واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: عشق از تو آغاز مي شود ، عدل از تو بيدار مي شود ، صبر با تو بزرگ خواهد شد ، علم از تو مي آموزد ، اي ادامه نقطه هاي ملكوت و عرش روي زندگي زمين! اي التهاب يكريز كائنات و ممكنات بر شهود و شهادت! اي سجده طولاني، اي اشك ناب، اي آبشار نور و اي جلوه ظهور! اينك مي آيي و كعبه مي شكافد تا دنيا را به مركب عشق ازلي ات، سلسله جنبان شوي. ياد همه ققنوس ها و پروانه ها به خير! ياد همه بهارها سبز! ياد تو روشن، ياد تو جاري! انگار، ملكوت مي خواهد مست شود، زمين مي خواهد پايكوبي كند، خورشيد مي خواهد برقصد، ابرها مي خواهند بخوانند و بهار، تازه مي خواهد بفهمد چه قدر زيباست! تو كه تازه داري مي آيي، دنيا را براي همه رازيانه ها بيدار مي كني و پرستوها را مهمان كرامت جاري دست هايت. تو كه مي آيي، باد، بوي بهار نارنج را مي آورد و عطر سيب و مزه خرما. تو كه مي آيي، تازه ياد مي گيريم به قواعد گل ها احترام بگذاريم و به قانون پروانه ها سلام كنيم. تو كه مي آيي از پشت اين پرده هاي آويخته به خانه عشق، تازه خداي خانه را مي شناسيم، تازه از تو به او مي رسيم؛ به لايزالي كه چشمه جوشانش تويي، به همه كهكشان هاي معرفت و اشراق، به همه شب زنده داري ها، به ثانيه سكوت در شب اشك هاي تو، به زخم و به جذبه آن چه كه نمي فهميم از كجا بايد عشقت را از سينه بيرون كشيد، چنانكه تير از پاي تو. اين صداي ساعت قلب من است كه از امروز، با سه حرف مبارك مي زند، با سه واژه اشراقي. با تو مي زند، با علي، با عشق. ديوار كعبه، شكافته شد وزن، مضطرب و اميدوار به داخل خانه رفت. زمان به كندي مي گذشت، مردم، شگفت زده در اطراف كعبه، حادثه اي بزرگ را انتظار مي كشيدند. زن خارج شد، با نوزادي در آغوش و شعفي عظيم كه ذره هاي جانش را دربرگرفته بود. چشمانش مي درخشيد؛ تو گويي در آسمانِ سيزدهمين روزرجب، به يكباره دو خورشيد، طلوع كرده است. علي به دنيا آمد؛ كسي كه همنفس رسول خدا صلي الله عليه و آله خواهد شد و كوچه هاي كودكي اش سرشار از خاطره لبخندها و نوازش هاي پيامبر. نخستين كسي كه در اوج بت پرستي عرب، اسلام آورد او كه رؤياي كفار را در «ليلة المبيت»، به كابوسي وحشتناك بدل كرد، با دست هاي او قلعه خيبر گشوده شد و در جنگ خندق كه به فرموده پيامبر «تمامي ايمان و كفر در مقابل هم قرار گرفتند»، چه كسي جز علي مي توانست «عمروبن عبدود»، پهلوان نام آور عرب را به زانو درآورد و پرچم اسلام را بر قله هاي بلند وحدانيت برافراشته نگه دارد؟ چه كسي جز او مي توانست همشانه رنج ها و همدم لحظه هاي تنهايي بزرگِ فاطمه عليهاالسلام باشد و جز او چه كسي توان تحمل سال هاي مه آلود سكوت را داشت؛ سال هايي كه شانه هاي كوه از تصورش فرو مي ريزد و آسمان، زير باري اين چنين سنگين، كمر خم مي كند؟ علي آمد؛ با چشماني اساطيري، مُهر غدير بر شانه و درياي متلاطم در دل آسمان، نگاه شكوهمندش را در آغوش كشيد و زمين، بر گام هاي بلندش، بوسه زد. فرشتگان، كاسه هاي شبنم در دست، در خانه ابوطالب فرود آمدند تا تولدي چنين مبارك را به هلهله بنشينند و علي عليه السلام را شبنم ولايت بنوشانند. علي آمد تا خون عدالت را در رگ هاي خشك بشريت به جوش آورد آمد تا زمين، شكوه زيستن را تجربه كند و خاك، در هواي ولايتش، نفس تازه كند. اين ردّ گام هاي اوست كه اين چنين استوار و پر طنين، بر گرده تاريخ، حك مي شود. «زمين فقط پنج تابستان به عدالت تن داد و سبزي اين سال ها تتمه آن جويبار بزرگ است كه از سرچشمه ناپيدايي جوشيد؛ وگرنه، خاك را بي تو، جرأت آباداني نيست تو آن بهار ناتمامي كه زمين عقيم ديگر هيچ گاه به اين تجربت سبز، تن نداد شب و روز، بي قراري پلك هاي توست وگرنه، خورشيد به نور افشاني خود، اميدوار نيست». اين جا كعبه است؛ مطاف دل هاي شيعه اين جاست كه فرشتگان براي تبرك، شبانه روز پر و بال خويش را بدان مي سايند و هر لحظه، اين معجزه شگفت را به تحسين و تقديس مي نشينند. شكاف كعبه هنوز از آن اتّفاق، در خلسه اي نوراني فرو رفته است و به خود مي بالد. علي عليه السلام ملاك معرفت و حق شناسي، از شكاف كعبه پا به دنيا گذاشت. علي عليه السلام شجاعتِ زمان، بصيرت دوران، وجه الله، به اين خاك پا گذاشت تا به آن جلوه آسماني ببخشد. خاك مي بالد از اين كه اينك آغوش گشوده تا فرزند كعبه را در آغوش بگيرد. نور، امام، اسطوره عدالت و عدالت مجسم ظاهر شده است و با حضور سبز خويش، فصل رويش را تلاوت مي كند. او آمده است تا اوّلين مردي باشد كه نداي وحي را لبيك مي گويد. او آمده است تا در غدير، جلوه نور خدا باشد و اتمام حجت رسول او بر شيعيان. او كه دستانش در دستان پيامبر صلي الله عليه و آله ، پيوندي است با خدا و حجتي است بر تاريخ. علي عليه السلام متولد شد تا در دامان پيامبر صلي الله عليه و آله رسالت را بر دوش خويش احساس كند و همچو هارون كه وزير و ولي موسي بود، وزير و وليّ خاتم رسل باشد. علي آمده است و كعبه، غريو شادي اش را در گوش آسمان سر مي دهد. علي آمده است. زمان مي داند و در گوش تاريخ مي خواند. فاطمه، بنت اسد، نبض زمان را در آغوش مي فشارد. فرشتگان، چشم از وليّ خدا بر نمي دارند. علي آمده است تا جهان ببالد، علي آمده است تا يتيمان، صاحب پدر شوند. خيبر به خود مي لرزد. خواب از سر تاريكي پريده است و روشني، دريچه هاي نوراني خود را بر زمين گشوده است. علي آمده است تا همسر بانوي بزرگ بشر باشد؛ بانويي كه خدا، علي را براي او در نظر گرفته است و جز علي، كسي شايستگي آن را ندارد كه داماد پيامبر صلي الله عليه و آله باشد. علي آمده است تا پدر حسن و حسين باشد. علي آمده است تا در صلح حكيمانه حسن عليه السلام و در قيام الهي حسين عليه السلام متجلي شود. علي آمده است تا از سخنان زينب عليهاالسلام بر سر جهل زمان فرود آيد. علي آمده است تا مهدي بيايد و جهان را پر از عدل و داد كند. علي آمده است كه انتظار، نهادينه شود. علي آمده است كه مدينه فاضله مهدوي تحقق يابد. علي آمده است. ميلاد مولود كعبه حضرت علي (ع) و روز پدر مبارك باد . ك4 7536/1968
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 366]