را قرار داده است... زن باید با شوهر خود این طور برخورد کند... .بعضی از زنها نسبت به مردها سختگیری میکنند. مثلاً باید این را حتماً بخری! باید این جور خانهای حتماً فراهم کنی! فلان کس این طور خریده، من اگر نخرم مایه سرشکستگی میشود. با این حرفها شوهر خود را اذیت میکنند که این درست نیست. بالاتر از واقعیات زندگیبالاتر از واقعیات زندگی؛ آرزوها و عشقها و احساسات انسانی، در زندگی نقش دارند. نقششان هم نقش تبعی و درجه دوم نیست، بلکه نقش اصلی است و میتواند ملاط این بنای فخیم و بسیار مستحکم قرار بگیرد.این را چگونه باید تنظیم کرد؟ زن و مرد باید هرکدام جایگاه خودشان را بشناسند. مرد نسبت به زن و زن نسبت به مرد، باید نگاهی محبتآمیز و همراه با یک عشق پاک داشته باشند و آن را حفظ کنند؛ چرا که زایل شدنی است، مثل همه چیزهای دیگر. باید نگهش دارند و حفظ کنند که زایل نشود... .اصل قضیه، عشق است اگر در زندگی محبت وجود داشت، سختیهای بیرون خانه آسان خواهد شد. برای زن هم سختیهای داخل خانه آسان خواهد شد. در ازدواج، اصل قضیه محبت است. دخترها و پسرها اینرا بدانند. این محبتی را که خدا در دل شما قرار داده، حفظ کنید. این رابطه انسانی، بر اساس محبت و رابطه عاطفی استوار است. یعنی زن و شوهر باید به هم محبت داشته باشند و همین محبت، همزیستی آنها را آسان خواهد کرد، به پول و تشریفات و این چیزها هم بستگی ندارد.محبت، خانواده را پایدار میکند. محبت مایه آبادی زندگی است. کارهای سخت، به برکت محبت، برای انسان آسان میشود. در راه خدا هم اگر انسان با محبت وارد شود، همه کارها آسان خواهد شد. مشکلات آسان خواهد شد.دختر و پسر، عروس و داماد به هم محبت بورزند؛ چون محبت، آن ملاطی است که اینها را برای هم حفظ میکند، در کنار هم نگه میدارد و نمیگذارد از هم جدا شوند. محبت خیلی چیز خوبی است. محبت که بود، وفاداری هم هست. بیوفایی و بیصفایی و خیانت به یکدیگر، دیگر نخواهد بود. محبت که بود، فضا، فضای انس میشود. فضای قابل تحمل و مورد استفاده و شیرین ایجاد میگردد.هرچقدر بیشتر، بهترزن و شوهر هرچه بیشتر به هم محبت کنند، زیادی نیست. آنجایی که محبت هرچه زیاد شود، ایرادی ندارد، محبت زن و شوهر است. هرچه به هم محبت کنید، خوب است و خود محبت هم اعتماد میآورد. این محبت زن و شوهر هم جزو محبتهای خدایی است. این از آن محبتهای خوب است. هر چه بیشتر شود بهتر است.از محبت خارها گل میشودزن و شوهر باید به هم محبت بورزند. این اساس خوشبختی است. خوشبختی در این است که زن و شوهر همدیگر را دوست داشته باشند. وقتی محبت باشد، از محبت خارها گل میشود. اگر چیز ناخوشایندی هم در همسر وجود داشته باشد، وقتی محبت بود، آن چیزهای ناخوشایند، به کلی رنگ میبازد و محبت همه چالهها را هموار میکند.محبت، دستوری و سفارشی نیست محبت، دستوری و فرمایشی و سفارشی نیست، دست خود شماست. شما میتوانید محبت خودتان را روز به روز در دل همسرتان زیاد کنید، چه طوری؟ با اخلاق خوب، با رفتار مناسب، با محبت ورزیدن به او، با وفاداری.اگر زن بخواهد شوهرش به او محبت بورزد، باید حرکت و تلاش کند. اگر مرد بخواهد زنش او را دوست داشته باشد، باید یک تلاشی انجام بدهد. محبت، محتاج تلاش و ابتکار است.محبت در صورتی خواهد ماند که طرفین حقوق یکدیگر و حدود خود را رعایت کنند و از آن تخطی و تجاوز نکنند. یعنی در واقع هرکدام از این دوطرف که دو شریک هستند و با هم زندگی را بنا میکنند، سعی کنند که جایگاه خود را در دل وذهن و فکر طرف مقابل، جایگاه راسخ و نافذی قرار دهند؛ یعنی همان نفوذ معنوی، همان ارتباط و پیوند قلبی زن و شوهر. حقوق اسلامی برای این است.اگر بخواهید این محبت باقی بماند، به جای اینکه از طرف مقابلتان توقع کنید که او مرتب به شما محبت کند از دل خودتان بخواهید که تراوش محبتش روز به روز بیشتر شود. محبت به طور طبیعی، محبت میآفریند.عشق بازی دگر و نفسپرستی دگر استامروز در دنیا تعبیر بدی از محبت میکنند، این عشقی که تعبیر میکنند، اینها آن محبت واقعی نیست. این، همان حالت هیجان جنسی است که به یک شکل خاصی آن را ظاهر میکنند. این ممکن است در خیلی از موارد پیش بیاید، ارزشی هم ندارد. آن چیزی که با ارزش است، آن محبت عمیق و صمیمی و خدایی و همراه با احساس مسئولیت متقابل بین دختر و پسر است که بدانند حالا بعد از این، یک واحدند و یک هدف را دنبال میکنند. این، آن محبتی است که خانواده بر اساس آن شکل میگیرد.آن محبتها و عشقهایی که بر اساس مبانی انسانی نیست و از روی مسائل ظاهری و شهوات زودگذر است، اینها خیلی پایه و بنیادی ندارد. اما محبتی که بر اساس آن اصل انسانی است که خدای متعال آن را قرار داده ـ به خصوص اگر چنانچه با شرایطی که در همین ازدواج اسلامی رعایت شده و توصیه شده است، همراه باشد ـ این محبت روز به روز بیشتر میشود.گام اول: احترام متقابلزن و شوهر باید به یکدیگر احترام بگذارند، البته نه احترام ظاهری و تشریفاتی، بلکه احترامی واقعی. احترام به این معنا نیست که مثلاً همدیگر را با القاب و آداب صدا کنند. بلکه قلباً مرد نسبت به زن خود و زن نسبت به مرد خود، باید احساس احترام داشته باشند. احترام را در قلب خود نگه دارید و برای هم حرمت قایل باشید. این در اداره زندگی مهم است. بین زن و شوهر، اهانت و تحقیر و تذلیل نباشد.گام دوم: اعتمادسازینگهداشتن محبت به این است که زن و شوهر اعتماد یکدیگر را جلب کنند. اطمینان که پیدا شد، محبت، پایدار میشود و اُنس به وجود میآید. اساس محبت، اطمینان است. اگر اعتماد بین زن و شوهر از بین رفت، محبت آرامآرام از بین خواهد رفت. باید به هم اعتماد داشته باشید. اگر میخواهید محبت طرف مقابلتان به شما زیاد باشد، وفاداری کنید، حس اعتماد او را جلب کنید. یکی از چیزهایی که محبت را در خانواده به کلی به هم میریزد، بیاعتمادی زن و شوهر به همدیگر است... . محبت یک امری است که باید زمینه آن را فراهم کرد و زمینهاش این است که دختر سعی کند اعتماد شوهرش را به خود جلب کند، پسر هم سعی کند اعتماد زنش را به خود جلب کند. وقتی اعتماد طرفین وجود داشت و هر دو به وفاداریِ هم اطمینان پیدا کردند، محبت زیاد میشود... .وفاداری خیلی مهم است. اگر زن احساس کند شوهرش به او وفادار است و شوهر احساس کند زنش به او وفادار است، این خود به وجود آورنده محبت است. محبت که به وجود آمد، آنوقت خانواده پایدار خواهد شد. یک بنای مستحکم و پایداری که سالهای متمادی ادامه پیدا میکند... .اگر زن یا شوهر احساس کند که دل همسرش در گروی جای دیگر است، اگر احساس کند به او راست نمیگوید، اگر احساس کند با دورویی برخورد میکند، اگر احساس کند صمیمیتی در بین نیست، هرچه هم محبت داشته باشد این محبت ضعیف خواهد شد... .وفاداری کن تا جلب اعتماد کنی!محبت ورزیدن، یک امری است که در اول کار خدای متعال، به شما میدهد. سرمایهای است که در اول ازدواج، خدا به دختر و پسر هدیه میکند. به یکدیگر محبت پیدا میکنند. این را باید نگه داشت. محبت همسر شما به شما، وابسته به عمل شماست. اگر بخواهید محبت همسرتان به شما محفوظ بماند، باید رفتار خودتان را محبتبرانگیز کنید. حالا معلوم است که انسان چه کار باید بکند تا محبتش معلوم شود. باید وفاداری کنید، امانت نشان بدهید، صفا نشان بدهید، توقعات خود را خیلی بالا نبرید، همکاری کنید، اظهار محبت کنید، اینها محبت ایجاد میکند. هردو نسبت به هم این وظیفه را دارند. محبت در زندگی باید باشد. همکاری باید باشد، ایرادگیری و زیادهطلبی نباید باشد.اعتماد، قراردادی نیستاعتماد، یک امر قراردادی نیست که بیا من به تو اعتماد کنم، تو به من اعتماد کن. اینطوری نیست. اعتماد را باید جلب کرد؛ با خوبیِ عمل، با رعایتِ اخلاق، با رعایتِ آداب، با رعایتِ حدود و ثغور و موازین شرعی... .بیاعتمادی پایه محبت را از بین میبرد. نگذارید این بیاعتمادی به وجود بیاید. احساس بیوفایی محبت را مثل خوره میخورد و از بین میبرد. اگر زن احساس کرد که شوهرش به او دروغ میگوید یا مرد احساس کرد که زنش به او دروغ میگوید و هر کدام احساس کردند دیگری در اظهار محبت صادق نیست، پایههای محبت سست خواهد شد. اگر میخواهید محبت باقی بماند، اعتماد را حفظ کنید و اگر میخواهید زندگی پایدار بماند باید محبت را نگه دارید.ذوب کدورتها در لابهلای محبتها زن و شوهر باید به هم محبت داشته باشند، همین! کارهایی که محبت را کم میکند، انجام ندهید. مواظب باشید چیزهایی که شما را از هم گلهمند و بیزار میکند، از شما سرنزند. درست نگاه کنید ببینید شوهر شما یا زن شما روی چه چیزهایی خیلی حساس است، از آنها اجتناب کنید. بعضیها بیاعتنایی میکنند. مثلاً فرض بفرمایید که زن از یک عادتی که مرد دارد، بدش میآید، این مرد هم بیاعتناست و آن عادت را باز تکرار میکند. این بد است. همینطور زنها، فرض بفرمایید زنهایی هستند که هوسهای شخصی خود را (فلان چیز را بخریم، فلان جا برویم و...) بر راحتی و آسایش شوهر ترجیح میدهند. چه لزومی دارد؟ اصل کار، شما دو نفر هستید. همه دنیا فرع شمایند. همدیگر را داشته باشید، با همدیگر مهربان باشید.اگر یک وقتی خدای نکرده یک کدورتی پیش آمد، باید لابه لای محبت ذوبش کنید و از بین ببرید. نباید یک حرفِ کوچکی را بزرگ کنند و مرتب کش بدهند، اینها نباید باشد... .اگر زن و شوهرها نسبت به احساسات یکدیگر بیاعتنایی و بیتوجهی کنند و به تدریج حالت بیمحبتی از یک طرف به وجود بیاید، چون بیمحبتی مرضی مسری است، حتما به آن طرف دیگر هم سرایت میکند. اینطوری است. نباید بگذارید. هر دو باید تلاش و کوشش کنید. این پایه اصلی است.بزرگترها هم کمک کنندباید جوانها را هدایت کرد، اما در جزئیات امور آنها نباید خیلی دخالت کرد که زندگی برای آنها مشکل شود. مبادا بعضیها با دخالتهای خودشان، بعضیها با کمظرفیتی و خویِ بچگی خودشان، این بنای مستحکم را به اندک چیزی متزلزل کنند. اگر دیدند دخالتهای آنها دارد این زن و شوهر را نسبت به هم دلچرکین میکند، دیگر اجازه ندارند دخالت کنند.بزرگترها اگر میخواهند، جوانها راحت زندگی کنند، باید آنها را نصیحت کنند و هدایت نمایند. اما دخالت نباید بکنند. بگذارند زندگیشان را بکنند. مبادا خدای نکرده بزرگترها بیایند پیش یکی از زوجین، از آن دیگری بدگویی کنند و یک چیزی بگویند و دلخوری درست کنند، بلکه باید بزرگترها سعی کنند بیشتر اینها را بههم نزدیک نمایند و دلهایشان را به هم متصلتر کنند.والدین نقش زیادی در ایجاد محبت دارند. والدین دختر و پسر باید دائماً همتشان این باشد که این را نسبت به دیگری با محبت کنند. اگر هم چنانچه از طرف مقابل چیزی دیدند که برایشان خوشایند نبود، آن را برای فرزند خودشان ذکر نکنند. بگذارند ایندو با یکدیگر روز به روز مأنوستر و با محبتتر شوند... .پدر و مادرها باید سعی کنند محبت زن و شوهرها را ـ این بچههایشان را، جوانهایی را که ازدواج میکنند ـ تأمین کنند. گاهی ممکن است یک دلخوریهایی پیش بیاید، پدر و مادرها که تجربهدارتر هستند، بزرگتر هستند، عاقلتر هستند، نگذارند که این دلخوریها به دلسردی زن و شوهر جوان از هم منتهی شود.نسل بی هویّت امروز آن چه در کشورهای غربی مشاهده میشود عبارت است از: نسلهای بی هویت، نسلهای درمانده و سرگشته، پدر و مادرهایی که از فرزندانشان سالها خبر ندارند، با این که در یک شهر هم زندگی میکنند، چه برسد به این که در شهر دیگری باشند. خانوادههای متلاشی شده، انسانهای تنها... .در کشورهای اروپایی و آمریکایی... از زنهای بی شوهر، مردهای بی زن، آمارهای بسیار بالا وجود دارد که تبعاً بچههای بی پدر و مادر، بچههای ولگرد، بچههای جنایت کار حاصل آن است. در آن جا فضا، فضای جنایت است. همین حرفهایی که در خبرها میشنوید: یک بچه ناگهان در مدرسه، خیابان، توی قطار قتل انجام میدهد، تعدادی را میکشد. یک بار و دوبار و یکی دو تا هم نیست. همین طور سطح جنایتکارها از لحاظ سنّی دارد پایین میآید. جوانهای بیست ساله بودند، شدند جوانهای شانزده ـ هفده ساله، حالا بچههای سیزده ـ چهارده ساله در آمریکا جنایت میکنند. راحت آدم میکشند. این جامعه وقتی به این جا میرسد، دیگر تقریباً غیرقابل جمع کردن است. گناه کبیره غربیکی از مشکلات دنیای غرب که به تدریج پایههای تمدن غرب را مثل موریانه میخورد و علی رغم پیشرفتهای صنعتی و علمیاش مشرف به سقوط و هلاکت است ـ البته در بلند مدت ـ همین قضیه بیتوجهی به خانواده است. نتوانستند خانواده را حفظ کنند. در غرب، خانواده، غریب، و تحقیر شده و مورد بی اعتنایی قرار گرفته است. یکی از گناهان کبیره تمدن غرب نسبت به بشریت، این است که ازدواج را در چشم مردم سبک کرد. تشکیل خانواده را کوچک کرد، مثل لباس که عوض میکنند... قضیه زن و شوهری را این طور کردند. آن کشورهایی که در آن خانواده دارد ضایع میشود، در واقع پایههای مدنیّت آنها دارد میلرزد و نهایتاً فرو خواهد ریخت. نه اُنسی، نه همسری،... در دنیای غرب، با این که بسیاری از آنها از علم و ثروت و سیاستهای قوی در صدر حکومتها برخوردار هستند، لیکن زندگی آحاد مردم در مقیاس خانواده، زندگی بسیار رقَّت باری است. این اجتماعات فامیلی، این که بزرگترهای فامیل و کوچکترهای فامیل دور هم جمع شوند، به هم محبت ورزند، با هم تبادل عاطفی داشته باشند، به هم کمک کنند، به هم برسند، همدیگر را از خود بدانند، برادر با برادر، خانوادهها با هم یگانه و یکی باشند، این طور چیزهایی که الان بین ما رایج و معمولی است، در غرب از این چیزها خبری نیست. چقدر زنها تنها زندگی میکنند. زنی که تنهاست، از خانواده بریده و توی یک آپارتمان زندگی میکند. شب برمیگردد توی خانه تنهاست، صبح برمیخیزد تنهاست. نه انسی، نه همسری، نه فرزندی، نه نوهای، نه خویشاوندی که با او گرم بگیرد. انسانها در آن محیط اجتماعی، تک زندگی میکنند. غالباً تنها هستند. چرا؟ چون محیط خانوادگی در آن جوامع فراموش شده است.امروز متأسفانه در غرب، انسان مشاهده میکند که کم کم کانون خانوادهها یکی پس از دیگری دارد از هم میپاشد و از بین میرود. آثارش هم همین بیهویّتیِ فرهنگی و فسادی است که امروز دچارش شدهاند. روز به روز هم دارد بیشتر میشود و بقایای آن چه را که داشتهاند، دارد از بین میرود. آزادی جنسی، فروپاشی خانواده در دنیای غرب و به خصوص در آمریکا و بعضی از کشورهای اروپای شمالی معروف است که بنیان خانواده خیلی متزلزل است؛ چرا؟ علت این است که در آن جا آزادی جنسی و بیبند و باری جنسی زیادتر است. وقتی بیعفتی رایج شد، یعنی مرد و زن این نیاز غریزی را در جایی دیگر غیر از خانواده، غیر از کانون خانواده، تأمین کردند، این کانون خانواده در واقع، یک چیز بیمعناست: یک چیز تحمیلی و تشریفاتی است. لذا از نظر عاطفی از هم جدا میشوند. حالا ظاهراً جدایی بینشان نیست، اما به هم علاقه و دلبستگی ندارند. اگر انسانها رها بودند که غریزه جنسی را هر طور میخواهند اشباع کنند، یا خانواده تشکیل نمیشد، یا یک چیز سُست و پوچ و تهدیدپذیر و ویرانیپذیری میشد و هر نسیمی آن را به هم میزد. لذا در هر جای دنیا که میبینید آزادیهای جنسی هست، به همان نسبت خانواده ضعیف است؛ چون مرد و زن برای اشباع این غریزه، احتیاجی به این کانون ندارند. اما در آن جایی که دین حاکم است و آزادی جنسی نیست، همه چیز برای مرد و زن هست، لذا این کانون خانواده حفظ و نگهداشته میشود. عشق مصنوعی در بعضی از کشورهای دنیا که پیشرفت علم و تمدن هم خیلی سریع است، زندگی بر آنها این طور تحمیل کرده که اعضای خانواده به هم چندان کاری ندارند. پدر یک جا مشغول، مادر یک جا مشغول؛ نه همدیگر را میبینند، نه برای هم غذا میپزند، نه برای هم محبّتی و عاطفهای نثار میکنند، نه از هم دلجویی میکنند، نه با هم کار واقعی دارند. آن وقت برای این که به سفارش روانشناسانِ امور کودکان عمل کرده باشند، با هم قرار میگذارند که یک ساعت معینی را، پدر و مادر بیایند و یک محفل خانوادگی داشته باشند. برای این که بتوانند این اجتماع خانوادگی را که در یک خانواده سالم به طور طبیعی وجود دارد، اینها به صورت تصنعی برای خود به وجود بیاورند. آن وقت این خانم یا آقا مرتب ساعتش را نگاه میکند که ببیند این ساعت کی تمام میشود، چون مثلاً ساعت 6 یک جای دیگر قرار دارد. این طوری محفل خانوادگی درست نمیشود و بچهها هم احساس اُنس نمیکنند. خانوادهها، آن جا گرم نیستند. خانواده اصلاً آن جا واقعیّت ندارد. یک مرد و زن با هم توی یک فضایی زندگی میکنند، اما از هم جدایند. آن نشست و برخاستهای خانوادگی، آن محبّتهای خانوادگی، آن انسهای فراوان به هم، این که مرد خودش را محتاج به زنش ببیند و زن خودش را محتاج به شوهرش ببیند، اینها دیگر نیست. دو نفرند به صورت قراردادی که فقط در یک خانهای زندگی میکنند. اسمش هم هست که با عشق شروع میشود! پیامدهای ازدواج به سبک غربیدر جوامع غربی، جوانها دوره نشاطِ جوانی و تُندی احساسات و غرایز را آزادانه میگذرانند و وقتی به خانواده و به ازدواج میرسند که در واقع بخش زیادی از میل طبیعی آنها و غرایز آنها فرو نشسته است. آن شوق و محبّت و عشقی که باید در اعماق روح زن و شوهر جایگزین شود، در اینها نیست یا کم است.این که بعضی سن ازدواج را برای سالهای میانیِ عمر که در غرب و تمدّن غرب معمول است، میگذارند، مثل اغلب چیزهایشان، غلط و برخلاف فطرت و مصلحت بشر و ناشی از این است که به شهوت رانی و بی بند و باری اقبال دارند. میخواهند جوانی خود را به اصطلاحِ خودشان، با خوشی سپری کنند، هوسرانیهایشان را بکنند، بعد که از کار افتاده شدند و آتشهایشان فرونشست، حالا سراغ خانواده بروند. ملاحظه میکنید که در غرب، زندگی خانوادگی این طوری است. طلاقهای زیاد، ازدواجهای ناموفق، مرد و زنهای بی وفا، تخطّیهای جنسیِ فراوان، غیرتِ کم، زندگی خانوادگی به این معناست.غرب، در سراشیبی سقوطاگر شما امروز به بعضی از جوامع غربی نگاه کنید، به خصوص آنهایی که بیشتر آمیخته به مسائل صنعت و ارتباطاتِ صنعتی و ماشینی هستند، خواهید دید که روز به روز آلودگیها در آن جا زیاد خواهد شد. آلودگیِ اخلاقی و فساد هم که در جامعهای رایج شود، آن جامعه را از هم خواهد پاشاند. حالا اینها مثل زلزله و سیل، بلایای دفعی نیست، بلکه اینها بلایای تدریجی است؛ منتها بیعلاج. بلایایی است که وقتی بر جامعهای نازل شد، به زودی نمیفهمند، به تدریج میفهمند. آن وقتی که بیماری ضربه خودش را تا اعماق فرود آورد، آن وقت میفهمند. آن وقت هم دیگر هیچ علاجی نخواهد داشت. الان، جوامع غربی دارند به این سمت حرکت میکنند، آن هم به سرعت. یعنی حقیقتاً به نقطههای بسیار خطرناکِ سراشیبی رسیدهاند... این همهاش به این خاطر است که دخترها و پسرها در سنین مناسب، ازدواجهای کامیاب و ماندگار انجام نمیدهند. بعد هم محیطهای خانوادگی که آن جا تشکیل میشود، محیطهای محبّت نیست. در دنیای غرب، بنیان خانواده متزلزل شده است. خانوادهها دیر تشکیل میشوند، زود هم منهدم میشوند. فساد و فحشا روز به روز بیشتر میشود. اگر این اتفاق به طور کامل بیفتد، آن جامعه به بلیّات عظیمی دچار خواهد شد. البته این طور بیماریها و گرفتاریها، چیزهایی نیست که ظرف 5 سال یا 10 سال خودش را نشان بدهد، لکن بعد از گذشت سالهای متمادی، وقتی که اثر گذاشت، یک جامعه را به کلی منهدم و نابود میکند، ثروتهای علمی و فکری و مادی و همه چیز را از بین میبرد. این آینده در انتظار بسیاری از کشورهای غربی است. در به در به دنبال آرامش الان دنیای اروپا و آمریکا را نگاه کنید، ببینید اینها چقدر دچار اضطرابند. چقدر ناآرامی دارند. چقدر دنبال آرامش میگردند. چقدر مصرف قرصهای مسکن و خواب آور زیاد است. چقدر جوانها به کارهای بی قاعده دست میزنند. موها را بلند میکنند. لباسهای تنگ میپوشند. برای این است که از وضع جامعه ناراحتند. عصبانی و خشمگیناند. میخواهند خودشان را به آرامش برسانند. آخرش هم با ناکامی میمیرند. پیرمردها و پیرزنها در خانه سالمندان میمیرند. بچههایشان همراهشان نیستند. زنهایشان از آنها خبر ندارند. زن و شوهر از هم دورند. در غرب، فرزندانی که نمیدانند پدر و مادرهایشان چه کسانی هستند، زیادند. زنان و مردانی که با هم اسماً زن و شوهرند، ولی سالهای متمادی از همدیگر هیچ اطلاعی ندارند، فراوانند. زنانی که خاطرشان جمع باشد تا آخر عمرشان، تا دوران پیریِ آنها، سایه این مرد بر سرشان هست و با هم زندگی خواهند کرد، کماند. مردانی که خاطرشان جمع باشد که این همسرشان که مورد علاقهشان هم هست، فردا نمیگذارد برود سراغ یک زندگی مستقل، کم هستند. گوش شنوا کو؟! در خود آمریکا، نسبت رشدِ فساد (انواع فسادهای اخلاقی، جنسی، جنایت و قتل و...) در بین مردم و حتی کودکان زیاد است. مطبوعات و هوشمندان جوامع غربی دارند فریاد میزنند، مقالهها مینویسند، حرفها میزنند، هشدارها میدهند، اما به گوش کسی فرو نمیرود؛ یعنی علاج ندارد. وقتی که وضعیت را از پایه و بنیان خراب کردند و سی، چهل یا پنجاه سال بر همین وضع گذشت، با هشدار و فریاد و فلان سیاست این مشکلات حل نخواهد شد. جوامع غربی خوشبختی ندارند. این حرفی نیست که من بزنم. حرفی است که حالا دیگر متفکرانشان، دلسوزانشان و کسانی که صاحب درایتاند، صاحب عقلاند ـ نه سیاست مدارهاـ آنهایی که در متن جامعه هستند، الان صدایشان بلند شده است؛ چرا؟ چون در آن جامعه وسایل خوشبخت زندگی کردن نیست، خوشبختی که عبارت است از آرامش و احساس سعادت و امنیت.الان هم کسانی که با معارف جهانی آشنا هستند، میدانند که به خصوص بیشتر از همه جا آمریکا ـ البته کشورهای اروپایی هم هستند ـ فریاد خیر خواهان و مصلحان و چیز فهمهایشان بلند شده که بیاییم یک فکری بکنیم. البته به این آسانی هم نه میتوانند فکر کنند و نه اگر فکر کنند به این آسانی به علاج میرسند.هدف شوم؛ راهکار شیطانی آن کسانی که میخواهند در یک کشور یا جامعهای نفوذ پیدا کنند، فرهنگ آن جامعه را در مشت خود بگیرند و فرهنگ خود را به آنها تحمیل نمایند، یکی از کارهایشان، معمولاً متزلزل کردن بنیان خانواده است. کما این که در خیلی از کشورها این کار را متأسفانه انجام دادهاند. مردها را بیمسؤولیت و زنها را بد اخلاق کردهاند. انتقال فرهنگها و تمدنها و حفظ اصول و عناصر اصلی یک تمدن و یک فرهنگ در جامعه و انتقالش به نسلهای بعد، به برکت خانواده انجام میپذیرد. خانواده که نبود، همه چیز متلاشی میشود. این که میبینید غربیها در داخل کشورهای شرقی و اسلامی و آسیایی، این همه سعی میکنند شهوت رانی و فساد را رواج دهند، برای چیست؟ یکی از علل آن همین است که میخواهند با این کار خانوادهها را متلاشی کنند تا فرهنگ این جوامع تضعیف شود، و بتوانند سوار اینها شوند. چون تا فرهنگ یک ملّتی تضعیف نشود، کسی نمیتواند آن را مهار کند، به دهان او دهنه بزند و سوار دوش او بشود. آن چیزی که ملّتها را بی دفاع کرده است و در دست اجانب اسیر میکند، از دست دادن هویت فرهنگی است. این کار هم با برهم خوردن بنیان خانوادهها در جامعه آسان میشود. اسلام میخواهد این را حفظ کند. این خانواده را نگه دارد؛ زیرا در اسلام یکی از مهمترین کارها برای رسیدن به این اهداف، تشکیل خانواده و سپس حفظ بنیان خانواده است.فقط یک کلمه درباره خانواده من در یک سخنرانی در سازمان ملل، حدود یک ساعت و اندی راجع به خانواده صحبت کردم. بعد به من اطلاع دادند که تلویزیونهای آمریکا با اصراری که در سانسور کردن و خراب کردن حرفهای ما دارند، روی این صحبتها تکیه کرده و آن را چند بار پخش کرده و تفسیر هم گذاشتهاند. فقط به خاطر گفتن یک کلمه درباره خانواده. یعنی پیام متضمن مسأله خانواده، امروز برای غرب یک پیامی است مثل آب خنکِ گوارا، چون کمبود آن را حس میکنند. چقدر زیادند زنهایی که تا آخر عُمر تنها زندگی میکنند، مردهایی که تا آخر عمر تنها زندگی میکنند؛ غریب و بیانس. چقدر جوانانی که به خاطر نبودِ خانواده، ولگرد میشوند. در آن جا یا خانواده نیست یا اگر باشد، مثل نبودن است! امام خمینی (رحمت الله علیه) فرمودند: برويد با هم بسازيدمن يك وقت خدمت امام رفتم. ايشان مىخواستند خطبه عقدى را بخوانند، تا من را ديدند گفتند: شما بيا طرف عقد بشو! ايشان بر خلاف ما كه طول و تفصيل مىدهيم و حرف مىزنيم، عقد را اول مىخواندند، بعد دو سه جملهاى كوتاه صحبت مىكردند. من ديدم ايشان پس از اينكه عقد را خواندند، رويشان را به دختر و پسر كردند و گفتند:«برويد با هم بسازيد.»من فكر كردم ديدم كه ما اين همه حرف مىزنيم، اما كلام امام (رحمت الله علیه) در همين يك جمله برويد و با هم بسازيد خلاصه مىشود!معناى سازگارى سعى شما اين باشد كه در تمام دوران زندگى، به خصوص سالهاى اول، اين چهار پنج سال اول، با هم سازگارى داشته باشيد. اين طور نباشد كه يكى اندكى ناسازگارى نشان داد، آن ديگرى هم حتماً در مقابل او ناسازگارى نشان بدهد. نه! هر دو با هم سازگارى نشان بدهيد و اگر ديديد همسرتان ناسازگارى كرد، شما سازگارى نشان دهيد. اينجا از آن جاهايى است كه سازش و كوتاه آمدن خوب است.معناى سازگارى چيست؟ آيا معنايش اين است كه زن ببيند اين مرد، درست ايدهآل اوست تا با او سازگار باشد؟ يا مرد ببيند كه اين زن، كاملاً ايده آل اوست و همان فرد مطلوب عالى است، تا با او سازگارى داشته باشد؟ اگر يك ذره اين گوشه يا آن گوشهاش كج بود، قبول نيست؟ معناى سازگارى اين است؟ نه! اگر سازگارى اين باشد كه اين خودش به طور طبيعى انجام مىگيرد و اراده شما را نمىخواهد. اين كه مىگويند شما سازگار باشيد، يعنى شما با هر وضعيتى كه هست و پيش آمده بسازيد. معناى سازگارى اين است. يعنى چيزهايى در زندگى پيش مىآيد. خب دو نفرند، با هم تا حالا آشنايى نداشتهاند، زندگى نكردهاند، ممكن است فرهنگشان دو تا باشد. ممكن است عاداتشان دو تا باشد. اول ممكن است يك ناسازگارىهايى ببينند، حالا اول ازدواج كه نه، آدم هيچ متوجه نيست؛ بعد از يك خرده كه گذشت، ممكن است يك ناسازگارىهايى حس كند. آيا بايد اينجا از هم سرد شوند و بگويند: اين مرد يا اين زن ديگر به درد من نمىخورد؟! نه! شما بايد خودتان را با اين مسئله تطبيق دهيد. اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش كنيد و اگر ديديد نه، كارى نمىشود كرد، خب با او بسازيد.سازشكارى در محيط خانواده جزء واجبات است. نبايستى زن و شوهر تصميم بگيرند كه خودشان هر چه گفتند همان شود. آنچه خودشان مىپسندند و آنچه راحتى آنها را تأمين مىكند همان بشود. نه، اينطور نبايد باشد. بايد بنا داشته باشند كه با هم سازگارى كنند. اين سازگارى لازم است. اگر ديديد مقصود شما تأمين نمىشود مگر با كوتاه آمدن، كوتاه بياييد.سازگارى در زندگى، اساس بقاى زندگى است و همين است كه محبت مىآفريند. همين است كه موجب بركات الهى مىشود. همين است كه دلها را به هم نزديك كرده و پيوندها را مستحكم مىكند.يك تعبير خوب اروپايىاصل مسئله ازدواج عبارت است از تفاهم و انس و اتحاد دو موجود در زندگى با يكديگر كه اين البته در اصل يك امر طبيعى است. لكن اسلام با پيرايهها و تشريفات و آيينهايى كه قرار داده و با احكامى كه گذاشته براى ازدواج، يك استمرار و بركتى به آن داده است.زن و شوهر بايد يكديگر را درك كنند و بفهمند. اين يك تعبير اروپايى است ولى تعبير خوبى است... يعنى هر كسى درد و خواستهاى طرف مقابل را بفهمد و با او راه بيايد، به اين مىگويند درك كردن. يعنى به قول معروف در زندگى تفاهم و درك متقابل باشد. اينها محبت را زياد مىكند.هيچ انسانى بىعيب نيستاگر ديديد كه همسرتان يك نقطه عيبى دارد ـ هيچ انسانى بىعيب نيست ـ و مجبوريد او را تحمل كنيد؛ تحمل كنيد، كه او هم همزمان، دارد يك عيبى را از شما تحمل مىكند. آدم عيب خودش را كه نمىفهمد، عيب ديگرى را مىفهمد. پس بنا را بگذاريد بر تحمل.اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش كنيد. اگر ديديد كارى نمىشود كرد، با او بسازيد.علت متلاشى شدن بنيان خانوادهاسلام در داخل خانواده ترتيبى داده كه اختلاف درون خانواده به خودى خود حل شود. به مرد دستور داده كه يك ملاحظاتى بكند. به زن هم دستور داده كه يك ملاحظاتى بكند. مجموع اين ملاحظات اگر انجام بگيرد، هيچ خانوادهاى قاعدتاً متلاشى نخواهد شد و از بين نخواهد رفت. غالباً متلاشى شدن خانوادهها به خاطر اين بىملاحظگىهاست. مرد بلد نيست كه رعايت كند؛ زن، بلد نيست كه عقل به خرج بدهد. او تندى و خشونت بىحد مىكند، اين بىتحملى به خرج مىدهد. همهاش ايراد دارد، خشونتِ او هم ايراد دارد، سركشىِ اين هم ايراد دارد. اگر او خشونت نكند، اگر يك وقتى اشتباه كرد، اين سركشى نكند، ملاحظه كنند، با همديگر بسازند، هيچ خانوادهاى تا آخر متلاشى نخواهد شد و خانواده باقى مىماند.سازگارى دو طرفهدر قديم بيشتر مىگفتند دختر بايد سازگار باشد. براى پسر كأنّه4 وظيفه سازگارى را قائل نبودند. نه! اسلام اين را نمىگويد. اسلام مىگويد كه دختر و پسر هر دو بايد سازگار باشند، هر دو بايد بسازند. بايد بنا را بر اين بگذارند كه زندگى خانوادگى را سالم و كامل و آرام و همراه با محبت و عشقِ متقابل اداره كنند و اين را ادامه بدهند و حفظ كنند. اگر چنانچه انشاءالله اين فراهم شد، كه فراهم كردنش هم با تربيتهاى اسلامى مشكل نيست؛ اين خانواده همان خانواده سالمى خواهد بود كه اسلام معتقد به اوست.انسان که ماشین نیست!وقتی که زن و شوهر در پایان کار روزانه یا در وسط روز به هم میرسند، و همدیگر را میبینند، هر دو از هم توقع دارند که توانسته باشند محیط را شاد، سرزنده، قابل زیست و رفع کننده خستگی ساخته باشند. این توقعِ به جایی است. اگر چنانچه بتوانید این کار را بکنید، زندگی شیرین میشود.انسان در تلاطم زندگی که ناشی از برخوردهای ناگزیر است، به دنبال یک فرصت میگردد تا به آن پناه برد. اگر یک زوج باشند، در این تلاطمها به یکدیگر پناه میبرند؛ زن به شوهرش پناه میبرد و شوهر هم به زنش پناه میبرد. مرد در کشاکش زندگی مردانه خود، احتیاج به یک لحظه آرامشی دارد تا بتواند راه را ادامه بدهد. آن لحظه آرامش کِی است؟ همان وقتی است که در محیط سرشار از محبّت و عطوفت خانوادگی خودش قرار میگیرد، با همسر خودش که به او عشق میورزد. با اوست، در کنار اوست و با او احساس یگانگی میکند. وقتی با همسر خود مواجه میشود، این همان لحظه آسایش و آرامش است.زن هم در کشاکش زندگی زنانه خود، با بحرانها و تلاطمهایی مواجه میشود؛ چه در محیط بیرون از خانه مشغول تلاش و فعالیت و کارهای گوناگون سیاسی، اجتماعی و... باشد یا در داخل خانه مشغول باشد که زحمت و اهمیتش کمتر از کار بیرون نیست. حالا زن در این کشاکش در تلاطمهایی برخورد میکند و چون روح او ظریفتر است، بیشتر به آرامش، آسایش، و به تکیه کردن به یک شخص مطمئن احتیاج دارد. او کیست؟ او شوهر است.انسان که ماشین نیست، انسان روح است، انسان معنویت است، انسان عواطف و احساسات است. حالا میخواهد آرامش پیدا کند. این آرامش کجاست؟ محیط خانواده است.محیط خانواده، محیط آرامش است. باید محیط آرامش باشد. این عاطفهای که در زن و مرد نسبت به هم وجود دارد، به این آرامش درونی کمک میکند. این سکونت، این آرامش، به معنای آرامش در مقابل حرکت نیست، حرکت خوب است، این به معنای آرامش در مقابل تلاطم است.انسان گاهی در زندگیاش دچار تلاطم میشود. همسر، یک آرامشی به انسان میدهد که متلاطم نباشد. این در صورتی است که فضای خانه، فضای متلاطمی نباشد.خانواده آرامتر با بهرهوری بیشترهر انسانی ـ هم زن و هم مرد ـ در طول زندگی، در شبانه روز مشکلاتی دارد و با پیشآمدها و حوادثی مواجه است.این حوادث اعصاب را میکوبد و خسته میکند. انسانها را دچار ناآرامی و سراسیمهگی میکند. وقتی وارد محیط خانواده شد، این محیط امن و امان به او تجدید قوا میبخشد. او را آماده یک روز دیگر و یک شبانه روز دیگر میکند. خانواده برای تنظیم زندگی انسان خیلی مهم است. البته خانواده باید خوب اداره بشود، باید سالم اداره بشود.این بهرهای که مرد و زن از این خانواده آرام میبرند، بهره کاری آنها را در بیرون خانواده بالا میبرد، به آن اهمیت و ارزش میدهد، آن را با ارزش و با کیفیت میکند.فرصت ازدواج و آرام گرفتن در یک مجموعه خانواده، یکی از فرصتهای مهم زندگی برای مرد و زن است. این یک وسیله آسایش، آرامش روحی، وسیله دلگرم شدن به تداوم فعالیت زندگی است، وسیله تسلی، وسیله پیدا کردن یک غمخوار نزدیک است، که برای انسان در طول زندگی بسیار لازم است.فرصتی برای تجدید قوادر داخل خانواده است که مرد و زن ـ که زوجین هستند ـ میتوانند تجدید قوا کنند، همت خودشان را برای ادامه راه آماده کنند. میدانید که زندگی یک مبارزه است، کل زندگی عبارت است از یک مبارزه بلند مدت، مبارزه با عوامل طبیعی، مبارزه با موانع اجتماعی، مبارزه با درون خود انسان که مبارزه با نفس است. دائم انسان در حال مبارزه است. بدن انسان هم در حال مبارزه است. جسم انسان هم دائم دارد با عوامل مضر مبارزه میکند. قدرت این مبارزه وقتی در جسم باشد، جسم سالم است. در انسان، این مبارزه باید صحیح، منطقی، در جهت درست، با رفتارهای صحیح و با ابزارهای درست باشد.این مبارزه گاهی یک استراحت ویک باراندازی لازم دارد. این یک سفر و یک حرکت است. این نقطه استراحت، داخل خانواده است.احترام به قرار داد زناشوییخانواده یک قرار داد است. یک امر طبیعی نیست که دو چیز را به هم وصل کرده باشند. نه! یک قرارداد است: یک امر اعتباری است. ماندن او بسته به این است که طرفین قضیه و جامعه و قانون آن را محترم بشمارند. اگر به آن بیاعتنایی کردند، باقی نمیماند.غریزه جنسی، نیاز متقابلاسلام همین غریزه جنسی را پشتوانه بنای خانواده قرار داده است، یعنی وسیله استحکام خانواده قرار داده است.یعنی چه؟ یعنی وقتی زن و مرد عفیفاند و متدین و خدا ترساند و طبق دستور اسلام از گناه در باب غریزه جنسی اجتناب میکنند، طبعاً نیاز زن و مرد به یکدیگر در این مورد بیشتر خواهد شد. وقتی به هم زیادتر احتیاج داشتند، این بنای خانواد که پایه اصلیاش زن و مرد است، مستحکمتر خواهد شد.اسلام میخواهد این پشتوانه را از خانواده نگیرد. اسلام میخواهد این انسانها بیرون از محیط خانواده این غریزه را اشباع نکنند، تا نسبت به خانواده بیقید و بیاعتنا و لا ابالی بشوند، لذاست که جلوی راه را سد میکند.تدیّن؛ رمز مانایی خانوادهدر بنا و تشکیل خانواده و در حفظ خانواده، باید این احکام اسلامی را رعایت کرد تا خانواده باقی بماند. لذا شما در خانوادههای متدین که زن و شوهر به این حدود اهمیت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2024]
صفحات پیشنهادی
سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی
سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی در قسمت اول این مقاله به برخی از رهنمودهای مقام معظم رهبری به زوجهای جوان که هنگام خواندن صیغه عقد برای آنان، بیان فرموده اند اشاره ...
سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی در قسمت اول این مقاله به برخی از رهنمودهای مقام معظم رهبری به زوجهای جوان که هنگام خواندن صیغه عقد برای آنان، بیان فرموده اند اشاره ...
اخلاق جنسی یعنی چه ؟قسمت دوم
قسمت دوم-اخلاق جنسی ( 2 ) وعده داديم كه اصولی را كه اخلاق نوين جنسی بر روی آنها پايهگذاری شده است تحليل و انتقاد كنيم . ولی به ... سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی.
قسمت دوم-اخلاق جنسی ( 2 ) وعده داديم كه اصولی را كه اخلاق نوين جنسی بر روی آنها پايهگذاری شده است تحليل و انتقاد كنيم . ولی به ... سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی.
بحران اخلاقی آمریکا (قسمت دوم)
سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی. ... گوش شنوا کو؟! در خود آمریکا، نسبت رشدِ فساد (انواع فسادهای اخلاقی، جنسی، جنایت و قتل و...) در بین مردم و حتی کودکان زیاد است.
سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی. ... گوش شنوا کو؟! در خود آمریکا، نسبت رشدِ فساد (انواع فسادهای اخلاقی، جنسی، جنایت و قتل و...) در بین مردم و حتی کودکان زیاد است.
ضرر لباس های دست دوم
سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی. ... سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی در قسمت اول این مقاله به برخی از رهنمودهای مقام معظم رهبری به زوجهای جوان که ... گذاشته که آن هم روی ...
سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی. ... سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی در قسمت اول این مقاله به برخی از رهنمودهای مقام معظم رهبری به زوجهای جوان که ... گذاشته که آن هم روی ...
بحران اخلاقی آمریکا (قسمت اول)
بحران اخلاقی آمریکا (قسمت دوم) · یک دوراهی: تجرد یا تأهل؟ ... پاکستان در جنگ با ... سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی. ... گوش شنوا کو؟
بحران اخلاقی آمریکا (قسمت دوم) · یک دوراهی: تجرد یا تأهل؟ ... پاکستان در جنگ با ... سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی. ... گوش شنوا کو؟
در مدح امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی
در مدح امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی-در مدح امام هادی(علیه السلام) – قسمت ... صحن و سراى مدینه را در وادى قبا به تماشا نشانده اندآن نخلهاى سبز قباى مدینه راآن گونه خرم .... دوم آل محمد است**********دُر سخنگرفته جان نفسم در ثناى حضرت هادىدُر سخن ...
در مدح امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی-در مدح امام هادی(علیه السلام) – قسمت ... صحن و سراى مدینه را در وادى قبا به تماشا نشانده اندآن نخلهاى سبز قباى مدینه راآن گونه خرم .... دوم آل محمد است**********دُر سخنگرفته جان نفسم در ثناى حضرت هادىدُر سخن ...
سخنان سبز – قسمت اول
سخنان سبز – قسمت اول این مقاله گزیدهای از رهنمودهای مقام معظم رهبری به زوجهای جوان است که هنگام خواندن .... این جاست که زن میتواند او را به راه اول یا به راه دوم بکشاند.
سخنان سبز – قسمت اول این مقاله گزیدهای از رهنمودهای مقام معظم رهبری به زوجهای جوان است که هنگام خواندن .... این جاست که زن میتواند او را به راه اول یا به راه دوم بکشاند.
سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)- قسمت دوم
سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)- قسمت دوم-سيره اخلاقى ... و سلم)- قسمت دوم نويسنده:فيض کاشاني سخن و خنده پيامبر صلى اللّه عليه و الهاز همه مردم گشاده .... بدگويى نمى فرمود (45) و ظرف غذا را مى ليسيد و مى گفت : پايان غذا پر بركت تر ... جبه و يا چيز ديگر مى پوشيد و از جامه سبز خوشش مى آمد و بيشتر جامه هايش سفيد بود ...
سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)- قسمت دوم-سيره اخلاقى ... و سلم)- قسمت دوم نويسنده:فيض کاشاني سخن و خنده پيامبر صلى اللّه عليه و الهاز همه مردم گشاده .... بدگويى نمى فرمود (45) و ظرف غذا را مى ليسيد و مى گفت : پايان غذا پر بركت تر ... جبه و يا چيز ديگر مى پوشيد و از جامه سبز خوشش مى آمد و بيشتر جامه هايش سفيد بود ...
چگونه شوهري نمونه براي همسر خود باشيم؟ قسمت دوم
قسمت دوم تهيه کننده:مائده قبهمنبع:راسخون احساسات خودتان را مخفي نکنيد. ... اگر احساس مي کنيد که همسرتان ظرفيت و تحمل شنيدن سخنان شما را ندارد از مشاورين و ..... انديشه هاي سبز و قدرت تسلط بر زندگي را در عقاب ها مي توانيد مشاهده کنيد، زيرا آنان ...
قسمت دوم تهيه کننده:مائده قبهمنبع:راسخون احساسات خودتان را مخفي نکنيد. ... اگر احساس مي کنيد که همسرتان ظرفيت و تحمل شنيدن سخنان شما را ندارد از مشاورين و ..... انديشه هاي سبز و قدرت تسلط بر زندگي را در عقاب ها مي توانيد مشاهده کنيد، زيرا آنان ...
چهره زن در شعر انقلاب (قسمت دوم)
چهره زن در شعر انقلاب (قسمت دوم) نويسنده: محبوبه زارعى فصل سوم: زن و اندوه در طول ... مادرم اگر گندم مىپاشيديم سبز مىشد از بس گريسته بودم آسمان تنها دوست مادرم بود مادرم ... مادر و در شعر سياسى از قربانى شدن او و يا شوى و فرزندانش سخن گفته است.
چهره زن در شعر انقلاب (قسمت دوم) نويسنده: محبوبه زارعى فصل سوم: زن و اندوه در طول ... مادرم اگر گندم مىپاشيديم سبز مىشد از بس گريسته بودم آسمان تنها دوست مادرم بود مادرم ... مادر و در شعر سياسى از قربانى شدن او و يا شوى و فرزندانش سخن گفته است.
-
گوناگون
پربازدیدترینها