تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837583953
آن برق بی نیازی
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آن برق بی نیازی نويسنده:محمّدکاظم کاظمی تمام شوقيم، ليك غافل كه دل به راه كه ميخرامد جگر به داغ كه مينشيند، نفس به آه كه ميخرامد ز اوج افلاك اگر نداري حضور اقبال بينيازي نفس به جيبت غبار دارد، ببين سپاه كه ميخرامد اگر نه رنگ از گُل تو دارد بهار موهوم هستي ما به پردة چاك اين كتانها، فروغ ماه كه ميخرامد؟ غبار هر ذرّه ميفروشد به حيرت آيينة تپيدن رَم غزالان اين بيابان پي نگاه كه ميخرامد؟ ز رنگ گل تا بهار سنبل شكست دارد دماغ نازي در اين گلستان ندانم امروز كجْكلاه كه ميخرامد اگر اميد فنا نباشد نويد آفتزداي هستي به اين سر و برگ، خلق آواره در پناه كه ميخرامد؟ نگه به هر جا رسد، چو شبنم ز شرم ميبايد آب گردد اگر بداند كه بيمحابا به جلوهگاه كه ميخرامد به هرزه در پردة من و ما غرور اوهام پيش بردي نگشتي آگه كه در دماغت هواي جاه كه ميخرامد مگر ز چشمش غلطنگاهي رسد به فرياد حال بيدل وگرنه آن برق بينيازي، پي گياه كه ميخرامد***اين غزل از غزل هاي عرفاني بيدل است، البته نه از آن نوعي كه پيش از اين در شعر فارسي ديدهايم و غالباً همراه با اصطلاحات خاص ميخانهاي بوده است. به نظر ميرسد كه غزل هاي مكتب عراقي، ما را كم و بيش بدعادت كرده است و اكنون، تصويري كه از شعر عرفاني داريم، همان است كه در آينة شعر آن مكتب ميبينيم.غزلي كه برگزيدهايم، به همين دليل، شرحي عرفاني را نيز ميطلبد به ويژه با عنايت به آموزههاي مكتب وحدت وجود كه بيدل از پيروان آن است.ولي آن شرح، چنان كه ميدانيد، كار اين سلسله مباحث نيست و ما بيشتر در پي گرهگشاييهاي صوري و دريافت بدايع هنري كار هستيم، هرچند اينجا نميتوانيم از پهلوي اشارات عرفاني غزل نيز بياعتنا بگذريم.يكي از مباحث محوري در عرفان بيدل و بل عرفان مكتب ابن عربي، تجلّي خداوند در همة هستي است. اين قضيه در شعر مكتب عراقي با يك سلسله مضامين مطرح ميشود و در شعر بيدل، با يك سلسلة ديگر. در غزل حاضر، محور اصلي همين است و بيشتر بيتها به نحوي بازگوكنندة همين حقيقتاند. اما پيش از سير بيت به بيت غزل، يادكردي از رديف، قافيه و وزن ابتكاري آن هم ضروري مينمايد. به نظر ميرسد اين وزن، در شعر پيش از بيدل بيسابقه يا كمسابقه باشد، بهويژه در كار غزلسرايان بزرگي همچون حافظ، سعدي و مولانا. بيدل به اين وزن عنايتي دارد و چند غزل بسيار زيبا با آن سروده است، همانند اين غزل كه ميتوان آن را از جهاتي قرينه و بديل غزل بالا دانست:زهي چمنساز صبح فطرت تبسّم لعل مهرجويتز بويِ گل تا نواي بلبل فداي تمهيد گفتوگويت (ص 284)ولي بايد يادآوري كرد كه عنايت بيدل به اين وزنها با يك نگاه آماري آنقدر هم نيست كه برخي به طور افراطي وانمود ميكنند و ميپندارند كه اينها پركاربردترين وزنهاي غزليات بيدل است.رديف غزل مورد بحث ما نيز در ميان غزل هاي درخشان فارسي بيسابقه است، بهويژه در شكل استفهامآميز «كه ميخرامد». به اينها بايد افزود غرابت نسبي قافيههاي «راه»، «آه» و... را كه در غزل عرفاني ما كمتر به كار رفته است. اين همه، باعث شده است كه در غزل حاضر، احساس تمايزي ويژه كنيم، احساسي كه مثلاً با غزل «دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند» به ما دست نميدهد، كه هم وزنش از وزن هاي رايج است و هم قافيههايش از قافيههاي بسيار شايع در شعر عرفاني. گذشته از اينكه مجموعه اصطلاحات آن نيز همان مجموعة رايج ميخانهاي ماست. البته همينجا يادآوري ميكنم كه بحث ما در اينجا، نه برتري مطلق، بلكه نوعي تمايز و غرابت است. در هر حال، انكار نميتوان كرد كه اين غزل بيدل در ميان غزل هاي عرفاني ما رنگ و بويي ويژه دارد، به خصوص كه با مضاميني خاص بيدل نيز همراه است.تمام شوقيم، ليك غافل كه دل به راه كه ميخرامد جگر به داغ كه مينشيند، نفس به آه كه ميخرامد بيت اول، گره خاصي ندارد. بيتي است نسبتاً ساده كه لحن نيمهپرسشياش تأثير عاطفي خاصي به آن داده است. سخن از يك شوق و كشش ناخودآگاه است. ميگويد ما سراپا شوق شدهايم، جگر به داغ نشسته است و نفس به آه كشيده است. ولي غافليم از اينكه اين شوق از كجاست. مضمون تقريباً مشابه است با اين مطلع زيبا از محتشم كاشاني:شوق درون به سوي دري ميبرد مرا من خود نميروم، دگري ميبرد مرا غزل با پرسشي شروع شده است كه در بيتهاي بعد به تدريج پاسخ داده ميشود. اين يك مقدمهچيني هنرمندانه براي كشانيدن خواننده تا انتهاي غزل است.ز اوج افلاك اگر نداري حضور اقبال بينيازي نفس به جيبت غبار دارد، ببين سپاه كه ميخرامد «حضور اقبال بينيازي» نشانة نوعي تفاخر است، تفاخر كسي كه معشوق به او عنايت كرده و از ديگران بينيازش ساخته است.بينيازم ز صنمخانة نيرنگ دو عالمكلك تصوير توام، در بن هر موست فرنگم (ص 828)سخن شاعر در اين بيت، همان معني رايج در شعر عرفاني ماست، با مضموني ديگر، يعني مطرح ساختن انفس در برابر آفاق و دل در برابر جهان. ميگويد اگر هم نظارة افلاك و جهان هستي نميتواند تو را به ساية عنايت معشوق ببرد، به گريبان خويش بنگر كه در آنجا نيز سپاهي ديگر در حركت است. نفسي كه ميكشي، به واقع غبار آن سپاه است. تو از اين غبار، به آن سپاه ميرسي. به تعبير اخوان ثالث، «اينك آن گردي كه دارد مركب و مردي.»بيدل اين سير درگريبان را بسيار توصيه ميكند و با مضامين مختلف، مطرحش ميسازد. گاه اين سير از نوع مراقبتي زاهدانه است و گاه از نوع عارفانهاش كه شاعر در اين گريبان، نشانههاي معشوق را ميبيند، مثل بيت بالا و اين بيت كه در آن بلند شدن آه را يادآور قد بلند معشوق ميداند:چقدر بهار دارد سوي دل نگاه كردنبه خيال قامت يار دو سه سرو آه كردن(ص 1036)و اين هم بيتي ديگر:سراغ يوسف مطلب در اين بيابان نيستمگر ز چاك گريبان نظر به چاه كنيد (ص 488)اگر نه رنگ از گُل تو دارد بهار موهوم هستي ما به پردة چاك اين كتانها، فروغ ماه كه ميخرامد؟ پيش از همه بايد گفت كه اين «نه» مصراع اول، به واقع «نه» نفي است براي فعل «دارد». شاعر ميگويد «اگر بهار موهوم هستي ما رنگ از گل تو ندارد...» و اين جدا كردن «نه» از فعل، در شعر بيدل بسيار ديده ميشود.پيدايي حق ننگ دلايل نپسندد خورشيد، نه جنسي است كه جويي به چراغش (ص 740)نارسايي چه كند گر نه به غفلت سازد؟ خواب پا داشتم، افسانه شنيدن رفتم (ص 970)تنگ كرد آفاق را پيچيدن دود نفسگر، نه دل ميسوزد، آتش در كجا افتاده است؟ (ص 280)عبارت در اين سه بيت در اصل چنين است: «خورشيد جنسي نيست كه جويي به چراغش»، «نارسايي چه كند گر به غفلت نسازد» و «گر دل نميسوزد آتش در كجا افتاده است«كتان و ماه در شعر بيدل همواره مقارنتي دارند، به اين واسطه كه به باور پيشينيان، پرتو ماه سبب فرسودگي و سوراخ شدن پارچة كتاني ميشده است.به قدر نفي ما آماده است اثبات يكتاييكتان چندان كه تارش بگسلد، در ماهتاب افتد (ص 433)در پردة دل غير خيالت نتوان يافتجولانكدة پرتو ماهاند كتانها (ص 14)غزل ما با اين بيت زيبا، كمكم اوج ميگيرد. شاعر ميكوشد كه به روشي استدلالي شاعرانه، وجود آن معشوق برين را اثبات كند. ميگويد اگر پرتوي از ماه در كار نيست، پس در اين كتانها چه چيزي تابيده و آنها را چاك كرده است؟ و به همين صورت، اگر گُل تو رنگي به اين باغ نبخشيده است، اين بهار از كجا پديد آمده است؟ بيدل غزلي بسيار زيبا دارد، سراسر با همين شيوة بيان. در اينجا نميتوان بيتهايي از آن را نقل نكرد: (و شما اگر ديوان بيدل داريد، از اين شعر نگذريد كه شاهكاري است در غزل فارسي و به قول ادباي سنتي، بيتي از آن به ديواني ميارزد.)گردون به تمنّاي چه گُل ميرود از خويش؟ عمري است كه بر گردش رنگ است مدارشدريا به حضور چه جمال است مقابلكز خانة آيينه گرو برد كنارشصحرا به رَم ناز چه محمل نظر افكند؟ كانديشه پريخانه شد از رقص غبارشكوه از چه ادب ضبط نفس كرد كه هر سنگدر دل مژه خواباند چراغان شرارشابر از چه تلاش اين همه سامان عرق داشتكآيينه چكيد از نمدِ خوردهفشارش (ص 765)اما در بيت مقصد ما، يك نكتة جالب هم اين است كه شاعر پرسش را با تصويري از گل و بهار ارائه ميكند و پاسخ را به كمك ماه و كتان ميدهد و اين دو تصوير چنان در هم ادغام شدهاند كه هيچ احساس بيربطي و ناهماهنگي نميكنيم.غبار هر ذرّه ميفروشد به حيرت آيينة تپيدنرَم غزالان اين بيابان پي نگاه كه ميخرامد؟ غزل حاضر، از غزل هاي يكپارچه و منسجم بيدل است. شاعر حول يك محور ميچرخد يعني تجلّي خدا در همه پديدههاي هستي و در هر بيت اين سخن را با تصويري ديگر ارائه ميكند. در اين بيت تپيدن ذرّهها تصوير ميشود.اين تصوير جذاب، در روزگاران پيشين بسيار ديده ميشد. نوري كه از روزن سقف خانههاي قديمي به داخل ميتابيد، ذرّات غبار را روشن ميكرد. ولي امروز ديگر آن خانهها و آن ذرّات رقصان در پرتو نور، از زندگي انسان شهرنشين غايب هستند.شاعر در اين بيت، يك تصوير پوياي ديگر را هم به ميدان ميكشد و آن، «رم آهو» است. دويدن آهوان رمكرده، از زمين غبار برميانگيزد؛ پس هر كجا غباري در كار باشد، لاجرم آهواني به شتاب از آنجا گذشتهاند، ولي اينها به كجا ميروند؟ به دنبال كدام نگاه ميخرامند؟ باز هم استدلال از نوع بيت پيش است. به راستي اگر «نگاه»ي در ميان نيست، اين آهوان از چه روي رم كردهاند و اين غبار را برانگيختهاند؟ اما «غزالان» و «نگاه» هم بيارتباطي نيستند، چون آهو به زيبايي چشمهايش مشهور است. شاعر ميگويد اين زيبايي چشم معشوق است كه آهوان را (از شوق يا از رشك) چنين به تكاپو انداخته است. او در جايي ديگر نيز دارد:دل ياقوت، خونگرديدهاي در حسرت لعلشرَم آهو، به خاك افتادهاي از چشم جادويش(ص 764)عصاي مشت خاك من نشد جولان آهوييكه همچون سرمه در چشم دو عالم ناز ميكردم (ص 877)ز رنگ گل تا بهار سنبل شكست دارد دماغ نازيدر اين گلستان ندانم امروز كجكلاه كه ميخرامد باري، نوبت آهو گذشت و نوبت گل و سنبل است. گويا همه پديدههاي دلفريب هستي، بايد در برابر آن معشوق برين به پويش يا كرنش واداشته شوند.ديده باشيد يا شنيده باشيد وصف جوانمردان محل را كه كلاه را كج مينهادند و اين كجكلاهي، توأم بود با نوعي غرور و نخوت. تا كنون هم اين رسم در ميان «كاكه»هاي افغانستان رايج است. در شعر بيدل هم به غرور كجكلاهان بسيار اشاره شده است.الهي! پارهاي تمكين رم وحشي نگاهان را به قدر آرزوي ما شكستي كجكلاهان را (ص 12)غرور ناز تو مخصوص كجكلاهان نيستشكستهرنگي ما هم خمي ز موي تو داشت (ص 236)ناز در اينجا از لوازم غرور و خودنمايي است.دامنكشان ز ناز به هر سو گذر كنيچون سايه زير پاي تو سر ميكشيم ما (ص 96)ولي اين ناز، خاص آن معشوق كجكلاه است و گل و سنبل را آن جسارت نيست كه در حضور او ناز كنند. ديگر آنگونه كجكلاهي به چمن خراميده است كه دماغ ناز گل و سنبل را شكسته است.همين جا بد نيست بگويم كه در مورد اين بيت، اختلاف قرائتي هم وجود دارد، بدين معني كه واصف باختري شاعر و پژوهشگر معاصر افغانستان، مصراع دوم را چنين ميخواند:در اين گلستان ندانم امروز، كجِ كلاه كه ميخرامد و اين «كجِ كلاه» به صورت تركيب اضافي، نوعي جايگزيني صفت و موصوف است، از آن گونه كه در شعر نيما و پيروان او هم ديده شده است. پايان شب، چيزي به غير روشنِ صبح سپيد نيست.ولي من همان قرائت «كجكلاه» را ميپسندم و البته در اين مقام از دلايل اين ترجيح ميگذرم كه بحثش دراز است. در هر حال، با توجه به دانش و تسلط ادبي استاد باختري، اين تذكر را لازم دانستم.شايد اينجا اين سخن قابل طرح باشد كه «كجكلاه كه» هم تركيب اضافي نامأنوسي است، چون غالباً در اين مقام، بايد گفت «كدام كجكلاه». شايد استاد باختري نيز براي رفع همين مشكل، «كجِ كلاه» خوانده است.ولي اين نوع تركيب، در شعر بيدل سابقه دارد. بسيار روي داده است كه شاعر يك عبارت اسنادي را به شكل تركيب اضافي در ميآورد، بدين گونه:«بسمل ما» بس كه از ذوق شهادت ميتپد تيغ قاتل ميشمارد فرصت تكبير را (ص 46)چون شمع قانعيم به يك داغ از اين چمنگل بر هزار شاخ نبندد «بهار ما» (ص 4)تو خواهي پرده رنگين ساز، خواهي چهره گلگون كنبه هر آتش كه باشد، سوختن دارد «سپند ما» (ص 81)اين اضافه از نوع مالكيت نيست، از نوع عينيت است. «بسمل ما » يعني «بسملي كه ما هستيم»؛ «بهار ما» يعني «بهاري كه ماييم» و «سپند ما» يعني «سپندي كه ماييم». با اين وصف، «كجكلاه كه» يعني «كدام كس كه كجكلاه است» يا سادهتر بگوييم، «كدام كجكلاه.»اگر اميد فنا نباشد نويد آفتزداي هستي به اين سر و برگ، خلق آواره در پناه كه ميخرامد؟ «سر و برگ» يعني «بضاعت» و همراه شدنش با «اين»، گويا اندك بودن بضاعت را ميرساند، چنان كه مثلاً گفته ميشود «تو با اين پول چه ميتواني بخري؟» يعني «با اين پول اندك ...»باري، بيدل همواره اين هستي عاريت را يك دردسر ميداند.هستي المي نيست كه يابند علاجشدر آتش خويشم، چه كنم؟ پيش كه نالم؟ (ص 867)و به اين حساب، از فنا استقبال ميكند. پس مرگ پناهگاهي است براي مردمي كه در اين دنيا آوارهاند و اگر اين پناهگاه نبود، به كجا ميرفتند؟ ياد آزادي است گلزار اسيران قفسزندگي گر عشرتي دارد، اميد مردن است (ص 230)به اميد فنا تاب و تب هستي گوارا شد هواي سوختن بال و پر پروانة ما شد (ص 424)فكر تدبير سلامت، خون راحت خوردن استما همه بيچارهايم و چارة ما مردن است (ص 323)پناهگاه بودن مرگ، خود متناقضنمايي زيبايي است، چون ما غالباً از بيم مرگ به ديگر چيزها پناه ميبريم.نگه به هر جا رسد، چو شبنم ز شرم ميبايد آب گردد اگر بداند كه بيمحابا به جلوهگاه كه ميخرامد اين، شاهبيت غزل است و از بهترين بيت هاي ديوان بيدل. شاعر پتكي را كه به تدريج در بيتهاي پيش بالا برده است، اينك فرود ميآورد، با اين تصوير عاطفي و سرشار از زندگي.ما همه جا در حضور خداييم. پس بايد ادب حضور داشته باشيم و حتي نگاهي هم به اين جلوهزار نچرخانيم. بايد همانند شبنم از خجلت آب شد. در نخستين غزل ديوان بيدل، همين مضمون باري ديگر با زيبايي تمام گفته شده است:ادبگاه محبت، ناز شوخي بر نميدارد چو شبنم سر به مُهر اشك ميبالد نگاه آنجا (ص 1)شخصيتبخشي به«نگاه» بسيار به سرزندگي اين بيت افزوده است. قيد «بيمحابا» نيز پُرمعني است و همه احساسي را كه شاعر در اين حالت دارد منتقل ميكند. سخن دربارة اين بيت معجزنماي را كوتاه ميكنم با بيتي ديگر، باز از بيدل و باز با همين معني، كه مطلع غزل ديگري از اوست:رواني نيست محو جلوه را بيآب گرديدنسزد كز اشك آموزد نگاه ما خراميدن (ص 1053)به هرزه در پردة من و ما غرور اوهام پيش بردينگشتي آگه كه در دماغت هواي جاه كه ميخرامد بيدل برداشتي عارفانه و حتي شطحآميز از غرور دارد. ميگويد همين غرور هم از خدايي بودن ماست و نشانة اينكه پرتوي از آن جلوه را با خود داريم. اگر آن نفخة الهي نبود، كف خاك اين همه غرور را از كجا مييافت؟ مشت خاك و اين همه سامان ناز؟ اعجاز كيست؟ بيش از اين از من غلط مفروش، دانستم تويي (ص 1187)و باز در بيتي ديگر، با صراحتي بيشتر: كه دم زند ز من و ما، دمي كه ما، تو نباشيبه اين غرور كه ماييم، از كجا تو نباشي؟ (ص 1192)در بيت، مقصد ما، به شكلي ديگر، شاعر مخاطب را به اين نكته متنبه ميسازد كه تو با اين همه «من و ما» كردن، حداقل بايد ميدانستي اين هواي جاه از آن كسي ديگر است كه در دماغت افتاده است. به واقع غرور كفرآميز ميتوانست به ايمان برساندت.مگر ز چشمش غلطنگاهي رسد به فرياد حال بيدلوگرنه آن برق بينيازي، پي گياه كه ميخرامد؟ در عالم عاشقي، جور و جفاي معشوق هم خود نعمتي است و حداقل ميرساند كه او به عاشق التفات دارد. پس سوزاندن عاشق ترحمي است از سوي معشوق.بود ترّحم عشقت به حال بيكسي منچو مشت خس كه كند شعله امتحانش و لرزد (ص 556)ولي اين سوختن هم به راحتي ميسر نميشود. آن برق جلوه چه نيازي به اين گياه بيمقدار دارد كه خويش را صرف آن سازد؟ مگر اينكه باري اين اتفاق ناخواسته روي دهد و نگاهي به اشتباه از چشمش به فرياد حال بيدل برسد.در اين بيت، «غلطنگاه» يك تركيب است، مثل «غلطفهمي» يا «غلطانداز» و مرحوم حسيني و استاد باختري نيز آن را چنين خواندهاند. البته در قرائت باختري، «مگر ز چشمي غلطنگاهي...» است كه درست نمينمايد، چون «آن» مصراع دوم، ايجاب ميكند كه اين «چشم» نكره نباشد.اين غزل، از «ديوان بيدل» چاپ كابل و تجديد چاپ در ايران نقل شده است. در كنار آن، از لوح فشردة «روايتي از حديث آفتاب» كه دكلمة پانزده غزل از بيدل (منجمله غزل حاضر) توسط واصف باختري شاعر معاصر افغانستان و لوحهاي فشردة غزليات بيدل دكلمة مرحوم حسن حسيني بهره بردهام.منبع:http://adab.irib.ir
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 326]
صفحات پیشنهادی
آن برق بی نیازی
آن برق بی نیازی نويسنده:محمّدکاظم کاظمی تمام شوقيم، ليك غافل كه دل به راه كه ميخرامد جگر به داغ كه مينشيند، نفس به آه كه ميخرامد ز اوج افلاك اگر نداري حضور اقبال ...
آن برق بی نیازی نويسنده:محمّدکاظم کاظمی تمام شوقيم، ليك غافل كه دل به راه كه ميخرامد جگر به داغ كه مينشيند، نفس به آه كه ميخرامد ز اوج افلاك اگر نداري حضور اقبال ...
همه جا برق افتاده !
همه جا برق افتاده !-همه جا برق ... گفت رشتش برق صنعتيه اين مدارهاي پيش پا افتاده برق صنعتي رو همه جا ميشه گير آورد ... صفحه آخر ... آن برق بی نیازی نگه به هر جا ...
همه جا برق افتاده !-همه جا برق ... گفت رشتش برق صنعتيه اين مدارهاي پيش پا افتاده برق صنعتي رو همه جا ميشه گير آورد ... صفحه آخر ... آن برق بی نیازی نگه به هر جا ...
برق بی سیم تا یک سال دیگر میآید! .
برق بی سیم تا یک سال دیگر میآید! ... http://persian-star.org/1388/7/11/tec/23.jpg ... با این روش، لپ تاپها و تلفنهای موبایل دیگر نیازی به شارژر سیمی نخواهند داشت.
برق بی سیم تا یک سال دیگر میآید! ... http://persian-star.org/1388/7/11/tec/23.jpg ... با این روش، لپ تاپها و تلفنهای موبایل دیگر نیازی به شارژر سیمی نخواهند داشت.
بی نیازترین بی نیازی
بی نیازترین بی نیازی حرص و آز نیز نمى گذارد انسان حقایق را ببیند. انسانى كه مى تواند با اندكى بسازد و با مقدار كمى غذا سیر شود، چه حاجتى به حرص زدن دارد؟ حرص در ...
بی نیازترین بی نیازی حرص و آز نیز نمى گذارد انسان حقایق را ببیند. انسانى كه مى تواند با اندكى بسازد و با مقدار كمى غذا سیر شود، چه حاجتى به حرص زدن دارد؟ حرص در ...
- وزیر نیرو:مردم باصرف10تا15میلیون تومان بی نیاز از برق ...
وزیر نیرو:مردم باصرف10تا15میلیون تومان بی نیاز از برق دولتی می ... و فقط یک بار، میتوانند برق مورد نیاز خود را تولید کرده و دیگر نیازی به خرید برق به قیمت ...
وزیر نیرو:مردم باصرف10تا15میلیون تومان بی نیاز از برق دولتی می ... و فقط یک بار، میتوانند برق مورد نیاز خود را تولید کرده و دیگر نیازی به خرید برق به قیمت ...
وزیر جهاد کشاورزی: تا 4 ماه آینده نیازی به واردات برنج خارجی ...
وزیر جهاد کشاورزی: تا 4 ماه آینده نیازی به واردات برنج خارجی نیست-اقتصاد > بازرگانی - از مرداد ماه به ... انقلاب بود که فرموده اند باید تولید داخل حمایت شده و از واردات بی رویه جلوگیری و آن را مدیریت کرد. ... ◄◄دانلود کتاب های گرایش برق الکترونیک ...
وزیر جهاد کشاورزی: تا 4 ماه آینده نیازی به واردات برنج خارجی نیست-اقتصاد > بازرگانی - از مرداد ماه به ... انقلاب بود که فرموده اند باید تولید داخل حمایت شده و از واردات بی رویه جلوگیری و آن را مدیریت کرد. ... ◄◄دانلود کتاب های گرایش برق الکترونیک ...
اوباما: نیازی به اجازه کنگره در جنگ لیبی ندارم رئ
اوباما: نیازی به اجازه کنگره در جنگ لیبی ندارم رئیس جمهوری آمریکا بار دیگر لزوم کسب اجازه از کنگره ... به گزارش خبرگزاری مهر به نقل شبکه بی بی سی، باراک اوباما که در یک کنفرانس مطبوعاتی در ... ◄◄دانلود کتاب های گرایش برق الکترونیک ...
اوباما: نیازی به اجازه کنگره در جنگ لیبی ندارم رئیس جمهوری آمریکا بار دیگر لزوم کسب اجازه از کنگره ... به گزارش خبرگزاری مهر به نقل شبکه بی بی سی، باراک اوباما که در یک کنفرانس مطبوعاتی در ... ◄◄دانلود کتاب های گرایش برق الکترونیک ...
آیت الله جنتی: نیازی به حضور اصلاح طلبان در انتخابات نیست
آیت الله جنتی: نیازی به حضور اصلاح طلبان در انتخابات نیست اصلا نیازی به حضور این عده در انتخابات نیست و آنها خواب های بی تعبیری را دیده اند. در حالیکه مردم و مسئولان آنها را به ... ◄◄دانلود کتاب های گرایش برق الکترونیک · کرک نارسیس برای ...
آیت الله جنتی: نیازی به حضور اصلاح طلبان در انتخابات نیست اصلا نیازی به حضور این عده در انتخابات نیست و آنها خواب های بی تعبیری را دیده اند. در حالیکه مردم و مسئولان آنها را به ... ◄◄دانلود کتاب های گرایش برق الکترونیک · کرک نارسیس برای ...
یک مشکل خنده دار و بی ربط لطفا کمک کنید
یک مشکل خنده دار و بی ربط لطفا کمک کنید-kachal khan28-07-2009, 10:07 ... ميشي و اونجا بايد آبديت بايوس انجام بدي و نبايد در هنگام آبديت برق بره چون با مشكل جدي ... باشه و هیچ نیازی نیست حتما سیستم UPS داشته باشه!!! khark1108-08-2009, ...
یک مشکل خنده دار و بی ربط لطفا کمک کنید-kachal khan28-07-2009, 10:07 ... ميشي و اونجا بايد آبديت بايوس انجام بدي و نبايد در هنگام آبديت برق بره چون با مشكل جدي ... باشه و هیچ نیازی نیست حتما سیستم UPS داشته باشه!!! khark1108-08-2009, ...
برای منع کودک آزاری نیازی به قانون نداریم
برای منع کودک آزاری نیازی به قانون نداریم-جامعه > دیدگاه ها - پرونده کودک آزاری هانیه این سوال را ... کودکان دارد، اما موسی قربانی عضو کمیسیون حقوقی ود قضایی مجلس از وجود این لایحه در مجلس اظهار بی .... ◄◄دانلود کتاب های گرایش برق الکترونیک ...
برای منع کودک آزاری نیازی به قانون نداریم-جامعه > دیدگاه ها - پرونده کودک آزاری هانیه این سوال را ... کودکان دارد، اما موسی قربانی عضو کمیسیون حقوقی ود قضایی مجلس از وجود این لایحه در مجلس اظهار بی .... ◄◄دانلود کتاب های گرایش برق الکترونیک ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها