واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: رئالیسم جادویی در آمریکای لاتین (2)بخش دوم :
هنگامی كه آمریكای لاتین مستعمره اروپا گشت آن جامعه دارای زندگی دوگانهای شد، از یك سو بورژوازی زندگی آنها را با تمام ویژگی فرهنگی خاص و اشكال متمایزش شبیه اروپاییان شد، سپس الگوهای زندگی آمریكایی را تجربه كرد، دیگر اینكه اسطورهها و آیین و تقالید خود را برای بقا در وضعیتهای موجود، حفظ كرد، از سویی دیگر زندگی دیگر اقوام تشكیلشده از سرخپوستان و سیاهان و مولدان تقالید خاص و افسونها و اسطورهایشان را كه خارج ازتاریخ، زندگی میكردند باید حفظ میكرد، روح دیگری به آنها فرمان میداد برای آنانكه با او همزیستی میكردند نوعی محدوده جغرافیایی را تعیین كند.وجدان قومی ، شرایطی برای تلفیق فرهنگی جهت پیروزی بر این وضعیت آفرید كه نگرش یك شهروند با یك توریست بیگانه كاملاً متفاوت است و نتیجه این كارزمینه شكوفایی هنرهای ملّی گشت كه بیانگر روح اصیل آمریكای لاتین است،او به میراث درونی و وجدان خویشتن خویش مینازد، فرهنگی كه روزبهروز برارزش جهانی آن افزوده میشود اینچنین است كه او زمینهساز یك مكتب ادبی گشت كه تعبیرگر ژرف وجدان این قاره جدید كه نگاهی تازه به رئالیسم داردكه به آن رنگ و بوی متمایزی داد و آن رنگ جادویی است.بسیاری از منتقدان برای محوریت دادن بعضی عناصر اساسی زیباشناختی رئالیستی به این تأویل جدید تلاش زیادی كردند تا گستردهتر شود، یكی ازاین عناصر بحث دربارة نظریه انعكاسی است كه نباید دربارة ضمیر سلبی صادرشود، بلكه باید همانطور كه رئالیسم به آن حالت میدهد آن نیز به رئالیسم حالت دهد و از همینجا گفتوگو دربارة «آینه» رئالیسم به جای انعكاس را آغاز كردند، دیگر اینكه امكان مییابند، در حد تعبیر یكی از آنها، انواع مختلف آیینهها را به خدمت گیرند، بعضی صاف و مسطح، بعضی مقعّر و محدّب و هر آنچه كه از وضعیتها و فرمها اشیا منعكسشده میدهد، و میدان را برای ابزار دیگری مثل عدسیها كه نور را متمركز یا پخش میكند بازگذاشتند و همچنین برای آن آیینه جادویی كه رؤیاها و مناظر شگفتانگیز و حوادث خیالی با زیركیهای خارقالعادهشان كه در ضمیر جماعت كهن، منعكس میشود.1و اینجاست كه خاطرات و یادداشتهای كریستف كلمب كه انباشته از خیالپردازیهای اساطیری است بر ما روشن میشود، شعور با تمام آمادگی حاضر به یافتن جوانب سحرآمیز شگفت جامعهای كه با آن روبهرو شده باشد داشت،آمریكا از نظر او تجسمی از اسطوره و خیالپردازیهای عجیب بود، او درخاطراتش از عروسان دریایی آمازونی و زنان جنگجو و آدمهایی كه سر و دم سگ را حمل میكنند و با دست و پا راه میروند یاد میكند، اما طبیعت نیزبالنسبه برای او خارقالعاده بود كه به همین دلیل قادر به توصیف آن نبود.2بدین ترتیب قاره جدید از زمان كشف در خیال اروپایی، جهانی پُر رمز و راز یا «جهان كودك» بود، به همین دلیل آنچه را كه شرق میتوانست بفهمد غرب نمیتوانست، بهویژه در عصر بیداری، به این شیوه، تصور كند.نمونه گویای این واقعیت قصهها و نمایشنامههایی مانند «آمریكاییان»، «سادهلوح» «تیزهوش»ولتر هستند كه عنوان این نمایشنامه اخیر، استعارهای است از «برنده بودن»، حوادث این نمایشنامه درقدس، به بررسی وضعیت اعراب و ترك در جریان جنگ صلیبی میپردازد و قهرمان نمایشنامه «پیرو» را در آمریكا سكونت نمیدهد و به نسبت آن امانت تاریخی را كه فرانسویان و اروپاییها آن را با تملق و چاپلوسی در نشان دادن فضاهای عجیب و غریب كه ایجاد میكردند حفظ كند، همانطور كه آسیاییها وآمریكاییها تا زمانی كه در این اقامتگاه ناب بودند برایش یكسان بود.3
برمیگردیم به «رئالیسم جادویی» اولین كسی كه این اصطلاح را در ادبیات جهانی به كار برد منتقد« هنری فرانزره»4 بود كه این نام را بر تولیدات هنرهای تجسمی كه به گونهای اكسپرسیونیستی بود گذاشت (1920) و این رویكرد با همه هنرهای تجسمی معارضتی كامل با تعبیر آن دارد، اگر چنین امری در ادبیات اتفاق نیفتاد به دلیل وجود تفاوتهای روشنی است كه بین این دو وجود دارد.اكسپرسیونیسم تلاش زیادی كرد تا عناصر خیالی غلّوآمیز و ابعاد اجتماعی را با هم پیوند دهد؛ ولی رئالیسم جادویی، از عالم متافیزیك استفاده میكند و هیچگونه سنخیتی با تحلیلهای اجتماعی ندارد، بلكه بیانگر هدف اساسی خویش، در برخورد اسراری است كه در پس پدیدههای واقعیت، پنهان است و اگر هنرمند اكسپرسیونیست برای فرار از واقعیت، دل به آفرینش جهانهایی غیر واقعی میبندد، نقاش رئالیسم جادویی واقعیت را در شكستن طلسمها و اسرار آن میداند و در ادبیات حوادث مهم قصّه، تكیه بر واقعیتهایی دارد كه پایبند به شرحهای منطقی و اجتماعی نیست. نویسنده هرگز سعی نمیكند كه واقعیت خود را از نسخ نویسندگان رئالیست كپی كند و مانند سوررئالیستها آن را تجزیه و تحلیل نمیكند بلكه آن راز مبهم نهفته در خود را بروز میدهد، بدون اینكه تلاشی در جهت شرح و تعدیل به صورتی كه نویسندگان داستانهای تخیلی كه شگفتیها را بر اساس تصوّری معقول و از قبل تعیینشده تنظیم میكنند، نمیكند.5در آمریكای لاتین اولین كسی كه این اصطلاح را به كار برد، قصهنویس كوبایی «الیخو كارپنیتر» بود، كه مقدمهای بر قصهاش «مملكت این جهان» در سال 1949 نوشت. او در چاپ مجدد آن به سال 1964 این مقدمه را بر آن نوشت: «باید اعتراف كنم این قصه ذاتاً نوعی واكنش ضد رئالیسم میباشد كه در بیشتر كشورهای آمریكای لاتین خریدار دارد، تا آنجا كه بر طبق معمول در آن، میبینیم وقتی كه حركت ادبی اروپا نفوذ میكند و سیرت مشروع آن به پایان میرسد، مقلدان و یارانی دست دوم پس از شكستن بسیاری از قراردادها،پیدا میكند. در سال 1949 من سوررئالیسم را در بهترین لحظههایش زیر نظرداشتم و با آن همزیستی كردهام و دادهها و تنگناهای درونی آن رادریافتم، سپس به آمریكای «لاتین» بازگشتم و در آنجا جوانان شیفته بسیاری را دیدم كه كارشان را از به خدمت گرفتن ابزار هنری سوررئالیسم آغازكردند كه چیزی جز سرابی فریبنده و یك استراتژی توهمی بیش نبود.»6در خلال اقامت او در «هائیتی» و ارتباط روزانهاش با محیط و مردمش اندیشه«رئالیسم جادویی» در مغزش تجلی یافت. اگر گذشتگان با گِلاندود كردن،بنا به تعبیرش، زمینی كه هزاران تشنه آزادی بر آن میزیستند، آنها كه به قدرتهای خارقالعاده ایمان داشتند مثل «ماكاندال» رهبر سیاهان كه در راه آزادیخواهی اعدام شد و مردم آمدند تا معجزاتش را ببینند، همانطور كه«بوكمان» جامائیكایی آن را در قصهاش معرفی كرد و قلعة «ویریری» را با آن معماری جادوییاش زیارت كرد، كه تا كنون كسی نام آن را نشنیده بود مگر به وسیله «پراتر»، در «زندانهای خیالی» و در آن مكان كه «شاه هنری كریستف»آن را به وجود آورد، تنفس كرد، كسی كه چندین بار بیش از سوررئالیست دربارة شاهان طاغوت، شگفتی آفرید. سپس فهمید كه این «رئالیسم جادویی»تنها شامل كرانههای هائینی نمیشود بلكه سراسر آمریكای لاتین، به صورت كاملش است، اگر بر یكایك لحظات تاریخی آن، دست یابیم، ابتدا آنهایی راپیدا میكنیم كه دربارة جوان جاودانه شهر «اودیا» تحقیق میكنند تاقهرمان استقلالطلب امروز كه هرگز سیرت آنها از بُعد اسطورهای آتشین تهی نمیشود.«كارپنیتر» معتقد است اگر به طور مثال هنر رقص ملّی در اروپا، طبیعت جادویی خود را گم كرد و هیچ پدیده شگفتی ندارد، در عوض در آمریكای لاتین حتی یك رقص را نمیبینید كه از آئینهای ژرف و تجسم ارواح تهی باشد مثل رقصهای مقدس كوبایی یا تحولات عجیبی كه در رقصهای اعیاد مذهبی در«ونزوئلا» و «مكزیك» صورت میگیرد. اگر نویسنده شگفتانگیزی مانند«دوكاس» را در نظر بگیریم میبینیم كه قهرمانش «مالدورور» از ارتشی كامل،متشكل از پلیس و مزدوران و جاسوسها، فرار، و لباس حیوانات را به تن میكند و میتواند فوراً از «پكن» تا «مادرید» و «سن پطرزبورگ» فرار كندو این نشانهای است روشن و واضح در ادبیات جادویی، ولی ما در آمریكای لاتین شاهد این قهرمان هستیم كه بالفعل در جامعه، زندگی میكند و او«ماكاندال» است كه روح او دارای قدرتی كامل به فضل ایمان و معتقدات معاصراست، تا آنجا كه با جادوی خویش یكی از انقلابات آزادیبخش را پایهگذاری كرد كه نتایج تاریخی و دراماتیك دارد و بنا به اعتراف «دوكاس» قهرمان اوشخصیتی صرفاً شاعرانه است، درحالیكه «ماكاندال» تبدیل به اسطورهای جاودانه شد كه آیین و سرودهای جادویی او را تا كنون در قریهای به هنگام اعیاد میخوانند و اجرا میكنند، او بر این مسئله تأكید دارد در اینجا«افسون» به مرتبة «واقعیت» رسیده و صرفاً یك تجربه ادبی ظریف نیست، حتی این نویسنده غربی كه اصلیتی آمریكایی دارد در یكی
از قصههای خود افتخارمیكند كه از «مونتهویدیو» است و همین امر راز شعر جادویی است.به عقیدة «كارپنیتر» دنیای جادو و افسون نتیجه اضطراب واقعی مستقیمی است كه به شكل معجزه متولد میشود، یا پس از كشف متمایز دربارة این واقعیت ازخلال عملیات شهودی غیر عادی كه به شیوهای منحصر به فرد ظاهر میشود تاآنجا كه در واقعیت به صورت گنجینهای ناشناخته، یا نتیجه گستردگی مدارجو پایههای خود واقعیت است در شكلی فشرده به فضل بهرهمندی روحی تا درجه رسیدن به «سطحی بیكرانه» آشكار میگردد. بنابراین، در اینجا یك شرط اساسی در این هدف وجود دارد و آن ایمان داشتن به جادو است. كسی كه به قدیسان ایمان ندارد پس نباید انتظار معجزه داشته باشد، كسی كه نتواند روح«دون كیشوت» را بیان كند امكان ندارد اینچنین عاشقانه و صبورانه وارد این جهان آتشین شود.ادامه دارد....پی نوشت ها:1. Garasa, Leocadio, El Quehacer Literario, Buenos Aires, 1962.2. Verdu go, Iber, El character. Dela Literatura Hispano ـ americana,Guatemala, 1968, P. 36.3. Nuniz, Estuardo, America Latin en su Literatura Mexico, 1974. p. 110.4. Franzroh5. Leal, Luis, Historiadel cuento - hispano, americano Mexico, 1971, p.129.11,6. Carpentier, Alejo, Elreino este nundo Habanas, cuba, 1964, p.V11.دکتر صلاح فضل/ترجمه: قاسم غریفیتنظیم : بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 498]