واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شاهزادگان شاعر ظهیرالدین محمد بابرشاه
ظهیرالدین محمد بابرشاه (م 937هـ) با همه سرگرمىها که در زد و خورد با ازبکان و تسخیر کابل و بدخشان و قندهار و سپس فتح هندوستان داشت، از پرداختن به کارهاى ادبى و علمى غافل نمىنشست. تخلصش در شعر «بابر»بود و به ترکى نیز شعر مىسرود و دیوانش به طبع رسیده و او علاوه بر «واقعات بابرى»رسالهاى عروض و رسالهاى در فقه حنفى داشت. نصیرالدین همایون نصیرالدین همایون (937-963هـ) پسر و جانشین بابر هم گذشته از معاشرت با ادبیان و شاعران و هنرمندان و نگهداشت آنان، خود شعر پارسى مىسروده و «همایون»تخلص مىکرد و دیوانى داشت، این رباعىها از او است: یارب که رضاى دل درویشان ده این ریش شکسته را درمان ده حد نیست که گویم این بده یا آن ده چیزى که رضاى تو در آنست آن ده جمعست دلم با تو درون خانه در تفرقهام بىتو چو در ویرانه چون با تو شوم با خودم و هشیارم چون بىتو شوم بىخودم و دیوانه *** اى دل مکن اضطراب در پیش رقیب حال دل خود مگوى با هیچ طبیب کارى که ترا به آن جفا کار افتاد بس قصه ی مشکلست و بس امر عجیب *** اى آنکه جفاى تو به عالم علمست روزى که ستم نبینم از تو ستمست هر غم که رسد از ستم چرخ به دل ما را چو غم عشق تو باشد چه غمست وى گروهى از شاعران پارسىگوى را در دربار خود داشته مثل جلالى هندى، نادر سمرقندى، جنونى بدخشانى، خواجه ایوب ماوراءالنهرى، دردى سمرقندى و قاسم کاهى و جز آنان. غیر از همایون، پسران دیگر بابر میرزا کامران (م 964هـ) و میرزا عسکرى (م 961هـ) و میرزا هندال (م 958هـ) هم هر سه شاعر بودند. - غزلى از میرزا کامران:
چشم بر راه تو داریم و شد ایامى چند وقت آن شد که نهى جانب ما گاهى چند به هر صید دل ما دانه ی خال تو بس است هر دم از زلف منه بر سر آن دامى چند آنکه هرگز نفرستد سوى ما پیغامى چه شود گر کندم شاد به دشنامى چند ما خراباتى و رندیم، تو با ما منشین حیف باشد که نشینى تو بدنامى چند کامران این غزل تر به همایون بفرست باشد ارسال کند سوى تو انعامى چند - رباعى از میرزا عسکرى: اى عسکرى ارمست مدامى خوش باش ور معتقد باده و جامى خوش باش گفتى به خرابات نباشم بى او با یار اگر در این مقامى خوش باش - رباعى از میرزا هندال: زآن قطره ی شبنم که نسیم سحرى از ابر جدا کند به صد حیلهگرى تا بر رخ گل فشاند اى رشک پرى حقّا که هزار بار پاکیزهترى جلالالدین اکبر پادشاه جلالالدین اکبر پادشاه (1014-936هـ) جانشین همایون، در مرتبهاى از ترویج شعر پارسى و پرورش شاعران است که هیچ کس از شاهان ایران و هند و منتسب به فرهنگ ایرانى بدان نرسیده است و عجیب است که سپهسالار این پادشاه یعنى میرزا عبدالرحیمخان خانان پسر بیرامخان در تشویق شاعران و گردآوردن آنان در درگاه خود با مخدوم خویش همچشمى و با او آهنگ همسرى داشت و از اینرو بسیارى از شاعران عهد آن دو، ستایشگر هر دو بوده و به بارگاه این دو بزرگ به یکسان تعلق و ارتباط داشتهاند. اکبر با آنکه به اندازه ی پدر از دانشهاى زمان آگاه نبود، شعر فارسى را از او بهتر مىسرود. درباره ی او گفتهاند که روز آدینه ی آغاز ماه جمادىالاولى سال 987در فتحپورسیگرى بر منبر رفت و بیتهاى زیرین را که خود سروده بود بهجاى خطبه برخواند: خداوندى که ما را خسروى داد دل دانا و بازوى قوى داد به عدل و داد ما را رهنمون کرد بهجز عدل از خیال ما برون کرد بود وصفش زفهم و عقل برتر تعالى شأنه اللهاکبر درباره زنى هندو منیارنام که چورى (دستبند) مىفروخته چنین گفت:
منیار که خون شد دلم از دورى او من یار غمم زدست مهجورى او در آئینه چرخ نه قوسِ قزحست عکسى است نمایان شده از چورى او و این بیتها از او است: دوشینه به کوى مىفروشان پیمانه مى به زر خریدم اکنون زخمار سرگرانم «زر دادم و دردسر خریدم» *** از بار گنه خمیده پشتم چه کنم نى راه به مسجد نه کنشتم چه کنم نى در صف کافر نه مسلمان جایم نى لایق دوزخ نه بهشتم چه کنم والاترین فضیلت اکبر در نظر پارسىگویان همانا تشویق و ترغیب سخنوران پارسى و بزرگداشت آنان و نواختنشان به مال و نعمت بسیار بود و همین کار ستوده او بود که مایه جلب پارسىگویان ایران و هند به درگاه وى و نیز انگیزهاى بزرگ در تحریض صاحب طبعان روزگار به وقف کردن عمر در راه شعر و ادب پارسى و آموختن آنها گشت که طبعاً دنباله آن پس از زوال عمر آن نیک مرد، بدین آسانىها منقطع نمىگردید. شماره شاعرانى که در دربار جلالالدین اکبر بهسر مىبرده و یا بدان انتساب داشته و از دور و نزدیک او را مدح مىگفتهاند بسیار است. از آن جمله:ملکالشعرا فیضى ـ خواجه حسین ثنائى مشهدى ـ غزالى مشهدى ـ عرفى شیرازى ـ نظیرى نیشابورى ـ حزنى اصفهانى ـ قاسم کاهى ـ میلى هروى ـ جعفر بیک قزوینى ـ خواجه حسین مروى ـ حیاتى گیلانى ـ شکیبى اصفهانى و دهها تن دیگر. گذشته از اینان گروهى از شاعران معروف را مىشناسیم که در دربار اکبر مىزیسته و یا وابسته به آن بودهاند مانند: بایزید هروى ـ درویش بهرام سقاى ماوراءالنّهرى ـ حرفى کشمیرى ـ صبوحى جغتائى ـ مشفقى بخارى ـ فکرى مشهدى ـ صبوحى کابلى ـ نویدى نیشابورى ـ روغنى ـ سهمى بخارى ـ شیخ حسین صوفى ـ چشتى ـ فارغى کابلى ـ هاشم قصّهخوان متخلص به محترم و جز آنان. ادامه دارد...آفتابتنظیم:بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 271]