تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):ردم دو گروه‏اند: دانشمند و دانش‏اندوز و در غير اين دو، خيرى نيست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833610588




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ابن عربي و نقد قاعدة «الواحد»(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ابن عربي و نقد قاعدة «الواحد»(2)
ابن عربي و نقد قاعدة «الواحد»(2) شيخ اكبر در فتوحات مي‌گويد: «چيزي كه از تمام وجوه واحد است، از او جز واحد صادر نمي‌شود». (38) بدين‌گونه، وي اجمالاً قاعده را مي‌پذيرد اما بدون درنگ سؤال مي‌كند: «آيا واحدي با اين وصف وجود دارد يا نه؟» تحليل اين سؤال نكات قابل توجهي را آشكار مي‌كند. وقتي درباره وجود يا عدم وجود واحد با چنان وصفي - يعني واحد از تمام وجوه - سؤال مي‌كند، مرادش چيست؟ آيا درباره وجود آن ترديد دارد؟ قطعاً چنين نيست، زيرا او خدا را در ذات خود از تمام وجوه واحد مي‌داند. پس بايد گفت كه مراد او از «واحد با اين وصف» واحدي است كه در جمله نخست، اوصافش ذكر شده است، يعني واحدي كه از تمام وجوه وحدت داشته باشد و در عين حال مصدر اشياي ديگر باشد. چنان چيز و چنين رابطه‌اي اصلاً وجود خارجي و تحقق ندارد. اگر مصدر واحد است، صوادر نيز بايد به نحوي وحدت داشته باشند و اگر صوادر كثيرند، مصدر نيز بايد به نحوي داراي كثرت باشد. خدا در مرتبه ذات واحد از تمام وجوه است، اما او در مرتبه ذات مصدر نيست و رابطه وجودي او با عالم گسسته است، همان‌گونه كه رابطه معرفتي عالم با ذات خدا بريده و منفصل است «عالم، با حدّ خود از حق منفصل است».(39) خدا در مرتبه ذات، غني مطلق و مستور مطلق است، اما در مرتبه اسما و صفات، او با عالم رابطه وجودي و معرفتي دارد، يعني عالم به لحاظ وجودي صادر از مرتبه اسما و صفات است و شناخت عالم از خدا نيز مربوط به همين مرتبه است. اين مرتبه، مصدر كثرات عالم و خود نيز كثير است. «كثرت - يعني احكام كثرت - صادر نمي‌شود، مگر از كثرت؛ اين كثرت {يعني كثرت مصدري} همان احكام منسوب به حق است كه از آن به اسما و صفات تعبير مي‌شود.»(40) بنابراين، بايد گفت كه خدا از آن حيث كه واحد از تمام وجوه است، مصدر نيست و از آن حيث كه مصدر است، كثير است و واحد نيست. بنابراين، مي‌توان از قول ابن عربي به فلاسفه گفت كه در محدوده عقل فلسفي، قاعده‌اي را اثبات مي‌كنيد كه هيچ‌گونه ربطي به واقع ندارد. اين قاعده مي‌تواند در چهارچوب مسدود و بسته عقل فلسفي درست باشد، اما وقتي مي‌خواهد با واقع منطبق شود، گرفتار تشويش و اضطراب مي‌شود. براي اينكه اين قاعده بتواند از محدوديت‌ها و «فقر عقل»(41) فلسفي نجات يابد، و صحت و سلامت از دست رفته خود را به كف آورد، بايد به گونه‌اي خاص قرائت و تفسير شود. از اينجاست كه ابن عربي رفته رفته بدان سو حركت مي‌كند كه مطابق هستي شناسي و معرفت‌شناسي ذوقي و عرفاني خود، اين قاعده را به گونه‌اي قرائت و تفسير كند كه پذيرفته و مقبول افتد، و به تبع آن، قول حكما را نيز تفسير مي‌كند. وي مي‌گويد: «حكما گفته‌اند كه لايوجد عن الواحد الاّ واحد».(42) بسيار خوب؛ اين را پذيرفتيم اما به هر صورت «عالم كثير است؛ پس بايد از كثير به وجود آمده باشد»،(43) يعني به اقتضاي همان قاعده وقتي عالم كثير است، مصدرش نيز بايد كثرت داشته باشد «و اين كثرت چيزي نيست، مگر اسماي الهي». (44) پس وحدت مصدر وحدتي مطلق و بي‌ارتباط با كثرت عالم نيست، بل «احديت كثرت است»(45)، يعني كثرات اسما و صفات جامعي دارد كه آن ذات است. و آن، احديت اين كثرت است «احديتي كه ذات عالم آن را طلب مي‌كند»،(46) يعني از اين طرف نيز اگر كثرتي در عالم مشاهده مي‌شود، كثرت در صور است و ذات و جوهر عالم واحد است «عالم جوهراً واحد و صورتاً كثير است».(47) بنابراين، ما از آن سو - يعني از جانب خدا و اسما و صفاتش - احديت كثرت داريم، و از اين سو - يعني عالم و صورت‌هايش - كثرت واحد داريم؛ (48) و در نتيجه، «اين عالم واحد كثير و كثير واحد است».(49) بدين ترتيب، كل عالم با تمام كثرتش واحد است. از طرف ديگر «هر موجودي واحد است و يك چيز نمي‌تواند دو چيز باشد»؛(50) يعني هر چيز داراي وجهي خاص از جانب خداست و تكرّر كثرت صور وجود ندارد، «بنابراين، از واحد جز واحد صادر نشده است».(51)مطابق اين قرائت عرفاني - كه به قول ابن عربي «فقط اهل الله آن را درك مي‌كنند»(52) - كل عالم يك واحد است؛ زيرا از طرفي عالم با تمام كثرات خود يك واحد است. «همه تفاوت‌هايي كه در عالم وجود دارد، عالم را از اينكه در وجود واحد العين باشد بيرون نمي‌برد»؛ (53) از طرف ديگر، از آنجا كه تكرار در تجلي نيست و خدا به هر موجودي وجهي خاص دارد، هر چيز كه از خدا صادر شده، منحصر به خويش و واحد است و بدين‌ترتيب، «اگر همه عالم نيز از خدا صادر شده باشد، جز واحد از او صادر نشده است»(54) و «اين است معناي لايصدر عن الواحد الاواحد كه جز اهل‌الله آن را درك نمي‌كنند».(55)اكنون، ابن‌عربي مطابق قرائتي كه از قاعده «الواحد» دارد، به تفسير قول حكما مي‌پردازد و مي‌گويد آنان در عين حال كه به وحدت صادر اول قايلند، براي تبيين كثرات ناگزير شده‌اند كه در آن، وجوه متعددي را اعتبار كنند كه از آنها كثرت پديد آيد؛ ايشان وقتي وجوه متعدد براي آن واحدي كه صادر شده است، در نظر مي‌گيرند، نسبت آن وجوه به واحد همان نسبت اسماي الهي به الله است؛ پس، كثرت مي‌تواند از خدا صادر شود. (56)بنابراين، حكما بايد تسليم همان معنايي شوند كه اهل الله از اين قاعده مي‌فهمند، ولي همواره «حكما چيزي غير از اين وجه مي‌گويند» و بر قرائتي كه از اين قاعده دارند، اصرار مي‌كنند و ناگزير عقولي را به عنوان وسايط ميان خدا و عالم وضع كرده‌اند كه «اين يكي از موارد خطاي آنهاست».(57) از نظر ابن عربي، اين نحوه قرائت از قاعدة «الواحد» كه ويژه حكماست و بر اساس آن به تبيين رابطه ميان خدا و عالم مي‌پردازند، آن قدر از حقيقت به دور است كه مي‌گويد: «در عالم كسي را نمي‌شناسم نادان‌تر از آنكه مي‌گويد: لايصدر عن الواحد الاً واحد»(58)؛ چنين نگاهي به خدا و عالم، حكايت از آن دارد كه صاحب اين نگاه «از معرفت و شناخت كسي كه داراي اسماي حسناست، چه قدر دور است».(59)پيش از اين گفتيم كه اگر ظاهر عبارات ابن عربي را درباره قاعده «الواحد» نگاه كنيم، خالي از اضطراب نيست. اكنون معلوم شد كه باطن مطلب اين است كه وي وقتي با قرائت خاص خود كه در يك عقلانيت عرفاني قابل فهم است، به اين قاعده مي‌نگرد، آن را با تمام لوازمش مي‌پذيرد و كل عالم را بر اساس آن تبيين مي‌كند؛ گويي اين قاعده از امهات مباني عرفان اوست. اما هنگامي كه بر اساس قرائت حكما كه در عقلانيتي فلسفي قرار دارد و به تعبير ابن عربي «در قضيه عقل است» به آن مي‌نگرد، نه تنها اين قاعده را قبول ندارد، بلكه قول به آن را نهايت ناداني، اوج دوري از حقايق، و بعد از خداشناسي مبتني بر «علم الاسماء» مي‌داند.(60)شاهد اين تفكيك - يعني تفاوت نهادن ميان فهم اين قاعده در دو عقلانيت كه يكي فلسفي و واقع در طور عقل است و ديگري عرفاني و وراي طول عقل است - علاوه بر مستندات قبلي بحثي است كه شيخ اكبر در جاي ديگري از فتوحات مطرح مي‌كند و مي‌گويد: «حقيقت احديت به خدا به گونه‌اي است كه كثرت از آن پديد مي‌آيد، و اين حكم فقط اختصاص به جناب حق دارد؛ و الاّ در قضيه عقل، هرگز از واحد جز واحد صادر نمي‌شود؛ اما اين حكم شامل احديت حق نمي‌شود؛ چرا كه از احديت حق، كثرت صادر مي‌شود؛ زيرا احديت او خارج از حكم عقل و طور آن است. پس احديت حكم عقل همان است كه از آن جز واحد صادر نمي‌شود؛ و احديت حق تحت حكم عقل مندرج نمي‌شود. چگونه محكوم حكم عقل شود كسي كه خود خالق حكم و حاكم است؟»(61)وقتي حكما ادعا مي‌كنند كه صدور كثير از واحد سر از تناقض درمي‌آورد(62) و محال است، سخن ابن عربي اين است كه بحث تناقض و محال مربوط به حوزه عقل فلسفي است و در عقلانيت عرفاني و معرفت اهل‌الله كه وراي طور عقل قرار دارد، هيچ‌گونه جايي ندارد؛ زيرا خدا قادر بر محال عقلي است. «… بدين‌گونه دانسته شد كه چيزي را كه عقل محال مي‌داند، از حيث نسبت الهي استحاله‌اي ندارد؛ پس دانستي كه خدا قادر بر محال است، مانند اينكه شتري را – با همان بزرگي - از سوراخ سوزني - به همين كوچكي - عبور دهد. اين مقام وراي طور عقل است».(63)اينك، اگر در مقابل محي‌الدين سؤال سوم را مطرح كنيم و بپرسيم كه: آيا صادر اول واحد است؟ و در صورت وحدت، چه ربطي با اين قاعده دارد، خواهد گفت: آري، اولين صادر، حقيقت محمديه و واحد است. وي در موارد متعددي از آثار خود تصريح دارد بر اين نكته كه اولين صادر از خداي تعالي جوهري بسيط، روحاني و فرد است. اما اينكه اولين صادر، بسيط و فرد است، ربطي به قاعدة الواحد مطابق قرائت حكما ندارد.(64) سخن ابن عربي در اين باره غريب نيست، زيرا گرچه نزد بسياري از فلاسفه، اثبات وحدت صادر اول، تنها از راه قاعده «الواحد» انجام مي‌گيرد، اما مطابق مباني حكمت متعاليه صدرا - كه بسيار متأثر از عرفان ابن عربي است - بدون اين قاعده نيز مي‌توان وحدت و بساطت صادر اول را اثبات كرد.(65)پي نوشت : 1 - قواعد كلي فلسفي در فلسفه اسلامي؛ ج2، تأليف غلامحسين ابراهيمي ديناني، تهران سال 1366، ص 612 (به نقل از مجموعه رسائل فارابي، چاپ حيدرآباد، دكن، ص 7).2 - همان، ص 613.3 - التجليات الالهيه، همراه با تعليقات ابن سودكين؛ تحقيق عثمان يحيي، مركز نشر دانشگاهي، تهران، سال 1367، پاورقي ص 377. 4 - افلوطين عند العرب؛ تحقيق دكتر عبدالرحمن بدوي، صص 134 تا 136. 5 - همان، ص 135. 6 - نقدي بر تهافت الفلاسفه غزالي؛ استاد سيد جلال‌الدين آشتياني، قم، سال 1371، ص 376. 7 - همان. 8 - القبسات؛ ميرداماد، تهران، سال 1356، ص 350.9 - قواعد كلي فلسفي؛ ج 2، ص 612 (به نقل از: منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران، چاپ تهران، ج 1، ص 244). 10 - ر.ك.به: شرحي الاشارات؛ قم، سال 1403 هـ. ق. ص 235. 11 - همان. 12 - القبسات؛ ص 350. 13 - همان. 14 - ر.ك. به: الحاشيه علي شروح الاشارات، للمحقق الآقا حسين الخوانساري، ج 2، قم، سال 1378، ص 304. 15 - همان. 16 - المباحث المشرقيه، ج 1، قم، سال 1411 هـ. ق. صص 460 - 468. 17 - ر.ك.به: شرح الهدايه الاثيريّه؛ چاپ سنگي، صص 251 - 254. همچنين ر.ك.به: الاسفار الاربعه، ج 2، بيروت، سال 1981 م. صص 206 - 207. 18 - شرح تجديدالاعتقاد؛ چاپ سنگي، ص 117. 19 - كتاب المعرفه؛ تقديم و تحقيق محمدامين ابوجوهر، دمشق، سال 2003 م. ص 128. 20 - همان. 21 - تنبيهات علي علوّ الحقيقه المحمديه العليّه (در مجموعه رسائل ابن عربي، ج 1، بيروت، سال 1421 هـ ق. ص 394).22 - همان. 23 - همان. 24 - التدبيرات الالهيّه في اصلاح المملكه الانسائيه (رسائل ابن عربي، ج 2، بيروت، سال 2002 م. ص 311). 25 - همان. 26 - فتوحات؛ ج 1، ص 393 (همه جا در ارجاع به فتوحات، چاپ 9 جلدي از انتشارات دارالكتب العلميه، بيروت، سال 1999 م. مراد است). 27 - المباحث المشرقيه، ج 1، انتشارات بيدار، قم، سال 1411 هـ ق. ص 462. 28 - فتوحات، ج 1، ص 393. 29 - همان. 30 - همان. 31 - همان. 32 - همان؛ ج 4، ص 131. 33 - همان. 34 - همان. 35 - همان. 36 - ر.ك.به: فتوحات؛ ج 4، صص 29 - 161. 37 - ر.ك. به: المباحث المشرقيه؛ ج 1، صص 460 - 468. البته ابن عربي نيز در يك مورد به نقد فلسفي قاعده «الواحد» مي‌پردازد و اعتبارات متعدد صادر اول فلاسفه را زير سؤال مي‌برد (فتوحات؛ ج 1، ص 71). 38 - فتوحات؛ ج 1، ص 70. 39 - فتوحات؛ ج 6، ص 47. 40 - همان، صص 47 و 48. 41 - ابن عربي درباره «فقر عقل» مباحثي دارد كه نگارنده آنها را در كتاب حكمت و هنر نزد ابن عربي (زير چاپ) آورده است. 42 - فتوحات، ج 7، ص 340. 43 - همان. 44 - همان. 45 - همان. 46 - همان. 47 - فتوحات؛ ج 4، ص 124. 48 - فتوحات؛ ج 7، ص 340. 49 - همان. 50 - فتوحات؛ ج 4، ص 95. 51 - همان. 52 - همان؛ 96.53 - همان، ص 132. 54 - همان، ص 96. 55 - همان. 56 - فتوحات؛ ج 7، ص 340. 57 - فتوحات؛ ج 4، ص 96. 58 - فتوحات؛ ج 2، ص 491. 59 - همان. 60 - به اين ترتيب، روشن مي‌شود كه اختلاف نظري كه وجود دارد، درباره پذيرش يا انكار اين قاعده از سوي ابن عربي، ناشي از عدم توجه به نكته مذكور است (ر.ك.به: تجلي و ظهور در عرفان نظري؛ سعيد رحيميان، قم، سال 1376، صص 232 و 233). 61 - فتوحات؛ ج 3، ص 48. 62 - ر.ك.به: نمط پنجم اشارات و تنبيهات. 63 - شرح كلمات الصوفيه؛ محمود محمود غراب، 1402 هـ. ق، ص 400 (به نقل از فتوحات). 64 - به عنوان نمونه، رك. به: التدبيرات الالهيه (رسائل ابن عربي، ج 2، ص 311). 65 - نهايه الحكمه، با تعليقات آقاي مصباح يزدي؛ ج 2، 1367، صص 31 و32. كتاب‌نامه - افلوطين عندالعرب؛ تحقيق دكتر عبدالرحمن بدوي. - الاسفار الاربعه، ج 2، (بيروت، 1981 م). - الحاشيه علي شروح الاشارات، للمحقق الآقا حسين الخوانساري، ج 2، (قم 1378). - التجليات الالهيه، همراه با تعليقات ابن سودكين؛ تحقيق عثمان يحيي، مركز نشر دانشگاهي، (تهران، 1367). - التدبيرات الالهيه في اصلاح المملكه الانسائيه (رسائل ابن عربي، ج 2، بيروت، سال 2002 م).- القبسات؛ ميرداماد، تهران، سال 1356. - المباحث المشرقيه، ج 1، انتشارات بيدار (قم، 1411 هـ. ق). - تجلي و ظهور در عرفان نظري؛ سعيد رحيميان (قم، 1376). - تنبيهات علي علوّ الحقيقه المحمديه العليه، در مجموعه رسائل ابن عربي، ج 1، (بيروت، 1421 هـ. ق). - شرح الهدايه الاثيريّه؛ چاپ سنگي. - شرح تجديد الاعتقاد؛ چاپ سنگي. - شرح كلمات الصوفيه؛ محمود محمود غراب (1402 هـ. ق). - شرحي الاشارات؛ (قم، 1403 هـ ق). - فتوحات، چاپ 9 جلدي از انتشارات دارالكتب العلميه (بيروت، 1999 م). - قواعد كلي فلسفي در فلسفه اسلامي؛ ج 2، تأليف غلامحسين ابراهيمي ديناني، (تهران، 1366). - كتاب المعرفه؛ تقديم و تحقيق محمد امين ابوجوهر (دمشق، 2003 م). - نقدي بر تهافت الفلاسفه غزالي؛ استاد سيد جلال‌الدين آشتياني (قم، 1371). - نهايه الحكمه، با تعليقات آقاي مصباح يزدي؛ ج 2، 1367معرفي سايت مرتبط با اين مقاله تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 520]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن