تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):علم گنج بزرگی است که با خرج کردن تمام نمی شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833367592




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بال های کودکی


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بال‏های کودکی
بال های کودکی
باز آن احساس گنگ و آشنادر دلم سیر و سفر آغاز کردباز هم با دست‏های کودکیسفره‏ی تنگ دلم را باز کردباز برگشتم به آن دوران دورروزهای خوب و بازی‏های خوبقصه‏های ساده‏ی مادربزرگ در هوای گرم شب‏های جنوبرختخوابی پهن، روی پشت‏بامکوزه‏های خیس، با آب خنکبوی گندم، بوی خوب کاهگلآسمان باز و مهتاب خنکاز فراز تپه می‏آمد به گوشزنگ دور و مبهم زنگوله‏هاکوچه‏های روستا، تنگ غروبمحو می‏شد در غبار گله‏ها های و هوی کوچه‏های شیطنتدست دادن با مترسک‏های باغحرف‏های آسمان و ریسمانحرف‏های یک کلاغ و چل کلاغروزهای دسته‏گل دادن به آبچیدن یک دسته گل از باغچهجست‏وجوی عینک مادربزرگتوی گرد و خاک روی طاقچهفصل خیش و فصل کشت و فصل کارفصل خرمنجا و خرمن‏کوب بودخواندن خط‏های در هم توی ماهخواب‏های روی خرمن خوب بودروزهای خرمن افشانی که بودخوشه‏‏ها در باد می‏رقصید شاددانه‏های گندم و جو را ز کاهپاک می‏کردیم با آهنگ باددر دل شب‏های مهتابی که نورمثل باران می‏چکید از آسمانمی‏کشیدیم از سر شب تا سحر بارهای کاه را تا کاهدانآسمان‏ها در مسیر کهکشانریزه‏های ماه را می‏ریختنداسب‏ها از بارشان، در طول راهریزه‏های کاه را می‏ریختندریزهای کاه خطی می‏کشیداز سر خرمن به سوی کاهدانکهکشانی دیده می‏شد در زمینکهکشان دیگری در آسمانتوی خرمنجای خاکی کیف داشتبازی پرتاب «توپ آتشی»«دوز» بازی‏های بی‏دوز و کلکجنگ با «تیر و کمان‏های کشی»جنگ مردان مثل جنگ واقعیجنگ با سنگ و تفنگ و چوب بودجنگ ما مانند «جنگ زرگری»گر چه پرآشوب، اما خوب بودمرگ ما یک چشم بستن بود و بسخون ما در جنگ‏ها بی‏درنگ بودهفت تیر چوبی ما بی‏صدااسب‏های چوبی ما لنگ بودآسیاهای قدیمی خوب بوددوستی‏های صمیمی خوب بودگر چه ماشین‏های ما کوکی نبودباز «ماشین‏های سیمی» خوب بودظهرها بعد از شنا و خستگیماسه‏های نرم کارون کیف داشتوقت بیماری که می‏رفتیم شهرسینمای گنج قارون کیف داشتروزها در کوچه‏های روستادیدن ملای مکتب ترس داشتدیدن جن توی حمام خرابدیدن یک سایه در شب ترس داشتچشم‏ها، هول و هراس ثبت‏نامدست‏ها، بوی کتاب تازه داشتگر چه کیف ما پر از دلشوره بودباز هم دلشوره‏ها اندازه داشت«باز باران با ترانه» می‏گرفتدفتر «تصمیم‏ کبری» خیس بود«خاله مرجان» و خروس ساده‏اشکه پر و بالش سرا پا خیس بودروزهای باد و باران و تگرگتیله بازی‏های ما با آسمانتیله‏های شیشه‏ای از پشت‏بامصاف، غل می‏خورد توی ناودانبعضی از شب‏ها که مهمان داشتیمگرم و روشن بود ایوان و اتاقمی‏نشستیم از سر شب تا سحرفال حافظ بود و گرمای اجاق«هفت بند» کهنه‏ی «کاکاعلی»ناله‏اش مثل صدای آب بودشاهنامه خوانی  «عامورضا»داستانش رستم و سهراب بودیاد شربت‏های شیرین و خنکتوی ظهر داغ عاشورا به خیر!یاد آش نذری همسایه‏هاروضه‏ها و نوحه‏خوانی‏ها به خیر!یاد ماه روزه و شب‏های قدریاد آن پیراهن مشکی به خیر!یاد آن افطارهای نیمه‏وقت،روزه‏های کله گنجشکی به خیر!قهرها و آشتی‏های قشنگبا زبان آشنای «زرگری»یک دوچرخه، چند چشم منتظربعد از آن هم بوی چسب پنچریچال می‏کردیم زیر یک درختلاشه‏ی گنجشک‏های مرده را «چینه» می‏دادیم نزدیک اجاقجوجه‏های زرد سرماخورده را خواب می‏رفتیم روی سبزه‏ها سیر می‏کردیم توی آسمانراه می‏رفتیم روی ابرهاتاب می‏بستیم بر رنگین کمان...ناگهان آن روزها را باد بردروزهایی را که گل می‏کاشتیمروزهایی که کلاه باد را از سرش با خنده بر می‏داشتیمبال‏های کاغذی آتش گرفتقصه‏های کودکی از یاد رفتخاک بازی‏های ما را آب بردبادبادک‏های ما بر باد رفتآه، آیا می‏توان آغاز کردباز این راه به پایان برده را؟می‏توان در کوچه‏ها احساس کرد،باز بوی خاک باران خورده را؟می‏توان یک بار دیگر باز همبال‏های کودکی را باز کرد؟چشم‏ها را بست و بر بال خیالتا تماشای خدا پرواز کرد؟
بال های کودکی
 قیصر امین‏پورتنظیم:بخش کودک و نوجوان ************************************* مطالب مرتبطدر امتداد دشت? خدا،آشنای قدیمی اول و ابتدای هر چیز اوست خالق لحظه‏ها مردی از بهشت





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 483]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن