واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درس نهم داستان نویسی درس اول درس دوم درس سوم درس چهارم درس پنجم درس ششم درس هفتم درس هشتم
34- فصل بندیفصل در حقیقت جداسازی موکد دو قسمت از رمان از هم است و داستان را از یک مکان و زمان به مکان و زمان دیگری میبرد.فاصلهگذاری (در حد یک سطر، بین دو قسمت از صفحهای واحد) نیز همینکار را انجام میدهد اما با تاکیدی کمتر؛ چرا که دو قسمت داستان را به نحوی اساسی از هم جدا نمیکند.اگر نویسنده بخواهد پنج سال از رمان را حذف کند، فصل بندی، مقبولتر از فاصلهگذاری است. چه، در این صورت خواننده مجبور میشود ورق بزند یا به صفحه بعد نگاه کند و این یعنی تغییر بصری کامل.امّا فاصله گذاری بین دو صحنهای که پنجسال با هم اختلاف زمانی دارند، دو صحنه را کاملاً از یکدیگر جدا نمیکند. در این حالت جدا سازی موکد نیست و قدرت نمایشی قسمت اول، از این فاصله عبور میکند. بهترین موقع استفاده از فاصلهگذاری زمانی است که بخواهیم دو صحنه را ضرورتاً و به نحوی از هم جدا کنیم که در مسیر جریان نوشته و استمرار عمل داستانی وقفه نیفتد.لازم نیست فقط وقتی که میخواهیم فاصله زمانی طولانی را حذف کنیم، از فصلبندی استفاده کنیم؛ گاهی ممکن است اختلاف زمانی بین دو فصل فقط سه دقیقه باشد. اما این نوع فصل بندی را هنگامی به کار میگیریم که بخواهیم بر تغییر مسیر داستان تاکید و وضعیت جدیدی را آغاز کنیم.مثال: قطار مسافربری نمیتواند متوقف شود و با سرعت به طرف ایستگاهی که قطار دیگری در آنجا توقف کرده، میرود. تصادم حتمی است. همه مسافران هراسان و وحشتزدهاند.اگر نویسنده بخواهد بگذارد هر شخصیتی در قطار داستان خودش را تعریف کند، به هر شخصیتی با استفاده از تعداد زیادی فاصلهگذاری سریع، مدت کوتاهی میپردازد و بعد به سراغ شخصیت دیگری میرود. و این تعویض سریع شخصیتها و تغییر سریع داستان با سرعت قطار هماهنگ است.اما اگر نویسنده بخواهد زمان و مکان را تغییر دهد، ابتدا با رساندن قطار به یک سربالایی نسبتاً تند، از سرعت قطار میکاهد و سپس برای اینکه نشان دهد سرپرست ایستگاه و گروههای امداد پزشکی چه میکنند، فصل را تغییر میدهد. و بعد وقتی صحنه (فصل جدید) تمام شد با استفاده از فاصلهگذاری، دوباره سراغ قطار میرود و کارهایی را که مردم با دستپاچگی بیشتری در قطار انجام میدهند شرح میدهد. 35- سخنرانی طولانیخواندن صحبتهای مفصل یک شخصیت بسیار خسته کننده است و از بار نمایشی داستان میکاهد. چرا که سخنرانی بسیار طولانی شخصیت در نظر خواننده مانند کلماتی مکتوب است.مثال: نامزد ریاست جمهوری مشغول سخنرانی برای اجتماعی از مخالفانش است. او در دو انتخابات گذشته شکست خورده است و این آخرین فرصت اوست. باید پنج وعده انتخاباتی را در میان مردم جا بیندازد و نیز اجتماع را طرفدار خود کند. اگر این بار شکست بخورد حزب او را طرد خواهد کرد و به عنوان یک دائم الخمر حیات سیاسیاش خاتمه خواهد یافت.خواننده با اینکه مجبور است سخنرانی کامل را عیناً بخواند امّا در واقع صحبتها را نمیشنود بلکه نثری مکتوب را میخواند. به علاوه در این حالت واقعیتی مادی: اجتماع مردم، محو میشود. نویسنده برای خلق الگوی سخنرانی درست، مسائل سیاسی را به نحوی صریح و یکنواخت از زبان سخنران بیان میکند و عناصر شخصیت و موقعیت را برای مدتی طولانی کنار میگذارد و باز نویسنده نمیتواند از کانون توجهی سیار استفاده کند و در سالن سخنرانی بچرخد و اتفاقاتی را که گوشه و کنار روی میدهد در داستان بیاورد. از طرفی نمیتواند تاثیر سخنرانی را بر روی شنوندگان نیز نشان دهد.اما میتواند با استفاده از جملات معترضه، پنج وعده انتخاباتی را در بین مطالب بگنجاند و در ضمن از نوشتن سخنرانی مفصل و خسته کننده نیز اجتناب کند.ابتدا میتواند با ذکر چند سطر از سخنرانی، مشخص کند که کسی مشغول سخنرانی است و بعد سخنرانی را به شکل گفتگو در آورد و حرفهای سخنران را بیان کند. میتواند یکی از وعدهها را در سخنرانی بیاورد و وعده دیگر را با توصیف سخنرانی، ارائه دهد (شرح وضعیت).مثال: «خانمها، آقایان! من در برابر هیبت وظیفه سنگین روی پا ایستاندن ملت- که از وضع اقتصادی به زانو در آمده- با قامتی افراشته و در دژ امنیت احساس کوچکی میکنم. زمان، زمان وحدت ما...»هزاران صورت پیش رویش را به شکلی محو میدید. وقتی گفت که اولین اقدام مترقیاش متوقف کردن تمام برنامههای رفاهی بخش خصوصی و تاسیس کارگاههایی برای شهروندان تنگدست است، فکر کرد: «هنوز مجذوب نشدهاند.» از پشت سرصدای تقی تقی شنید. مدیر مبارزه انتخاباتیاش داشت علامت میداد که با تانی صحبت نکند و تندتر حرف بزند.«... و میدانید که من طرفدار سنتهای قانون اساسی هستم: خانواده، تقدس، احترام به مقام مادر و همه آن اصولی که در دامن مادر زحمتکشم آموختم...»نمایندهای از زنان داد زد: «آفرین ساموئل!» و بعد دید که چند نفر دارند مشروب مینوشند و بطری مشروب را دست به دست میچرخانند. فکر کرد: «خدایا چطور میتوانم سریعاً مجذوبشان کنم.» داد زد: «امریکا یعنی یکی برای همه و همه برای یکی.» احساس کرد بعضیها تازه میخواهند گوش کنند. مشتهایش را در هوا تکان داد و وعده داد که با مخالفان آشوب طلب همچون جانیان خائن رفتار خواهد کرد. احساس نیرو و قدرت کرد. عدهای برخاستند و کف زدند. با مشت روی میز کوبید. حس کرد همچون سلحشوران راه حق است.«... اینک زمان مناسب فرا رسیده است و نباید فرصت را از دست داد. یا با اتکای به خود به اوج عزت دست خواهیم یافت یا در لجنزار میانه حالی فرو خواهیم رفت. خلع سلاح عمومی دیگر موضع سیاسی قابل اجرایی نیست...»باید این شیوه را بارها ادامه داد تا بتوان پنج وعده سیاسی را لابلای مطالب گنجاند. از صحنه باید علاوه بر بیان سخنرانی، برای کاوش در شخصیت سخنران و نشان دادن فشار روحی موقعیت خرد کننده او نیز استفاده کرد. نویسنده میتواند با استفاده از شرح وضعیتهای متعدد، تاثیری نمایشی نیز ایجاد کند. و برای این کار میتواند مستمعین، افراد جایگاه ویژه، واکنش مخالفان سخنران و حتی مزدوری را که آمده تا سخنران را موقع صحبت درباره آخرین وعدهاش ترور کند، توصیف کند. همه این اتفاقها موقع سخنرانی شخصیت رخ میدهد.اگر سخنرانی توام با بیان رفتار انسانی، شرح موقعیت، تشدید روابط و اوجگیری درگیری بود، آنگاه جزئی از کل حوادث صحنه است. 36- در انتظار جواب ناشراعصاب خردکنترین زمان زندگی نویسنده موقعی است که رمانش را برای ناشری میفرستد و منتظر جواب میشود. در این هنگام تخیل و خلاقیتش عذابش میدهد و اضطراب و افسردگی مانند میخهای زنگزدهای است که با چکش بر مغزش میکوبند.نویسنده دائم فکر میکند که رمانش را به دلایل متعدد رد میکنند و اگر یک ماه بگذرد و جوابی به او ندهند دچار دغدغه ذهنی دیگری میشود: حتماً دستنویس رمانش را اداره پست گم کرده. آنگاه دیوانهوار پرس وجو میکند و وقتی مطمئن میشود که دستنویس رمان به دست ناشر رسیده است، دوباره شروع به دلیل تراشیهای احمقانه میکند: «حتماً رمان بدی است و نمیخواهند مرا برنجانند»، «یکی آن حرف مرا گوش کرده و ناشران اسم مرا در فهرست سیاه خودشان گذاشتهاند»، «حتماً رمان جلوتر از زمان خودش است»، «حتماً رمان از زمان عقب است»، «حتماً از جوهر نامرئی استفاده کردهام و صفحات دستنویس دوباره سفید شده» و ...اما هیچوقت نویسنده فکر نمیکند که رمانش عالی است و ناشر نه تنها آن را با غرور به عنوان «آخرین کشف ادبی» دست به دست میچرخاند، بلکه دارد در مورد مبلغ پیش پرداخت به نویسنده نیز تصمیم میگیرد.تنها راه موثر برای احتراز از این نوع اضطراب و افسردگی، نوشتن رمانی جدید است. با این کار آنقدر فکرمان به اثر جدید مشغول میشود که تمام نگرانیمان بابت رمانی که قبلاً نوشتهایم از بین میرود.حرفه نویسندگی در تنها رمان نویسنده خلاصه نمیشود. چرا که او قرار است عمری به این حرفه مشغول باشد. نویسنده ضمن اینکه درباه فنون حرفهاش مطالعه میکند، باید درباره زندگی خودش و اعماق پنهان روحش نیز به بررسی و مطالعه بپردازد. و باید بداند که همواره ترسهای خیالی بیش از ترسهای واقعی آدمی را متوحش میکند. و وقتی رمانش را برای چاپ پیش ناشری فرستاد، هیچ راهی برای فهمیدن اینکه با رمانش چه میکنند نیست.نویسنده نباید نوشتن رمان جدیدش را تا مشخص شدن وضع انتشار رمان قبلیاش به عقب بیندازد. شاید این کار ماهها طول بکشد. نباید چند ماه را با حالتی افسرده و مضطرب تلف کرد، بلکه باید این مدت را با نوشتن رمانی جدید پشتسر گذاشت.ادامه دارد... لئونارد بیشاپ/محسن سلیمانیتنظیم : بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 440]