واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: غم های تو، لالایی کودک من است
امروز صبح باعجله کیف مهد کودک پسرم را آماده می کردم ، تغذیه ی ساعت ده ، میوه ی قبل از ناهار بطری آب معدنی، .....هوا سردتر شده باید امشب پشت پنجره ی اطاقش پتو بزنم گرمای شوفاژ کافی نیست ،ممکن است سرما بخورد...همین طور که مشغول آماده کردن پسرم بودم صحنه هایی که دیشب از تلویزیون دیده بودم مثل یک فیلم از مقابل چشمانم می گذشت .تو را به یاد می آوردم و اشک هایت را. استواری مخفی در نگاهت که سیل اشک های مادرانه ات هم از شکوه آن نمی کاست.چند روزی است که شرایط زندگی ات سخت تر شده و دیشب در تاریکی به فرزندانت غذا داده ای ، اگر که غذایی برایت باقی مانده باشد .
می توانم حس کنم وقتی کودک همسایه ات برای بازی از خانه خارج می شود و برنمی گردد از فردا هنگام خروج کودکانت چه حالی داری . تو در مبارزه به دنیا آمدی ، بزرگ شدی ،ازدواج کردی و مادر شدی و در تمام این مراحل آموختی که برای هدفت ،دینت و کشورت ، بجنگی ،بگذری و عزیز ترین متاعت- جانت- را فدا کنی.اما من وتمام مادران دنیا می توانیم بفهمیم که دادن جان برایت بسیار راحت تر است از دیدن جان باختن فرزند خردسالت در حالی که در کنار عروسکش جان باخته.مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ.(1)کسی که صبح کند در حالی که به امور مسلمانان بی اهمیت باشد از ما نیست و هر کس که صدای دادخواهی مسلمانی را بشنود و به او جواب ندهد ؛ مسلمان نیست.یقین دارم مادران زیادی در سراسر دنیا باتو همدردی می کنند و من و تو که یک دین داریم وآن هم دینی که پیامبرش رحمة للعالمین است و از آموزه هایش توجه به درد مردم وتلاش در رفع مشکل دیگران است شاید به هم نزدیک تریم.
هر چند نمی توانم داروهای خانه ام را به خانه ات بیاورم تا غم بی دارویی به غم بیماری فرزندت اضافه نشود.هر چند نمی توانم چراغ خانه ام را در خانه ات روشن کنم ، تا کودکانت نترسند . اما می توانم با تو همدردی کنم و به جای قصه ی سیندرلا ، دختر زیبایی که نامادری اش آزارش می داد و در آخر شاهزاده ی شهر او را با خود به قصر برد ، قصه ی شهری را بگویم که مردمش به خاطر اعتقادشان ایستاده اند .آنها مثل من وامثال من این شانس را نداشتند که خط مقدم جنگ از خانه هایشان دور باشد و پدران و برادران شهر و کشورشان سینه ستبر کنند تا مردمشان کم ترین سهم را به طور مستقیم از جنگ و اضطراب و هیاهویش داشته باشند .قصه ی شهری را بگویم که جبهه ی جنگ در کوچه ها و در مسیر مدرسه بچه هاست ،اگر مدرسه ای باقی بماند. شهری که دیگر نه نوری دارد ،نه دارویی و تا چند روز دیگر نه آبی و .. برای پسرم از پسرت می گویم که اسباب بازی مورد علاقه اش به جای مرد عنکبوتی ،سنگ است به امید روزی که انتقام پدرش را بگیرد. برایش از تو می گویم که لالایی ات در صدای گلوله مخفی شده و نمی توانی آرزوی عروسی فرزندت را داشته باشی ، در شهر تو همه به این فکر می کنند که عزیزشان به خانه بر می گردد یا نه!
و برایش از مردمانی می گویم که با دشمنان شما هم پیمان شدند در حالی که هم دین و نژاد شما بودند.وبه او خواهم آموخت- البته نه به خوبی تو- که برای اعتقادش مبارزه کند و زیر بار ظلم نرود و نسبت به غم ودرد دیگران بی تفاوت نباشد.شاید تنها کاری که از دستم ساخته است دعا برایت باشد وصحبت از حماسه ات برای فرزندم .شاید روزی فرزندانمان در کنار هم بتوانند .... پی نوشت :1 ) الکافی ج2 ص164 باب الاهتمام بأمور المسلمین. تبیان- ندا داوودی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 420]