واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: داستان جزیره خضراء
دوستان گرامی و کاربران عزیز تبیان؛ خلاصه داستان جزیر خضراء که مرحوم علامه مجلسی در مجموعه ذی قیمت بحارالانوار مشروح آن را نقل کرده است، بدون موضع گیری و هر گونه سخن، پیرامون صحت و یا عدم صحت آن برای شما نقل می کنیم، البته برخی از موارد آن را نیز حذف کرده ایم که می توانید به کتابهای نوشته شده در این مورد مراجعه کرده و یا به مجلد 52 بحارالانوار صفحه 159 چاپ های قدیم مراجعه نموده و داستان کامل آن را بخوانید ، سپس نظریه متقنی را برای تبیان ارسال نمایید .گفتنی است؛ سخن پیرامون این داستان فراوان گفته شده، برخی از محققین آن را افسانه بافته شده ای می دانند که هیچ واقعیتی ندارد و برخی دیگر آن را کاملاً صحیح تلقی کرده اند و حتی بر اساس روایات آن فتوا داده اند و برخی از دانشمندان در ایران و لبنان مانند "مهدی پور" و "ناجی النجار" ، نه تنها آن را صحیح دانسته ، بلکه آن واقعیت را با مثلث برمودا در اقیانوس آرام که حوادث شگفت انگیزی در آن رخ داده، منطبق دانسته اند .شما نیز می توانید فقط در خصوص این داستان و چرایی نقل آن توسط عالمی بزرگ چون علامه مجلسی و دیگر دانشمندان اعصار مختلف ، برای ما مطالبی را ارسال دارید تا ما از برآمد مجموعه ارسالی و بر اساس نظریه عالمان دینی مقاله ای در این خصوص تدوین نماییم و مورد بهره وری قرار دهیم . شما نیز می توانید فقط در خصوص این داستان و چرایی نقل آن توسط عالمی بزرگ چون علامه مجلسی و دیگر دانشمندان اعصار مختلف ، برای ما مطالبی را ارسال دارید تا ما از برآمد مجموعه ارسالی و بر اساس نظریه عالمان دینی مقاله ای در این خصوص تدوین نماییم و مورد بهره وری قرار دهیماینک خلاصه داستان جزیره خضراءمرحوم علامه مجلسىقدس سره در بحارالانوار (جلد 52، صفحه 159) مىنویسند: رسالهاى یافتم مشهور به داستان جزیرهى خضراء و چون آن را در كتابهاى روایى ندیدم، عین آن را در فصل جداگانهاى آوردم . مرحوم علامه مجلسىقدس سره: می گوید در آن متن چنین آمده است: من (فضل بن یحیى كوفى) در سال 699 هجری قمری در كربلا از دو نفر از دوستان ، داستانى شنیدم . آن ها داستان را، از زین الدین على بن فاضل مازندرانى، نقل مىكردند . داستان مربوط به جزیرهى خضرا در دریاى سفید بود . مشتاق شدم داستان را از خود على بن فاضل مازندرانی بشنوم . به همین دلیل به حله رفتم و در خانهى سید فخرالدین، با على بن فاضل ملاقات كردم و اصل داستان را جویا شدم . او، داستان را در حضور عدهاى از دانشمندان حله و نواحى آن چنین بازگو كرد: سالها در دمشق نزد شیخ عبدالرحیم حنفى و شیخ زین الدین على مغربى اندلسى (اسپانیای کنونی) تحصیل مىكردم . روزى شیخ مغربى عزم سفر به مصر كرد . من و عدهاى از شاگردان با او همراه شدیم . به قاهره رسیدیم . استاد مدتى در الازهر به تدریس پرداخت، تا اینكه نامهاى از اندلس (اسپانیای کنونی) آمد كه خبر از بیمارى پدر استاد مىداد . استاد عزم اندلس كرد . من و برخى از شاگردان با او همراه شدیم .
به اولین قریه اندلس كه رسیدیم، من بیمار شدم . به ناچار، استاد مرا به خطیب آن روستا سپرد و خود به سفر ادامه داد . سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزى در اطراف ده قدم مىزدم كه كاروانى از طرف كوههاى ساحل دریاى غربى وارد شدند و با خود پشم و روغن و كالاهاى دیگر داشتند . پرسیدم: از كجا مىآیند؟ گفتند: از دهى از سرزمین بربرها مىآیند كه نزدیك جزایر رافضیان (شیعیان) است . هنگامى كه نام رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم . تا محل آنان، 25 روز راه بود كه دو روز بىآب و آبادى و بقیه آباد بودند، حركت كردم و به سرزمین آباد رسیدم . به جزیرهاى رسیدم با دیوارهاى بلند و برجهاى مستحكم كه بر ساحل دریا قرار داشت . مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آنها مطابق نماز و اذان شیعیان بود . آنان از من پذیرایى كردند . پرسیدم: غذاى شما از كجا تامین مىشود؟ گفتند: از جزیرهى خضراء در دریاى سفید كه جزایر فرزندان امام زمان (عج) است كه سالى دو مرتبه، براى ما غذا مىآورند . شانزده روز كه گذشت، آب سفیدى در اطراف كشتى دیدم و علت آن را پرسیدم . شیخ گفت: این دریاى سفید است و آن جزیرهى خضراء . این آبهاى سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه كشتى دشمنان ما وارد آن شود، غرق مىگردد . وارد جزیره شدیم . شهر داراى قلعهها و برجهاى زیاد و هفتحصار بود . خانههاى آن از سنگ مرمر روشن بود منتظر شدم تا كاروان كشتىها از جزیرهى خضراء رسید . فرماندهى آن، پیرمردى بود كه مرا مىشناخت و اسم من و پدرم را نیز مىدانست . او مرا با خود به جزیرهى خضراء برد . شانزده روز كه گذشت، آب سفیدى در اطراف كشتى دیدم و علت آن را پرسیدم . شیخ گفت: این دریاى سفید است و آن جزیرهى خضراء . این آبهاى سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه كشتى دشمنان ما وارد آن شود، غرق مىگردد . وارد جزیره شدیم . شهر داراى قلعهها و برجهاى زیاد و هفتحصار بود . خانههاى آن از سنگ مرمر روشن بود . در مسجد جزیره با سید شمس الدین محمد كه عالم آن جزیره بود، ملاقات كردم . او مرا در مسجد جاى داد . آنان نماز جمعه مىخواندند (واجب مىدانستند) از سید شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولى من نایب خاص او هستم . به او گفتم: امام را دیدهاى؟ گفت: نه، ولى پدرم، صداى او را شنیده و جدم، او را دیده است . سید مرا به اطراف برد . در آنجا كوهى مرتفع بود كه قبهاى در آن وجود داشت و دو خادم در آنجا بودند . سید گفت: من هر صبح جمعه آنجا مىروم و امام زمان را زیارت مىكنم و در آنجا ورقهاى مىیابم كه مسایل مورد نیاز در آن نوشته شده است . من نیز به آن كوه رفتم و خادمان قبه (گنبد) از من پذیرایى كردند در مورد دیدن امام زمان (عج) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممكن است . دربارهى سید شمس الدین از شیخ محمد (كه با او به خضراء آمدم) پرسیدم . گفت: او از فرزندان فرزندان امام زمان است و بین او و امام زمان، پنج واسطه است . در مسجد جزیره با سید شمس الدین محمد كه عالم آن جزیره بود، ملاقات كردم . او مرا در مسجد جاى داد . آنان نماز جمعه مىخواندند (واجب مىدانستند) از سید شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولى من نایب خاص او هستم . به او گفتم: امام را دیدهاى؟ گفت: نه، ولى پدرم، صداى او را شنیده و جدم، او را دیده است با سید شمس الدین، گفت وگوى بسیار كردم و قرآن را نزد او خواندم . از او دربارهى ارتباط آیات و اینكه برخى آیات، با قبل چه ارتباطی دارند ، پرسیدم . پاسخ داد. در جمعهى دومى كه در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صداى بسیار زیادى از بیرون مسجد شنیده شد . پرسیدم: این صداها چیست؟ سید پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعهى میانى ماه سوار مىشوند و منتظر فرج هستند . پس از اینكه آنان را در بیرون مسجد دیدم، سید گفت: آیا آنان را شمارش كردى؟ گفتم: نه . گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقى ماندهاند . از سید پرسیدم: علماى ما احادیثى نقل مىكنند كه هر كس پس از غیبت ادعا كند مرا دیده است، دروغ مىگوید . حال چگونه است كه برخى از شما، او را مىبینید؟ پس از اینكه آنان را در بیرون مسجد دیدم، سید گفت: آیا آنان را شمارش كردى؟ گفتم: نه . گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقى ماندهاند
سید گفت: درست مىگویى، ولى این حدیث مربوط به زمانى است كه دشمنان آن حضرت و فرعونهاى بنى العباس فراوان بودند، اما اكنون كه این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممكن است . سید شمس الدین ادعا كرد كه: تو نیز امام زمان (عج) را دو مرتبه دیدهاى، ولى نشناختهاى . همچنین گفت كه آن حضرت هر سال حج مىگذارد و پدرانش را در مدینه، عراق و طوس زیارت مىكند . این خلاصهاى از داستان بود . همانگونه که گفتیم دوستانی كه خواهان اطلاع دقیقترى هستند، مىتوانند داستان را در بحارالانوار یا منابع دیگر مطالعه كنند ، ما در مقالات بعدی پیرامون مباحث اسنادی ، صحت و عدم صحت این داستان و همچنین انطباق آن بر مثلث برمودا سخن خواهیم گفت. تهیه و تنظیم توسط آقامیری بخش دین و اندیشه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 304]