تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس كم بخورد، سالم مى‏ماند و هر كس زياد بخورد تنش بيمار مى‏شود و قساوت قلب پي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805151710




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هنجارشکنى در شعر صائب تبريزي قسمت دوم (پاياني)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
هنجارشکنى در شعر صائب تبريزي قسمت دوم (پاياني)
هنجارشکنى در شعر صائب تبريزي قسمت دوم (پاياني) نويسنده:دکتر محمد حکيم آذر 2- صائب معتقد است تاآنجا که مقدور است بايد از عمر جاويد و آب حيات حذر کرد و نبايد منت خضر(ع) يا آب زندگانى را کشيد، چون غايت زندگى و هدف از حيات فقط زيستن نيست. اين مضمون مکرر به شکلى غالبا آميخته با سرزنش و همراه با نوعى ستيزه‌گرى در برابر عناصر داستان خضر(ع) در غزل صائب خودنمايى مى‌کند. صائب در پى آن است که بى‌مقدار بودن عمر (حتى به صورت جاودانش) را به مخاطب خود يادآورى کند:بس کز آب زندگانى چين ابرو ديده‌امبى‌محابا مى‌کشم چون زخم در بر تيغ را(همان:25‌/90)منت خشک و جبين تلخ آب زندگيبر سکندر آب حيوان مى‌کند آئينه را(همان:12‌/237)ما زخاطر آرزوى آب حيوان شسته‌ايمزنگ ظلمت نيست بر آئينه اقبال ما(همان:4‌/258)حريف خضر و رشک آب حيوان نيستم صائبزآب تيغ او پر مى‌کنم پيمانه خود را (همان: 9/362)معنى توفيق غير از همت مردانه چيست؟انتظار خضر بردن اى دل فرزانه چيست؟(همان:1‌/1243)3- مضمون ديگرى که صائب از آن دستمايه هنجارشکنى در تلميحات مربوط به خضر(ع)‌ را فراهم کرده، تفضيل انديشه‌ها و عناصر خيال خود بر عناصر داستان خضر(ع) است. او براى اثبات مضمونى که در سر دارد، آن را با روشى قياسى در برابر خضر(ع) يا چارچوب داستان او قرار مى‌دهد و سرانجام برترى مافى‌الضمير خود را بر ماجراى خضر(ع) يا بخشى از آن به اثبات مى‌رساند. او در پى اثبات اين موضوع است که خضر(ع) هم از زندگى جاويد به تنگ‌آمده است. در اين مخالف‌خوانى‌ها، آنچه موج مى‌زند، اين مضمون است که حاصلى از عمر جاويد به دست نخواهد آمد؛ يا اينکه عمر ابد هم کوتاه است و انسان جستجو گرد نبايد در سراچه ترکيب تخته‌بند تن باشد. زير تيغ ازبس به رغبت جان‌فشانى مى‌کنيمخضر را از زندگى بيزار مى‌سازيم ما(همان:13‌/276)بلاست خواب پريشان دراز چون گرددچه دلخوشى بود از عمر جاودانه مرا(همان:4‌/629)بهار عمر ملاقات دوستداران استچه حظ کند خضر از عمر جاودان تنها(همان:2‌/671)مدت عمر ابد يک آب خوردن بيش نيستخضر خوش‌هنگامه‌اى بر آب حيوان چيده است(همان:2‌/1167)اى سکندر تا به يک حسرت خورى برحال خضرعمر جاويدان او يک آب خوردن بيش نيست(همان: 5/1281)4- صائب گاه خضر(ع) را اهل امساک و بخل مى‌داند. مى‌دانيم که خضر(ع) به دستيارى اسکندر به ظلمات راه يافت و تنها کسى بود که فيض نوشيدن آب حيات را کسب کرد (همراهان او محروم از اين موهبت بازگشتند.) صائب مى‌گويد که حضرت(ع)‌مى‌توانست به همراهان خود آب حيات بنوشاند؛ ولى از اين کار دريغ ورزيد. بهره‌‌اى که خضر(ع) از نوشيدن آب حيات برد، عمر طولاني، ديدن داغ عزيزان و گرانجانى دنيوى بود. دنيايى که از منظر عارفان و شاعران،اقامتگاهى موقت است؛ پس خضر(ع) با ماندن در اين دنيا، ناخواسته اصرار بر گرانجانى دارد:چشم دلسوزى مدار از همرهان روز سياهکز سکندر خضر مى‌نوشد نهانى آب را(همان:8‌/16)حيات جاودان بى‌دوستان مرگى است پابرجابه تنهايى مخور چون خضر آب زندگانى را(همان:3‌/446)مى‌کند همرهى خضر، بيابان مرگتاگر از درد طلب راهبرى نيست تو را(همان:4‌/491)به احتياط زدست خضر پياله بگيرمباد آب حياتت دهد به جاى شراب(همان:5‌/905)بى‌رفيقان آب خوردن مى‌دهد خجلت ثمرخضر را از ديده‌ها شرمندگى پوشيده است(همان:9‌/1175)خضر اگر تيرى به تاريکى فکند از ره مروآن‌که مى‌بخشد حيات جاودان پيداست کيست(همان:12‌/1244)مدار چشم مروت زهيچ‌کس صائبکه خضر را غم محرومى سکندر نيست(همان:12‌/1797)خضر آب زندگى به سکندر نمى‌دهددر طبع روزگار مروت نمانده است(همان:10‌/1980)5- در ادب عرفاني، خضر رهبر راه‌گم‌کردگان است. در ادب عامه هم بسامد اين برداشت تقريبا بالاتر از ساير تعابير پيرامون خضر(ع) است. صائب در ابيات زير از دريچه‌اى ديگر به اين بخش از زندگى خضر(ع)‌نگريسته است. او مدعى است که در تاريکى‌هاى دنيا، خود خضر(ع) هم از جويندگان راه حقيقت است. چگونه مى‌توان از کسى که خود در زندان دنيا چشم‌بسته، اسير شده است تمناى ياورى و راهبرى داشت:   از سر تعميرم اى خضر مروت درگذربر نمى‌دارد مرا از خاک اين تعميرها(همان:9‌/301)من به اين سرگشتگى صائب به منزل چون رسم در بيابانى که چندين خضر سرگردان شده‌است(همان:11‌/1147)تا چه باشد در بيابان طلب احوال ماخضر اينجا رهنورد رهنما گم کرده‌اى است(همان:5‌/1185)چه انتظار خضر مى‌برى قدم بردارهزار گمشده را شوق رهنما کرده است(همان:9/1750)برو خضر که من آن کعبه‌اى که مى‌بينمدليل راهش غير از شکسته‌پايى نيست(همان:5‌/1820)خضر را ما سبزه اين بوم و بر پنداشتيمگردبادى هم نشد زين دشت بى‌حاصل بلند(همان:6‌/2588)در اين وادى که هر سو چون خضر آواره‌اى داردنمى‌گردى بيابان‌مرگ اگر از خود جدا گردي(همان:3‌/6763)6- در شعر و نثر قبل از قرن يازدهم غالبا امتيازى که براى خضر(ع) قائل بوده‌اند، نوشيدن آب حيات است. شاعران، خضر(ع) را مباهى و مبتهج از نوشيدن آب زندگى مى‌دانند اما شعر قرن يازدهم- بويژه شعر صائب- در بردارنده اين مضمون است که خضر(ع)از نوشيدن آب حيات شرمگين است.     بى‌رفيقان آب خوردن مى‌دهد خجلت ثمرخضر را از ديده‌ها شرمندگى پوشيده است(همان:9‌/1175)سبز نتواند شد از خجلت ميان مردمانهرکه آب زندگى چون خضر تنها مى‌خورد(همان:2‌/2398)از اين خجلت که تنها خورد آب زندگانى راندانم خضر پيش مردمان چون سبز مى‌گردد(همان:9‌/2853)شود گرد خجالت بر جبين خضر بنشيندغبارى از سر خاک سکندر چون هوا گيرد(همان: 5/2971‌)7- نوشيدن آب زندگي، عواقب ناپسندى در پى دارد:زآب زندگى آئينه هم زنگار مى‌گيردبود ظلمت نصيب از چشمه حيوان سکندر را(همان:6‌/366)نظر به چشمه حيوان نمى‌کنم صائبمرا ز راه برد جلوه سراب کجا(همان:14‌/574)توان زآئينه جبهه سکندر ديدسياه‌کاسگى آب زندگانى را(همان:5‌/648)با تشنگى زچشمه حيوان گذشته‌ايماز خضر انتقام سکندر کشيده‌ايم(همان:5‌/5882)8- حيرت از خضر(ع) در تعدادى از ابيات صائب به چشم مى‌خورد. صائب با ابزار پرسشگرى به سراغ خضر(ع) مى‌رود تا نقدى موشکافانه بر داستان حيات او بگذارد:    چون به عمر جاودان صائب تسلى شد خضرداشت سيرى عالم امکان ولى ماندان نداشت(همان:10‌/1342)ما از اين هستى ده روزه به تنگ آمده‌ايمواى بر خضر که زندانى عمر ابد است(همان:6‌/1444)جز دمى آب که صد چشم بود در پى آنخضر از چشمه حيوان چه تواند دريافت(همان:9‌/1633)از اين خجلت که تنها خورد آب زندگانى راندانم خضر پيش مردمان چون سبز مى‌گردد(همان:9‌/2853)ما به اين ده روزه عمر از زندگانى سير آمديمخضر چون تن داد- حيرانم- به عمر جاودان(همان:6‌/5985)نيست جز داغ عزيزان حاصل پايندگيخضر حيرانم چه لذت مى‌برد از زندگي(همان:1‌/6719)من شدم دلگير صائب زين حيات پنج روزخضر چون آورد تا امروز تاب زندگي(همان: 14/6720)سبزه زيرسنگ نتوانست قامت راست کردچيست حال خضر يا رب زير بارزندگي(همان:23‌/6722)9- صائب، خضر(ع) را مورد خطاب قرار مى‌دهد و از سر انتقاد- که گاه تند و شماتت‌آميز هم هست- گستاخانه چيزى را از او مى‌پرسد. اين ملامت‌گرى در کل غزل‌هاى صائب چندان زياد نيست؛ اما به هرحال ساختار جملاتى که خضر(ع) در آنها مخاطب است- و شبه‌جمله‌اى با نام او ساخته مى‌شود- از حيث مخالف‌خوانى جالب است:    برو خضر که من آن کعبه‌اى که مى‌بينمدليل راهش غير از شکسته‌پايى نيست(همان:5‌/1820)اى خضر چند تير به تاريکى افکنيسرچشمه حيات نهان در دل شب است(همان:2‌/1867)اى خضر غير داغ عزيزان ودوستانحاصل تو را ز زندگانى جاودانه چيست؟(همان:4‌/2026)تو اى خضر از زلال زندگى بردار کام خودکه اين لب‌تشنه لعل آبدارى در نظر دارد(همان:2‌/2921)در هر گذر سبيل مکن آبروى خويش اى خضر پاس چشمه حيوان نگاه‌دار(همان:4‌/4717)به من تکليف آب زندگى کردن بود کشتنتو را اى خضر در قيد جهان جاويد مى‌خواهم(همان:4‌/5608)10- خضر(ع) فيض دستيابى به آب زندگى رابه مدد ديگران به دست آورد. در حقيقت خضر(ع)‌بر نردبانى پا نهاد که پله‌هاى آن کسانى از قبيل اسکندر بودند. اسکندر ابزارى بود براى دستيابى خضر(ع)‌به سرچشمه آب حيات؛ اگرچه شوکت و جلال پادشاهى داشت، ولى در عين غنا محتاج حيات جاودان بود. همين پارادوکس غنا و فقر است که يکى از گسترده‌ترين مضامين اسطوره‌اى رادر فرهنگ تمامى ملت‌ها ساخته است. حيات جاويد و حسرت دستيابى به آن، بن‌مايه داستان‌ها، افسانه‌ها و اسطوره‌هاى فراوانى است که ماجراى اسکندر، اسطوره کاووس، حماسه اسفنديار، داستان کى‌‌گشتاسب و ديگران در ادبيات فارسي، مشتى از اين خروار به شمار مى‌رود. خضر(ع)‌با دستيابى به عمر جاويد و نوشيدن آب حيات، ديگران را در حسد عمر ابد باقى گذاشت. شايد اين اتفاق را بتوان ناشى از جبر دانست. ولى صائب آن‌قدر اختيار براى خضر(ع)‌قائل است که مى‌گويد:     به سکندر ندهد قطره آبى هرچندخضر سيراب زاقبال سکندر شده است(همان:3‌/1539)زاقبال سکندر خضر بر دل داغ‌هاداردکه آب زندگانى جاى چشم تر نمى‌گيرد(همان:6‌/2992)سايه ارباب دولت شمع راه ظلمت استخضر از اقبال سکندر يافت آب زندگي(همان:9‌/6720)11- صائب تبريزى در دو بيت، ماجراى خضر را به صراحت افسانه مى‌داند و همانند مضامين ذکر شده در شماره 1، امورى ديگر را بر داستان خضر(ع) برترى مى‌نهد. او چرخ ستمگر را ظالم‌تر از آن مى داند که حتى اجازه دهد قطره آبى خوش از گلوى کسى پايين برود، چه رسد به اينکه کسى زير اين آسمان کبود آب حيات بنوشد:    خضر و سير ظلمت و آب حيات افسانه استتازه شد هرکس شراب کهنه در مهتاب زد(همان:5‌/2406)حرفى است اينکه خضر به آب بقا رسيدزين چرخ‌دل سيه دم آبى نديد کس(همان: 6/4855)نتيجه‌گيريشاعران سبک هندى در ادامه مسير شعر فارسي، تلميح را به شکلى به کار بردند که بتواند در خلق مضمونى تازه موثر باشد و در اين مسير حتى در تلميحات دستکارى‌هايى هم کرده‌اند ياگاه شاخه‌هاى فرعى (اپيزود) در داستان‌هاى معروف ساخته‌اند که در کتاب‌هاى تفسير و ديگر آثار ادبى پيش از خودشان سابقه نداشته است. نکته قابل توجه اين است که هرچه از شعر سبک خراسانى فاصله مى‌گيريم و به سبک هندى نزديک‌تر مى‌شويم، رنگ ملى تلميحات و اساطير کمتر و رنگ دينى و سامى آنها زيادتر مى‌شود به طورى که در ديوان صائب، بسامد تلميحات ملى و حماسى تقريبا به صفر نزديک مى‌شود. ديوان صائب تبريزى با بهره‌گيرى از عنصر تلميح در سطح گسترده و توجه فراوان به شخصيت‌هاى سامى و اساطير اسلامي، از لحاظ مطالعه تلميحات، جايگاه خاصى دارد. بالا بودن بسامد نام‌هايى چون خضر، يوسف، موسي، عيسي، سليمان، مريم-عليهم‌السلام- و پايين بودن آمار نام‌هاى حماسى اساطير ملى نشانه‌اى از گرايش‌هاى خاص اجتماعى و سياسى عهد صفوى است. صائب در شرايطى اين چنين، با رويکردى افراطى به اسطوره‌هاى سامى در دوباره‌‌خوانى داستان‌ها و تلميحات مربوط به آنها دارد و از همين رهگذر است که مسئله‌اى به نام مخالف‌خوانى يا هنجارشکنى در بستر تلميح آفريده مى‌شود و در همين مخالف‌خوانى‌هاست که گاه مضامينى به چشم مى‌خورد که در شعر و نثر گذشته اصلا سابقه نداشته است:    بر نمى‌آيد غرور حسن با تمکين عشقيوسف از کنعان به سوداى زليخا مى‌رود(همان:3‌/2645)عشق مغرور کند خون به دل حسن آخريوسف آن نيست که مغلوب زليخا نشود(همان:8‌/3606)چند روزى بود اگر مهر سليمان معتبرتا قيامت سجده‌گاه خلق مهر کربلاست(همان:3590‌)والسلامتوضيح: ابياتى که از صائب نقل مى‌شود، ازديوان شش جلدى او به کوشش استاد محمد قهرمان انتخاب شده است. شماره سمت چپ، شماره غزل و شماره سمت راست شماره بيت است.
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 571]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن