تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1805104527
![archive](https://vazeh.com/images/2archive.jpg)
![نمایش مجدد: عکس یادگاری با مادر براي روزگار پيري refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
عکس یادگاری با مادر براي روزگار پيري
واضح آرشیو وب فارسی:برترینها: دلنوشته مسعود فروتن کارگردان سينما از فيلم مادر عکس یادگاری با مادر براي روزگار پيري عکس زیر مسعود فروتن را نزديک به 35 سال پيش با رقيه چهرهآزاد، معروفترين مادر تاريخ سينماي ايران نشان می دهد. فروتن اين يادداشت را به همه مادران ايران تقديم کرده است.
![](http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/2/28/6666_176.jpg)
![](http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/2/28/6657_308.jpg)
به طبقه بالا رفتم. فریماه فرجامی، امین تارخ، محمدعلی کشاورز، اکبر عبدی و عبدالله اسکندری گریمور معروف مشغول صحبت بودند. چشمم در بالای اتاق به خانم چهرهآزاد نقش اصلی فیلم افتاد. حاتمی گفت گل را به اتاق بازیگرها ببر و به آنها بده. فکر کردم از همه بهتر همین خانم چهرهآزاد هست که بزرگ بازیگرهاست و ارادت از قبل به ایشان دارم. با همه بازیگرها سلام و علیکی کردم و به طرف خانم چهرهآزاد رفتم. دستش را بوسیدم و گل را خدمت ایشان تقدیم کردم. از من تشکر کرد. خواستم به طرف دیگر اتاق بروم که به من گفت آقا یادت هست 15 سال پیش یک تئاتر با هم کار کردیم. از سر خوشحالی گفتم من یادم هست. خوشحالم که شما هم یادتان هست. خندید و گفت توی اون کار یک عکس با من یادگاری گرفتی. من از اون کار هیچ عکسی ندارم. اگر میشود از آن عکس یکی هم به من بدهید.تابستان سال 56 بود خسرو شجاعزاده متن نمایشنامه عروسی را برای همکاری به من پیشنهاد داد. نمایشنامه بسیار زیبایی بود. هر روز صبحها در اداره تئاتر، بازیگران تمرین آن را انجام میدادند، من هم میرفتم تا شاهد شکلگیری نمایش باشم. اکبر زنجانپور، آذر فخرفیروز، بهجت محمدی و رقیه چهرهآزاد، بازیگران آن کار بودند. شجاعزاده پیشنهاد داد به جای کار کردن در استودیوی تلویزیونی، در یک خانه واقعی نه دکور، نمایشنامه را ضبط کنیم و بعد از دیدن چند خانه در آخر منزل خود کارگردان هنری یعنی خسرو شجاعزاده را پسندیدیم و قرار شد آنجا کار کنیم. خانه کوچک و خوشگلی بود. واحد سیار را نزدیک خانه آنها بردیم و چند روز میهمان منزل خسرو و اهل محل که حوالی زرگنده قلهک بود، شدیم.
![](http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/2/28/6658_133.jpg)
روزگار خوبی بود و کار راحت و بیدغدغهای را گذراندیم. همه کارشان را دوست داشتند و برای پیشبرد کار از هیچگونه همکاری دریغ نداشتند. هرکسی به غیر از کار و مسوولیت خودش هر همکاری دیگری که به نظرش لازم بود را انجام میداد. مثل ساکت کردن بچههای کوچه یا مواظب حرکت موتور و ماشین بودند. همه اتفاقات دلنشین بود و بازیگران همه مهربان و همکار. روز آخر دوربینم را سر صحنه بردم. از تصویربردار کار خواهش کردم چند عکس برای یادگاری همراه با بازیگران از من بگیرد که در آلبوم داشته باشم. برای روزگار، پیری و به یاد داشتن اتفاقات دوران کار و جوانی خوب است.خانم چهرهآزاد از من قول گرفت که عکس او را به خودش بدهم، او هم میخواست یادگاری از این کار داشته باشد و من قول دادم و تا 15 سال بعد او را ندیدم.من از اون کار هیچکپی ندارم. اگر میشود یک کپی از آن را به من بدهید.- چشم خانم چهرهآزاد.چند روز بعد اینبار همراه با کپی عکس سر صحنه رفتم. آن روز خانم چهرهآزاد بازی نداشت عکس را به فریماه فرجامی سپردم که به ایشان برساند. تماس تشکرآمیز افسانه نوه خانم چهرهآزاد دلیل این بود که فرجامی عکس را به ایشان رساند. من افتخار میکنم که با ایشان عکس یادگاری دارم.
![](http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/2/28/6659_941.jpg)
حيف فريماه فرجامي که ديگر نيستبرای نقش اول مرد سریال بخش چهار جراحی اجتیاج به یک چهره تازه بود. نقش یک بسیجی زخمی در جبهه بود که در طول مدت زمان بستری بودن در بیمارستان سنگ صبور آدمهای آنجا میشد. به نظر من باید یک جوان که تا به حال جایی برای بازی کردن دیده نشده بود این نقش را بازی میکرد. منیرو روانیپور که نویسنده متن بود، محمودرضا بهمنپور را به من معرفی کرد. یک جوان دانشجوی تئاتر که صورت و اندام بسیار مناسبی برای ایفای نقش موردنظر داشت. او اولین بازیگری بود که انتخاب شد. همانطور که فریماه فرجامی آخرین بازیگری بود که به جمع ما پیوست. فرجامی نقش پرستاری را باید بازی کند که در عین آرام بودن در محیط کار آرامش آفریدن بین مریضها و همراهان آنها خود زندگی پر از تنش و غمآلودی داشت که باید مواظب باشد که این زندگی دوگانه روی هم اثر نگذارند. به هرکس فکر میکردم و با هر بازیگری صحبت میکردم، آن نگاه را نداشتند. در تدارک و برنامهریزی بودیم و من پر از استرس که به تئاتر شهر برای دیدن کاری از حمید سمندریان رفتم. آنجا فریماه فرجامی از من پرسید دوست عزیز چگونه سریال کار میکنی و من در آن نیستم و او آمد. با آن چشمهای غمگین و گویا...قسمت اول کار صحنههای راهروی بیمارستان را تصویربرداری کردیم و اولین اتاقی که کار داشتیم اتاقی بود که بسیجی جوان سریال در آن بستری بود و اولین برخورد بین او و پرستار اصلی بخش پیش میآید. همه در حال کار. نورپرداز مشغول بستن پروژکتورها... و من میدیدم که بهمنپور آرامی ندارد. نگران به همه نگاه میکند و گاهی به من. به او لبخند میزدم. پاسخ مرا میداد. لبخندش عمیق نبود. اصلا اون آدم آرام هر روز نبود. حس میکردم تب دارد. فرجامی به کنار من آمد. زیرلب پرسید امروز با این مرد جوان بازی دارم. گفتم آره، چون تو آخر از همه به ما پیوستی هنوز با او آشنا نشدی. گفت آقای کارگردان او تب صحنه داره. اون امروز با من بازی داره و فکر میکنه چطور میتونه روبهروی من طبیعی باشه. گفتم چه کنم. گفت کار بچههای فنی که تموم شد. همه بچهها را بفرست برای چای. بعد من و تو با اون میمونیم و معاشرت میکنیم. وقتی یخ اون آب شد و حالت طبیعی پیدا کرد اونوقت اول تمرین صحنه بعد تصویربرداری میکنیم. تو چون بازیگر نبودی این تجربه را نداری.همین کار را کردیم. ساعتی با فرجامی و بهمنپور معاشرت و گپ و گفت انجام دادم. در پایان فرجامی پرسید، بسیجی جوان آمادهای اندکی کار کنیم. بهمنپور با لبخندی واقعی و از ته دل گفت بله. فرجامی گفت فروتن پاشو بریم.و آن صحنه را به راحتی تصویربرداری کردیم و روزهای بعد فریماه فرجامی به من گفت: من میتوانستم اون روز کار خودمو انجام بدم ولی تا اون رفتارش طبیعی و خودمونی نمیشد صحنه درست از آب در نمیآمد. برای من مهم این نیست که من خوب باشم. مهم این است که بازیگر روبهروی من هم خوب باشد و من اگر قدرت توانایی دارم بازیگر بهتری باشم.و حیف دیگر سالهاست که فریماه فرجامی را در سینما و تلویزیون نداریم. او سالهاست که نیست ولی خاطره آن چشمهای غمگین و گویا. آن بازیهای توانا و آن فیلمهای فراموشنشدنی هم چنان با نسلها مانده است.
![](http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/2/28/6660_886.jpg)
خاطره يک روز برفي: فروتن دير نکردم؟فریماه فرجامی هم در آن فیلم بازی میکرد. ماهمنیر فیلم بود. چه نام زیبایی. اوج زیبایی و توانایی هنری فریماه بود. قبل از آن بخش چهار جراحی را با او کار کرده بودم. متعلق به نسلی بود که نظم و ترتیب سرلوحه و خط مشی آنها بود. البته کار در صحنه تئاتر باید او را این همه مقید کرده باشد. زمانی که کار جلوی دوربین را به اتمام میرساند، بعد از تعویض لباس و پاک کردن گریم اولین سوالش این بود که فردا چه ساعتی باید آماده باشد و میدانیم که سر ساعت دم در منزل منتظر رسیدن سرویس بود. من خودم زودتر از همه سرصحنه که بیمارستانی در نیاوران بود، حاضر میشدم تا وسایل صحنه را بررسی کنم. کمبودها را فراهم کنیم و بالای سر آنهایی که قبل از آمدن گروه باید کارشان را انجام دهند، باشم. یکی، دو بار قبل از آمدن گروهی که با سرویس میآمدند، فریماه فرجامی با اتومبیل کرایه خودش را به سر صحنه رسانده بود. پرسیدم چرا با آژانس آمدی، گفت سرویس دیر کرد گفتم نکند مرا یادشان رفته باشد. تلفن کردم ماشین آژانس اومد و مرا رساند. گفتم تو نقش اول سریال هستی، چطور ممکن است تو را یادشان برود. با لبخندی میگفت کمکم مرا یادشان میرود و بعد برای از بین بردن تلخی ماجرا میگفت راستش دلم شور میزد، نمیتونستم خیلی انتظار بکشم برای همین خودم اومدم. یک روز برفی عصری با او فیلمبرداری داشتیم. ما هر روز از صبح کار میکردیم. آن روز ساعتی زودتر اتومبیل برنامه به دنبال فریماه فرجامی رفت و هنگام رساندن او به بیمارستان به دلیل شدت بارش برف از حرکت ایستاد و روشن نمیشد. اتومبیل بعدی که به طرف بیمارستان میآمد دید که فریماه از اتومبیل پیاده شده و در جادهای که هنوز خیلی مانده به بیمارستان بود راه میرفت و قصد داشت خود را به صحنه برساند و میخواست دیرش نشود. وقتی پر از برف روی سر و شانه و دست و صورت یخ کرده، توسط اتومبیل بعدی به سر صحنه رسید. المیرا صباحی طراح لباس و صحنه سر بال که از بالای پنجره او را دیده بود با یک پتو خود را به او رساند و او را پیچانده در پتو به کنار شوفاژ رساند و خواهش کرد چند پروژکتور روشن کنیم که گرمای آن فریماه را گرم کند و او در آن حالت میپرسید فروتن دیر که نکردم. این جمله او اشک ریختن المیرا و بغض کردن مرا باعث شد. ستاره سینما باشی و این همه حس مسوولیتپذیری هم داشته باشی. باز نشر اختصاصی: Bartarinha.ir
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترینها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6474]
صفحات پیشنهادی
عکس یادگاری با مادر براي روزگار پيري
دلنوشته مسعود فروتن کارگردان سينما از فيلم مادر عکس یادگاری با مادر براي روزگار پيري عکس زیر مسعود فروتن را نزديک به 35 سال پيش با رقيه چهرهآزاد، ...
دلنوشته مسعود فروتن کارگردان سينما از فيلم مادر عکس یادگاری با مادر براي روزگار پيري عکس زیر مسعود فروتن را نزديک به 35 سال پيش با رقيه چهرهآزاد، ...
گالری عکس فیلم سلام سینما
دلنوشته مسعود فروتن کارگردان سينما از فيلم مادر عکس یادگاری با مادر براي روزگار پيري عکس ... با همه بازیگرها سلام و علیکی کردم و به طرف خانم چهرهآزاد رفتم.
دلنوشته مسعود فروتن کارگردان سينما از فيلم مادر عکس یادگاری با مادر براي روزگار پيري عکس ... با همه بازیگرها سلام و علیکی کردم و به طرف خانم چهرهآزاد رفتم.
روزگار جواني ما
عکس یادگاری با مادر براي روزگار پيري برای روزگار، پیری و به یاد داشتن اتفاقات دوران کار و جوانی خوب است. ... همانطور که فریماه فرجامی آخرین بازیگری بود که به ...
عکس یادگاری با مادر براي روزگار پيري برای روزگار، پیری و به یاد داشتن اتفاقات دوران کار و جوانی خوب است. ... همانطور که فریماه فرجامی آخرین بازیگری بود که به ...
ساعتی که سالها را نشان می دهد+عکس
عکس یادگاری با مادر براي روزگار پيري ... به 35 سال پيش با رقيه چهرهآزاد، معروفترين مادر تاريخ سينماي ايران نشان می دهد. .... و حیف دیگر سالهاست که فریماه فرجامی ...
عکس یادگاری با مادر براي روزگار پيري ... به 35 سال پيش با رقيه چهرهآزاد، معروفترين مادر تاريخ سينماي ايران نشان می دهد. .... و حیف دیگر سالهاست که فریماه فرجامی ...
«تب» آمادهی نمایش شد
عکس یادگاری با مادر براي روزگار پيري حس میکردم تب دارد. فرجامی به کنار من آمد. زیرلب پرسید امروز با این مرد جوان بازی دارم. ... در پایان فرجامی پرسید، بسیجی جوان ...
عکس یادگاری با مادر براي روزگار پيري حس میکردم تب دارد. فرجامی به کنار من آمد. زیرلب پرسید امروز با این مرد جوان بازی دارم. ... در پایان فرجامی پرسید، بسیجی جوان ...
عمو پورنگ بمیرد شما راحت میشوید؟
داريوش فرضيايي در گفتوگوی مشروح با خبرآنلاین - داریوش فرضیایی مجری ... دارند تکتک میخواهند با من عکس یادگاری بگیرند و از آن جایی که برای رفتن به خانه باید .... بچگیهای ماست» آن جاست که به خودم میآیم و یادم میآید سالها گذشته و پیر شدهام. ... ما دارد و بچههای آن روزگار در هر مناسبتی دست پدر و مادر را میبوسیدند اما الان در حال کم ...
داريوش فرضيايي در گفتوگوی مشروح با خبرآنلاین - داریوش فرضیایی مجری ... دارند تکتک میخواهند با من عکس یادگاری بگیرند و از آن جایی که برای رفتن به خانه باید .... بچگیهای ماست» آن جاست که به خودم میآیم و یادم میآید سالها گذشته و پیر شدهام. ... ما دارد و بچههای آن روزگار در هر مناسبتی دست پدر و مادر را میبوسیدند اما الان در حال کم ...
با امیرمحمد متقیان، مجری ـ بازیگر برنامههای عمو پورنگ
با امیرمحمد متقیان، مجری ـ بازیگر برنامههای عمو پورنگ-با امیرمحمد متقیان، مجری ... یك روز كه ایشان برای انجام كاری از مغازه بیرون رفت، یكی از كارگردانان تئاتر ساوه برای .... بهحالش كه هر جا میرود، همه دور و برش جمع میشوند و امضا و عكس یادگاری میگیرند یا ... هم سرد و گرم روزگار را چشیدهام و هم كشورهای مختلف مثل امارات متحده، قطر، هلند، ...
با امیرمحمد متقیان، مجری ـ بازیگر برنامههای عمو پورنگ-با امیرمحمد متقیان، مجری ... یك روز كه ایشان برای انجام كاری از مغازه بیرون رفت، یكی از كارگردانان تئاتر ساوه برای .... بهحالش كه هر جا میرود، همه دور و برش جمع میشوند و امضا و عكس یادگاری میگیرند یا ... هم سرد و گرم روزگار را چشیدهام و هم كشورهای مختلف مثل امارات متحده، قطر، هلند، ...
دل نوشته هایی برای سهراب (2)
در پای کدامین سقا خانه برای شفای پیر مرد کور محله که فال حافظ میگرفت، شمع ... آهن را تاب نمیآورد و تمنّای بازگشت به دامان مهرپرور مادر طبیعت دارد، آدمی که زمین .... پس از تو کدام چشم، «عکس ماه را بالای سر آبادی» با زیباترین واژگان عمیق نقّاشی کند؟ .... و تو صدای پای آب را به ما هدیه میدهی؛ یکساننگری تو در روزگار تفاوتها، یادبودِ ...
در پای کدامین سقا خانه برای شفای پیر مرد کور محله که فال حافظ میگرفت، شمع ... آهن را تاب نمیآورد و تمنّای بازگشت به دامان مهرپرور مادر طبیعت دارد، آدمی که زمین .... پس از تو کدام چشم، «عکس ماه را بالای سر آبادی» با زیباترین واژگان عمیق نقّاشی کند؟ .... و تو صدای پای آب را به ما هدیه میدهی؛ یکساننگری تو در روزگار تفاوتها، یادبودِ ...
مشاهیر هنر
برخی از آثار این نمایشگاه برای نخستــین بار در معرض دید عموم قرار میگیرد. .... وی افزود: پریسا کریمی که پدر و مادر ایرانی دارد در آلمان متولد شده و فارق التحصیل ... شاید شرایط و اقتضائات روزگار،نبود آموزش کلاسیک،بالارفتن سرعت زندگی ومسائلی .... او سالها پیش نام فامیلی خودش را روی یك اتومبیل قدیمی دیده و با آن عكس یادگاری ...
برخی از آثار این نمایشگاه برای نخستــین بار در معرض دید عموم قرار میگیرد. .... وی افزود: پریسا کریمی که پدر و مادر ایرانی دارد در آلمان متولد شده و فارق التحصیل ... شاید شرایط و اقتضائات روزگار،نبود آموزش کلاسیک،بالارفتن سرعت زندگی ومسائلی .... او سالها پیش نام فامیلی خودش را روی یك اتومبیل قدیمی دیده و با آن عكس یادگاری ...
آثار "احمدرضا احمدی"
سعی می کنم مجموعه ای از آثار شاعر معاصر "احمدرضا احمدی" رو برای دوستان در این ... گلی را فراموش کرده ام که بر چهره اممی تابید زخم های من دهان گشوده اند همه ی روزگار پر. ... نامه اش با اين سطر شروع می شد:« کسرای عزيز، نمی دانم چرا فتوکپی اين شعرها را .... از همه ی ما بدون تو عکس یادگاری گرفت عکس را چاپ کردند آوردند در همه ی عکس فقط یک ...
سعی می کنم مجموعه ای از آثار شاعر معاصر "احمدرضا احمدی" رو برای دوستان در این ... گلی را فراموش کرده ام که بر چهره اممی تابید زخم های من دهان گشوده اند همه ی روزگار پر. ... نامه اش با اين سطر شروع می شد:« کسرای عزيز، نمی دانم چرا فتوکپی اين شعرها را .... از همه ی ما بدون تو عکس یادگاری گرفت عکس را چاپ کردند آوردند در همه ی عکس فقط یک ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها