تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):حکمت را هر کجا که یافتی فراگیر، زیرا حکمت گمشده هر مومن است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829261852




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

وقتی کودک بودی


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: وقتی کودک بودی...
خدا
عصر یک روز پاییزی بود. جواد و احمد در حیاط مدرسه دربارهی خدا گفت و گو میکردند.بادی میوزید و تور والیبال را به بازی میگرفت.احمد پرسید: «میتوانی بگویی چرا خدا هست؟» جواد گفت: «روزی بود که ما نبودیم. پدر و مادرمان نبودند. پدربزرگ و مادربزرگمان هم نبودند؛ امّا حالا هستیم. پس خدایی هست که ما و آنها را آفریده است.»احمد گفت: «امّا اگر کسی بگوید ما خودمان را آفریدهایم چه جوابی میدهی؟»جواد گفت: «مگر ممکن است کسی یا چیزی خودش را بیافریند؟»احمد گفت: «اینطور فرض کن.»جواد خندید و گفت: «مثلاً تو خودت را آفریدهای؟»احمد گفت: «اینطور فرض کن.»جواد گفت: «واقعاً که! واقعاً که!»سوال احمد خیلی سخت نبود؛ اما جواد نمیتوانست به آسانی به آن جواب بدهد. به فکر فرو رفت.شب به کتابخانه رفت و چند کتاب دربارهی خداشناسی مطالعه کرد؛ اما هنوز به پاسخ سوالش نرسیده بود. به خانه برمیگشت که نزدیک مسجد صدایی شنید:- تو پیش از اینکه خودت را بیافرینی کجا بودهای؟در شکم مادر چه کسی به تو غذا میداد؟ پس از تولد چه کسی در سینه مادر شیر قرار داد؟ تو یادت نمیآید وقتی کودک بودی مگسی را که بر رویت مینشست نمیتوانستی از خودت دور کنی. فقط گریه میکردی. تو چگونه میتوانستی خودت را آفریده باشی؟جواد یک دفعه تکانی خورد. انگار کسی از دل او خبر میداد. یک بار دیگر به حرفهایی که شنیده بود فکر کرد. خواست به راه بیفتد و هر چه زودتر خود را به خانهی احمد برساند؛ اما دستی را بر شانهاش احساس کرد. ایستاد و نگاه کرد.- سلام.دوستش احمد را دید. احمد از مسجد به خانه برمیگشت.هر دو روبه روی هم ایستادند و لبخند زدند. نسیم ملایمی میورزید و به آنها آرامش میداد.مرتضی دانشمندپوپکتنظیم:بخش کودک و نوجوان ********************************** مطالب مرتبطکمک بی دریغ خداوند داستان « دوستی حشرات» درخت آرزوها سلام ماشین های ابری پروانه‏ای جادویی مورچه و کندوی عسل آدم های خوب ، زلال و پاک کارهای خوب امروز شب امتحان ریاضی اسرار عجیب خلقت





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن