واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
جمال الدين عبدالرزاق منبع:رجال و مشاهير اصفهان اسمش محمد،پدر كمال الدين [اسماعيل و] در عرفان و شعر سمت استادي و محترم است نزد آن ها،با خاقاني معاصر بوده زمان محمد خوارزم (1) شاه.در فنون و معارف و ادب استاد معروف است،مراسلات نظم و نثر او با خاقاني زينت افزاي اوراق است،فرزند او كمال الدين اسماعيل است كه او هم از اساتيد شمرده شده. از اوست: (2)گويند صبر كن كه شود خون ز صبر،مشكآري شود و ليك زخون جگر شودتو را از مشرق پيري دميد صبح،مخسبكه خواب تيره نمايد چو صبح شد روشنشب جواني ناگاه روز پيري شد (3)كه ديد زنگي به رومي آبستناگر سلامت جويي حقيقت اي مسكينمساز در بن دندان اژدها مسكنحيات دنيا خواب است و مرگ،بيداريزكان حكمت محض است اين بلند سخنهر آن كه بيش خورد كم زيد به معني،از آنكچراغ كشته شود چون بشد ز حدّ روغنميان جامه،دلي زنده گر نداري پسبه نام،خواه كفن خواه و خواه پيراهنز بهر دنيا چندين عنا كري نكندكه مي نريزد اين مرده خود بدين شيوناگر نباشي مردم،دد و ستور نباشو گر فرشته نباشي مباش اهريمنمباش غرّه بدين گنه پير دنيا،زانكهزار شوهر كشت و هنوز بكر اين زنبمير پيش تر از مرگ تا رسي جاييكه مرگ نيز نياردت گشت پيرامنو نيز در وصف اصفهان گفته:اين چه شهر است سراسر آشوباين چه قومند تمامي تلبيسبا چنين شهر سقي الله دوزخبا چنين قوم عفاالله ابليس**شاعر قصيده سرا،و از سخن گويان نامي عصر خود بوده،و اشعارش بيشتر در مدح خاندان آل خجند و آل صاعد مي باشد؛همچنين سلاجقه ي عراق،و اتابكان فارس،و عده اي ديگر را مدح گفته است.جمال الدين را در واقع مي توان (4) سرسلسله ي قصيده گويان عراق شمرد. سبك او در مدح و تعزّل و تشبيهات و مضامين،به طور كلي شبيه سبك استادان پيشين است،مگر اين كه نسبت به سبك خراساني به زمان و شيوه ي معمول عصر ما نزديك است،و نسبت به برخي معاصرين خودش مانند انوري و خاقاني سخن او ساده تر،و از تعقيد لفظي،و پيچيدگي معنوي آزادتر است.وفات جمال الدين را در 588 نوشته اند.از اشعار اوست:بشنو از من نصيحتي كه تو راكار هر دو جهان شود به نظامبد نخواهي كه باشدت هرگزبد مكن خاصه با اولوالارحامحق مادر نگاه دار و مترسز ايزد ذوالجلال و الاكرامكان كه با مادر و پدر بد كردنبود جز هميشه دشمن كام و اما صاحب عنوان: از شعرا و قصيده سرايان معروف قرن هفتم،و از مداحان آل خجند و آل صاعد،و همچنين از مداحان خوارزمشاهيان و اتابكان فارس و سپهبدان طبرستان بوده،و در واقعه ي خونين قتل عام مردم اصفهان كه به دست مغول روي داد،او نيز مانند بسياري از بزرگان و دانشمندان متواري گشت،و سرانجام پس از تحمل و فشار و آزار فراوان، (5) در سال 635 به دست آنان به قتل رسيد.قبرش در يكي از خانه هاي محله ي جويباره معروف است و سال ها است كه قرار است مقبره اي براي او ساخته شود،لكن تا كنون به حالت اوليه برقرار مي باشد.چون سخنانش شامل مطالب و معاني دقيقه،و اشارات لطيفه است،وي را خلاق المعاني لقب داده اند.آثارش:1. ديوانش قريب 15 هزار بيت است؛2. سوگند نامه؛3. رساله القدسيّه؛ (6)از اشعار اوست: جهان بگشتم و آفاق سر به سر ديدمنه مردمم اگر از مردمي اثر ديدمدر اين زمانه كه دلبستگي است حاصل آنهمه گشايش از چشمه ي جگر ديدمچو مردي و وفا نامم از جهان گم بادوفا زمردم اين عهد هيچ اگر ديدمز روزگار همين حالتم پسند آمدكه خوب و زشت و بد و نيك در گذر ديدمبرين صحيفه ي مينا به خامه ي خورشيدنگاشته سخني خوش به خط زر ديدمكه اي به دولت ده روزه گشته مستظهرمباش غره كه از تو بزرگتر ديدمكسي كه تاج ز برجد صباح بر سر داشتنماز شام ورا خشت زير سر ديدمپي نوشت ها:1. ... (خواجه جمال الدين محمد عبدالرزاق در روزگار دولت سلطان جلال الدين خوارزمشاه ظهور يافته و مداح خاندان صاعديه بوده است. ر.ك.تذكره الشعراء،ص109.2. و نيز براي اطلاع بيشتر در خصوص اين شخصيت ر.ك.بديع الزمان فروزانفر: سخن و سخنوران،خوارزمي،ص547.3. اين مصراع در ديوان جمال الدّين عبدالرزاق بدين صورت آمده: (شب جواني تازاد روز پيري زاد).4. تاريخ ادبيات دكتر شفق: 198.5. تاريخ ادبيات دكتر شفق: 309.6. الذريعه 11: 259 ، 12 ، 221.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 992]