تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 21 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اى على هر كس حلال بخورد، دينش صفا مى‏يابد، رقّت قلب پيدا مى‏كند، چشمانش از ترس خدا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814944521




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گمشده در جزيره معنا


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
گمشده در جزيره معنا جام جم آنلاين: فيلم‌ها و سريال‌هاي زيرنويس فارسي، در بازار سياه هر روز طرفداران و مشتريان بيشتري پيدا مي‌كند. اكنون قصد ارزشگذاري و بررسي اين پديده جديد را نداريم، هر چند در جاي خود، پديده‌اي قابل تامل است، در اين ميان از جمله پربيننده‌ترين اين آثار، سريال همچنان ناتمام «گمشده Lost» است. در اينجا براساس عمل به يكي از وظايف رسانه‌اي ،يعني واكاوي پديده‌هايي كه از حيث فرهنگي و فكري، بر توده جامعه بسيار تاثيرگذارند، تحليلي از اين مجموعه ارائه مي‌كنيم. با اين سوال تاريخي وارد داستان جذاب و پرماجراي lost مي‌شويم كه: آيا يك مجموعه حاصل‌جمع اعضاي آن مجموعه است؟ يا به عبارتي ديگر آيا يك «كل» برابر است با مجموع اجزاي آن؟ با مثال‌هايي بسيار ساده مي‌توان ثابت كرد كل تنها مجموع اجزايش نيست، همان‌گونه كه بسادگي مي‌توان ديد كه همين كلمات تنها جمعي از حروف خود نيستند و اين نوشته نيز تنها از مجموعي از كلمات انباشته ساخته نشده است و نيز بسادگي مي‌توان نتيجه گرفت كه «يك مجموعه حاصل فرآيند اجزاي خود است» و مي‌تواند پس از شكل‌گيري به دنيايي وراي دنياي اجزايش متعلق باشد، همان‌گونه كه «كلمه» متعلق به دنياي عقلاني است نه دنياي واقعي «حروف.» اين مساله را از ديد ديگري نيز مي‌توان نگريست تا بتوان آن را در اين مجموعه جذاب وارد كرد و آن اين است كه آيا مجموعه‌اي از بي نظمي‌ها مي‌تواند منظم باشد و به عبارت خود سريال آيا مجموعه‌اي از واقعيات بي‌معني مي‌تواند كل با معنايي به وجود آورد يا خير؟ پاسخ اين سوال را تئوري كوانتوم داده است! بله. در بسياري از پديده‌ها همچون تلاشي راديو اكتيو و نيز برداشت كوانتومي واقعيت مجموعه‌اي از بي‌نظمي‌ها و اتفاقات كه قانون عليت به هيچ عنوان بر آنها مترتب نيست تبديل به كل منظمي مي‌شوند كه عليت بر آنها مترتب مي‌شود و به نوعي از اتفاق به معنا مي‌رسند. در lost نيز مي‌توان تمام شخصيت‌ها و موضوعات را حول محور اين نقطه مركزي تقسيم كرد: اتفاق يا معنا و جالب است كه اين دعوا ريشه در اعتقادات قبلي ليدر‌هاي داستان يعني جان لاك و جك شپرد ندارد و به نوعي از لحظه ورود آنها به جزيره شروع مي‌شود چرا كه قبل از ورود آنها همه مشتي بيگانه صنعتي از خود بيخود شده‌اند كه شيوه برخورد اجتماع از آنان بيگانگي با وجود خودشان ساخته است و از اين حيث همه مشتركند اما پس از ورود به جزيره و از بين رفتن شرايط بيروني بيگانگي فرصتي عجيب و استثنايي دارند تا بيرون تمام قوانين صنعتي و از همه مهم‌تر مفهوم «كار» بي وقفه و بدون دليل به كاري بپردازند و نقشي داشته باشند بر آمده از «وجود» اصيل خويش، اما با وجود بر داشته شدن موانع بيروني آنها «قوانين دروني شده بيگانگي» را با خود دارند و فرصت دارند «افكار عمومي، عقل سليم، عرف و...» را دور بريزند و به اصل خود برگردند. هر كدام از آنها را مي‌توان مصداقي از بيگانگي مفرط زاييده دنياي صنعتي دانست: جك: رهبري كه فرصت رهبري به او در جامعه داده نمي‌شود و به يك ماشين جراحي خوب تقليل داده مي‌شود. جان: مردي با روياهايي بلند كه روياهايش در جعبه‌هاي كوچكي در يك شركت به مسخره گرفته شده است. كيت: دختري كه زير فشار مفاهيم خانوادگي دست به قتل مي‌زند و ساوير: كه آشكارا آنچنان با توقعاتي كه از خود داشته بيگانه است كه نام دشمنش را براي وجود بيگانه شده‌اش برگزيده است و آشكارا تبديل به موجودي شده كه از بودنش متنفر است سعيد: كه در دستگاه غيرانساني زندگي به قاتلي بالفطره تبديل شده است دزموند: كه نماينده تمام تحقير شدگاني است كه بر آنند كه ثابت كنند بودن و داشتن يكي نيست و وجود، بسيار اصيل‌تر از مالكيت است. از اتفاقات عجيبي كه مي‌افتد اين‌ است كه داستان، مخاطب را از زاويه‌اي از فهم خير و شر به زاويه ديگري مي‌برد به گونه‌اي كه ازخاكسترشر ققنوس خير برمي‌خيزدهوگو: نماد ناتواني در تغيير است كه به درك اشتباه نفرين‌شدگي ختم مي‌شود و سرانجامش طرد از اجتماعي است كه ناسازگاران با نظم صنعتي به آن تبديل مي‌شوند. جين: نمونه كامل بيگانگي كاري است كه به بيگانگي با خود، همسر و... سرايت كرده است بنابراين براي اين جمعيت بيگانه فرصتي به نام جزيره دست داده تا خودشان را پيدا كنند و قدرت‌هاي دروني بيگانگي را رها كنند و دست به انتخاب بزنند و ديگر از ترس تنهايي به بيگانگي كشيده نشوند، اما همچنان كه در داستان نيز مستتر است دو جريان را مي‌توان در داستان شناسايي كرد: جرياني كه به كل به عنوان فرآيندي منظم و معنادار مي‌انديشد و از اين رهگذر اتفاقات يا اجزا را حائز معنا مي‌داند و جرياني كه دكتر جك نماينده آن است كه اتفاقات را صرفا اتفاقي خارج از حضور كسي مي‌داند كه اتفاق برايش افتاده است و آنها را جدا از هم بررسي مي‌كند. اينجاست كه سوال دوم مطرح مي‌شود، آيا واقعيت حاصل دخالت ناظري آگاه در واقعيات كوانتومي، احتمالي است كه آن را به واقعيتي ملموس و فيزيكي منجر مي‌كند يا خير؟ پاسخ اين سوال البته پيشتر توسط فيزيك و مثال معروف «گربه شرودينگر» داده شده است تا توسط فلسفه. بنابراين در جاي جاي فيلم، داستان دست به گريبان با اين سوالات از آغاز تاريخ فلسفه، مخاطب را پيش مي‌برد تا در ميانه راه به همين نتيجه تاريخي هميشگي برساند يعني «جبر محتوم.» نتيجه‌اي كه همواره انساني را كه در جستجوي معنا نيست، مقهور مي‌كند آن‌گونه كه در فيلم «زن پيشگوي داستان» مي‌تواند «دزموند» را مقهور كند و او را به نام سرنوشتي به جزيره برگرداند كه خود، ابزاري است براي تغيير دادن آن. داستان در جهت تاريخ علم و فلسفه پيش مي‌رود. در حالي كه در جاي جاي آن به اشتباهات انسان در ايمان به معناداري زندگي اشاره مي‌شود و نمونه بارز آن، اشتباه جان لاك است. وقتي تمام شواهد اسباب بر نبود علتي براي فشار دادن دكمه، دلالت مي‌كنند، در حالي كه دليل اصلي بر طالب علت پوشيده مانده است، او نيز ايمانش را به معنا از دست مي‌دهد و تنها مجموعه‌اي از جزئيات را مي‌بيند نه كل معنا دار را و آنجاست كه ايمانش آن‌گونه محكم مي‌شود كه به مرگش نيز در راه اين ايمان معنا سرايت مي‌كند و آن را از جبر به اختيار تبديل مي‌كند هرچند كه توسط نماينده نيروي شر داستان يعني بن انجام مي‌شود. به عبارت روشن‌تر اگر ما زندگي را تنها زنجيره منفصلي از اتفاقات بي‌‌معنا بدانيم خود را از جريان اين كل بيرون كشيده و آنها را مستقل از خود فرض كرده‌ايم. اين در حالي است كه تفسير امروزين ما از واقعيت، سرنوشتي است كه پس از مشاهده ما، گربه شرودينگر را تبديل به واقعيت ملموس مي‌كند و اين روندي است كه جك با عدم تحمل بيگانگي دوباره‌اش پس از بازگشت مي‌فهمد، به سعيد به زور فهمانده مي‌شود، كيت هنوز نفهميده و فارادي نيز همچون لاك با تجربه معنايي شفا در جزيره معنا آن را دريافته‌اند هرچند كه كساني چون سان و جين هنوز با وجود فرهنگ برآمده از ئين و يانگ و سپس بيگانگي با آن هنوز نفهميده‌اند و تنها يگانگي تازه به‌دست آمده‌شان آنها را به پيش مي‌برد. فارغ از پيش‌بيني داستان مي‌توان ماجراي اصلي فهم اختيار را در سرانجام فيلم دانست فهمي كه با همه پيچيدگي زايش آن از مفهوم ناظر و كل به دست مي‌آيد. اتفاق عجيب ديگري كه در كل روند داستان مي‌افتد اين است كه مخاطب را از زاويه‌اي از فهم خير و شر به زاويه ديگري مي‌برد به گونه‌اي كه از خاكستر شر ققنوس خير برمي‌خيزد. از زواياي محدود اوايل داستان از ديد تازه واردان، ديگران، همان مفهوم شرند اما سپس مرحله به مرحله با انتقال از اين زاويه به زاويه داناي كل مفاهيم خير و شر نسبي مي‌شود و به هم تبديل شده و مكمل هم خواهند بود. آن‌گونه كه «جان لاك» از «ساوير و بن» شرور در جهت خير كمك مي‌گيرد و آنها به كل خير و شر مبدل مي‌شوند، اما مخاطب مي‌فهمد كه در فهم «خير و شر» في نفسه به اشتباه افتاده است.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 299]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن