تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):سكوت مؤمن تفكر و سكوت منافق غفلت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826055970




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی
سخنان سبز – قسمت دوم و پایانی در قسمت اول این مقاله به برخی از رهنمودهای مقام معظم رهبری به زوج‏های جوان که هنگام خواندن صیغه عقد برای آنان، بیان فرموده اند اشاره کردیم ، درقسمت دوم و پایانی نیز به رهنمودهای دیگر معظم له می پردازیم تا زوج های جوان نیز با بهره‏گیری و عمل به آن در جاده سبز خوشبختی گام بردارند. به حضرت زهرا (علیهاالسلام) بنگریداین وضع زندگی حضرت زهرا(علیهاالسلام) است از لحاظ سادگی مراسم ازدواج و بعد هم زندگی آن بزرگوار، آن زندگی فقیرانه و زاهدانه، آن اتاق آن‏چنانی، آن فرشی که لابد همه شما شنیده‏اید. کار در خانه، تلاش‏های فراوان و صبر بر شوهری مثل حضرت امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) که در تمام مدت زندگی‏شان، مشغول کار و فعالیت بودند. یعنی هر چه جنگ بود، علی‏بن‏ابی‏طالب(علیه‏السلام) جلوتر از همه بود. هرچه کار مهم بود، علی‏بن‏ابی‏طالب(علیه‏السلام) جلودار بود. حدود ده سال هم با یکدیگر زندگی کردند. توجه می‏کنید؟ در ظرف این ده سال شما ببینید که این شوهرِ جوان چه قدر توانسته به زن و بچه‏اش، به معنای بشری و معمولی برسد؟ بر یک چنین زندگی، صبر کردن، بر آن فقر و سختی صبر کردن، آن جهاد بزرگ را انجام دادن و آنچنان فرزندانی تربیت کردن و آن فداکاری‏های عظیم که حضرت زهرا(علیهاالسلام) انجام دادند و شما هم مقداری از آن‏ها را شنیده‏اید، همگی الگوست.حالا، دختران ما باید فاطمه زهرا(علیهاالسلام) را الگو قرار دهند، پسرهای ما هم باید حضرت زهرا(علیهاالسلام) و امیرالمؤمنین را الگو قرار دهند.مثل دو نفر شریک، مثل دو نفر رفیقما دیده بودیم که گاهی مرد، زن را موجود درجه دو حساب می‏کرد! اما موجود درجه دو نداریم. هر دو مثل هم هستند. هر دو از حقوق برابری در زمینه امور زندگی ـ مگر در جاهایی که خدای متعال بین زن و مرد فرقی گذاشته که آن هم روی مصلحتی است و به نفع مرد و به ضرر زن هم نیست ـ برخوردارند. باید مثل دو نفر شریک، مثل دو نفر رفیق، در خانه با هم زندگی کنند... .مرد قوّام است و زن ریحاناسلام مرد را قوّام1 و زن را ریحان 2 می‏داند. این نه جسارت به زن است، نه جسارت به مرد. نه نادیده گرفتن حق زن است و نه نادیده گرفتن حق مرد؛ بلکه، درست دیدن طبیعت آن‏هاست. ترازوی آن‏ها هم اتفاقاً برابر است؛ یعنی وقتی جنس لطیف و زیبا و عامل آرامش و آرایش معنوی محیط زندگی را در یک کفه می‏گذاریم، و این جنس مدیریت و کارکرد و محل اعتماد و اتکا بودن و تکیه گاه بودن برای زن را هم در کفه دیگر ترازو می‏گذاریم، این دو کفه با هم برابر می‏شود. نه آن بر این ترجیح دارد و نه این بر آن.جا به جایی نقش‏ها ممنوع!بعضی از مسلک‏های غلط که مخصوص زن‏ها هم نیست. مردها هم گاهی همان مسلک‏ها را دنبال می‏کنند. دنبال این هستند که بگویند: نه! بیاییم اجناس این ترازو (نقش‏های زن و مرد) را جا به جا کنیم. حالا اگر این کار را بکنیم چه می‏شود؟ جز این که اشتباه می‏کنید و جز این که بوستانِ به زیبایی و نیکی پرداخته شده را خراب می‏کنید! غیر از این، کار دیگری نمی‏کنید. فواید همدیگر را می‏برید، محیط خانواده را هم بی‏اعتنا می‏کنید. زن و مرد را نسبت به هم دچار تردید و دودلی می‏کنید. آن محبت و عشقی را که مایه اصلی کار است، از دست می‏دهید.گاهی اتفاق می‏افتد مرد در خانه نقش زن را پیدا می‏کند. زن حاکم مطلق می‏شود و به مرد دستور می‏دهد این کار را بکن، آن کار را نکن. مرد هم دست بسته تسلیم است. خب چنین مردی دیگر نمی‏تواند تکیه گاه زن باشد. زن یک تکیه گاه خوب را دوست می‏دارد. گاهی اوقات از این طرف مرد چیزهایی را به زن تحمیل می‏کند؛ فرض کنید که تمام خرید و کار و سر و کله زدن با مراجعان با خانم است. چرا؟ چون من کار دارم، وقت ندارم. مبنا وقت نداشتن است! می‏گوید باید بروم اداره، کارها را باید آن خانم انجام دهد. یعنی کارهای بی جاذبه و سنگین برای زن. البته ممکن است چند صباحی سرگرمش کند، اما کار او نیست.زن، گُل است نه کارپرداز شمادر روایات داریم «المرأة ریحانة»؛ زن گل است. حالا شما ببینید، اگر مردی با یک گُلی با خشونت و بی اعتنایی رفتار کند و پاسِ گل بودن او را نداشته باشد، چقدر ظالم و بد است. مثل تحمیل کردن، زیاده‏روی کردن، زیاده خواهی کردنِ مردها از زن‏ها، توقعات بی جا و زیادی.«المَرأةُ رَیحانَةٌ و لَیسَت بِقَهرِمانَةٍ» قهرمان، یعنی همین کار پرداز امروز زندگی... این زن، کارپرداز شما نیست که همه کارهای زندگیتان را روی دوش او بگذارید و بعد هم از او مؤاخذه کنید. نه! این یک گلی است در دست شما... حتی اگر دانشمند یا سیاست مدار باشد، در بحث معاشرت خانوادگی، او گُل است.مرد باید برود کار کندقرآن می‏فرماید: «الرّجالُ قَوّامُونَ عَلی النّساءِ»؛3 یعنی سرپرستی امور خانواده به عهده مرد است. مرد باید برود کار کند. معیشتِ خانواده به عهده اوست. زن هر چه ثروت دارد، مال خودش است. اما معیشتِ خانواده بر دوش او نیست. تفاوت طبیعی زن و مردخدای متعال طبیعت زن را ظریف قرار داده است. بعضی از انگشت‏ها خیلی درشت و گنده هستند و برای کندن یک سنگ از زمین خیلی خوبند، اما اگر بخواهند یک جواهر خیلی ریز را لمس کنند، معلوم نیست بتوانند بردارند.اما بعضی انگشت‏ها ظریف و باریک اند، آن سنگ را نمی‏توانند بردارند، اما آن خرده جواهر و خرده طلا را می‏توانند از روی زمین جمع کنند. زن و مرد این طورند. هر کدام یک مسؤولیتی دارند. نمی‏شود هم گفت کدامیک مسؤولیتش سنگین‏تر است. مسؤولیت هر دو سنگین است. هر دو لازم است. روح زن چون لطیف‏تر است، احتیاج به آرامش بیشتری دارد. او نیاز به آسایش و تکیه کردن به یک جای مطمئن دارد. این تکیه گاه کیست؟ او شوهر است. خدا این‏ها را این طور کنار هم قرار داده است.بازی غرب این غربی‏هایی که می‏بینید این قدر جنجال می‏کنند و سر مسأله زن این قدر بازی درمی‏آورند، همین جا گرفتارند. می‏گویند: ما احترام زن را نگه می‏داریم. بله، احترام زن را توی مجالس رسمی و توی فروشگاه‏ها و خیابان‏ها نگه می‏دارند؛ آن هم به معنای تلذّذ از او. امّا توی خانواده هم شوهر با زنش همین طور است؟ چقدر زن آزاری، چقدر کتک زدنِ زن‏ها به دست مردها. چقدر فاجعه آفرینی در داخل خانه، قُلدر مآبی و... .مرد باید ضرورت‏های زن را درک کند از طرف مرد وظیفه این طور است که ضرورت‏های زن را درک کند، احساسات او را بفهمد، نسبت به حال او غافل نباشد و خود را صاحب اختیارِ مطلق العِنان او در خانه نداند. زن و شوهر دو نفرند، دو شریک اند، دو رفیق اند، هر کدام یک وُسعی از لحاظ فکری و روحی دارند. مرد نباید خیال کند چون می‏رود توی کوچه و بازار و با این و آن سر و کلّه می‏زند و یک شاهی صنّار پول می‏آورد خانه، همه چیز دیگر مال اوست؛ نه! آنچه او می‏آورد، نصف موجودیِ همه این خانواده است. نصف دیگر این خانم است. اختیارات خانم، کدبانویی خانم، رأی و نظر و نیازهای روحی خانم، این‏ها را باید رعایت کند. این طور نباشد که مرد چون در دوران مجردی، ساعت ده شب می‏آمده خانه پدر و مادرش، حالا هم که زن گرفته، این رویه را ادامه بدهد، نه! حالا باید ملاحظه همسرش را بکند. در قدیم، بعضی مردها خود را مالک زن می‏دانستند... نه! همان قدری که شما در محیط خانواده ذی حق هستید، او هم ذی حق است. نباید به زن زور بگویید و تحمیل کنید، چون به حسب جسم، او ضعیف‏تر است. بعضی‏ها خیال می‏کنند که بله، حالا باید زور بگویند، صدایشان را کلفت کنند و دعوا کنند و تحمیل کنند... .زنِ هوشمند، مرد را اداره می‏کند زن باید ضرورت‏های مرد را درک کند و بر او فشارِ روحی و اخلاقی وارد نسازد. کاری نکند که او در امر زندگی مستأصل شود و خدای ناکرده متوسل به راه‏های خلاف و نادرست شود. باید او را به ایستادگی و مقاومت در میادین زندگی تشویق کند و اگر چنانچه کار او مستلزم این است که مثلاً نمی‏تواند یک مقداری به وضع خانواده رسیدگی کند، این را مرتّب به رخ او نکشد. اگر مرد خانه، فعالیتی چه علمی و چه جهادی و سازندگی و چه برای کسب روزی و چه برای کارهای عمومی دارد، زن سعی کند فضای خانه را برای او مساعد کند که او بتواند با روحیه خوب سر کار برود و با شوق به خانه برگردد. همه مردها دوست دارند وقتی وارد خانه شدند، خانه به آن‏ها آرامش و امنیّت بدهد و احساس راحتی و آسودگی کنند. این وظیفه زن است.زن یک وظایفی دارد که عاقلانه باید آن وظایف را تشخیص دهد. زن‏ها بدانند که اگر زنی، عقل و هوشمندی به خرج دهد، مرد را اداره خواهد کرد. درست است که مرد از لحاظ هیکل قوی‏تر است، امّا خدای متعال طبیعت زن را طوری آفریده که اگر زن و مرد، طبیعی و سالم باشند و زن عاقل باشد، کسی که در دیگری بیشتر نفوذ دارد، زن است، که البته با زرنگی به خرج دادن و رندی و تحکّم و زورگویی نمی‏توان به آن رسید. بلکه با ملایمت، استقبالِ خوب، خوشرویی، یک مقدار تحمل کردن ـ البته اندکی، خیلی هم لازم نیست تحمّل کند ـ که خدای متعال در طبیعت زن، این تحمل را قرار داده است... زن باید با شوهر خود این طور برخورد کند... .بعضی از زن‏ها نسبت به مردها سخت‏گیری می‏کنند. مثلاً باید این را حتماً بخری! باید این جور خانه‏ای حتماً فراهم کنی! فلان کس این طور خریده، من اگر نخرم مایه سرشکستگی می‏شود. با این حرف‏ها شوهر خود را اذیت می‏کنند که این درست نیست. بالاتر از واقعیات زندگیبالاتر از واقعیات زندگی؛ آرزوها و عشق‏ها و احساسات انسانی، در زندگی نقش دارند. نقششان هم نقش تبعی و درجه دوم نیست، بلکه نقش اصلی است و می‏تواند ملاط این بنای فخیم و بسیار مستحکم قرار بگیرد.این را چگونه باید تنظیم کرد؟ زن و مرد باید هرکدام جایگاه خودشان را بشناسند. مرد نسبت به زن و زن نسبت به مرد، باید نگاهی محبت‏آمیز و همراه با یک عشق پاک داشته باشند و آن را حفظ کنند؛ چرا که زایل شدنی است، مثل همه چیزهای دیگر. باید نگهش دارند و حفظ کنند که زایل نشود... .اصل قضیه، عشق است اگر در زندگی محبت وجود داشت، سختی‏های بیرون خانه آسان خواهد شد. برای زن هم سختی‏های داخل خانه آسان خواهد شد. در ازدواج، اصل قضیه محبت است. دخترها و پسرها این‏را بدانند. این محبتی را که خدا در دل شما قرار داده، حفظ کنید. این رابطه انسانی، بر اساس محبت و رابطه عاطفی استوار است. یعنی زن و شوهر باید به هم محبت داشته باشند و همین محبت، همزیستی آن‏ها را آسان خواهد کرد، به پول و تشریفات و این چیزها هم بستگی ندارد.محبت، خانواده را پایدار می‏کند. محبت مایه آبادی زندگی است. کارهای سخت، به برکت محبت، برای انسان آسان می‏شود. در راه خدا هم اگر انسان با محبت وارد شود، همه کارها آسان خواهد شد. مشکلات آسان خواهد شد.دختر و پسر، عروس و داماد به هم محبت بورزند؛ چون محبت، آن ملاطی است که این‏ها را برای هم حفظ می‏کند، در کنار هم نگه می‏دارد و نمی‏گذارد از هم جدا شوند. محبت خیلی چیز خوبی است. محبت که بود، وفاداری هم هست. بی‏وفایی و بی‏صفایی و خیانت به یکدیگر، دیگر نخواهد بود. محبت که بود، فضا، فضای انس می‏شود. فضای قابل تحمل و مورد استفاده و شیرین ایجاد می‏گردد.هرچقدر بیشتر، بهترزن و شوهر هرچه بیشتر به هم محبت کنند، زیادی نیست. آن‏جایی که محبت هرچه زیاد شود، ایرادی ندارد، محبت زن و شوهر است. هرچه به هم محبت کنید، خوب است و خود محبت هم اعتماد می‏آورد. این محبت زن و شوهر هم جزو محبت‏های خدایی است. این از آن محبت‏های خوب است. هر چه بیشتر شود بهتر است.از محبت خارها گل می‏شودزن و شوهر باید به هم محبت بورزند. این اساس خوشبختی است. خوشبختی در این است که زن و شوهر همدیگر را دوست داشته باشند. وقتی محبت باشد، از محبت خارها گل می‏شود. اگر چیز ناخوشایندی هم در همسر وجود داشته باشد، وقتی محبت بود، آن چیزهای ناخوشایند، به کلی رنگ می‏بازد و محبت همه چاله‏ها را هموار می‏کند.محبت، دستوری و سفارشی نیست محبت، دستوری و فرمایشی و سفارشی نیست، دست خود شماست. شما می‏توانید محبت خودتان را روز به روز در دل همسرتان زیاد کنید، چه طوری؟ با اخلاق خوب، با رفتار مناسب، با محبت ورزیدن به او، با وفاداری.اگر زن بخواهد شوهرش به او محبت بورزد، باید حرکت و تلاش کند. اگر مرد بخواهد زنش او را دوست داشته باشد، باید یک تلاشی انجام بدهد. محبت، محتاج تلاش و ابتکار است.محبت در صورتی خواهد ماند که طرفین حقوق یکدیگر و حدود خود را رعایت کنند و از آن تخطی و تجاوز نکنند. یعنی در واقع هرکدام از این دوطرف که دو شریک هستند و با هم زندگی را بنا می‏کنند، سعی کنند که جایگاه خود را در دل وذهن و فکر طرف مقابل، جایگاه راسخ و نافذی قرار دهند؛ یعنی همان نفوذ معنوی، همان ارتباط و پیوند قلبی زن و شوهر. حقوق اسلامی برای این است.اگر بخواهید این محبت باقی بماند، به جای این‏که از طرف مقابلتان توقع کنید که او مرتب به شما محبت کند از دل خودتان بخواهید که تراوش محبتش روز به روز بیشتر شود. محبت به طور طبیعی، محبت می‏آفریند.عشق ‏بازی دگر و نفس‏پرستی دگر استامروز در دنیا تعبیر بدی از محبت می‏کنند، این عشقی که تعبیر می‏کنند، این‏ها آن محبت واقعی نیست. این، همان حالت هیجان جنسی است که به یک شکل خاصی آن را ظاهر می‏کنند. این ممکن است در خیلی از موارد پیش بیاید، ارزشی هم ندارد. آن چیزی که با ارزش است، آن محبت عمیق و صمیمی و خدایی و همراه با احساس مسئولیت متقابل بین دختر و پسر است که بدانند حالا بعد از این، یک واحدند و یک هدف را دنبال می‏کنند. این، آن محبتی است که خانواده بر اساس آن شکل می‏گیرد.آن محبت‏ها و عشق‏هایی که بر اساس مبانی انسانی نیست و از روی مسائل ظاهری و شهوات زودگذر است، این‏ها خیلی پایه و بنیادی ندارد. اما محبتی که بر اساس آن اصل انسانی است که خدای متعال آن را قرار داده ـ به خصوص اگر چنانچه با شرایطی که در همین ازدواج اسلامی رعایت شده و توصیه شده است، همراه باشد ـ این محبت روز به روز بیشتر می‏شود.گام اول: احترام متقابلزن و شوهر باید به یکدیگر احترام بگذارند، البته نه احترام ظاهری و تشریفاتی، بلکه احترامی واقعی. احترام به این معنا نیست که مثلاً همدیگر را با القاب و آداب صدا کنند. بلکه قلباً مرد نسبت به زن خود و زن نسبت به مرد خود، باید احساس احترام داشته باشند. احترام را در قلب خود نگه دارید و برای هم حرمت قایل باشید. این در اداره زندگی مهم است. بین زن و شوهر، اهانت و تحقیر و تذلیل نباشد.گام دوم: اعتمادسازینگه‏داشتن محبت به این است که زن و شوهر اعتماد یکدیگر را جلب کنند. اطمینان که پیدا شد، محبت، پایدار می‏شود و اُنس به وجود می‏آید. اساس محبت، اطمینان است. اگر اعتماد بین زن و شوهر از بین رفت، محبت آرام‏آرام از بین خواهد رفت. باید به هم اعتماد داشته باشید. اگر می‏خواهید محبت طرف مقابلتان به شما زیاد باشد، وفاداری کنید، حس اعتماد او را جلب کنید. یکی از چیزهایی که محبت را در خانواده به کلی به هم می‏ریزد، بی‏اعتمادی زن و شوهر به همدیگر است... . محبت یک امری است که باید زمینه آن را فراهم کرد و زمینه‏اش این است که دختر سعی کند اعتماد شوهرش را به خود جلب کند، پسر هم سعی کند اعتماد زنش را به خود جلب کند. وقتی اعتماد طرفین وجود داشت و هر دو به وفاداریِ هم اطمینان پیدا کردند، محبت زیاد می‏شود... .وفاداری خیلی مهم است. اگر زن احساس کند شوهرش به او وفادار است و شوهر احساس کند زنش به او وفادار است، این خود به وجود آورنده محبت است. محبت که به وجود آمد، آن‏وقت خانواده پایدار خواهد شد. یک بنای مستحکم و پایداری که سال‏های متمادی ادامه پیدا می‏کند... .اگر زن یا شوهر احساس کند که دل همسرش در گروی جای دیگر است، اگر احساس کند به او راست نمی‏گوید، اگر احساس کند با دورویی برخورد می‏کند، اگر احساس کند صمیمیتی در بین نیست، هرچه هم محبت داشته باشد این محبت ضعیف خواهد شد... .وفاداری کن تا جلب اعتماد کنی!محبت ورزیدن، یک امری است که در اول کار خدای متعال، به شما می‏دهد. سرمایه‏ای است که در اول ازدواج، خدا به دختر و پسر هدیه می‏کند. به یکدیگر محبت پیدا می‏کنند. این را باید نگه داشت. محبت همسر شما به شما، وابسته به عمل شماست. اگر بخواهید محبت همسرتان به شما محفوظ بماند، باید رفتار خودتان را محبت‏برانگیز کنید. حالا معلوم است که انسان چه کار باید بکند تا محبتش معلوم شود. باید وفاداری کنید، امانت نشان بدهید، صفا نشان بدهید، توقعات خود را خیلی بالا نبرید، همکاری کنید، اظهار محبت کنید، این‏ها محبت ایجاد می‏کند. هردو نسبت به هم این وظیفه را دارند. محبت در زندگی باید باشد. همکاری باید باشد، ایرادگیری و زیاده‏طلبی نباید باشد.اعتماد، قراردادی نیستاعتماد، یک امر قراردادی نیست که بیا من به تو اعتماد کنم، تو به من اعتماد کن. این‏طوری نیست. اعتماد را باید جلب کرد؛ با خوبیِ عمل، با رعایتِ اخلاق، با رعایتِ آداب، با رعایتِ حدود و ثغور و موازین شرعی... .بی‏اعتمادی پایه محبت را از بین می‏برد. نگذارید این بی‏اعتمادی به وجود بیاید. احساس بی‏وفایی محبت را مثل خوره می‏خورد و از بین می‏برد. اگر زن احساس کرد که شوهرش به او دروغ می‏گوید یا مرد احساس کرد که زنش به او دروغ می‏گوید و هر کدام احساس کردند دیگری در اظهار محبت صادق نیست، پایه‏های محبت سست خواهد شد. اگر می‏خواهید محبت باقی بماند، اعتماد را حفظ کنید و اگر می‏خواهید زندگی پایدار بماند باید محبت را نگه دارید.ذوب کدورت‏ها در لابه‏لای محبت‏ها زن و شوهر باید به هم محبت داشته باشند، همین! کارهایی که محبت را کم می‏کند، انجام ندهید. مواظب باشید چیزهایی که شما را از هم گله‏مند و بیزار می‏کند، از شما سرنزند. درست نگاه کنید ببینید شوهر شما یا زن شما روی چه چیزهایی خیلی حساس است، از آن‏ها اجتناب کنید. بعضی‏ها بی‏اعتنایی می‏کنند. مثلاً فرض بفرمایید که زن از یک عادتی که مرد دارد، بدش می‏آید، این مرد هم بی‏اعتناست و آن عادت را باز تکرار می‏کند. این بد است. همین‏طور زن‏ها، فرض بفرمایید زن‏هایی هستند که هوس‏های شخصی خود را (فلان چیز را بخریم، فلان جا برویم و...) بر راحتی و آسایش شوهر ترجیح می‏دهند. چه لزومی دارد؟ اصل کار، شما دو نفر هستید. همه دنیا فرع شمایند. همدیگر را داشته باشید، با همدیگر مهربان باشید.اگر یک وقتی خدای نکرده یک کدورتی پیش آمد، باید لابه لای محبت ذوبش کنید و از بین ببرید. نباید یک حرفِ کوچکی را بزرگ کنند و مرتب کش بدهند، این‏ها نباید باشد... .اگر زن و شوهرها نسبت به احساسات یکدیگر بی‏اعتنایی و بی‏توجهی کنند و به تدریج حالت بی‏محبتی از یک طرف به وجود بیاید، چون بی‏محبتی مرضی مسری است، حتما به آن طرف دیگر هم سرایت می‏کند. این‏طوری است. نباید بگذارید. هر دو باید تلاش و کوشش کنید. این پایه اصلی است.بزرگ‏ترها هم کمک کنندباید جوان‏ها را هدایت کرد، اما در جزئیات امور آن‏ها نباید خیلی دخالت کرد که زندگی برای آن‏ها مشکل شود. مبادا بعضی‏ها با دخالت‏های خودشان، بعضی‏ها با کم‏ظرفیتی و خویِ بچگی خودشان، این بنای مستحکم را به اندک چیزی متزلزل کنند. اگر دیدند دخالت‏های آن‏ها دارد این زن و شوهر را نسبت به هم دل‏چرکین می‏کند، دیگر اجازه ندارند دخالت کنند.بزرگ‏ترها اگر می‏خواهند، جوان‏ها راحت زندگی کنند، باید آن‏ها را نصیحت کنند و هدایت نمایند. اما دخالت نباید بکنند. بگذارند زندگی‏شان را بکنند. مبادا خدای نکرده بزرگ‏ترها بیایند پیش یکی از زوجین، از آن دیگری بدگویی کنند و یک چیزی بگویند و دلخوری درست کنند، بلکه باید بزرگترها سعی کنند بیشتر این‏ها را به‏هم نزدیک نمایند و دل‏هایشان را به هم متصل‏تر کنند.والدین نقش زیادی در ایجاد محبت دارند. والدین دختر و پسر باید دائماً همتشان این باشد که این را نسبت به دیگری با محبت کنند. اگر هم چنان‏چه از طرف مقابل چیزی دیدند که برایشان خوشایند نبود، آن را برای فرزند خودشان ذکر نکنند. بگذارند این‏دو با یکدیگر روز به روز مأنوس‏تر و با محبت‏تر شوند... .پدر و مادرها باید سعی کنند محبت زن و شوهرها را ـ این بچه‏هایشان را، جوان‏هایی را که ازدواج می‏کنند ـ تأمین کنند. گاهی ممکن است یک دلخوری‏هایی پیش بیاید، پدر و مادرها که تجربه‏دارتر هستند، بزرگ‏تر هستند، عاقل‏تر هستند، نگذارند که این دلخوری‏ها به دلسردی زن و شوهر جوان از هم منتهی شود.نسل بی هویّت امروز آن چه در کشورهای غربی مشاهده می‏شود عبارت است از: نسل‏های بی هویت، نسل‏های درمانده و سرگشته، پدر و مادرهایی که از فرزندانشان سال‏ها خبر ندارند، با این که در یک شهر هم زندگی می‏کنند، چه برسد به این که در شهر دیگری باشند. خانواده‏های متلاشی شده، انسان‏های تنها... .در کشورهای اروپایی و آمریکایی... از زن‏های بی شوهر، مردهای بی زن، آمارهای بسیار بالا وجود دارد که تبعاً بچه‏های بی پدر و مادر، بچه‏های ولگرد، بچه‏های جنایت کار حاصل آن است. در آن جا فضا، فضای جنایت است. همین حرف‏هایی که در خبرها می‏شنوید: یک بچه ناگهان در مدرسه، خیابان، توی قطار قتل انجام می‏دهد، تعدادی را می‏کشد. یک بار و دوبار و یکی دو تا هم نیست. همین طور سطح جنایتکارها از لحاظ سنّی دارد پایین می‏آید. جوان‏های بیست ساله بودند، شدند جوان‏های شانزده ـ هفده ساله، حالا بچه‏های سیزده ـ چهارده ساله در آمریکا جنایت می‏کنند. راحت آدم می‏کشند. این جامعه وقتی به این جا می‏رسد، دیگر تقریباً غیرقابل جمع کردن است. گناه کبیره غربیکی از مشکلات دنیای غرب که به تدریج پایه‏های تمدن غرب را مثل موریانه می‏خورد و علی رغم پیشرفت‏های صنعتی و علمی‏اش مشرف به سقوط و هلاکت است ـ البته در بلند مدت ـ همین قضیه بی‏توجهی به خانواده است. نتوانستند خانواده را حفظ کنند. در غرب، خانواده، غریب، و تحقیر شده و مورد بی اعتنایی قرار گرفته است. یکی از گناهان کبیره تمدن غرب نسبت به بشریت، این است که ازدواج را در چشم مردم سبک کرد. تشکیل خانواده را کوچک کرد، مثل لباس که عوض می‏کنند... قضیه زن و شوهری را این طور کردند. آن کشورهایی که در آن خانواده دارد ضایع می‏شود، در واقع پایه‏های مدنیّت آن‏ها دارد می‏لرزد و نهایتاً فرو خواهد ریخت. نه اُنسی، نه همسری،... در دنیای غرب، با این که بسیاری از آن‏ها از علم و ثروت و سیاست‏های قوی در صدر حکومت‏ها برخوردار هستند، لیکن زندگی آحاد مردم در مقیاس خانواده، زندگی بسیار رقَّت باری است. این اجتماعات فامیلی، این که بزرگ‏ترهای فامیل و کوچک‏ترهای فامیل دور هم جمع شوند، به هم محبت ورزند، با هم تبادل عاطفی داشته باشند، به هم کمک کنند، به هم برسند، همدیگر را از خود بدانند، برادر با برادر، خانواده‏ها با هم یگانه و یکی باشند، این طور چیزهایی که الان بین ما رایج و معمولی است، در غرب از این چیزها خبری نیست. چقدر زن‏ها تنها زندگی می‏کنند. زنی که تنهاست، از خانواده بریده و توی یک آپارتمان زندگی می‏کند. شب برمی‏گردد توی خانه تنهاست، صبح برمی‏خیزد تنهاست. نه انسی، نه همسری، نه فرزندی، نه نوه‏ای، نه خویشاوندی که با او گرم بگیرد. انسان‏ها در آن محیط اجتماعی، تک زندگی می‏کنند. غالباً تنها هستند. چرا؟ چون محیط خانوادگی در آن جوامع فراموش شده است.امروز متأسفانه در غرب، انسان مشاهده می‏کند که کم کم کانون خانواده‏ها یکی پس از دیگری دارد از هم می‏پاشد و از بین می‏رود. آثارش هم همین بی‏هویّتیِ فرهنگی و فسادی است که امروز دچارش شده‏اند. روز به روز هم دارد بیش‏تر می‏شود و بقایای آن چه را که داشته‏اند، دارد از بین می‏رود. آزادی جنسی، فروپاشی خانواده در دنیای غرب و به خصوص در آمریکا و بعضی از کشورهای اروپای شمالی معروف است که بنیان خانواده خیلی متزلزل است؛ چرا؟ علت این است که در آن جا آزادی جنسی و بی‏بند و باری جنسی زیادتر است. وقتی بی‏عفتی رایج شد، یعنی مرد و زن این نیاز غریزی را در جایی دیگر غیر از خانواده، غیر از کانون خانواده، تأمین کردند، این کانون خانواده در واقع، یک چیز بی‏معناست: یک چیز تحمیلی و تشریفاتی است. لذا از نظر عاطفی از هم جدا می‏شوند. حالا ظاهراً جدایی بینشان نیست، اما به هم علاقه و دلبستگی ندارند. اگر انسان‏ها رها بودند که غریزه جنسی را هر طور می‏خواهند اشباع کنند، یا خانواده تشکیل نمی‏شد، یا یک چیز سُست و پوچ و تهدیدپذیر و ویرانی‏پذیری می‏شد و هر نسیمی آن را به هم می‏زد. لذا در هر جای دنیا که می‏بینید آزادی‏های جنسی هست، به همان نسبت خانواده ضعیف است؛ چون مرد و زن برای اشباع این غریزه، احتیاجی به این کانون ندارند. اما در آن جایی که دین حاکم است و آزادی جنسی نیست، همه چیز برای مرد و زن هست، لذا این کانون خانواده حفظ و نگهداشته می‏شود. عشق مصنوعی در بعضی از کشورهای دنیا که پیشرفت علم و تمدن هم خیلی سریع است، زندگی بر آن‏ها این طور تحمیل کرده که اعضای خانواده به هم چندان کاری ندارند. پدر یک جا مشغول، مادر یک جا مشغول؛ نه همدیگر را می‏بینند، نه برای هم غذا می‏پزند، نه برای هم محبّتی و عاطفه‏ای نثار می‏کنند، نه از هم دلجویی می‏کنند، نه با هم کار واقعی دارند. آن وقت برای این که به سفارش روانشناسانِ امور کودکان عمل کرده باشند، با هم قرار می‏گذارند که یک ساعت معینی را، پدر و مادر بیایند و یک محفل خانوادگی داشته باشند. برای این که بتوانند این اجتماع خانوادگی را که در یک خانواده سالم به طور طبیعی وجود دارد، این‏ها به صورت تصنعی برای خود به وجود بیاورند. آن وقت این خانم یا آقا مرتب ساعتش را نگاه می‏کند که ببیند این ساعت کی تمام می‏شود، چون مثلاً ساعت 6 یک جای دیگر قرار دارد. این طوری محفل خانوادگی درست نمی‏شود و بچه‏ها هم احساس اُنس نمی‏کنند. خانواده‏ها، آن جا گرم نیستند. خانواده اصلاً آن جا واقعیّت ندارد. یک مرد و زن با هم توی یک فضایی زندگی می‏کنند، اما از هم جدایند. آن نشست و برخاست‏های خانوادگی، آن محبّت‏های خانوادگی، آن انس‏های فراوان به هم، این که مرد خودش را محتاج به زنش ببیند و زن خودش را محتاج به شوهرش ببیند، این‏ها دیگر نیست. دو نفرند به صورت قراردادی که فقط در یک خانه‏ای زندگی می‏کنند. اسمش هم هست که با عشق شروع می‏شود! پیامدهای ازدواج به سبک غربیدر جوامع غربی، جوان‏ها دوره نشاطِ جوانی و تُندی احساسات و غرایز را آزادانه می‏گذرانند و وقتی به خانواده و به ازدواج می‏رسند که در واقع بخش زیادی از میل طبیعی آن‏ها و غرایز آن‏ها فرو نشسته است. آن شوق و محبّت و عشقی که باید در اعماق روح زن و شوهر جایگزین شود، در این‏ها نیست یا کم است.این که بعضی سن ازدواج را برای سال‏های میانیِ عمر که در غرب و تمدّن غرب معمول است، می‏گذارند، مثل اغلب چیزهایشان، غلط و برخلاف فطرت و مصلحت بشر و ناشی از این است که به شهوت رانی و بی بند و باری اقبال دارند. می‏خواهند جوانی خود را به اصطلاحِ خودشان، با خوشی سپری کنند، هوسرانی‏هایشان را بکنند، بعد که از کار افتاده شدند و آتش‏هایشان فرونشست، حالا سراغ خانواده بروند. ملاحظه می‏کنید که در غرب، زندگی خانوادگی این طوری است. طلاق‏های زیاد، ازدواج‏های ناموفق، مرد و زن‏های بی وفا، تخطّی‏های جنسیِ فراوان، غیرتِ کم، زندگی خانوادگی به این معناست.غرب، در سراشیبی سقوطاگر شما امروز به بعضی از جوامع غربی نگاه کنید، به خصوص آن‏هایی که بیشتر آمیخته به مسائل صنعت و ارتباطاتِ صنعتی و ماشینی هستند، خواهید دید که روز به روز آلودگی‏ها در آن جا زیاد خواهد شد. آلودگیِ اخلاقی و فساد هم که در جامعه‏ای رایج شود، آن جامعه را از هم خواهد پاشاند. حالا این‏ها مثل زلزله و سیل، بلایای دفعی نیست، بلکه این‏ها بلایای تدریجی است؛ منتها بی‏علاج. بلایایی است که وقتی بر جامعه‏ای نازل شد، به زودی نمی‏فهمند، به تدریج می‏فهمند. آن وقتی که بیماری ضربه خودش را تا اعماق فرود آورد، آن وقت می‏فهمند. آن وقت هم دیگر هیچ علاجی نخواهد داشت. الان، جوامع غربی دارند به این سمت حرکت می‏کنند، آن هم به سرعت. یعنی حقیقتاً به نقطه‏های بسیار خطرناکِ سراشیبی رسیده‏اند... این همه‏اش به این خاطر است که دخترها و پسرها در سنین مناسب، ازدواج‏های کامیاب و ماندگار انجام نمی‏دهند. بعد هم محیط‏های خانوادگی که آن جا تشکیل می‏شود، محیط‏های محبّت نیست. در دنیای غرب، بنیان خانواده متزلزل شده است. خانواده‏ها دیر تشکیل می‏شوند، زود هم منهدم می‏شوند. فساد و فحشا روز به روز بیشتر می‏شود. اگر این اتفاق به طور کامل بیفتد، آن جامعه به بلیّات عظیمی دچار خواهد شد. البته این طور بیماری‏ها و گرفتاری‏ها، چیزهایی نیست که ظرف 5 سال یا 10 سال خودش را نشان بدهد، لکن بعد از گذشت سال‏های متمادی، وقتی که اثر گذاشت، یک جامعه را به کلی منهدم و نابود می‏کند، ثروت‏های علمی و فکری و مادی و همه چیز را از بین می‏برد. این آینده در انتظار بسیاری از کشورهای غربی است. در به در به دنبال آرامش الان دنیای اروپا و آمریکا را نگاه کنید، ببینید این‏ها چقدر دچار اضطرابند. چقدر ناآرامی دارند. چقدر دنبال آرامش می‏گردند. چقدر مصرف قرص‏های مسکن و خواب آور زیاد است. چقدر جوان‏ها به کارهای بی قاعده دست می‏زنند. موها را بلند می‏کنند. لباس‏های تنگ می‏پوشند. برای این است که از وضع جامعه ناراحتند. عصبانی و خشمگین‏اند. می‏خواهند خودشان را به آرامش برسانند. آخرش هم با ناکامی می‏میرند. پیرمردها و پیرزن‏ها در خانه سالمندان می‏میرند. بچه‏هایشان همراهشان نیستند. زن‏هایشان از آن‏ها خبر ندارند. زن و شوهر از هم دورند. در غرب، فرزندانی که نمی‏دانند پدر و مادرهایشان چه کسانی هستند، زیادند. زنان و مردانی که با هم اسماً زن و شوهرند، ولی سال‏های متمادی از همدیگر هیچ اطلاعی ندارند، فراوانند. زنانی که خاطرشان جمع باشد تا آخر عمرشان، تا دوران پیریِ آن‏ها، سایه این مرد بر سرشان هست و با هم زندگی خواهند کرد، کم‏اند. مردانی که خاطرشان جمع باشد که این همسرشان که مورد علاقه‏شان هم هست، فردا نمی‏گذارد برود سراغ یک زندگی مستقل، کم هستند. گوش شنوا کو؟! در خود آمریکا، نسبت رشدِ فساد (انواع فسادهای اخلاقی، جنسی، جنایت و قتل و...) در بین مردم و حتی کودکان زیاد است. مطبوعات و هوشمندان جوامع غربی دارند فریاد می‏زنند، مقاله‏ها می‏نویسند، حرف‏ها می‏زنند، هشدارها می‏دهند، اما به گوش کسی فرو نمی‏رود؛ یعنی علاج ندارد. وقتی که وضعیت را از پایه و بنیان خراب کردند و سی، چهل یا پنجاه سال بر همین وضع گذشت، با هشدار و فریاد و فلان سیاست این مشکلات حل نخواهد شد. جوامع غربی خوشبختی ندارند. این حرفی نیست که من بزنم. حرفی است که حالا دیگر متفکرانشان، دلسوزانشان و کسانی که صاحب درایت‏اند، صاحب عقل‏اند ـ نه سیاست مدارهاـ آن‏هایی که در متن جامعه هستند، الان صدایشان بلند شده است؛ چرا؟ چون در آن جامعه وسایل خوشبخت زندگی کردن نیست، خوشبختی که عبارت است از آرامش و احساس سعادت و امنیت.الان هم کسانی که با معارف جهانی آشنا هستند، می‏دانند که به خصوص بیشتر از همه جا آمریکا ـ البته کشورهای اروپایی هم هستند ـ فریاد خیر خواهان و مصلحان و چیز فهم‏هایشان بلند شده که بیاییم یک فکری بکنیم. البته به این آسانی هم نه می‏توانند فکر کنند و نه اگر فکر کنند به این آسانی به علاج می‏رسند.هدف شوم؛ راهکار شیطانی آن کسانی که می‏خواهند در یک کشور یا جامعه‏ای نفوذ پیدا کنند، فرهنگ آن جامعه را در مشت خود بگیرند و فرهنگ خود را به آن‏ها تحمیل نمایند، یکی از کارهایشان، معمولاً متزلزل کردن بنیان خانواده است. کما این که در خیلی از کشورها این کار را متأسفانه انجام داده‏اند. مردها را بی‏مسؤولیت و زن‏ها را بد اخلاق کرده‏اند. انتقال فرهنگ‏ها و تمدن‏ها و حفظ اصول و عناصر اصلی یک تمدن و یک فرهنگ در جامعه و انتقالش به نسل‏های بعد، به برکت خانواده انجام می‏پذیرد. خانواده که نبود، همه چیز متلاشی می‏شود. این که می‏بینید غربی‏ها در داخل کشورهای شرقی و اسلامی و آسیایی، این همه سعی می‏کنند شهوت رانی و فساد را رواج دهند، برای چیست؟ یکی از علل آن همین است که می‏خواهند با این کار خانواده‏ها را متلاشی کنند تا فرهنگ این جوامع تضعیف شود، و بتوانند سوار این‏ها شوند. چون تا فرهنگ یک ملّتی تضعیف نشود، کسی نمی‏تواند آن را مهار کند، به دهان او دهنه بزند و سوار دوش او بشود. آن چیزی که ملّت‏ها را بی دفاع کرده است و در دست اجانب اسیر می‏کند، از دست دادن هویت فرهنگی است. این کار هم با برهم خوردن بنیان خانواده‏ها در جامعه آسان می‏شود. اسلام می‏خواهد این را حفظ کند. این خانواده را نگه دارد؛ زیرا در اسلام یکی از مهم‏ترین کارها برای رسیدن به این اهداف، تشکیل خانواده و سپس حفظ بنیان خانواده است.فقط یک کلمه درباره خانواده من در یک سخنرانی در سازمان ملل، حدود یک ساعت و اندی راجع به خانواده صحبت کردم. بعد به من اطلاع دادند که تلویزیون‏های آمریکا با اصراری که در سانسور کردن و خراب کردن حرف‏های ما دارند، روی این صحبت‏ها تکیه کرده و آن را چند بار پخش کرده و تفسیر هم گذاشته‏اند. فقط به خاطر گفتن یک کلمه درباره خانواده. یعنی پیام متضمن مسأله خانواده، امروز برای غرب یک پیامی است مثل آب خنکِ گوارا، چون کمبود آن را حس می‏کنند. چقدر زیادند زن‏هایی که تا آخر عُمر تنها زندگی می‏کنند، مردهایی که تا آخر عمر تنها زندگی می‏کنند؛ غریب و بی‏انس. چقدر جوانانی که به خاطر نبودِ خانواده، ولگرد می‏شوند. در آن جا یا خانواده نیست یا اگر باشد، مثل نبودن است! امام خمینی (رحمت الله علیه) فرمودند: برويد با هم بسازيدمن يك وقت خدمت امام رفتم. ايشان مى‏خواستند خطبه عقدى را بخوانند، تا من را ديدند گفتند: شما بيا طرف عقد بشو! ايشان بر خلاف ما كه طول و تفصيل مى‏دهيم و حرف مى‏زنيم، عقد را اول مى‏خواندند، بعد دو سه جمله‏اى كوتاه صحبت مى‏كردند. من ديدم ايشان پس از اين‏كه عقد را خواندند، رويشان را به دختر و پسر كردند و گفتند:«برويد با هم بسازيد.»من فكر كردم ديدم كه ما اين همه حرف مى‏زنيم، اما كلام امام (رحمت الله علیه) در همين يك جمله برويد و با هم بسازيد خلاصه مى‏شود!معناى سازگارى سعى شما اين باشد كه در تمام دوران زندگى، به خصوص سال‏هاى اول، اين چهار پنج سال اول، با هم سازگارى داشته باشيد. اين طور نباشد كه يكى اندكى ناسازگارى نشان داد، آن ديگرى هم حتماً در مقابل او ناسازگارى نشان بدهد. نه! هر دو با هم سازگارى نشان بدهيد و اگر ديديد همسرتان ناسازگارى كرد، شما سازگارى نشان دهيد. اين‏جا از آن جاهايى است كه سازش و كوتاه آمدن خوب است.معناى سازگارى چيست؟ آيا معنايش اين است كه زن ببيند اين مرد، درست ايده‏آل اوست تا با او سازگار باشد؟ يا مرد ببيند كه اين زن، كاملاً ايده آل اوست و همان فرد مطلوب عالى است، تا با او سازگارى داشته باشد؟ اگر يك ذره اين گوشه يا آن گوشه‏اش كج بود، قبول نيست؟ معناى سازگارى اين است؟ نه! اگر سازگارى اين باشد كه اين خودش به طور طبيعى انجام مى‏گيرد و اراده شما را نمى‏خواهد. اين كه مى‏گويند شما سازگار باشيد، يعنى شما با هر وضعيتى كه هست و پيش آمده بسازيد. معناى سازگارى اين است. يعنى چيزهايى در زندگى پيش مى‏آيد. خب دو نفرند، با هم تا حالا آشنايى نداشته‏اند، زندگى نكرده‏اند، ممكن است فرهنگشان دو تا باشد. ممكن است عاداتشان دو تا باشد. اول ممكن است يك ناسازگارى‏هايى ببينند، حالا اول ازدواج كه نه، آدم هيچ متوجه نيست؛ بعد از يك خرده كه گذشت، ممكن است يك ناسازگارى‏هايى حس كند. آيا بايد اين‏جا از هم سرد شوند و بگويند: اين مرد يا اين زن ديگر به درد من نمى‏خورد؟! نه! شما بايد خودتان را با اين مسئله تطبيق دهيد. اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش كنيد و اگر ديديد نه، كارى نمى‏شود كرد، خب با او بسازيد.سازش‏كارى در محيط خانواده جزء واجبات است. نبايستى زن و شوهر تصميم بگيرند كه خودشان هر چه گفتند همان شود. آن‏چه خودشان مى‏پسندند و آن‏چه راحتى آن‏ها را تأمين مى‏كند همان بشود. نه، اين‏طور نبايد باشد. بايد بنا داشته باشند كه با هم سازگارى كنند. اين سازگارى لازم است. اگر ديديد مقصود شما تأمين نمى‏شود مگر با كوتاه آمدن، كوتاه بياييد.سازگارى در زندگى، اساس بقاى زندگى است و همين است كه محبت مى‏آفريند. همين است كه موجب بركات الهى مى‏شود. همين است كه دل‏ها را به هم نزديك كرده و پيوندها را مستحكم مى‏كند.يك تعبير خوب اروپايىاصل مسئله ازدواج عبارت است از تفاهم و انس و اتحاد دو موجود در زندگى با يكديگر كه اين البته در اصل يك امر طبيعى است. لكن اسلام با پيرايه‏ها و تشريفات و آيين‏هايى كه قرار داده و با احكامى كه گذاشته براى ازدواج، يك استمرار و بركتى به آن داده است.زن و شوهر بايد يكديگر را درك كنند و بفهمند. اين يك تعبير اروپايى است ولى تعبير خوبى است... يعنى هر كسى درد و خواست‏هاى طرف مقابل را بفهمد و با او راه بيايد، به اين مى‏گويند درك كردن. يعنى به قول معروف در زندگى تفاهم و درك متقابل باشد. اين‏ها محبت را زياد مى‏كند.هيچ انسانى بى‏عيب نيستاگر ديديد كه همسرتان يك نقطه عيبى دارد ـ هيچ انسانى بى‏عيب نيست ـ و مجبوريد او را تحمل كنيد؛ تحمل كنيد، كه او هم همزمان، دارد يك عيبى را از شما تحمل مى‏كند. آدم عيب خودش را كه نمى‏فهمد، عيب ديگرى را مى‏فهمد. پس بنا را بگذاريد بر تحمل.اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش كنيد. اگر ديديد كارى نمى‏شود كرد، با او بسازيد.علت متلاشى شدن بنيان خانوادهاسلام در داخل خانواده ترتيبى داده كه اختلاف درون خانواده به خودى خود حل شود. به مرد دستور داده كه يك ملاحظاتى بكند. به زن هم دستور داده كه يك ملاحظاتى بكند. مجموع اين ملاحظات اگر انجام بگيرد، هيچ خانواده‏اى قاعدتاً متلاشى نخواهد شد و از بين نخواهد رفت. غالباً متلاشى شدن خانواده‏ها به خاطر اين بى‏ملاحظگى‏هاست. مرد بلد نيست كه رعايت كند؛ زن، بلد نيست كه عقل به خرج بدهد. او تندى و خشونت بى‏حد مى‏كند، اين بى‏تحملى به خرج مى‏دهد. همه‏اش ايراد دارد، خشونتِ او هم ايراد دارد، سركشىِ اين هم ايراد دارد. اگر او خشونت نكند، اگر يك وقتى اشتباه كرد، اين سركشى نكند، ملاحظه كنند، با همديگر بسازند، هيچ خانواده‏اى تا آخر متلاشى نخواهد شد و خانواده باقى مى‏ماند.سازگارى دو طرفهدر قديم بيشتر مى‏گفتند دختر بايد سازگار باشد. براى پسر كأنّه4 وظيفه سازگارى را قائل نبودند. نه! اسلام اين را نمى‏گويد. اسلام مى‏گويد كه دختر و پسر هر دو بايد سازگار باشند، هر دو بايد بسازند. بايد بنا را بر اين بگذارند كه زندگى خانوادگى را سالم و كامل و آرام و همراه با محبت و عشقِ متقابل اداره كنند و اين را ادامه بدهند و حفظ كنند. اگر چنانچه ان‏شاءالله اين فراهم شد، كه فراهم كردنش هم با تربيت‏هاى اسلامى مشكل نيست؛ اين خانواده همان خانواده سالمى خواهد بود كه اسلام معتقد به اوست.انسان که ماشین نیست!وقتی که زن و شوهر در پایان کار روزانه یا در وسط روز به هم می‏رسند، و همدیگر را می‏بینند، هر دو از هم توقع دارند که توانسته باشند محیط را شاد، سرزنده، قابل زیست و رفع کننده خستگی ساخته باشند. این توقعِ به جایی است. اگر چنانچه بتوانید این کار را بکنید، زندگی شیرین می‏شود.انسان در تلاطم زندگی که ناشی از برخوردهای ناگزیر است، به دنبال یک فرصت می‏گردد تا به آن پناه برد. اگر یک زوج باشند، در این تلاطم‏ها به یکدیگر پناه می‏برند؛ زن به شوهرش پناه می‏برد و شوهر هم به زنش پناه می‏برد. مرد در کشاکش زندگی مردانه خود، احتیاج به یک لحظه آرامشی دارد تا بتواند راه را ادامه بدهد. آن لحظه آرامش کِی است؟ همان وقتی است که در محیط سرشار از محبّت و عطوفت خانوادگی خودش قرار می‏گیرد، با همسر خودش که به او عشق می‏ورزد. با اوست، در کنار اوست و با او احساس یگانگی می‏کند. وقتی با همسر خود مواجه می‏شود، این همان لحظه آسایش و آرامش است.زن هم در کشاکش زندگی زنانه خود، با بحران‏ها و تلاطم‏هایی مواجه می‏شود؛ چه در محیط بیرون از خانه مشغول تلاش و فعالیت و کارهای گوناگون سیاسی، اجتماعی و... باشد یا در داخل خانه مشغول باشد که زحمت و اهمیتش کمتر از کار بیرون نیست. حالا زن در این کشاکش در تلاطم‏هایی برخورد می‏کند و چون روح او ظریف‏تر است، بیشتر به آرامش، آسایش، و به تکیه کردن به یک شخص مطمئن احتیاج دارد. او کیست؟ او شوهر است.انسان که ماشین نیست، انسان روح است، انسان معنویت است، انسان عواطف و احساسات است. حالا می‏خواهد آرامش پیدا کند. این آرامش کجاست؟ محیط خانواده است.محیط خانواده، محیط آرامش است. باید محیط آرامش باشد. این عاطفه‏ای که در زن و مرد نسبت به هم وجود دارد، به این آرامش درونی کمک می‏کند. این سکونت، این آرامش، به معنای آرامش در مقابل حرکت نیست، حرکت خوب است، این به معنای آرامش در مقابل تلاطم است.انسان گاهی در زندگی‏اش دچار تلاطم می‏شود. همسر، یک آرامشی به انسان می‏دهد که متلاطم نباشد. این در صورتی است که فضای خانه، فضای متلاطمی نباشد.خانواده آرام‏تر با بهره‏وری بیشترهر انسانی ـ هم زن و هم مرد ـ در طول زندگی، در شبانه روز مشکلاتی دارد و با پیش‏آمدها و حوادثی مواجه است.این حوادث اعصاب را می‏کوبد و خسته می‏کند. انسان‏ها را دچار ناآرامی و سراسیمه‏گی می‏کند. وقتی وارد محیط خانواده شد، این محیط امن و امان به او تجدید قوا می‏بخشد. او را آماده یک روز دیگر و یک شبانه روز دیگر می‏کند. خانواده برای تنظیم زندگی انسان خیلی مهم است. البته خانواده باید خوب اداره بشود، باید سالم اداره بشود.این بهره‏ای که مرد و زن از این خانواده آرام می‏برند، بهره کاری آن‏ها را در بیرون خانواده بالا می‏برد، به آن اهمیت و ارزش می‏دهد، آن را با ارزش و با کیفیت می‏کند.فرصت ازدواج و آرام گرفتن در یک مجموعه خانواده، یکی از فرصت‏های مهم زندگی برای مرد و زن است. این یک وسیله آسایش، آرامش روحی، وسیله دلگرم شدن به تداوم فعالیت زندگی است، وسیله تسلی، وسیله پیدا کردن یک غمخوار نزدیک است، که برای انسان در طول زندگی بسیار لازم است.فرصتی برای تجدید قوادر داخل خانواده است که مرد و زن ـ که زوجین هستند ـ می‏توانند تجدید قوا کنند، همت خودشان را برای ادامه راه آماده کنند. می‏دانید که زندگی یک مبارزه است، کل زندگی عبارت است از یک مبارزه بلند مدت، مبارزه با عوامل طبیعی، مبارزه با موانع اجتماعی، مبارزه با درون خود انسان که مبارزه با نفس است. دائم انسان در حال مبارزه است. بدن انسان هم در حال مبارزه است. جسم انسان هم دائم دارد با عوامل مضر مبارزه می‏کند. قدرت این مبارزه وقتی در جسم باشد، جسم سالم است. در انسان، این مبارزه باید صحیح، منطقی، در جهت درست، با رفتارهای صحیح و با ابزارهای درست باشد.این مبارزه گاهی یک استراحت ویک باراندازی لازم دارد. این یک سفر و یک حرکت است. این نقطه استراحت، داخل خانواده است.احترام به قرار داد زناشوییخانواده یک قرار داد است. یک امر طبیعی نیست که دو چیز را به هم وصل کرده باشند. نه! یک قرارداد است: یک امر اعتباری است. ماندن او بسته به این است که طرفین قضیه و جامعه و قانون آن را محترم بشمارند. اگر به آن بی‏اعتنایی کردند، باقی نمی‏ماند.غریزه جنسی، نیاز متقابلاسلام همین غریزه جنسی را پشتوانه بنای خانواده قرار داده است، یعنی وسیله استحکام خانواده قرار داده است.یعنی چه؟ یعنی وقتی زن و مرد عفیف‏اند و متدین و خدا ترس‏اند و طبق دستور اسلام از گناه در باب غریزه جنسی اجتناب می‏کنند، طبعاً نیاز زن و مرد به یکدیگر در این مورد بیشتر خواهد شد. وقتی به هم زیادتر احتیاج داشتند، این بنای خانواد که پایه اصلی‏اش زن و مرد است، مستحکم‏تر خواهد شد.اسلام می‏خواهد این پشتوانه را از خانواده نگیرد. اسلام می‏خواهد این انسان‏ها بیرون از محیط خانواده این غریزه را اشباع نکنند، تا نسبت به خانواده بی‏قید و بی‏اعتنا و لا ابالی بشوند، لذاست که جلوی راه را سد می‏کند.تدیّن؛ رمز مانایی خانوادهدر بنا و تشکیل خانواده و در حفظ خانواده، باید این احکام اسلامی را رعایت کرد تا خانواده باقی بماند. لذا شما در خانواده‏های متدین که زن و شوهر به این حدود اهمیت





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2024]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن