واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: «انواع شعر »قسمت اول ، قسمت دوم(پایانی) :
شعر را به سه نوع می توان تقسیم کرد: 1- اشعار اخلاقی 2- اشعار وصفی و تشبیهی 3- اشعار روایی و نقلی1- اشعار اخلاقی اشعاری است که تشویق و ترغیب به پیروی از اصول خوب، احساسات سالم، آزادی افکار و عقیده، وطن پرستی و شرافت دوستی، راستی و نیکوکاری و پرهیز از صفات پست بنماید. از آن جا که برای نژادهای مختلف و ادوار متفاوت اصول اخلاقی کم و بیش متفاوت است، داوری در خوبی وبدی این قبیل اشعار نیز باید با ملاحظه ی این اختلافات باشد. این نوع از شعر که مشکل ترین نوع شعر است، به ویژه در گفتار شعرایی یافت می شود که به دلیل بی نیازی فطری، آزادی فکری، عدالت و انصاف جویی، بلند طبعی و مرتبه ی روحیه ی خود نخواسته اند یا نتوانسته اند در دربار سلاطین تقرب جویند، یا سلاطین وقت که عموما خوش گذران و تملق دوست و خودخواه و خون ریز بوده اند چون این شعرایی را به خود راه نداده و بلکه آنان را مطرود و زندانی ساخته و از این رو افکار عمومی نیز با آنان همراه نشده است. این گونه اشخاص که نسبتا نادر و کم اند، غالبا در شمار شعرای درجه اول هستند.آزادی فکری و ادبی را که اساس ادبیات و روح اشعار را ایجاد می نماید، نه در دربارها و در اطراف ناز و نعمت و عیش و عشرت سلاطین، بلکه در ویرانه ها، در صحراها و در کنج اتاق های نیمه فرش شده و در زندان های عمیق می توان جست.بزرگ ترین شاعر این گروه فردوسی توسی است که سادگی زندگی و معیشت و سختی زندگانی او، اخلاق او را تصفیه نموده و بلندی همت و علو نفس و آزاد مردی او از اشعار او به خوبی پیداست و همان اخلاق مصفا و رشادت فطری او بوده است که نخست او را به نظم تاریخ نیاکان خویش وادار ساخته و سپس نگذاشت که همچون سایر شعرا و متملقین، خود را در دربار پادشاه مستبدی چون محمود غزنوی مقرب ساخته و با چاپلوسی و تملق، درباریان را رام و شهریار وقت را به خود جلب نماید. آزادی فکری و ادبی را که اساس ادبیات و روح اشعار را ایجاد می نماید، نه در دربارها و در اطراف ناز و نعمت و عیش و عشرت سلاطین، بلکه در ویرانه ها، در صحراها و در کنج اتاق های نیمه فرش شده و در زندان های عمیق می توان جست.حکیم عمر خیام با آن معلومات و ذوق فطری با مختصر کمکی که از رفیق صمیمی خود خواجه نظام الملک به او رسید قانع شده و در نیشابور نشسته و اکنون فکر آزاد خود را تا لندن و محافل ادبی پاریس پراکنده می سازد. ناصرخسرو علوی در دامنه ی کوه یمگان منزوی شده و عقیده ی آزاد و جسور خود را در اطراف محیطی متعصب و خونریز منتشر می نماید و ابن یمین خراسانی از تقرب به دربار خودداری کرده و حقایق را بی پرده برای هم وطنان اش بیان می کند.
2- اشعار وصفی و تشبیهی اشعاری است که شاعر در آن ها نقاشی و تابلو سازی می کند. اعم از این که این تابلو سازی نقاشی روحانی و روان شناسانه و یا نقاشی جسمانی و طبیعی باشد. بیان حالات عشقی، غضب، خوشوقتی، دل تنگی، شکوه، رزم و بزم، شکار، تعریف زیبایی، نقاشی طبیعت از قبیل آسمان درخشان، شب تاریک، کوه، دریا، باغ و امثال آن را باید جزء اشعار وصفی محسوب داشت. این قسمت در میان ادبیات جهان جزء بزرگ تر و نمک ادبیات است. ولی تشبیهات و توصیفات ادبای آسیایی به علت تاثیر محیط غالبا دارای اغراقاتی است که طبع های ساده و بی آلایش آن ها را نمی پسندد. در ادبیات فارسی نیز غالبا تشبیهاتی که مطابق با روح واقعی و نقاشی طبیعی باشد کم تر دیده می شود. در اشعار عرب تشبیهات ساده ی دل چسب بیش تر است تا در اشعار عجم. به ویژه اشعار عربِ قبل از اسلام به دلیل عدم معاشرت یا متمدنان و زندگی ساده ی بدوی، فوق العاده دارای محسنات طبیعی بوده و همین، اشعار آن ها را غیر قابل تقلید و جزء اشعار خوب عمومی و قابل ترجمه کرده است.ولی در آسیا به دلیل بسیاری ِ مناظر زیبا، فراوانی همه چیز و تراکم افکار باریک فلسفی و خیالات پیچاپیچ، اشعار سادگی خود را گم کرده و هر چه دوره ی ادبیات به ما نزدیک تر می شود، تشبیهات و توصیفات، دور و درازتر و غیر طبیعی تر می شود. رودکی در تعریف زلف و دهان معشوق می گوید: زلف تو را جیم که کرد آن که او خال تو را نقطه ی آن جیم کرد آن دهن تنگ تو گویی کسی دا نگی نار به دو نیم کردیک قرن بعد عبدالواسع جبلی می گوید:اگر سخن نسرودی بدان شکسته زبان / مرا درست نگشتی که او دهن دارداولی زلف را به جیم و دهان را به دانه ی انار دو نیم شده تشبیه می کند و در این تشبیه غیر طبیعی داد سخن داده و اغراق می کند و دومی پس از قرنی دیده است که چه می تواند بگوید که از او عقب نماند، آمده در وجود دهان محبوب شک آورده و شعرای قرون اخیر بدبختانه به کلی منکر دهان محبوب شده اند و گفته اند: « گقتم دهنت، گفت چه خواهی از هیچ؟».در میان شعرای عجم چند نفر بیش تر در فن تشبیه و وصف قابل نام بردن نیستند که یکی از آن ها رودکی و دیگر فردوسی و منوچهری دامغانی است. به ویژه فردوسی و منوچهری که در فن تشبیه و صفت های طبیعی هم ردیف شعرای بزرگ عرب و ادبای بزرگ فرانسه به شمار می آیند. علت قدرت طبع و دلچسبی تشبیهات منوچهری نیز یکی روستایی بودن او و دیگری کاوش های او در اشعار عرب، به ویژه در اشعار شعرای قبل از اسلام است. فن تشبیه و وصف پس از اشعار روایی و نقلی دومین شاهکار ادبای قدیم بوده است و هرچه در میان ادبای ایران و عرب بالاتر می رویم به تشبیهات بهتر و طبیعی تر بر می خوریم و هرچه پایین تر می آییم کم تر استادی در این فن می یابیم.
3- اشعار روایی و نقلی اشعاری است که وقایع تاریخی، سرگذشت ها، قصه ها و اوضاع و احوال را حکایت می نماید. این نوع از شعر قدیمی ترین قسم شعر است، چون آن که ایلیاد و اودیسه ی هومر یونانی که از نخستین سخنان منظوم است، از شمار این نوع شعر است. این فن، متخصصین معروفی چون نظامی و وحشی داشته است و شاهنامه نیز از آن جمله به شمار می آید. بوستان سعدی را با آن که دارای حکایات و روایات است، نمی توان یک کتاب شعر روایی و نقلی نامید، زیرا سعدی قصدش فقط بیان اخلاق و دستور معیشت عمومی بوده است و نه جنبه ی وصفی و نه مرتبه ی نقلی و روایی دارد و در این دو صفت از شاهنامه عقب مانده است. مثنویات نظامی و وحشی و جامی و ملای رومی نیز هر کدام فاقد یکی از مراتب اولویت شعری اند. مثلا در خمسه ی نظامی احساسات و هیجانات و اخلاق عمومی کم تر و بی قدرت تر دیده می شود و مثنوی مولوی همه چیز را با همه چیز مخلوط و در هم آمیخته و به قدری فلسفه و تحقیق و معلومات متراکم و متنوع را در هم ریخته است که نمی توان به طور مطلق یک استفاده ی ادبی از آن نمود و می توان همه نوع از انواع شعر را از آن استخراج کرد. مراد ما از معرفی سه نوع شعر، وانمودن روح محسنات واقعی شعر است و هر شاعری تنها در یکی از این فنون موفقیت حاصل نموده است و به ندرت شاعری را خواهید یافت که در تمام انواع شعر قادر و نوانا باشد. فردوسی جوانی و عشق خود را در راه احیای نام ملت و دولت اجدادی خود منحصر نموده و وقتی برای سایر معاشقه ها نداشته است. یک انسان هیچ گاه به دو چیز عاشق نمی شود. همیشه عشق به یک طرف می رود و صاحب خود را هم به همان یک طرف می برد. شاعر آن است که در وقت تولد شاعر باشد. به زور علم و کاوش نمی توان شعر گفت. اشعار عشقی چیزی نیست که نام شاعر را جاودانه کند، غزلیات سعدی هرگز به قدر بوستان او جاودانی نخواهد بود. در غزل جز دو چیز، دوستی مفرط و هجران سخت، چیز دیگری یافت نمی شود، مگر شاعر از سایر انواع صنایع، از اخلاق خود، از شجاعت خود، از گذشت و بردباری خود و از هر صفت و هیجانی که بتواند شنونده را تکان بدهد و از تشبیهات خوب، چیزی داخل حرف های خود نموده و با سخت ترین ضربت حس و عاطفه و درد و هیجان و ذوق، بر مغز و قلب خواننده فرو ببرد. غزلیات سعدی و حافظ از نقطه نظر عشق و مغازله عمومیت ندارد، ایرانیان آن را می پرستند، ولی سایر ملل چندان اعتنایی به آن نمی گذارند، مگر در آن جایی که سعدی اخلاق عمومی و روان شناسی غریب عشقی را و حافظ فلسفه های عمیق و کلمات دقیق را ذکر می نمایند. تنها از این دو راه است که اروپایی این اشعار را با تعجب خوانده و از آن استفاده می کند.غزل را باید برای خود گفت و برای معشوق خواند. ولی شعر حقیقی را باید برای دنیا گفت و برای دنیا به یادگار گذاشت. هر شعری که شما را تکان ندهد به آن گوش ندهید. هر شعری که شما را نخنداند و یا به گریه نیندازد، آن را دور بیندازید، هر نظمی که به شما یک یا چند چیز خوب تقدیم ننماید، بدان اعتنا ننمایید. تا شما را یک هیجان و حس حرکت نداده است بیهوده شعر نگویید. نخست فکر کنید آیا کسی را دوست دارید، کسی را دشمن دارید، مظلومید، فقیرید، شجاعید، گله دارید، امتنان دارید، خبری تازه یا سرگذشت قشنگی به خاطر دارید، نکته ی حکیمانه و فلسفه ی خوش و دقیقی در نظر گرفته اید؟ چه چیزی می خواهد شما و طبع شما را به خود مشغول کرده و به لباس یک یا چند شعر خودش را به مردم نشان دهد؟
هر چیزی که هست، همان را با هر قدر فکر و عقل و ذوقی که دارید، همان طور که هست، بدون گزافه و با صدق و حقیقت، به نظم یا نثر بنویسید. شاعر آن است که در وقت تولد شاعر باشد. به زور علم و کاوش نمی توان شعر گفت. تقلید الفاظ و اصطلاحات بزرگان و دزدیدن مفردات و مضامین گوناگون مردم و با هم ترکیب کردن آن ها، کار زشت و نالایقی است و نمی شود نام آن را شعر گذاشت. کسی که طبع ندارد، کسی که از کودکی شاعر نیست، کسی که اخلاقش از مردم عصرش عالی تر و بزرگوارتر نیست، و بالاخره کسی که هیجان و حس رقیق و عاطفه ی تکان دهنده ندارد، آن کس نمی تواند شاعر باشد. ولو مثل قاآنی صدهزار شعر بگوید، یا مثل فتحعلی خان صبا چند کتاب پر از شعر از خود به یادگار بگذارد.شاعر رودکی است، فردوسی است، خیام است، مسعود است، منوچهری است، سعدی است، شاعر ویکتور هوگو است، ولتر است، که در مشرق و مغرب همه جا و همه وقت زنده اند، فردوسی و خیام شاعر دنیا و مال همه ی جهانند. ویکتور هوگو، شیلر و ولتر همه وقت از آن همه ی ملل بوده و خواهند بود. ایران، فرانسه، آلمان نمی توانند آنان را به خود احتصاص دهند، چون آن که انگلیس نمی تواند شکسپیر را مختص خود بداند و عرب نیز ابوالعلای معری را باید شاعر و فیلسوف روی زمین بشناسد.ملک الشعرای بهار / از : بهار و ادب فارسی، جلد نخستتنظیم : بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2763]