واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
هبوط منبع:مجله پرسمان همان طور كه مىدانيم خداوند داراى عدل و عدالت مطلق است و هر كس نيز طبق گفته خداوند بار گناه خودش را خودش به دوش مىكشد؛ پس چرا خداوند به خاطر اشتباه آدم و حوا در خوردن از درخت ممنوع، همه انسانهاى بعد از آنها را نيز از بهشت بيرون كرد؟ آيا اين كار با دو نكته، بالا در تضاد نيست؟ براى پاسخ، ذكر چند مقدمه ضرورى است:1- از مجموع آيات مربوط به خلقت انسان استفاده مىشود كه آدم از ابتدا براى زندگى و مرگ در زمين خلق شده بود و به همين جهت، خداوند قبل از خلقت انسان، آن گاه كه به ملائكه خبر از آفرينش خليفه و جانشين خود مىدهد، محل استقرار و سكونت او را زمين معرفى مىكند؛ «و اذ قال ربّك للملائكة انّى جاعل فى الارض خليفه قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها؛ آن گاه كه پروردگارت فرشتگان را گفت كه من در زمين جانشينى قرار مىدهم، گفتند: آيا در زمين كسى را مىگمارى كه در آن فساد مىكند».1ماجراى سكونت آدم و حوا در بهشت و خوردن از درخت ممنوع، مرحلهاى از سير نزولى انسان در مسير استقرار و سكونت در زمين بوده است؛ يعنى آدم از ابتدا براى سكونت در زمين خلق شد و طريق استقرار او بر زمين، طى شدن مراحلى از جمله اسكان موقت در بهشت بوده است. ابتدا خداوند اسما را به او تعليم مىدهد و پس از اثبات خلافت و جانشينى آدم براى ملائكه، آنان را امر به سجده مىكند و آن گاه، وى را در بهشت ساكن مىكند و از نزديك شدن به درخت خاصى منع مىكند و تا آن جا كه انسان با فريب شيطان از آن مىخورد و به زمين هبوط مىكند و در زمين مستقر مىشود.2- حقيقت و هويت اصلى انسان كه همان روح است، از عالمى متعالى و برتر، سير نزولى را طى كرده تا به عالم مادى و خاكى كه پايينترين مرتبه وجود است، رسيده است تا بار ديگر انسان با قوس صعودى از عالم ماده اوج گرفته، به سوى خدا بازگردد؛ «يا ايها الانسان انّك كادح الى ربّك كدحاً فملاقيه؛ اى انسان حقّا كه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى؛ پس او را ملاقات خواهى كرد».2آن چه در جريان سكونت آدم در بهشت و سپس نزول و هبوط به زمين، در قرآن كريم آمده است، در حقيقت بيانگر بخشى از قوس نزولى خلقت انسان است. آدم در سير نزولى، ابتدا در بهشت برزخى ساكن مىشود - كه عالمى پايينتر از عالم ملائكه و روح و بالاتر از عالم ماده و خاك است - تا براى نزول و استقرار در زمين مهيا گردد.3- خداوند در داستان آدم، يك واقعيت را بيان مىكند. بر اين اساس، همچنان كه تعليم اسماء به نوع آدم است و نوع بشر مىتواند اين قوه را به فعليت برساند و همچنان كه مقصود از سجده، سجده بر نوع آدم نيز هست، مقصود از خوردن آن درخت و برگزيدن زندگى دنيا، نوع انسان است؛ هر چند براى خصوص آدم رخ داده است؛ يعنى نوع انسان چنين است. در اين جا اين سؤال خودنمايى مىكند كه اگر خوردن از درخت ممنوع، مقتضاى سرشت و نوع خلقت انسان است، چرا خداوند آدم را از نزديك شدن به اين درخت نهى مىكند؟ در پاسخ بايد گفت: اين نهى، نهى مولوى و به انگيزه زجر و بازداشتن نيست؛ بلكه اين نهى براى ارشاد و تعليم آدم است. در واقع خداوند مىفرمايد: اى انسان! اگر نزديك نشوى، از عالم برتر به دنيا نزول نمىكنى؛ هر چند سرشت تو به گونهاى است كه به اختيار خود از درخت خواهى خورد و نزول خواهى كرد. خداوند با اين نهى، مىخواهد به آدم چيزهايى را نشان بدهد تا آدم امورى را تجربه كند و ياد بگيرد و آماده و مهياى استقرار در زمين گردد كه اين امور عبارتند از:الف) آدم بايد بفهمد، كه دشمنى مكار و حيلهگر دارد كه خير او را نمىخواهد؛ بلكه به دنبال آشكار كردن زشتىها در اوست.ب) آدم، قبل از هبوط به زمين، آثار تلخ و رنجآور مخالفت با دستورات الهى و پيروى از شيطان را تجربه مىكند.ج) راه توبه و بازگشت را مىآموزد و آن را تجربه مىكند.4- شايد پرسيده شود كه اگر نهى از خوردن از درخت، نهى مولوى نيست، پس چرا در قرآن، تعبير ظلم و عصيان آمده است؛ «و لا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين؛3 به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود». و در آيه ديگر آمده است: «و عصى آدم ربه فغوى؛ آدم پروردگارش را عصيان كرد پس ارشاد نشد». در پاسخ بايد گفت: مقصود از ظلم در «فتكونا من الظالمين»، ظلم به نفس است؛ نه ظلم به خداوند و شكستن حرمت مولا و مولويّت مولا و معصيت و شاهد بر اين مطلب، اين است كه وقتى آدم و حوا توبه كردند، چنين گفتند: «ربنا اننا ظلمنا انفسنا؛4 خدايا ما به خودمان ستم كرديم».ظلم به نفس، به اين بود كه با خوردن از آن درخت، خود را گرفتار مشقت، رنج و سختى زندگى دنيا كردند. زندگى دنيا كه انسان در آن تشنه و گرسنه مىشود و نياز به پوشش و هزاران نياز مادى ديگر دارد؛ زندگى توأم با فقر و غنا، سلامتى، بيمارى، بهرهمندى، محروميت، به دست آوردن، از دست دادن و... .دليل و شاهد بر اين كه، مقصود از ظلم، ظلم به نفس به واسطه گرفتار شدن در سختى و مشقت زندگى دنياست، آيه شريفه ديگرى است كه در آن به جاى «فتكونا من الظالمين»، مىفرمايد: «فتشقى»؛ «يا آدم انّ هذا عدوّ لك و لزوجك فلا يخرجنّكما من الجنة فتشقى؛5 اى آدم! اين [ابليس] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناك] است. زنهار تا شما را از بهشت بيرون نكند كه گرفتار رنج و مشقت مىشوى».«شقاء» به معنى رنج و تعب است و ادامه آيه نيز مقصود از «شقاء» را بيان مىكند؛ «انّ لك ان لا تجوع فيها و لا تصرى و انّك لاتظمأ فيها و لاتضحى؛6 تو در آن [بهشت] نه گرسنه مىشوى و نه برهنه و نه تشنه مىگردى و نه در حرارت آفتاب مىمانى».اثر اين ظلم به نفس، اين است كه انسان به مشقت و سختى حيات دنيا، چون گرسنگى، تشنگى، سرما، گرما و مشكلات ديگرى كه لازمه زندگى روى زمين است، گرفتار خواهد شد.در آيه «و عصى آدم ربّه فغوى»، غى در مقابل رشد و هدايت است و وقتى كلمه «هدى» در مقابل «غى» به كار مىرود، به معناى ارشاد است.7 بنابراين، «هدى»، يعنى ارشاد كرد و «غوى»، يعنى ارشاد نشد.در آيه «و عصى آدم ربه فغوى، ثم اجتبيه ربه فتاب عليه و هدى؛8 و آدم پروردگارش را عصيان كرد (يعنى از امر ارشادى او تأثير نپذيرفت)، پس ارشاد نشد؛ سپس خداوند او را برگزيد و او را بخشيد؛ پس او را ارشاد و هدايت كرد»، غوايت، نتيجه قهرى عصيانِ امر ارشادى است. كسى كه از ارشاد مولا بهره نبرد، قهراً ارشاد نشده است.5- همان طور كه در ضمن مقدمات قبل اشاره شد، بهشتى كه حضرت آدم قبل از هبوط به زمين به طور موقت در آن ساكن شد، بهشت جاودان اخروى نبوده است.دلايل اين كه آن بهشت، بهشت اخروى - كه به عنوان پاداش انسانهاى مطيع وعده داده شد - نبوده است عبارتند از:الف) بهشت اخروى (جنةالخلد) جاودان و دائمى است و در آيات بسيارى بر جاودانه و دائمى بودن آن تأكيد شده است و اين كه كسى كه وارد آن شود، هرگز خارج نخواهد شد.ب) در بهشت اخروى، ابليس و وسوسههاى شيطانى هرگز راه ندارد؛ در حالى كه آدم و حوا در آن بهشت فريب شيطان را خوردند؛ «فوسوس لهما الشيطان؛9 شيطان آنان را وسوسه كرد» و «فدلّيهما بغرور؛10 پس آن دو را فريب داد».همچنان كه آن بهشت، باغ دنيوى نيز نبوده است؛ زيرا هم تعبير آيات قرآنى به «هبوط به زمين، پس از عصيان» بر اين امر دلالت دارد و هم رواياتى كه بر آسمانى بودن آن بهشت تأكيد مىكند و آن را در مقابل ويژگىهاى زندگى دنيوى قرار داده، با تفسير آن به باغهاى دنيوى سازگار نيست؛ «انّ لك ان لا تجوع فيها و لا تصرى و انّك لا تظمأ فيها و لا تضحى»؛11با توجه به مقدماتى كه گذشت، مطالب زير روشن مىشود:1- بهشتى كه آدم و حوا ابتدا در آن ساكن شدند، بهشت اخروى كه پاداش انسانهاست - و در سير صعودى به سوى آن حركت خواهند كرد - نبوده است.2- آدم از آغاز، براى سكونت، زندگى و مرگ بر روى زمين خلق شده است و سكونت در بهشت، در حقيقت مرحلهاى از مراحل خلقت انسان براى استقرار بر روى زمين بوده است.3- انسان موجودى است كه از شعور و اراده برخوردار است و بشر ابتدايى از همان ابتدا كه بر روى زمين مستقر شد، از قدرت انتخاب و اختيار برخوردار بوده است. در داستان نزديك شدن به درخت بهشتى و خوردن از آن، انسان به اراده و اختيار از آن درخت خورد؛ اما اين مقتضاى سرشت و طبيعت انسانى او بود. نوع خلقت انسان به گونهاى است كه در آن مرحله، به مقتضاى طبيعت انسانىاش از آن درخت مىخورد.4- چنين نيست كه بشريت انتقام عمل حضرت آدم را پس مىدهد؛ بلكه آدم، نماد نوع اين موجود است. انسان از ابتدا براى زندگى و مرگ بر روى زمين خلق شده است و آدم، نماد نوع انسان است و انسان به مقتضاى خلقت انسانىاش و آن چه كه در نهاد و ضميرش نهاده شده، از آن درخت مىخورد و زندگى زمينى را انتخاب مىكند. پىنوشت1- بقره (2) آيه 30.2- انشقاق (84) آيه 6.3- بقره (2) آيه 35.4- اعراف (7) آيه 23.5- طه (20) آيه 117.6- طه (20) آيه 118 و 119. 7- علامه طباطبايى، تفسير الميزان، ج 1، ص 240.8- طه (20) آيه 121 و122.9- اعراف (7) آيه 20.10- اعراف (7) آيه 22.11- طه (20) آيات 118 و 119.
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 371]