واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: جامعه > سلامت - هفته نامه سلامت نوشت: پسر ناکام جهانگیر شاه یا امیرحسین رستمی میانه خوبی با سلامت و ورزش دارد او در گفت و گویی از دلایل داشتن این میانه خوب می گوید شنیدیم تنیس بازی می کنی چطور شد که به سراغ تنیس رفتی؟ابتدا از همان بچههای فامیل که همگی از من بزرگتر بودند بازی را یاد گرفتم، عاشق توپ تنیس بودم و شاید این علاقه باعث شد خوب پیشرفت کنم. از کلاس پنجم دبستان بود که پدرم برایم مربی گرفت و به صورت حرفهای و آکادمیک تنیس را ادامه دادم. یکی از بهترین دوستانم را از همان کلاسها دارم؛ دوستی که سالهاست در زندگی من هست به نام رضا دهقان، هردو چپدست بودیم به همین علت مربی به ما جداگانه آموزش میداد و ما همبازی هم شدیم. شنیدیم که تکواندو هم کار میکردی! چرا این رشته را انتخاب کردی؟! در کنار تنیس که یک ورزش آرامشبخش است مجبور شدم تکواندو را هم یاد بگیرم. میگویم مجبور، چون خودم اصلا علاقهای به این ورزش نداشتم. شروع این ورزش به این علت بود که در دوران دبستان خیلی کتک میخوردم و پسربچه مظلومی بودم، همین باعث شد مسوولان مدرسه با پدرومادرم صحبت کنند و تصمیم بگیرند یک ورزش رزمی یاد بگیرم که بتوانم از خودم دفاع کنم و آنقدر کتک نخورم و همزمان که تنیسبازی میکردم، تکواندو را هم ادامه دادم و وقتی میخواستم دیپلم بگیرم، کمربند مشکی دان یک را هم گرفتم اما هیچوقت از آن لذت نبردم. فقط وقتی در زمین تنیس یا استخر آب هستم از بودنم و فعالیتم لذت میبرم. یک پسر دارید در حالی که اصلا به شما نمیآید که پدر باشید؟خیلیها به من میگویند که اصلا بهم نمیاد که حتی ازدواج کرده باشم اما من یک پسر دارم به نام آرشیا که تصمیم دارم به شکل خیلی حرفهای به او آموزش تنیس بدهم، آرشیا تمام زندگی من است، هر چند قبل از تولدش اصلا علاقهای به بچه نداشتم اما کمکم خودش را در دلم جا کرد. چند سالگی ازدواج کردی؟سال 77 ازدواج کردم، آنموقع 24 سالم بود، یعنی الان 36 سال دارم، در مقایسه با دوستانم خیلی زود ازدواج کردم. البته به نظر خودم که دیر هم بود، چون میخواستم زودتر ازدواج کنم؛ وقتی 20 سالم بود تصمیم گرفتم ازدواج کنم چون زیاد اهل جوانیکردن نبودم مخصوصا به این شکل که جوانهای امروز جوانی میکنند، مانند میهمانی رفتنها، شبنشینیهای طولانی و...، به قول بچهها من از اول بابا بودم! دوست داشتم وقتی کارم تمام میشود بروم خانه، نه اینکه مانند بیشتر همسنوسالهای آن موقعام بروم دنبال تفریح کردن، زندگی و ازدواجم مانند دانشگاه رفتنم بود که در 6ترم تمام کردم؛ کاری که قبل از من کسی انجام نداده بود! رژیم غذایی خاصی را رعایت میکنی؟رژیم غذایی را واقعا رعایت میکنم، بدن من خوشبختانه استعداد چاقی ندارد، یعنی هرچقدر بخورم تلورانس بدنم 3 کیلوگرم است؛ ولی سر سریالهای طولانیمدت که هستم مجبور به ناپرهیزی میشوم بهخاطر اینکه رژیم غذایی را نمیتوانیم خودمان تعریف و تعیین کنیم، البته غذاهای رژیمی هم میدهند ولی باز هم پرکالری هستند. سیگار و ورزش رابطهشان با هم چطور است؟با هم جور نمیشوند، برایم عجیب است بعضیها روزانه یک پاکت سیگار میکشند! این یکجور خودکشی است. کسی که در هفته یک دانه سیگار بکشد باز هم سیگاری است چون بههرحال دود وارد بدنش میکند. خیلی از دوستان من سیگاری بودند و کم مانده بود من را هم سیگاری کنند! ولی آنها را به تنیس آلوده کردم و ترکشان دادم. تنیس، این تاثیر را داشت که بعضی از دوستهای من سیگار را کنار گذاشتند، چون وقتی تنیسبازی میکنند، میفهمند نفس کم میآورند، تنیس یک ورزش هوازی است که مستقیما با ریه در تماس است، وقتی دنبال توپ بدوی و اکسیژن کم بیاوری، مجبور به ایستادن میشوی و اینجاست که باید تصمیم بگیری یکی را حذف کنی؛ یا سیگار یا تنیس که اگر عاشق تنیس باشی سیگار را کنار میگذاری، درست مانند شنا که شناگرها بین خودشان میگویند سیگار برای شنا خوب نیست! دنیای بازیگری را دوست داری؟عاشق شغلام هستم، هر چند شغل سختی است و باعثشده وقت کمتری برای بودن در کنار خانواده و دوستانم داشته باشم ولی هروقت از کار فارغ میشوم، سریع به دنیای خانواده و دوستان غیرشغلیام برمیگردم و همواره فکر می?کنم زمانی را عقب افتادهام و سعی میکنم آن زمان را با گذاشتن وقت بیشتر برای با آنها بودن جبران کنم؛ ولی بعضی از این نبودنها را خیلی سخت میتوان جبران کرد؛ اینکه وقتی سرکار هستم نمیتوانم درکنار آرشیا باشم خیلی من را اذیت میکند و همیشه به دنبال یک فرصت هستم که از بودن درکنارش لذت ببرم، وقتی کارم تمام میشود دست زن و پسرم را میگیرم و به یک سفر طولانی میروم. اینطوری با آنها زندگی میکنم، با آنها از خواب بیدار میشوم از روز لذت میبرم و با آنها به خواب میروم. شاید به این شکل، آن کاستیها جبران شود. اینکار در ورزش من هم تاثیر گذاشته، اگر سرکار نباشم حداقل هفتهای یکی دوبار در زمین هستم؛ ولی الان نمیتوانم. در کل تصویر طوری است که نمیتوانی خود را با زندگی روزمره مردم تنظیم کنی. یک دقیقه وقت داری درباره هر چیز ضدسلامت یا سلامتی که می خواهید حرف بزنید.درباره استرس بگویم؟ بگو!استرس بازیگری خیلی زیاد است. هنوز هم وقتی جلوی دوربین میروم در دلم صلوات میفرستم، وقتی هم پلان تمام میشود به چهره کارگردان نگاه میکنم تا ببینم راضی است یا نه؟! با کارگردانهای خوبی کار کردهام و از این موضوع خوشحال هستم، شاید بازیگرتر شده باشم؛ ولی از نظر حالات روحی و درونی با آن امیرحسینی که اولینبار جلوی دوربین رامبد رفت فرقی نمیکنم و خوشحالم این روحیه را دارم، چون برای هیچ کارگردانی بیات نیستم، انعطاف دارم و کارگردان میتواند هربازی که میخواهد از من بگیرد، اصلا خاص و فوقالعاده نیستم. 301
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 406]