واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پابرهنه درحرم
رسول صدرعاملي پس از سه گانه خود در سينماي نوجوان و پرداختن به مسائل اين دوره سني در دختران اينك با سه گانه دوم خود در زمينه سينماي ديني و معناگرا به ميدان آمد و پس از «شب» كه هنوز اكران نشده، اينك دومين فيلم از سه گانه خود را با نام «هرشب تنهايي» اكران كرده است. به گزارش جام جم ، هرشب تنهايي را ميتوان تركيبي از ملودرام و معناگرايي دانست كه كارگردان سعي كرده در بستر آن به روايت قصه خود بپردازد و البته به جاي طرح مفاهيم و انگارههاي مذهبي به احساس و باور ديني قهرمان قصه خود توجه ميكند و معجزه و كرامت ديني را در مكاشفهاي دروني و فردي به تصوير ميكشد. عطيه (ليلا حاتمي) همان موقعيتي را دارد كه دكتر «عالم» در فيلم «خيلي دور خيلي نزديك» داشت. يعني انساني كه در شرايط دشوار زندگي، ايمانش به پرسش گرفته ميشود و او در مقابل وضعيتي قرار ميگيرد كه شايد تنها ايمان به خدا و معجزه راهگشاي اوست. منتها در آنجا دكتر عالم به واسطه بيماري سخت پسرش به اين استيصال رسيده بود و در هر شب تنهايي، عطيه خود بيمار است و چيزي براي چنگ زدن به آن و تكيه دادن براي عبور از اين تجربه سخت كم دارد، اما در قصه ميبينيم هردوي اين شخصيتها پس از طي يك فرآيند منطقي و دراماتيك به تحول اخلاقي دست پيدا ميكنند و به ناگهان همه چيز عوض نميشود. ضعف عمده بيشتر فيلمهاي اينچنيني در اين است كه فرآيند تحول اخلاقي قهرمان داستان كه تمام پيام و مفاهيم فيلم در آن نهفته است خيلي اتفاقي، غيرمنطقي و ناگهاني است و تماشاگر را خيلي ساده فرض ميگيرد كه در هر شرايطي اين تغيير را باور ميكند، اما صدرعاملي قهرمان داستانش را به گونهاي هدايت ميكند و در مسيري قرار ميدهد كه تحول اخلاقي عطيه باورپذير و منطقي به نظر ميرسد و مخاطب نيز با او همدلي ميكند. هر شب تنهايي را ميتوان فيلم سفرنامهاي نيز دانست، منتها سفري دروني كه از حس مرگ به احساس زندگي ميرسد و مكاشفهاي ايمان ورزانه در سفري معنوي اتفاق ميافتد. كاش كارگردان به دنياي دروني او بيشتر نزديك ميشد و تنهايي او را در اين شرايط خاص بيشتر به تصوير ميكشيد.عنصر اصلي اين باورپذيري را بايد در ارتباط حسي عطيه با آن كودك خردسال در صحن حرم جستجو كرد كه احساسات و انگيزههاي مادرانه را در او ميپرواند و اميد به زنده ماندن را در او زنده ميكند. حسي كه در زن با انگيزههاي حيات بخشي در ارتباط است و در مقابل احساس مرگ و نااميدي و ياسي كه به واسطه بيماري سرطان در عطيه ايجاد شده به مقابله برميخيزد. تعليق درام بيش از آني كه در موقعيتهاي انساني و اتفاقات بيروني شكل بگيرد در عالم ذهني و حسي شخصيت اصلي قصه رخ ميدهد و باورهاي مذهبي نيز در همين ساحت انتزاعي برجسته ميشود. با اين حال يك تناقض منطقي و روانشناختي نيز در اين مكاشفه و دگرديسي وجود دارد و آن هم توسل جستن به برخي تمهيدات دم دستي و عاميانه براي اين تغيير است. بدين معني كه عطيه كه نويسنده و كارشناس برنامههاي خانوادگي در تلويزيون است، قاعدتا بايد داراي كنشمنديهاي روشنفكرانه هم باشد كه به واسطه يك پذيرش عقلاني به تحول ايماني برسد، اما او تنها با تكيه بر تجربه حسي و سانتيمانتال به اين دگرديسي تن ميدهد. در حالي كه به موقعيت پيچيدهتري نياز بود تا عطيه متناسب با شان انساني خود با اين تحول روحي مواجه شود. به عبارت ديگر تحول قهرمان باورپذير است اما پيچيدگي ندارد و به لايههاي عميقتري از تناقضات و كشمكشهاي دروني او وارد نميشود.
البته نگاه صدرعاملي به اين دگرديسي چندان هم عقلاني نيست و قرار است او با تكيه بر كرامات ايماني و اعتقاد به قدرتهاي ماورايي و الهي و چيزي شبيه به معجزه اين تحول را به تصوير بكشد و به جاي عقل به منطق دل رجوع كند. نماد آن را هم ميتوان در نمايي ديد كه عطيه كفشش را در ميآورد و پابرهنه به سمت حرم ميرود و زماني اين عمل اتفاق ميافتد كه او به باور مجددي درباره معجزه و كرامت ميرسد و به اصطلاح پاي چوبين استدلال را رها كرده و به فضاي قدسي ايمان وارد ميشود. جايي كه نور ايمان از پشت پرده حرم پيداست و رهايي ميسر ميشود. صدرعاملي تلاش كرده است تا نگاه معنوي به اين مقوله داشته باشد كه لزوما در قاموس مفاهيم روشنفكرانه قابل درك نيست. مسيري كه عطيه از نااميدي و بيايماني تا احياي مجدد ايمانورزياش طي ميكند خيلي ساده ترسيم ميشود كه نه پيچيدگي دراماتيك دارد و نه پيچش روانشناختي اما به اندازه كافي رمانتيك است و اين براي كارگرداني كه به ملودرامهايش شهره است، نمونه ديگري خواهد بود تا نشان دهد صدرعاملي همواره گوشه چشمي به مخاطب ايراني داشته و روانشناسي او را بدرستي ميشناسد. قصه هر شب تنهايي در بستر نزديك مرگ و زندگي ترسيم ميشود و قهرمان داستان روي لبه آن ايستاده است و تنها شايد ايمان باشد كه او را از تنهايي هر شباش نجات داده و به روشنايي روز هدايت ميكند. ليلا حاتمي بار ديگر توانسته است توانايي خود را در بازيگري به رخ بكشد و در هر شب تنهايي، وجوه ديگري از بازي خود را به نمايش بگذارد كه با نقشهاي قبلياش متفاوت است. چهره معصومانه او براي موقعيت زني مثل عطيه بسيار مناسب است دقيقا بر عكس حامد بهداد كه چندان نتوانسته هيجانات و عكسالعملهاي پرشتاب خود را در اينجا كنترل كند. هرشب تنهايي را ميتوان تركيبي از ملودرام و معناگرايي دانست كه كارگردان سعي كرده در بستر آن به روايت قصه خود بپردازد و البته به جاي طرح مفاهيم و انگارههاي مذهبي به احساس و باور ديني قهرمان قصه خود توجه ميكند و معجزه و كرامت ديني را در مكاشفهاي دروني و فردي به تصوير ميكشد.هر شب تنهايي را ميتوان فيلم سفرنامهاي نيز دانست، منتها سفري دروني كه از حس مرگ به احساس زندگي ميرسد و مكاشفهاي ايمان ورزانه در سفري معنوي اتفاق ميافتد. كاش كارگردان به دنياي دروني او بيشتر نزديك ميشد و تنهايي او را در اين شرايط خاص بيشتر به تصوير ميكشيد. خوشبختانه او به فضاهاي معناگرايانه رايج تن نداد و در دام شعار زدگي نيفتاد و سعي كرد محتاطانه به اين مقوله حساس وارد شود و متن را قرباني حواشي معناگرايي نكند. تنها اشكال كار در اين است كه مسير تحول عطيه و رسيدن او به منزل ايمان به پرداختن پيچيدهتر و چند لايهاي نياز داشت تا صرفا در تجربه عاطفي او با كودكي خردسال خلاصه نشود و عمق بيشتري بيابد. در هر شب تنهايي تجربههاي عاطفي در فضايي تراژيك صورت بندي ميشود كه نقطه عطف آن عطيه و تنهايي اوست كه از يكسو در ارتباط با همسرش و از سوي ديگر در نسبت با دختر بچه وصل ميشود تا در تعامل اين دو به نقطه روشني برسد و عطيه كفشهاي استدلال را از پاي وجود خويش درآورده و با پاي برهنه در حرم دل به ايمان گمشده خويش برسد. استفاده از فضاي حرم و حال و هواي زيارتي مرقد امام رضا (ع) نيز با زيباييشناسي بصري قابل تاملي ميآميزد و تصوير معنوي پر حس و حالي از آن ترسيم ميكند كه با فضاي كلي قصه نيز تناسب دارد.هر شب تنهايي فيلم شريفي است و حس و حال معنوي آن جذاب و دوست داشتي است و بارها ميتوان از تماشاي آن لذت برد.تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 264]