تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 16 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):امّتم همواره در خير و خوبى اند تا وقتى كه يكديگر را دوست بدارند، نماز را برپا دارن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799584580




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: علي معروفي حج ، در آئينه بيكران شعروادب فارسي


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: علي معروفي حج ، در آئينه بيكران شعروادب فارسي
خبرگزاري فارس: شهرت حج و كعبه و ديگر اماكن مقدّس و ارزش معنوي آنها در نظر شعرا و ادباي ايران، آن چنان بوده و هست كه از آنها به عنوان معيار برتري و ارزشمندي در مدايح خود استفاده كرده و به صور گوناگون در مخيّله پوياي خود از آنها تصويرهايي بديع آفريده‏اند و آن همه را با تشبيه و استعاره و كنايه و ديگر صور خيال بيان كرده‏اند.


شاعران ، نويسندگان و سخن پردازان در پرتوي اصول معرفتي و اخلاقي خود هميشه در زواياي فكري و ملاحت هاي انديشه اي بيش از ديگران مخاطبين را مورد نوازش حسي وروحي و سخنان نغز و معبودانه قرار داده اند. شاعران توان آسان نمودن سختي ها و مرارتهاي زندگي را در شعور شاعرانه خود به شهد شيرين تبديل مي نمايند.از جمله شعور عارفانه وصفاي حرم امن الهي را براي پا برهنگان ميقات هموار و سهل و دلنشين مي نمايند. در اكثر ديوانهاي شعري شاعران شعري را پيدا نمي كنيد كه در مورد كعبه و بيت عتيق الهي نسروده نشده باشند. تمامي نواندشان قديم و جديد با هر گرايش فكري در وصف معبود ، كعبه و طواف حرم امن الهي سروده هاي بي شماري را تقديم ادبيات غني فارسي و دوستداران آن كرده اند.

در شعر و ادب فارسي، حج و كعبه و ديگر اماكن مقدّسه، جايگاهي ويژه و بس والا دارد و سخنوران و اديبان، هر يك از زاويه خاص به آنها توجّه كرده‏اند. برخي از ديد عرفاني بدانها نگريسته‏اند و در اين بعد آثار ارزنده‏اي از خود به جاي نهاده‏اند. بعضي از ديد اجتماعي با آن سخن گفته و يادگارهاي ذي‏قيمتي براي نسلهاي بعد از خود باقي گذاشته‏اند.
شهرت حج و كعبه و ديگر اماكن مقدّس و ارزش معنوي آنها در نظر شعرا و ادباي ايران، آن چنان بوده و هست كه از آنها به عنوان معيار برتري و ارزشمندي در مدايح خود استفاده كرده و به صور گوناگون در مخيّله پوياي خود از آنها تصويرهايي بديع آفريده‏اند و آن همه را با تشبيه و استعاره و كنايه و ديگر صور خيال بيان كرده‏اند.

سيماي حج در ادب فارسي
مولانا گويد:
حج زيارت كردن خانه بود حج ربّ‏البيت مردانه بود
كعبه جبريل جانها سدره‏اي كعبه عبدالبطون شد سفره‏اي
كعبه مردان حق اعمال نيك قبله نا اهل جهل مرده ريگ
قبله زاهد بود فيض نظر قبله طامع بود هميان زر

يكي از آثار جاويدان و ذخاير ارزشمند گنجينه ادب پارسي تفسير "كشف الاسرار و عدة‏الابرار" رشيدالدين ميبدي است كه الحق از نظرزيبايي نثر كم نظير مي‏باشد، او در مواضع مختلف ازين تفسير مطالب دقيق و لطايف رقيق در مورد حج و اسرار آن دارد، از باب نمونه به نقل مختصري مبادرت مي‏شود.

او در ترجمه حديثي چنين گويد:

خداوند بزرگوار كردگار نامبردار، به آدم صفي، وحي فرستاد كه اي آدم منم خداوند جهان و جهانيان آفريدگار همگان، پادشاه كامران، منم خداوند بكّه، نشينندگان در آن، همسايگان منند. و زوّار آن وفد من‏اند و مهمانان من‏اند و درپناه من‏اند، به اهل آسمان و زمين آن را آبادان دارم و بزرگ گردانم تا از هر سويي و هر قطري جوق، جوق مي‏آيند. مويهايشان از هم بركرده، رويها، گرد گرفته از رنج راه، تكبير گويان و لبيك زنان، روي بدان صحراي مبارك نهاده و به خون قربان زمين آن رنگين كرده، اي آدم هركه اين خانه را زيارت كند و در آن مخلص بود وي مهمان من است و از كسان من است و از نزديكان به من است، سزاي جلال من آن است كه وي را گرامي دارم و با تحفه رحمت و عطاء و مغفرت بازگردانم، اي آدم در فرزندان تو پيغامبري است نام وي ابراهيم، خليل من و گزيده من، به دست وي بنياد اين خانه بر آرم، و عمارت فرمايم و شرف آن آشكار كنم و سقايت آن پديد آورم و حرم آن را نشان كنم و پرستش خود را در آن بياموزم، پس از وي جهانيان را فراعمارت آن دارم و توقير و تعظيم آن دردلشان نهم، تا نوبت به محمد(ص) عربي رسد، خاتم پيغامبران و چراغ زمين و آسمان و مولد و منشأ وي گردانم. مهبط وحي، منزل كرامت وي كنم. سقايت و نقابت آن به دست وي مقرر كنم آنگه مؤمنان را از اطراف عالم، عشق آن در دل نهم تا سروپاي برهنه، ضياع و اسباب بگذاشته جان بر كف دست نهاده رويها گرد گرفته همي روند و گرد آن خانه طواف كنند و از ما آمرزش خواهند، اي آدم هر كه ترا پرسد از ما كه با ايشان چه كنم؟

گوي كه من با علم با ايشانم و حاضر دل ايشانم و درد ايشان را درمانم و از ديده‏هاشان نهانم اما جانهاي ايشان را عيانم.

اندر دل من بدين عياني كه تويي وزديده من بدين نهاني كه تويي

و در جنبه باطني و معنوي حج و مراتب افراد و اشخاص گويد:

"حجّ عوام" ديگر است و "حج خواص" ديگر، حج عوام قصد كوي دوست و حج خواص قصد روي دوست، آن رفتن بسراي دوست و اين رفتن براي دوست.

دردم نه ز كعبه بود كز روي تو بود مستي نه زباده بود كز بوي تو بود
عوام به نفس رفتند در و ديوار ديدند، خواص به جان رفتند گفتار و ديدار يافتند او كه به نفس رود رنج يابد و بار كشد تا گرد كعبه بر آيد و اين كه به جان رود بيار آمد و بياسايد و كعبه خود گرد سرايش برآيد.

خواجه عبداللّه‏ انصاري گويد:

بدان كه خداي تعالي در ظاهر، كعبه‏اي بنا كرده كه از سنگ و گل است و در باطن، كعبه‏اي ساخته كه از جان و دل است؛ آن كعبه، ساخته ابراهيم خليل است و اين كعبه، بنا كرده رب جليل است، آن كعبه منظور نظر مؤمنان است و اين كعبه، نظرگاه خداوند رحمان است، آن كعبه، حجاز است و اين كعبه راز است، آن كعبه اصناف خلايق است و اين كعبه، عطاي حضرت خالق است، آنجا چاه زمزم است و اينجا آه دمادم است، حضرت محمد مصطفي آن كعبه را از اصنام پاك كرد تو اين كعبه را از بتان هوي و هوس پاك گردان.
همچنين خاقاني شرواني با صراحت تمام از اين خشونت و بدرفتاري ياد مي‏كند و از بي‏حرمتي متصديان حرم با حجاج بيت، در قصايد خود سخن مي‏گويد، قصيده‏اي دارد بدين مطلع:

شب‏روان درصبح‏صادق كعبه جان ديده‏اند صبح را چون محرمان كعبه، عريان ديده‏اند
سپس گويد:
كعبه در دست سياهان عرب ديده چنانك چشمه حيوان به تاريكي گروگان ديده‏اند
آنچه ديده دشمنان كعبه، از مرغان به سنگ دوستان كعبه در غوغا دو چندان ديده‏اند
بهترين جايي به دست بدترين قومي گرو مهره جاندار و اندر مغز ثعبان ديده‏اند
ني زايزد شرم و ني از كعبه آزرم اي دريغ جاي شيران را سگان سور، سكان ديده‏اند

نيز قصيده بدين مطلع دارد:

صبح خيزان بين به صدر كعبه مهمان آمده جان عالم ديده و در عالم جان آمده

سپس درين معني گويد:

گر حرم خون گريد از غوغاي مكه حق اوست كز فلاخنشان فراز كعبه غضبان آمده
برخلاف عادت از اصحاب فيل است اي عجب بر سر مرغان كعبه سنگ باران آمده
مكيان چون ماكياني بر سر خود كرده خاك كز خروس فتنه‏شان آواز خذلان آمده
بو قبيس آرامگاه انبياء بوده مقيم باز غضبانگاه اهل بغي و طغيان آمده
من به چشم خويش ديدم كعبه را از زخم سنگ اشكبار از دست مشتي نابسامان آمده كرده روح‏القدس پيش كعبه پرها را حجاب تابر او آسيب سنگ اهل طغيان آمده بوقبيس از شرم كعبه رفته در زلزال خوف كعبه را از روي ضجرت عزم نقلان آمده

قصيده‏معروف ناصرخسروقبادياني را زيب‏وزيور اين نوشتار مي‏داريم:

حاجيان آمدند با تعظيم شاكر از رحمت خداي رحيم
آمده سوي مكه از عرفات زده لبيك عمره از تعظيم
خسته از محنت و بلاي حجاز رسته از دوزخ و عذاب اليم
يافته حج و عمره كرده تمام باز گشته بسوي خانه سليم
من شدم ساعتي به استقبال پاي كردم برون زحد گليم
مرمرا در ميان قافله بود
دوستي مخلص و عزيز و حكيم گفتم او را به كوي چون رستي
زين سفر كردن به رنج و به بيم شاد گشتم بدانكه حج كردي
چون تو كس نيست اندرين اقليم باز گو تا چگونه داشته‏اي
حرمت آن بزرگوار حريم چون همي خواستي گرفت احرام
چه نيت كردي اندر آن تحريم؟ جمله بر خود حرام كرده بدي
هر چه مادون كردگار عظيم گفت ني، گفتمش زدي لبيك
از سر علم و از سر تعظيم مي‏شنيدي نداي حق و جواب
باز دادي چنان كه داد كليم؟ گفت ني، گفتمي چو در عرفات
ايستادي و يافتي تقديم عارف حق شدي و منكر خويش
به تو از معرفت رسيد نسيم؟ گفت ني، گفتمش چو مي‏رفتي
درحرم، همچو اهل‏كهف و رقيم
ايمن از شر نفس خود بودي در غم حرقت و عذاب اليم؟
گفت‏ني،گفتمش چوسنگ جمار همي انداختي به ديو رجيم
از خود انداختي برون يكسو همه عادات و فعلهاي ذميم؟
گفت ني، گفتمش چو مي‏كشتي گوسفند از پي اسير و يتيم
قرب حق ديدي اول و كردي قتل و قربان نفس دون لئيم؟
گفت ني، گفتمش چو گشتي تو مطلع بر مقام ابراهيم
كردي از صدق و اعتقاد و يقين خويشي خويش را بحق تسليم؟
گفت ني، گفتمش به وقت طواف كه دويدي به هروله چو ظليم1
از طواف همه ملائكيان يادكردي به گرد عرش عظيم؟
گفت‏ني، گفتمش چو كردي سعي از صفا سوي مروه بر تقسيم
ديدي اندر صفاي خود كونين شد دلت فارغ از جحيم و نعيم؟
گفت ني، گفتمش چو گشتي باز
مانده از هجر كعبه بر دل ريم2 كردي آنجا به گور مر خود را
همچناني كنون كه گشته رميم؟ گفت ازين باب هر چه گفتي تو
من ندانسته‏ام صحيح و سقيم گفتم اي دوست پس نكردي حج
نشدي در مقام محو مقيم رفته و مكه ديده آمده باز
محنت باديه خريده به سيم گرتوخواهي‏كه حج‏كني پس‏ازين
اين چنين كن كه كردمت تعليم

حج در گلستان سعدى
به طور كلى، در آثار ادبى، اشارات مخصوص به حج بسيار اندك است; از آن جمله در گلستان سعدى و اين مسأله اى طبيعى است; چرا كه اينگونه كتاب ها براى نقل سفرنامه ها وتوصيف سفرها نگاشته نشده است، بلكه آثارى ادبى است كه پايه ريزى آموزش بلاغت و بيان و انشا و آفرينش ادبى و پند و گاهى سرگرمى به نوآموزان است. در عين حال، در كتاب سعدى اشاراتى كه به حج دارد، تصويرى اجمالى و توصيفى كلّى از حج به دست مى دهد كه از آن چه در سفرنامه ها مفصل و مربوط به حج و سرزمين هاى مقدس است، چندان متفاوت نيست; مثل سفرنامه ابن جبير اندلسى و ابن بطوطه مراكشى و ناصر خسرو علوى ايرانى و جز اين ها از سفرنامه هايى كه در دوره هاى ميانى نگاشته شده است. ليكن سعدى همچنان از آن سفرنامه نويسان، حتى از ابن جبيرِ اديب هم برتر است و برترى او در اين است كه مفاهيم مخصوص به حج را با روشى اديبانه و هنرمندانه پردازش و ترسيم كرده كه تصويرهاى ادبى و تعابير ابداعى او از سرشارى و زيبايى خاصى برخوردار است. به طور كلى مى توان اشارات سعدى را در كتابش به مسأله حج، در عناوين زير برشمرد:

1 . در راه مكه مكرمه و كعبه مقدّس
سعدى، على رغم فضل و دانشى كه داشت، پارسا بود و نمادى از توده مردم مسلمان به شمار مى رفت و همانند آنان مى زيست و دردهايشان را احساس مى كرد و پياده و بى رهتوشه از زادگاهش به سفر مكه مى رفت و از تقوا كمك و مدد مى گرفت. گام هايش ورم مى كرد و از رفتن بازمى ماند. بى خوابى او را بيمار مى ساخت و هنوز به سرزمين مكه نرسيده، توانش را از كف مى داد و از كاروان سالار حاجيان مى خواست كه او را به حال خود واگذارد تا استراحت كند، اما قافله دار به او خطرهاى تنهايى و هجوم رهزنان مى گفت:

"اى برادر، حرم در پيش است و حرامى در پس. اگر رفتى بردى و اگر خفتى مردى."

به كاروان هاى حج فقيران تنگدست مى پيوست و به شترسوارانى كه بدون رهتوشه و مركب كافى، جرأت كرده و در اين راه دشوار قدم نهاده اند، اعتراض مى كرد، ليكن شوق كعبه و زيارت حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) دل و هوش از آنان ربوده بود و به خطرها اعتنا نمى كردند و به مولايشان دل مى سپردند. آن گونه كه سعدى حكايت مى كند، يكى از آن پيادگان، سر و پا برهنه از كوفه بيرون آمده بود، با رهتوشه اى از سعادت و شادمانى روح. شترسوارى بر او اعتراض كرد كه چگونه جرأت كرده اين گونه به سفر آيد:
"اى درويش، كجا مى روى؟ برگرد كه به سختى بميرى!"

او اعتنايى نكرد. پياده ها و سواران ره سپردند تا آن كه كاروان به جايى به نام "نخلستان محمود" رسيد. آن سوار ثروتمند جان باخت. فقير نزد او آمد و در حالى كه آن توانگر درگذشته را در كفنى پيچيده بودند، خطاب به او گفت: "ما به سختى بنمرديم و تو بر بُختى بِمردى!"

روشن است كه ارزش سرزمين حجاز، به خاطر جايگاه والاى كعبه و منزلت آن در دل هاست، چون كعبه، كانون علاقه دل ها و مورد توجه نگاه هاست و مقصد والاى چشم هاست.

سعدى معتقد بود كه ايمان راستين آن است كه در دل جا گرفته باشد و مؤمن را خصلت خوف و رجا بخشد و بيم و اميدش تنها از خدا و به خدا باشد و درد دورى از خدا را حس كند و مشتاق ديدار خدا باشد. از نظر او، مدار ايمان بر عبادت ظاهرى و خالى از روح و احساس عميق نسبت به عظمت آفريدگار و محبت نيست. نزد او فاصله عارفان به خدا و زاهدان ظاهرى بسيار است.

در يكى از سفرهايش به حجاز، گروهى از اين عارفان، همسفرش بودند و همراه كاروان حج، شعر مى خواندند و همنوا با آن سرودها ترنم بر لب داشتند. يك عابد سطحى به حال و كار آنان اعتراض كرد، تا آن كه كاروان به "خيل بنى هلال" رسيد. كودكى سياه از قبيله آن عرب ها بيرون آمد و به آوازى مليح و صدايى زيبا شروع به خواندن كرد; آن چنان، كه از صداى زيبايش پرندگان فرود آمدند و شتر آن عابد هم به رقص آمد و عابد را به زمين انداخت. سعدى گفت:

دانى چه گفت مرا آن بلبل سحرى؟ *** تو خود چه آدميى كز عشق بى خبرى!

اشتر به شعر عرب در حالت است طرب *** گر ذوق نيست تو را، كژطبع جانورى

همان گونه كه در قرون گذشته رايج بود، كاروان هاى حج در مسير رفتن به خانه خدا، هم كرم بزرگواران را مى ديدند، هم با پستى فرومايگان روبه رو مى شدند. در يكى از سفرهاى حج كه سعدى به مكه مى رفت، رهزنان به كاروان آنان دستبرد زدند و هرچه حاجيان مال داشتند و يا مردم بخشنده به عنوان صدقه به حجاج فقير به آنان بخشيده بودند، همه را غارت كردند، از جمله آن چه را كه سعدى با خود داشت.

سعدى مى گويد: فقير پارسايى در كاروان حجاز همسفرشان بود. يكى از اميران عرب صد دينار صدقه به او داد تا براى خودش يا هركه را مستحق صدقه مى داند باشد. دزدانِ "بنى خفاجه" راه بر كاروان بستند و هرچه را از اموال و مركب ها داشتند به تاراج بردند. ناراحت تر از همه بازرگانانى بودند كه ثروت بسيار داشتند: "بازرگانان گريه و زارى كردن گرفتند و فرياد بى فايده خواندن."

گر تضرّع كنى و گر فرياد *** دزد، زر باز پس نخواهد داد

مگر آن درويش صالح كه برقرار خويش مانده بود و تغيّر در او نيامده. گفتم: مگر معلومِ تو را دزد نبرد؟ گفت: بلى، بردند وليكن مرا با آن الفتى چنان نبود كه به وقت مفارقت، خسته دلى باشد.

همه اين ها براى آن است كه سعدى تأكيد كند حاجى كسى است كه هجرتش به سوى خدا و پيامبر باشد، نه به سوى تجارتى كه از كسادى آن بيم دارد، يا افزدن ثروتى كه به دست مى آورد و آن چه حج را پذيرفته درگاه حق مى سازد، آن است كه حاجى، با دل و جانش روى به حج آورده باشد، نه با مال و مركب و سرمايه اش!

2 . در حج
در حج و هنگام اداى مناسك، احساس ها مى جوشد. اشك ها فرو مى ريزد. دست هاى نياز به آستان رحمت الهى و آمرزش خدا بالا مى رود و كعبه در ميان طواف كنندگان و عبادتگران و اهل ركوع و سجود قرار مى گيرد. زبان ها به آن چه در دل ها مى گذرد گويا مى شود.

سعدى، دو صحنه از صحنه هاى آن ناله كنندگان نيايشگر را ترسيم مى كند; در يكى مى گويد:

"درويشى را ديدم سر بر آستان كعبه همى ماليد و مى گفت: يا غفورُ يا رحيم! تو دانى كه از ظلوم جهول چه آيد:

بر در كعبه سائلى ديدم *** كه همى گفت و مى گرستى خوش

مى نگويم كه طاعتم بپذير *** قلم عفو بر گناهم كش"

از ويژگى هاى حاجيان اين بود كه در حج، فرصتى براى تجديد پيمان با خداوند مى يافتند، به تقصير و كوتاهى خويش اعتراف مى كردند و اين كه خدا را در حدّ شايستگى و مقامش نشناخته و عبادت نكرده اند و از پروردگار، آمرزش و رحمت او را مى خواستند، نه به خاطر طاعت خودشان، بلكه به خاطر رحمت كردگارشان. سعدى چنين روايت مى كند:

"عبدالقادر گيلانى، آن عارف مشهور را در حرم كعبه ديدند كه بر سنگريزه ها سجده مى كرد و با پروردگارش چنين مناجات مى كرد: اى خداوند! ببخشاى، وگرنه، هر آينه مستوجب عقوبتم، در روز قيامتم نابينا برانگيز، تا در روى نيكان شرمسار نشوم."

سعدى از اين نكته هم فروگذار نمى كند كه گاهى آن چه را ميان برخى از حاجيان عوام اتفاق مى افتد، مثل بيرون رفتن از محدوده واجب مناسك و انجام كارهاى ناپسند و جدال و بگو مگو بر سر مسائل دنيوى نقل مى كند. از جمله حكايت مى كند:

"سالى نزاعى در ميان پيادگان حجيج افتاده بود و داعى در آن سفر هم پياده. انصاف در سر و روى هم فتاديم و داد فسوق و جدال بداديم. كجاوه نشينى را شنيدم كه با عديل خود مى گفت: يا للعجب! پياده عاج چو عرصه شطرنج به سر مى برد، فرزين مى شود، يعنى به از آن مى گردد كه بود و پيادگان حاج، باديه به سر بردند و بَتَر شدند.

از من بگوى حاجى مردم گزاى را *** كو پوستين خلق به آزار مى درد

حاجى تو نيستى،شتراست، ازبراى آنك *** بيچاره خار مى خورد و بار مى برد

اشاره سعدى به اين است كه در عرصه شطرنج، "پياده"اى كه از عاج ساخته مى شود، وقتى از خانه اى عبور مى كند، وزير مى شود; يعنى بهتر و والاتر از گذشته مى شود. اما حاجيان پياده كه آن همه صحرا و دشت را پيموده اند، بدتر از گذشته مى شوند.

3 . بازگشت از حج
در روزگار سعدى، مردم هنگام بازگشت حاجيان، مراسم باشكوهى برگزار مى كردند و با تهليل و تكبير به پيشوازشان مى رفتند و با بشارت و شادى تا دو منزل از منازل مسير حاجيان از آنان استقبال مى كردند. اين نكته از حكايتى كه سعدى درباره يكى از دوستانش كه به توصيه وى، والى آن ديار به كارش گماشته بود، آشكار است; آن دوست، هنگام بازگشت سعدى از سفر حج و زيارت مكه مكرمه، به عنوان سپاسگزارى و حق شناسى از او، تا دو منزل بيرون شهر به پيشوازش رفت. سعدى مشاهده كرد كه حال و وضع دوستش نسبت به گذشته و قبل از مسافرتش عوض شده و پريشان گشته است. سبب را پرسيد. گفت: برخى از حسودان سخن چين نزد حاكم از من سخن چينى كردند... "فى الجمله به انواع عقوبت گرفتار بودم، تا در اين هفته كه مژده سلامت حجاج برسيد، از بند گرانم خلاص كرد و ملك موروثم خاص..." كه حاكم، او را به بركت مژده بازگشت سالم حاجيان، آزاد كرد و آن عقوبت را از او برداشت و خلعتش داد و دوباره به مقام و منزلت سابقش بازگرداند و او را به عنوان پيشواى استقبال كنندگان از حاجيان، به پيشواز فرستاد. مردم و حاكمان اين گونه بودند و از زائران خانه خدا كه از آن ديار مقدّس باز مى گشتند، با شادى استقبال مى كردند و تمنّايشان اين بود كه خداى متعال در سال هاى آينده به آنان نيز حج را روزى كند.

برخى از نيرنگ بازان هم از اين زمينه كه مردم از حاجيان از مكه برگشته استقبال و پذيرايى مى كنند سوء استفاده مى كردند و خود را به عنوان "حاجى" در ميان كاروان جا مى زدند و مردم نيز از روى خوش گمانى احترامشان مى كردند; از جمله حكايتى را كه سعدى نقل مى كند كه جوانى بدين گونه مردم و حاكم را فريفت و نزد حاكم بهره يافت و پاداش گرفت، چون دروغش آشكار شد، اعتراف به خطا كرد و رهايش كردند. داستان سعدى چنين است:

"شيّادى گيسوان بافت يعنى علوى است و با قافله حجاز به شهرى درآمد كه از حج همى آيم وقصيده اى پيش ملك برد كه من گفته ام. نعمت بسيارش فرمود و اكرام كرد، تا يكى از ندماى حضرت پادشاه كه در آن سال از سفر دريا آمده بود گفت: "من او را عيد اضحى در بصره ديدم، معلوم شد كه حاجى نيست. ديگرى گفتا: پدرش نصرانى بود در ملطيّه، پس او شريف چگونه صورت بندد؟ و شعرش را به ديوان انورى دريافتند. ملك فرمود تا بزنندش و نفى كنند، تا چندين دروغ در هم چرا گفت؟..."

اعتقاد منصور حلاج در مورد حج معنوي:
ـ يكي از مواردي كه سبب اتهام عليه منصور حلاج شد (به جز اعتقاد وي به اناالحق) مسئله اعتقاد وي به حج معنوي بود.
از "منصور حلاج" دست‌نوشته‌اي يافته بودند كه در آن نوشته شده بود:
"انسان وقتي بخواهد به زيارت شرعي حج برود، حق دارد، در طاقي در خانة خود بنشيند و محرابي در آنجا برپا كند و با شرايط و احوالي خاص طهارت كند و احرام بندد و چنين بگويد و چنان كند و نماز و دعا بخواند و فلان مناسك ديني را انجام دهد كه اگر چنين كند، از انجام فريضة سفر به بيت‌الله الحرام معاف باشد و.. "
نيز در اين زمينه "ميشل فريد غريب" در كتاب خود از قول منصور حلاج (به نقل از پيوست تاريخ طبري) مي‌نويسد:"هرگاه آدمي اراده حج كند و نتواند، شود كه بنايي مربع در گوشه‌اي از خانة خود بنا كند و هنگامي كه روزهاي حج فرا مي‌رسد، بدان طواف كند و مناسكي را كه در مكه برگزار مي‌كنند، برگزار كند و سپس سي يتيم را گرد كرده و تا آنجا كه مي‌تواند، بدانها طعام دهد و خود شخصاً خدمتشان كند و در پايان دستهايشان را بشويد و بر تنشان پيراهني كند و به هركدام سه درهم ببخشد، پس از اين مانند آن است كه حج گزارده است.
از اشعار اوست:
يا لائمي في ه‍َواه‌ُ، كم تلوم‌ُ! فلو
ع‍َرفت‌َ م‍ِنه‌ُ الذي عنيتُ، لم تلم
تطوف‌ُ بالبيت‌ُ قوم لابجار حه
بالله‌ِ طافوا، فاغناهم‌ْ ع‍َن الحرم‌
للناس حج ولي حج إلي سكني
يهدي الأضاحي و أهدي مهجتي و دمي
ترجمه:
"ملامت‌گرا! مرا در عشق دوست تا چند سرزنش همي كني؟
اگر تو نيز آنچه را كه من مي‌دانستم، مي‌دانستي. سرزنشم نمي‌كردي.
جمعي با دل خويش ـ نه با جسمشان ـ طواف دوست مي‌كنند و طواف دوست ايشان را از طواف خانة وي بي‌نياز مي‌سازد.
مردمان را حجي است و مرا حجي است در قرارگاه خويش. ايشان قربانيان پيشكش مي‌كنند و من، جان و دل خويش را. (رگ و خونم را)"
"منصور" در جلسة محاكمه‌اي كه در دادگاه به جهت اين اتهام تشكيل شده بود، در پاسخ به اين سؤال كه آيا اقرار مي‌كني كه با دستان خود اين مطالب را نوشته‌اي؟ در پاسخ مي‌گويد: بلي چون خداي ـ تعالي ـ فرموده است:
"لله علي‌الناس حج‌‌ّ البيت من استطاع اليه سبيلا
(هركه را بهر خداوند توانايي است، زيارت بيت‌الله تكليف است)
به باور منصور حلاج اين آيه اين‌گونه قابل تفسير و تعبير است كه هرگاه فرد، ارادة حج كند و نتواند (يعني در صورت ناتواني جسماني و عدم استطاعت مالي)، بايد كه به نوعي با ديگر مؤمنان همراه شود.
بر اين اساس مراد حلاج از طرح عقيده حج معنوي كه شايد عقيدة نوظهوري در ميان عرفا نباشد، از ياد بردن حج ظاهري نيست و اگر كسي دلش را با نماز و دعا تعالي بخشد و به يتيمان و مسكينان صدقه دهد، با روح خود قصد زيارت خانة خدا را كرده است، زيرا كه به اعتقاد "منصور حلاج" خانة خدا در دل مؤمناني است كه عاشق راستين پروردگارند و اگر آدميان روح فريضة حج را درنيافته باشند، تفاوتهاي نابه‌جايي در ميان طبقات مؤمنان فراهم مي‌آيد "مسلمانان توانگر سختيها و مخارج سفر را تحمل كرده و سرافراز از اين سفر باز مي‌گردند؛ اما مسكين بي‌چيز خزيده به جانب خانة خدا رفته و در حالي باز مي‌گردد كه حتي آخرين ذخيره نيرو و مال خويش را از دست مي‌دهد."
به باور حلاج "نخستين حرم مقدسي كه براي افراد بشر بنياد يافته است، حرمي است در مكه و تا زماني كه بشر به اين بيت دلبسته بماند، ازحق جدا مي‌ماند. اما آن‌گاه كه به حقيقت دل از آن برگيرد، به كسي كه رب البيت است، خواهد رسيد."
در اين راستا "محمد بن سعد" (كه به مدت بيست سال خادم منصور حلاج بود)، حكايتي بدين قرار از "حلاج" نقل مي‌كند:
منصور، "در مقابل كعبه معظمه، نشسته بود كه ناله‌اي مي‌شنود (كه از خانة كعبه به گوش وي مي‌رسيد): اي ديوار! از سر راه كساني كه من دوست دارم، دور شو! هر كسي تو را به خاطر تو (ديوار) زيارت كند، تو (ديوار) را طواف كرده است و آن‌كس كه مرا به خاطر من، زيارت كند، درون را طواف كرده است."
مع‌الوصف با استناد به كسب موثق تاريخي كه در اين زمينه نوشته شده است، منصور حلاج در طول عمر بي‌دلانة خويش، سه بار، حج خانة خدا را به جا آورد.
سفر اول وي در سال 270 ه‍ . ق (در سن 26 سالگي) و سفر دوم (به روايت پسر وي، حمد) در سال 291 ه‍ . ق به همراهي 400 مريد و سفر سوم وي در سال 294 ه‍ . ق انجام پذيرفت.
گويند: در هنگام توقف در عرفات (در حج سوم) كه حاجيان، فريادكنان نام عزيزان خود را مي‌بردند تا خداوند عالم آنان را بيامرزد، منصور حلاج در اين حج واپسين خود، لبيك برآورده و گفت؛"خداوندا! مرا بيش از اين بينوا ساز! خدايا رسوايم ساز تا لعنتم كنند. خدايا! مردمان را از من بيزار كن تا هر كلمة شكر كه بر لبانم آيد، فقط براي تو باشد و از كسي جز تو منت نكشم"
اينك در اين بخش از مقاله به بررسي اشعاري چند از شاعراني كه تا اواخر قرن هشتم از تفكر "حج معنوي" حلاج بهره‌ها جسته‌اند، مي‌پردازيم.
"ملاي روم" ـ مولانا جلال‌الدين محمد بلخي ـ به تأثير از تفكر حج معنوي حلاج، چنين سروده است:
اي قوم به حج رفته، كجاييد؟ كجاييد؟
معشوق همين‌جاست، بياييد! بياييد!
معشوق تو همساية ديوار به ديوار
در باديه سرگشته شما بهر چراييد!
گر صورت بي‌صورت معشوق ببينيد،
هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شماييد!
ده بار از آن راه بدان خانه برفتيد
يك بار از اين خانه برين بام برآييد!
آن خانه لطيفست نشان‍ْهاش بگوييد
از خواجة آن خانه نشاني بنماييد!
به باور "مولانا" معشوق ازلي ـ مطلوب غايي ـ تنها در مسافتهاي دور و كعبه معظمه نيست، بلكه همساية ديوار به ديوار توست "ن‍َحن‌ُ أقرب‌ُ اليه م‍ِن‌ْ حبل‌ِ الوريد" لذا تنها در باديه و صحراي عربستان به جست‌وجوي او نباشيد زيرا "فاينما تول‍ّوا، ف‍َث‍َمٍ وجه‌َ الله"16 او در درون شما و در ميان دلهاي شكستة شما جا17 دارد. به قول "حافظ":
بيدلي در همة احوال خدا با او بود
او نمي‌ديد و از دور خدايا مي‌كرد
آري، تنها در كعبة دل، اسرار معشوق ازلي وجود دارد زيرا به باور مولانا:
طواف كعبة دل كن اگر دلي داري!
دلست كعبة معني، تو گ‍ِل! چه پنداري!
طواف كعبة صورت، حقت بدان فرمود،
كه تا به واسطة آن دلي به دست آري!
هزار بار پياده طواف كعبه كني،
قبول حق نشود، اگر دلي بيازاري!
كمر به خدمت دلها ببند، چاكروار
كه برگشايد در تو طريق اسرار
كه اين سخنان يادآور سخنان "منصور" است، آنجا كه گفت: "...و سپس سي يتيم را گرد كرده و بدانها طعام دهد و خود شخصاً خدمتشان كند و... دستهايشان را بشويد و... پس از آن مانند آن است كه حج گزارده است"
نيز مولانا در بخشي از غزلي ديگر فرموده:
ـ در بتكده تا خيال معشوقة ماست،
رفتن به طواف كعبه در عين خطاست
ـ گر كعبه از او بوي ندارد، ك‍ُنش است
با بوي وصال او ك‍ُنش كعبة ماست

"نزاري قهستاني" شاعر توانمند و اهل دل (تولد: 650 ه‍ . ق وفات: 721ـ720 ه‍ . ق) نيز به تأثير ازتفكر حج معنوي چنين سروده است.
كعبه جستن به ريا كافري پنهاني است
بت پرستيدن پيدا به صفا اولاتر
عاشقان را كه ز اسلام و صفا آزادند،
روي در قبلة جان، پشت دو تا اولاتر
هر وفايي كه نه با دوست به اخلاص كني،
جور لايق‌تر از آن است و جفا اولاتر

در تاريخ ادبي ما سفرنامه‌هاي متعددي با موضوع حج نوشته شده است؛ نخستين سفرنامه‌ي كلاسيك تاريخ ادبيات ما سفرنامه‌ي منثور حكيم ناصرخسرو قبادياني از شاعران و نويسندگان بسيار توانا و بزرگ ايران است؛ در دوران معاصر نيز سفرنامه‌ي حج دكتر علي شريعتي و سفرنامه‌ي "خسي در ميقات" جلال آل احمد از مطرح‌ترين سفرنامه‌هاي حج محسوب مي‌شوند.

به اعتقاد فقيهي نثر قوي كتاب حج دكتر علي شريعتي به زيباترين شكل روح همبستگي را نشان مي‌دهد و جنبه‌هاي محتوايي حج و برداشت‌هاي عميق معنايي از اين سفر روحاني كه با توجه به خواست نسل امروز بيان شده، از ويژگي‌هاي مهم اين اثر است.
شريعتي در توصيف حجرالاسود مي‌گويد: "از ركن حجرالاسود بايد داخل مطاف شوي، از اين جا هست كه وارد منظومه‌ي جهان مي‌شوي، وارد مردم مي‌شوي در گرداب خلق، چون قطره‌اي محو مي‌شوي و مي‌ماني، فلك خويش را پيدا مي‌كني، حركت خويش را آغاز مي‌كني، در مدار قرار مي‌گيري، در مدار خداوند اما در مسير خلق ..."

شريعتي در توصيف كعبه نيز مي‌گويد: "اينك كعبه است در ميانه گردابي، گردابي خروشان كه چرخ مي‌خورد و كعبه را طواف مي‌كند، همه متحرك در پيرامونش، دايره‌وار بر گردش، سقوط ابدي و حركت ابدي..." يا در صفت جامه‌ي احرام گفته است: "در جامه‌ي پاك و سپيد احرام، در حرم خداوند، در نقش ابراهيم، در مقام ابراهيم مي‌ايستي، پا جاي پاي ابراهيم مي‌نهي، روياروي خدا قرار مي‌گيري، او را نماز مي‌بري، ابراهيمي بت‌شكن بزرگ در تاريخ، بينانگذار توحيد در جهان، رسالت هدايت قوم بر دوش، عصيان‌گر صبور، آشوب‌گر هادي، پيامبري درد برجانش، عشق در دلش، نور در سرش و تبر بر دستش..."
فقيهي هم‌چنين به سفرنامه‌ي "خسي در ميقات" آل احمد اشاره كرد و گفت كه اين سفرنامه علاوه بر اين‌كه نثري ادبي دارد، نوعي حالت طنزگونه را نيز در خود پنهان كرده است.

"سفرنامه‌ي ناصرخسرو در شرح مسافرت هفت ساله‌ي اوست كه در اين سفر چهار بار حج كرد" . اين سفرنامه داراي اطلاعات دقيق تاريخي و جغرافيايي است؛ اهم كار ناصرخسرو در سفرنامه‌ي منثور خود توصيف امكنه است؛ وي‌ خانه‌ي كعبه و مكان‌هاي اطراف آن و هم‌چنين نحوه‌ي انجام اعمال حج در عرفات، منا، مشعرالحرام، صفا، مروه و ... را بسيار دقيق و جزءبه‌جزء بيان كرده است.
ناصرخسرو در توصيف حجر‌‌الا‌سود مي‌گويد: "و حجرالاسود در گوشه‌ي ديوار به سنگي بزرگ تركيب كرده‌اند و در آن‌جا نشانده، چنان‌كه مردي تمام‌قامت بايستد با سينه او مقابل شود..." يا در بيان مقام ابراهيم(ع) گفته است: "مقام ابراهيم(ع) از خانه سوي مشرق است و آن سنگي است كه نشان دو قدم ابراهيم(ع) بر آنجاست..."؛ ناصرخسرو همچنين در توصيف زمزم مي گويد: "بئر زمزم از خانه‌ي كعبه هم سوي مشرق است و بر گوشه‌ي حجرالاسود است و ميانه‌ي بئر زمزم و خانه‌ي خدا 46 ارَش است و فراخي چاه سه‌ گز‌و‌نيم در سه‌گز و‌نيم است..."

از سفرنامه‌هاي كهن ديگر در تاريخ ادبيات ما "تحفه العراقين" است؛ خاقاني اين منظومه را در شرح نخستين مسافرت خود به مكه و عراقين ساخته و در ذكر هر شهر از رجال و معاريف آن نيز ياد كرده است.
اين شاعر در توصيف مكه‌ي معظمه، احرام‌گاه، عرفات و تراكم خلق، جبل‌الرحمه، مشعرالحرام، منا و ... توصيفات بسيار زيبايي را بيان كرده است.
برداشت‌هاي اين شاعر از اعمال حج بيشتر حالت توصيفي ادبي دارد. تشبيه، مجاز، كنايه و استعاره در سرتاسر اين منظومه به چشم مي‌خورد و درواقع خاقاني در اين مجموعه با واقعيت علمي سر و كار ندارد.

"آيي به حوالگاه احرام/ ميقات‌گه خواص اسلام/ چون مقدمت از عراق دانند/ ميقات تو ذات عرق خوانند/ اعمال مناسك از نداني/ از مجتهدانش بازخواني ..."

توصيف خاقاني از مشعرالحرام مي نويسد"زان‌جا چو شروط شد تمامت/ راه هست به مشعرالحرامت/ انبه بيني چو روز محشر/ از معشر جن و انس مشعر/ در گوش تو آيد از مسالك/ آواز روا رو ملائك ..."
شاعران و نويسندگان تاريخ ادب فارسي هرگاه به سفر معنوي حج رفته‌اند، برداشت‌هاي خود را در قالب نثر يا نظم مكتوب كرده‌اند؛ به همين دليل سفرنامه‌هاي حج فراواني در ادبيات موجود است كه نياز به تحقيق، پژوهش و سازماندهي دارد.

امام علي (ع ) ضرورت توجه به ارزش حج را در نهج البلاغه مورد تاكيد قرار مي دهند و حج را دليل اصلي وجود زندگي انسانها مي دانند و در همين راستا مي فرمايند : خدا را! خدا را! درباره ي خانه ي خدا , تا هستيد آن را خالي مگذاريد , زيرا اگر كعبه خلوت شود , مهلت داده نمي شويد . (نامه ي 47 نهج البلاغه)
حضرت علي عليه السلام در رابطه با فلسفه و ره آورد حج كلام زيبايي دارندو حج را مظهر تواضع انسان در مقابل خداوند مي دانند و مي فرمايند : خدا , حج خانه ي محترم خود را بر شما واجب كرد , همان خانه اي كه آن را قبله گاه انسان ها قرار داده اند كه چونان تشنگان به سوي آن روزي مي آورند و همانند كبوتران به آن پناه مي برند. خداي سبحان كعبه را مظهر تواضع بندگان در برابر عظمت خويش و نشانه اعتراف آنان به بزرگي و قدرت خود قرار داد و در ميان انسانها , شنوندگاني را برگزيد كه دعوت او را براي حج , اجابت كنند و سخن او را تصديق نمايند و پاي بر جايگاه پيامبران الهي نهند , همانند فرشته گاني كه برگرد عرش الهي طواف مي كنند و سودهاي فراوان در اين عبادتگاه و محل تجارت زائران به دست آورند و به سوي وعده گاه آمرزش الهي بشتابند. خداي سبحان , كعبه را براي اسلام , نشانه ي گويا و براي پناهندگان , خانه ي امن و امان قرار داد. اداي حق آن را واجب كرد و حج بيت الله را واجب شمرد و بر همه ي شما انسان ها مقرر دشات كه به زيارت آن برودي " . (ـ خطبه 1 بند 8 نهج البلاغه)

آنحضرت از قول باريتعالي مي فرمايد : " و (خداوند) فرمود آن كس كه توان رفتن به خانه ي خدا را دارد , حج بر او واجب است و آن كس كه انكار كند , خداوند از همه ي جهانيان بي نياز است " . (خطبه 1 بند 8 نهج البلاغه)
همچنين آن حضرت در رابطه با فلسفه حج مي فرمايند : " آيا مشاهده نمي كنيد كه همانا خداوند سبحان , انسانهاي پشين از آدم (ع ) تا آيندگان اين جهان را با سنگهايي در مكه آزمايش كرد كه نه زيان مي رسانند و نه نفعي دارند , نه مي بينيد و نه مي شنويد اين سنگها را خانه ي محترم خود قرارداده و آن را عامل پايداري مردم گردانيد. سپس كعبه را در سنگلاخ ترين مكانها , بي گياه ترين زمينها و كمترين دره ها , در ميان كوه هاي خشن , سنگ ريزه هاي فراوان و چشمه هاي كم آب , و آبادي هاي از هم دور قرار داد , كه نه شتر , اسب و گاو و گوسفند , هيچ كدام در آن سرزمين رفاه ندارند. سپس آدم (ع ) و فرزندانش را فرمان داد كه به سوي كعبه باز گردند. تا مردم با عشق قلبها , به سرعت از ميان فلات و دشتهاي دور , و از درون شهرها , روستاها , دره هاي عميق , و جزاير از هم پراكنده ي درياها به مكه روي مي آورند , شانه هاي خودر ا بجنبانند , گرداگرد كعبه لااله الاالله بر زبان جاري مي سازند و اطراف خانه طواف كنند , و با موهاي آشفته , بدنهاي پرگردوغبار در حركت باشند لباسهاي خود را كه نشانه ي شخصيت هر فرد است درآورند , و با اصلاح كردن موهاي سر , قيافه ي خود را تغيير دهند , كه آزموني بزرگ و امتحاني سخت و آزمايشي آشكار است براي پاكسازي و خالص شدن , كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داد. اگر خداوند خانه ي محترمش و مكانهاي انجام مراسم حج را در ميان باغها و نهرها , و سرزمينهاي سبز و هموار , و پردرخت و ميوه , مناطقي آباد و داراي خانه ها و كاخهاي بسيار , و آبادي هاي به هم پيوسته , در ميان گندمزارها , و باغهاي خرم و پرگل و گياه , داراي منازلي زيبا و پرآب , در وسط باغستاني شادي آفرين , و جاده هاي آباد قرار مي داد , به همان اندازه كه آزمايشي ساده بود , پاداش نيز سبك تر مي شد , اگر پايه هاي و بنيان كعبه , و سنگهايي كه در ساختمان آن به كار رفته از زمرد سبز , و يا ياقوت سرخ , وداراي نور و روشنايي بود , دل ها ديرتر به شك و ترديد مي افتادند , و تلاش شيطان بر قلبها كمتر اثر مي گذاشت , و وسوسه هاي پنهاني او در مردم كارگر نبود. در صورتي كه خداوند بندگان خود را با انواع سختي ها مي آزمايد , و با مشكلات زياد به عبادت مي خواند , و به اقسام گرفتاريها مبتلا مي سازد تا كبر و خودپسندي را از دلهايشان خارج كند , و به جاي آن فروتني آورد و درهاي فضل و رحمتش را به رويشان بگشايد و مسائل عفو و بخشش را به آساني در اختيارشان گذارد. "

رسيدگي به امور حاجيان در مراسم حج
امام اول شيعيان جهان ازجمله مسايل مهم مسئولان امور حج را رسيدگي به امور حاجيان در مراسم حج برمي شمارند به نحوي كه در يكي از نامه هاي خود به يكي از مسئولان مي نويسند : " براي مردم , حج را به پاي دار , و روزهاي خدا را به يادشان آور. در بامداد و شامگاه در يك مجلس عمومي با مردم بنشين , آنان كه پرسش هاي ديني دارند با فتواها آشايشان بگردان , تا آگاه را آموزش و بده و با دانشمندان به گفت وگو بپرداز. جز زبانت چيز ديگري پيام رسالت با مردم , و جز چهره ات در باني وجود نداشته باشد و هيچ نيازمندي را از ديدار خود محروم مگردان . زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود , گرچه در پايان حاجت او بر آورده شود , ديگر تو را نستايد , در مصرف اموال عمومي كه دردست تو جمع شده است , انديشه كن و آن را به عيال مندان و گرسنگان پيرامونت ببخش , و به مستمندان و نيازمنداني كه سخت به كمك مالي تو احتياج دارند برسان , و مازاد را نزد ما بفرست تا در ميان مردم نيازمندي كه در اين سامان هستند تقسيم گردد (بند 1 نامه 67 نهج البلاغه )
آن حضرت در نامه اي از نامه هاي خود در تاكيد بر رفع نيازهاي حجاج مي نويسد : " به مردم كه مكه فرمان ده تا از هيچ زائري در ايام حج اجرت مسكن نگيرند , كه خداي سبحان فرمود : عاكف و بادي در مكه يكسانند (عاكف يعني اهل مكه و بادي يعني زائراني كه از ديگر شهرها به حج مي آيند) . خدا ما و شما را به آنچه دوست دارد توفيق عنايت فرمايد 9 بند 2 نام 67 نهج البلاغه)

حج ابراهيمي از ديدگاه امام خميني(ره)

"حج بي روح و بي تحرّك و قيام، حج بي برائت، حج بي وحدت و حجي كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد حج نيست"1(امام خميني ره)
ماه ذي الحجة الحرام، ماه مهماني خدا، ماه وصال عاشقان به معشوق در راه است. حج گزاران كه به مهماني خدا دعوت شده ‏اند، آماده مي‏شوند تا در ضيافت خاص الهي شركت جويند. آنان كه به نداي ابراهيم خليل الرحمان لبيك گفته‏اند، به سفري عازم اند كه همه شعور و آرزوست ؛ آرزوي رسيدن به معشوق تا با طواف كعبه عهد و پيمان با ابراهيم بت شكن ببندند كه ديگر جز كعبه به گرد چيزي نگردند و با كشتن قرباني در منا، همه مظاهر غيرالهي را سر ببرند و با پرتاب سنگ به سوي شيطان، از هر چه رنگ غير خدايي و شرك دارد برائت جويند و با شركت در اجتماع پرشكوه و كنگره عظيم حج تمام عوامل اختلاف‏انگيز را كنار گذاشته، در برابر كفر جهاني يگانه شوند و با وحدت خود، عزّت اسلامي را نمايش داده، پشت كفر را بلرزانند.
نوشته حاضر را بدين مناسبت و به لحاظ اهميت سياسي اين فريضه الهي به حج گزاران و همه علاقه‏مندان حج تقديم مي‏كنيم و در آن كوشيده‏ايم به آيات قرآن كريم و سخنان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و ائمه معصومين (عليهم السلام) به عنوان مبناي ديدگاه امام خميني(ره) اشاره كنيم تا بر غناي آن افزوده گردد و با بيان گوشه‏هايي از اهميت اين كنگره عظيم الهي و فريضه مذهبي، برخي از وظايف حج گزاران ـ كه يكايك آنان نماينده كشور جمهوري اسلامي‏اند ـ يادآوري شود به آن اميد كه رعايت آن‏ها موجب برائت عملي حج گزاران و مسلمانان از شياطين، به خصوص شيطان بزرگ شود و با ارمغان استقلال امت اسلامي، به عزّت آنان بيفزايد.
كعبه مظهر قيام و پايداري امّت اسلامي
با اندك تأمل در منابع حج در قرآن وسنت و سيره مبارك پيش روان مكتب توحيد به خوبي درمي‏يابيم كه آثار و منافع اين فريضه عظيم الهي بيش از آن است كه بتوان كاملاً بيان كرد.
حج از بعد سياسي ـ اجتماعي
در حيات سياسي و اجتماعي مسلمانان، بلكه در سرنوشت بشر نقشي بسيار ارزنده دارد. نخستين خانه‏اي كه براي مردم بنا گرديده و مشعل هدايت انسان خوانده شده، كعبه است. امام خميني (ره) با توجه به اين مسئله مي‏فرمايد:
"يك همچو مجلس هايي كه اسلام درست كرد مثل حج هيچ قدرتي نمي‏تواند درست كند؛ هيچ قدرتي، همه ممالك اسلامي و سران ممالك اسلامي جمع بشوند كه نيم ميليون جمعيت را يك جايي ببرند نخواهند موفّق شد... اين اجتماعات، اجتماعات سياسي است. بايد در اين اجتماعات گويندگان و نويسندگان همه بلاد مسلمين در آن جا مسائل اسلام را مسائل بلاد مسلمين، گرفتاري هايي كه دارند، مسلمين از دست كي گرفتاري دارند و آن بايد چه بكند، دولت هايي كه با مسلمين چه مي‏كنند با او چه بكند كوشش كنند."
در جاي ديگر مي‏فرمايد:
"در حج.... بايد بررسي از اوضاع مسلمين در هر سال بشود كه مسلمين در چه حال هستند. اين سفر حج براي اين مسائل بوده است، براي "قيام ناس" بوده است، براي اين بوده است كه مسلمين مشكلات مسلمين را درك كنند و در رفعش كوشش كنند."
قرآن كريم مي‏فرمايد: "انّ اوّل بيت وضع للناس للّذي ببكة مباركاً و هدي للعالمين؛ نخستين خانه‏اي كه براي مردم قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكه است كه پربركت و مايه هدايت جهانيان است."
و در آيه ديگر، خانه خدا را عامل قيام و پايداري مردم معرفي كرده است "جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس...؛ خداوند كعبه بيت الحرام را وسيله استواري و سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده است."
"ناس" واژه‏اي است براي همه مردم و فرزندان آدم بدون نام و مشخّصه و بي‏رنگ و فراگيرترين كلمه‏اي است كه در
فرهنگ قرآن به كار رفته است. از آن رو كه دين وسيله سعادت و فلاح آدميان است، همه انسان‏ها مخاطب قرآن اند و مشخّصه‏هاي انساني آن را محدود نمي‏سازد. همين واژه در آيات مربوط به حج و بناي كعبه و دعوت ابراهيم(ع) محور قرار گرفته است. همه جا سخن از ناس يعني توده‏هاي انساني به ميان مي‏آيد: آن جا كه قرآن از بناي كعبه سخن گفته و آن گاه كه نقش اين خانه را در قوام و استواري انسان ياد آورده، واژه ناس را مطرح كرده است، چرا كه اين خانه مايه بركت و هدايت و رستگاري همه عالميان است.
امام خميني (رض) در اين باره مي‏فرمايد:
"فريضه حج در ميان فرايض، از ويژگي خاصي برخوردار است و شايد جنبه سياسي و اجتماعي آن بر جنبه‏هاي ديگرش غلبه داشته باشد، با آن كه جنبه عبادي‏اش نيز ويژگي خاصي دارد."
ائمه(ع) با توجه به اين اهميت، حج را وسيله تقويت دين الهي ناميده و كعبه را پرچم رفيع اسلام معرفي كرده‏اند. يعني تا حج برپا است و عظمت دارد، دين الهي مقتدر و پرچم آن در اهتزاز خواهد بود.
علي (عليه السلام) مي‏فرمايد: "والحج تقوية للدين؛خداوند متعال حج را مايه تقويت دين قرار داد" و در جاي ديگر مي‏فرمايد: "جعله الله سبحانه و تعالي للاسلام علماً؛ خداوند پاك و بلند مرتبه حج را پرچم اسلام قرار داده است."، چه پرچم نماد و نشانه بقاي يك ملت و كشور و استقرار و پايدار آن است، لذا در ميان تمام ملل و اقوام نشانه عزت و استقلال تلقي شده و آن را مقدس دانسته‏اند و براي نگهداري آن از گزند زمان و در افراشته داشتن آن فداكاري‏ها كرده‏اند. اسلام از اين نيز فراتر رفته و بزرگ‏ترين نماد توحيد و هدايت يعني كعبه را پرچم معرفي كرده است تا امت را در زير سايه خود جمع كند و از تفرقه نگه دارد و مسلمانان با قبله قرار دادن آن و طواف به دور آن اين يگانگي را عملي سازند. عظمت و عزّت اسلام و استقلال مسلمانان در سايه اين پرچم پرافتخار است، بنابراين بايد همواره افراشته بماند.
طبيعي است اين نقش در صورتي جامه عمل خواهد پوشيد كه حج، با روح و تحرّك انجام بگيرد و وحدت واقعي كه جز با طرد بيگانگان و دشمنان اسلام و برائت جستن از آن‏ها امكان نخواهد داشت به وجود آيد. لذا دشمنان اسلام تلاش مي‏كنند ابعاد اجتماعي و سياسي حج براي مسلمانان تبيين نگردد و گاه حركت سياسي را در حج متناقض با روح معنوي حج مي‏دانند و اين يكي از دردهاي بزرگ جامعه اسلامي است.
حضرت امام خميني (ره) مي‏فرمايد:
"بزرگ‏ترين درد جوامع اسلامي اين است كه هنوز فلسفه واقعي بسياري از احكام الهي را درك نكرده و حج با آن همه راز و عظمتي كه دارد، هنوز به صورت يك عبادت خشك و يك حركت بي‏حاصل و بي ثمر باقي مانده است."
و در ادامه در باره اهميت حج از بعد سياسي ـ اجتماعي و وظيفه حج گزاران مي‏فرمايد:
"حج عرصه نمايش و آيينه سنجش استعدادها و توان مادي و معنوي مسلمانان است. حج بسان قرآن است كه همه از آن بهره‏مند مي‏شوند ولي انديشمندان و غواصان و دردآشنايان امت اگر دل به درياي معارف آن بزنند و از نزديك شدن و فرورفتن در احكام و سياست‏هاي اجتماعي آن نترسند، از صدف اين دريا گوهر هدايت و رشد و حكمت و آزادگي را بيش‏تر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت و همان اندا





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 287]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن