واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جنگ ما مشابه خارجی ندارد(قسمت دوم)

در ادامه سخنان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ، بعد از بیان سه نکته درمورد شرایط ما برای جنگ ، به اینجا رسیدیم که :" اكثریت مردم عراق با حكومت این كشور مخالف بودند، فشار حاكمیت بعث مردم عراق را جان بهسر كرده بود و حركت هم آغاز شده بود. بنابراین، حكومت بعث نیاز داشت تا فرافكنی بكند."و اینک ادامه سخنان ایشان :شروع جنگ هم خیلی روشن بود. یعنی آنها شش ماه تمام مقدمات و تمرینهای حمله را انجام داده بودند. ما هر روز نسبت به حركت های ایذایی عراقیها در مرز اعتراض میكردیم، ولی آنها جواب سربالا میدادند. گاهی هم حتی برعكس، مدعی میشدند كه ما تجاوز كردهایم. جنگ را هم كه آغاز كردند، سرتاسر جبهه را تا آنجا كه میتوانستند، از شمال تا جنوب، پوشش دادند و فكر هم میكردند كه ناگهان وارد میشوند. اینها نكاتی هستند كه شما میتوانید در موردشان تحقیق كنید و در درسهای دانشگاهی، در مدارس و همین طور در مقالات آنها را مورد توجه قرار دهید. همه مقاطع مهم جنگ در این تحقیقات باید در نظر گرفته شود. آنها جنگ را از هوا و زمین و دریا به گونهای آغاز كردند تا در یك حمله برقآسا، هم چون حمله اسرائیل در سال 67، بتوانند به اهدافشان دست پیدا كنند. به این ترتیب دفاع حقطلبانه ما آغاز شد. از جمله مقاومت ارتش در دریا كه نگذاشت صدام از طریق دریا بر ما مسلط شود و از طریق زمین هم نیروی دشمن را كه تا حدودی وارد خاك ما شده بود زمین گیر كرد و اجازه نداد بیش از آن پیشروی كند. همینطور نیروی هوایی كه دست نخورده بود و قدرت عظیمی هم داشت - و هنوز هم پس از گذشت 30 سال ما داریم از تداركاتی كه پیش از انقلاب برای نیروی هوایی دیده شده بود، استفاده میكنیم. نیروی هوایی ما ضربات بسیار مؤثری را در روزهای اول به دشمن وارد آورد كه تا آخر جنگ و هنوز هم كه هنوز است آنها گرفتار آثار این ضربات هستند.به هرحال، در گام نخست كاری كه میتوانستیم انجام بدهیم،؛ همین بود. اشكالی كه در آن زمان وجود داشت، این بود كه فرماندهی جبهه در دست بنیصدر بود و این مساله دو عیب اساسی داشت: یكی نحوهی فرماندهی بود و كسانی كه او را محاصره كرده بودند و اجازه نمیدادند او با واقعیات جبهه و جنگ آشنا شود. دوم این كه بنیصدر از وارد شدن نیروهای انقلابی به جبهه هراس داشت. زیرا میدانست كه اگر آنها وارد جبهه شوند، اتفاقات مهمی خواهد افتاد و او این اتفاقات را نمیپسندید. ضمن این كه در چنان شرایطی ما نمیتوانستیم از طریق ارتشی كه در حال بازسازی بود و ارتباطش با لجستیكاش قطع شده بود، به شكل موثری با آنچه در مقابلمان قرار داشت مقابله كنیم. بنیصدر هم رضایت نمیداد تا از نیروهای داوطلب به درستی استفاده شود، نكتهای كه فكر میكنم به تحقیق جدی نیاز دارد. هم تحقیق میدانی و هم تحقیق آكادمیك. جزییاتی هم هست كه میتوانید به آنها توجه كنید. برای مثال، اگر افسری بود كه میخواست با نیروهای سپاه ارتباط برقرار كند، بنیصدر مانع میشد و بازخواست میكرد. و تا زمانی كه بنیصدر حضور داشت، وضعیت به همان شكلی بود كه اشاره كردم. یعنی همان اقدامات دفاعی محدود كه ارتش در پیش گرفته بود و از این طریق دشمن را زمینگیر كرده بود. تا این كه عاقبت با رفتن بنیصدر و باز شدن راه همكاری سپاه و ارتش، و به میدان آمدن نیروهای مردمی و بسیج، مقطع جدیدی درتاریخ جنگ آغاز شد. مقطعی كه اهمیت بسیاری دارد.

در این جا باید بر نقش ارتش حقیقتا خیلی تكیه كنیم. برای این كه ارتش سیستمی داشت، امكانات فراوانی داشت و افراد تحصیل كرده، نظامی و آگاهی در آن حضور داشتند. افرادی كه وقتی دستشان باز شد، برای پرورش نیروهای سپاه و ورودشان به جنگ خیلی خوب كار كردند. بنابراین، یكی از نكات كلیدی در تحلیلهای شما، میتواند همین بحث ارتش بعد از رفتن بنیصدر باشد. چون در آینده نیز این نكته همچنان در واقعهنگاری دوران دفاع مقدس نقش دارد. پس از بیرون رفتن بنیصدر، حركتهای خیلی موثری انجام شد و ضربههای متعددی همچون صاعقه پشتسر هم بر دشمن وارد آمد. از جمله این كه طی چند عملیات، عراق از بیشتر نقاط تصرفیاش به بیرون رانده شد. اسرای فراوان و غنایم بسیاری از عراقیها به دست آمد كه این غنایم سرمایهای شد برای تشكیل نظامی سپاه. زیرا در آن روزها سپاه امكانات جنگی چندانی در اختیار نداشت و همه امكاناتش محدود بود به آرپیجیها، خمپارهها و سلاحهایی كه با ریاضت فراوان از ذخایر محدود ارتش تهیه میشد. در واقع، همین نكته نیز كه سپاه توانسته بود با استفاده از غنایم جنگی به دست آمده از دشمن، بنیه نظامی خود را تقویت كند و با كمك ارتش از این امكانات بهره بگیرد، خود نكته بسیار مهم و قابل اتكایی در تحقیقات شما خواهد بود. چرا كه تا آن تاریخ نیروهای سپاه هنوز با سلاحهای پیشرفته و تانكها و توپها و تجهیزاتی كه به غنیمت میگرفتند آشنایی چندانی نداشتند.به این ترتیب، نیروهای ما تا مقطع خرمشهر، از طریق ضربههای برقآسایی كه پیدرپی بر دشمن وارد میآوردند، توانستند ارتش اشغالگر عراق را گیج كنند و فراری دهند. آنچنان كه آنها دیگر ناگزیر شده بودند از اشغال بسیاری از مناطق ما صرفنظر كنند. یعنی گذشته از مناطق سوقالجیشی مهمی كه در مرزها برایشان اهمیت داشت و حتی از زمان عثمانیها هم به آنها چشم دوخته بودند، آنها ناگزیر شدند مناطق دیگر ما را خالی كنند و با گریختن به پشت مرزها، حالت دفاعی به خود بگیرند. آن هم با تعلیمات نوع شرقی. چون كه شرقیها در این شیوه از دفاع روی زمین آشنایی و سابقه فراوانی دارند.نیروهای ما هم با روحیهای كه از این پیروزیها گرفته بودند، حالت جدیدی پیدا كردند؛ و این مقطعی است كه در بخش آسیبها حتما باید مورد توجه قرار گیرد. از نظر من در این مقطع حالت خاصی به وجود آمده بود كه قبلا وجود نداشت. این كه تمام جنگهای قبل از آن با ایثار همراه بود. چون كه ما میخواستیم دشمن را از خاكمان بیرون كنیم و انقلابمان را نجات بدهیم. اما این پیروزیهای عظیم و خیرهكننده به تدریج یك موقعیت تاریخی نظامی خلق كرد كه برای هر كسی كه بعد از آن در این میدان حضور داشت، افتخاری به حساب میآمد. در نتیجه، بهطور طبیعی و تدریجی نوعی میراثطلبی در جبهه پیدا شد. البته قبل از این كه بنیصدر برود هم اینگونه تعارضها وجود داشت، اما برطرف شد و بعد هم به یك وحدت دفاعی كه حقیقتا خیلی هم كارساز بود، انجامید.

تا این كه بعدها از طریق برخی افراد باز هم به تدریج شروع شد. از جمله در عملیات رمضان و والفجر مقدماتی از این نوع آسیبها كمكم به چشم میخورد كه من فكر میكنم برای این كه در آینده بتوانیم برای همیشه از این نوع آسیبها در امان باشیم، حتما باید در این مورد كارهای تحقیقاتی بیشتری انجام بدهیم. البته نه برای تبلیغات یا حتی اطلاعرسانی، بلكه برای این كه خودمان بفهمیم راه كار دفاع موثر، نیرومند و قابل ارتباط چیست.از این پس ما دیگر شاهد این هستیم كه به تدریج عملیاتهای بزرگی شكل میگیرد. مثل عملیات خیبر، عملیات والفجر8 و فتح فاو و عملیات بزرگ كربلای.5 بعد هم عملیات بزرگ حلبچه شكل میگیرد كه همه اینها خودشان میتوانند موضوع یك مجموعه تحقیق باشند. چون كه امروز پس از 20 سال ما هنوز در مورد سپر دفاعی دشمن، مثل آب انداختن، مین كاشتن، خطوط مكرر سیمخاردار و اقدامات عجیبشان كار چندانی نكردهایم. برای مثال، سنگرهای فوقالعاده دشمن و چینش چندردهای نیروهایش در این سنگرها به شكلی بود كه وقتی نیروهای ما از آنها عبور میكردند، بلافاصله ردیف دوم و سوم نیروهای عراقی مهلت داشتند كه تقویت شوند و مقاومت كنند. یعنی دفاع بسیار منظمی را برقرار كرده بودند كه همه قابل تحقیق و قابل تدریس است و حقیقتا اینها باید برای دانشجوها تدریس شود تا آنها سر در بیاورند كه این جنگ چگونه انجام شد. برای مثال، همین كه ما در والفجر 8 موفق شدیم در این طرف ساحل و در مقابل چشم دشمن نیروهای مان را آماده كنیم، خودش كار بزرگی بود، حتی بزرگتر از خود جنگ. چون در آنجا دشمن خیلی هوشیار بود. همین طور مساله عبور از آب كه بدون امكانات مدرن كار بسیار دشواری بود، یا آن موانعی كه كار گذاشته بودند و مهمتر از همه، حملات شیمیایی كه در آن عملیات انجام شد و كاملا بیسابقه بود. عراقیها حدود 3 هزار بمب شیمیایی روی سر ما ریختند - البته تعداد دقیقش خاطرم نیست. اما ضربه بزرگی برای عراق، عبور ما از آب بود. چون كار كوچكی نبود. مخصوصا با توجه به امكاناتی كه دشمن در آن طرف آب در اختیار داشت و از آن جا میتوانست استفاده كند و همین طور اطلاعاتی كه به او میدادند، همه اینها قابل توجه است. منبع : روزنامه اطلاعات
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 490]